رحلت خلیفه اول ابوبکر صدیق رضی الله عنه22 جمادی الثانی سال 13 ق.





بيماري ابوبكر صديق رضی الله عنه  مدت پانزده روز طول كشيد تا اين‌كه روز دوشنبه 22 جمادي الثاني سپري شد و شب سه‌شنبه فرا رسيد. ابوبكر رضی الله عنه  از عايشه رضي الله عنها پرسيد: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در چه روزي وفات كردند؟» عايشه رضي الله عنها پاسخ داد: «روز دوشنبه.» ابوبكر رضی الله عنه ، ابراز اميدواري كرد كه همان شب به ديدار حق برود و سپس پرسيد: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را در چه كفن كرديد؟» عايشه فرمود: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را در سه پارچه‌ي سفيد كه بافت سحول يمن بود، كفن كردند و پيراهن و عمامه‌اي در آن نبود.» ابوبكر رضی الله عنه  فرمود: «اين جامه‌ام را ببين؛ آن را شسته و دو پارچه‌ي ديگر به آن اضافه كن.» به ابوبكر رضی الله عنه  گفتند: «اينك خداي متعال، فراخي نعمت داده است. شما را در پارچه‌اي نو كفن مي‌كنيم.» ابوبكر رضی الله عنه  در پاسخ اين پيشنهاد فرمود: «شخص زنده براي نگهداري از خود، به لباس نو و جديد ، نيازمندتر است؛ چراكه مرده، چركين شده و مي‌پوسد و (نيازي به لباس نو ندارد.)»[1] ابوبكر رضی الله عنه  وصيت كرد كه همسرش اسماء بنت عميس[2] او را غسل دهد و در كنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  او را دفن كنند. آخرين سخن ابوبكر رضی الله عنه  اين بود: «خدايا! مرا مسلمان بميران و به نيكوكاران ملحق فرما.»[3]
مدينه كه از وفات ابوبكر صديق رضی الله عنه  يكه خورده بود، از زمان وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  چنان غم و اندوهي به خود نديده و آكنده از غم و اندوه شده بود. علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  در حالي كه گريه مي‌كرد و كلمه‌ي استرجاع  بر زبانش بود، به خانه‌ي ابوبكر رضی الله عنه  رفت و فرمود: «اي ابوبكر! خدا تو را بيامرزد. تو، رفيق و مونس رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بودي؛ تو، دل‌آرام و مورد اعتماد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بودي و آن حضرت صلی الله علیه و سلم  رازش را با تو درميان مي‌گذاشت و از تو نظر مي‌خواست؛ تو، خالصانه‌تر و پيش از همه مسلمان شدي و ايمان و يقينت، از همه محكم‌تر بود. بيش از همه خداترس و دين‌دار بودي؛تو، بيش‌تر و بهتر از همه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را همراهي كردي و به خاطر اسلام، سختي‌هاي زيادي كشيدي. مناقب و فضايل تو، از همه بيش‌تر است و جايگاهت، رفيع و والاتر از همگان؛ راه و روش تو، از راه‌ها و شيوه‌هاي ديگر مسلمانان، همانندي و شباهت بيش‌تري به رهنمودهاي رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دارد و منزلت و مقامت در پيش رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از همه فراتر بود. خداي متعال، به تو پاداش نيكي از طرف رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و اسلام، عنايت كند؛ چراكه تو، در زماني رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را تصديق كردي كه مردم، تكذيبش كردند و براي آن حضرت صلی الله علیه و سلم  به منزله‌ي گوش و ديده بودي.[4] الله سبحانه و تعالی  تو را در قرآن، صديق و راست‌گو ناميد و فرمود: { وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (٣٣)}[5] تو، در آن زمان كه مردم، بخل ورزيدند، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را با اموالت ياري رساندي و بدان‌گاه كه مردم از ياري او خودداري كرده و نشستند، تو به همراه آن حضرت صلی الله علیه و سلم  در برابر سختي‌ها ايستادي و در شرايط سخت، به بهترين شكل، او را همراهي نمودي. تو، در سفر هجرت با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  همراه شدي و آن‌گاه كه در غار بوديد، سكينه و آرامش نازل شد. تو، جانشين خوبي براي رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در دفاع از دين و رسيدگي به امور امت بودي و هنگام ارتداد و از دين برگشتن مردم، به بهترين شكل، خلافت كردي و طوري امور را سر و سامان دادي كه خليفه و جانشين هيچ پيامبري، چنان عملكردي نداشته است. زماني كه صحابهy سستي كردند، تو بپا خاستي و به‌هنگام سستي و ضعفشان، قوي و قدرتمند ظاهر شدي و راه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را محكم و استوار پيمودي. تو، همان‌گونه كه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌ات فرموده‌اند، از لحاظ جسمي نحيف و لاغر بودي و در امر دين، قوي و استوار؛ تو در نگاه خود كوچك بودي و فروتني مي‌ورزيدي؛ اما نزد خدا و در چشم مردم، بزرگ و قابل احترام بودي. نه تو از كسي عيب‌جويي مي‌كردي و نه در تو، براي ديگران جاي طعن و عيب‌جويي بود. هيچ مخلوقي، نزد تو خوار و زبون نبود. انسان ضعيف و حق‌باخته را گرامي مي‌داشتي و حقش را ستانده، به او بازپس مي‌دادي. هر دور و نزديكي در چشم تو يك‌سان بود. كسي به تو نزديك‌تر بود كه بيش از ديگران فرمان‌بردارتر و متقي‌تر بود. حال و وضع تو، حقيقت، صداقت و مهرورزي بود. گفتارت، آكنده از دانش و دورانديشي و كردارت، مملو از صبر، استواري و نظم بود. انديشه‌‌ي استوار و آگاهي داشتي. دين و ايمان، به وسيله‌ي تو قوت و نيرو يافت و بدين ترتيب دين خدا، نمايان شد و پيروز گشت. به خدا سوگند كه تو، از همگان پيشي گرفتي و (آن‌چنان كارنامه‌ي درخشاني از خود باقي گذاشتي كه) جانشينان پس از خود را در زحمت و مشقت انداختي و به خير و نيكي آشكاري، دست يافتي. همه، از خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم. به قضاي الهي راضي هستيم و كارمان را به او واگذار مي‌كنيم. به‌خدا سوگند كه مسلمانان، پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  كسي چون تو را نمي‌يابند كه تو، مايه‌ي عزت دين بودي و براي اسلام، حكم سنگر و پناهگاه را داشتي. اينك كه خداي متعال، تو را به پيامبرش ملحق كرده، از او مي‌خواهيم كه ما را از خير و نيكي‌هايت محروم نكند و ما را پس از تو، از ضلالت و گمراهي مصون بدارد.»
مردم ساكت بودند و به سخنان علي مرتضي رضی الله عنه  گوش مي‌دادند تا اين‌كه سخنانش تمام شد و صداي گريه برخاست و به علي رضی الله عنه  گفتند: «راست گفتي.»[6]
در روايتي آمده است: پس از آن‌كه ابوبكر رضی الله عنه  را كفن كردند، علي رضی الله عنه  كنار جنازه‌ي ابوبكر صديق رضی الله عنه  رفت و فرمود: «كسي، نزد من دوست‌داشتني‌تر از ابوبكر كه اينك در كفن پيچيده شده، نبود؛ هيچ كس، نمي‌توانست همانند ابوبكر، درباره‌ي خدا، از قرآن سخنراني كند.»[7]
در اين مورد كه ابوبكر صديق رضی الله عنه  همانند رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در سن 63 سالگي وفات نمود، اتفاق نظر وجود دارد. همسرش اسماء بنت عميس رضي الله عنها بنا بر وصيت خود ابوبكر صديق رضی الله عنه  ايشان را غسل داد.[8] ابوبكر در كنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  طوري دفن شد كه سرش برابر شانه‌ي آن حضرت صلی الله علیه و سلم  قرار گرفت.[9] عمر بن خطاب رضی الله عنه  نماز جنازه‌اش را امامت داد و عثمان، طلحه و عبدالرحمن پسر ابوبكر به همراه عمرy براي خاك‌سپاري ابوبكر رضی الله عنه  وارد قبر شدند و لحد (شكاف كنار قبر) ابوبكر رضی الله عنه  متصل به قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  قرار گرفت.[10]
ابوبكر صديق رضی الله عنه  پس از جهاد بزرگ و فراواني كه در راه خدا كرد و دين اسلام را گسترش داد، از دنيا رحلت كرد. بدون ترديد تمدن بشري، مديون اين برزگ‌مرد تاريخ است كه پرچم‌دار دعوت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از وفات ايشان شد و درخت دعوت پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم  را در برابر آفات، مصون داشت و تخم عدالت و آزادي را در زمين كاشت و با خون شهيدان والامقام، آبياري نمود و بدين ترتيب درخت دعوت، به بار نشست و جامعه‌ي بشري، به علم و دانش و فرهنگ بي‌نظيري دست يافت تا تمدن و آرمان‌خواهي جنس بشر همواره مديون ابوبكر صديق رضی الله عنه  باشد كه با صبر و شكيبايي و جهاد شكوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پايدار و ماندگار نگه داشت و اين آيين راستين را با جنبش فتح‌گرايانه‌اش، طوري به ديگر ملت‌ها رسانيد كه تاريخ، همانندش را سراغ ندارد.


[1] التاريخ الاسلامي، نوشته‌ي محمو شاكر، الخلفاء الراشدون، ص104
[2] در نهاية الارب آمده است كه ابوبكر وصيت كرد همسرش اسماء و پسرش عبدالرحمن، او را غسل دهند.(مترجم)
[3] الشيخان ابوبكر الصديق و عمر بن الخطاب برواية البلاذري في انساب الاشراف، به تحقيق احسان صدقي العمد، ص69
[4] نويري در نهاية الارب حديثي از عمرو بن عاص در فضيلت ابوبكر صديق آورده كه به همين گفتار علي مرتضي شباهت دارد كه ابوبكر براي رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم به منزله‌ي چشم و گوش بوده است. عمرو بن عاص مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «مي‌خواهم چند نفر از يارانم را نزد پادشاهان بفرستم تا همانند حواريون عيسي، آنان را به اسلام دعوت دهند.» صحابه عرض كردند: «آيا ابوبكر و عمر را هم با ما مي‌فرستيد كه آن‌ها بليغ‌تر و آگاه‌ترند؟» رسول‌خدا فرمودند: «به آن‌ها نياز دارم كه همين‌جا باشند؛ آنان، به منزله‌ي چشم و گوش دين هستند.»(مترجم)
[5] سوره‌ي زمر، آيه‌ي33: «كساني كه حقيقت و صداقت را (از سوي خدا با خود) آورده و كساني كه حقيقت و صداقت (تبليغ شده از سوي پيامبران را) تصديق كرده‌اند، پرهيزكاران واقعي هستند.»
[6] التبصرة از ابن‌جوزي (1/477-479)؛ نگاه كنيد به: اصحاب الرسول e (1/108)
[7] تاريخ الاسلام ذهبي، عهد الخلفاء الراشدين، ص120
[8] طبقات ابن‌سعد (3/203)
[9] تاريخ الاسلام ذهبي، عهد الخلفاء الراشدين، ص120
[10] اصحاب الرسولe (1/106)
 
به نقل از کتاب:
ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی

0 نظرات:

ارسال یک نظر