جنگ سرنوشت ساز چالدران

جنگ سرنوشت ساز چالدران

نویسنده: 
محمد باقر سجودى
در تاریخ ایران جنگی سرنوشت سازی ثبت شده که یک طرف صحنه  شاه اسماعیل صفویی  ایستاده بود و طرف دیگر جنگ سلطان سلیم عثمانی, این جنگ بی چون و چرا با شکست مطلق سربازان شاه اسماعیل صفویی پایان یافت و ....
این باعث اندوه ایرانیان وطن دوست امروزی ماست! ولی نکته ای  که ایران دوستان و یا مدعیان ایران دوستی به آن توجه ندارند این است که اصلا جنگ بین ایرانیان و عثمانی ها نبود جنگ بین  سلطان عثمانی ها  و رعیت نافرمان  خود ترکیه! رخ داده است
یعنی هر دو طرف جنگ ترک بودند  و ایرانی ها آن روزگار را در آن میان، کسی داخل  آدم حساب نمیکرد زیرا ایرانیان قبلا توسط ترک ها شکست خورده بودند و قزلباشان ترک آنها را تاجیک لر (فارس های حقیر) مینامیدند و سراسر ایران را فتح نموده بودند!
برای درک بهتر موضوع تصور کنید وقتی را که چنگیز خان، خاک ایران را به توبره کشید و مالک هرچیز مردم شد.
و  تصور کنید بعد از فتح ایران، بین دو جناح از مغول ها جنگ در میگرفت یک طرف، جناحی که در مغولستان بود  و طرف دیگر،  جناحی که در ایران بزور بازوی خودش حکومت میکرد
آشکار است که این جنگ ربطی به ایرانیان نمی داشت، شکست هر طرف، شکست ایرانی یا پیروزی ایرانی  محسوب نمیشد به همین حساب جنگی که بین شاه اسماعیل و شاه سلیم در گرفت جنگی بود بین قبایل مهاجر شده از آناتولی به ایران (که ایران را با قتل عام مردم فتح کرده بودند) و ایرانیان را به اسیری گرفته بودند.
من حیرت میکنم وقتی که میبینم ملی گراهای ایران در سالروز شکست شاه اسماعیل در چالدران قیافه مادر مرده ها را بخود میگیرند و به عزا مینشینند !!  و قلم فرسایی میکنند!
 راستی که لقبی که قزلباشان به اجداد همین ایرانی ها داده بودند ( تاجیک های حقیر ) برازنده این گروه هست! انسان باید چقدر حقیر باشد که برای شکست نوه چنگیز ناراحت شود ؟ فقط به این خاطر که این نوه حاکم ایران بوده و نوه دیگرش حاکم ترکیه.......
برای روشن شدن موضوع مثالی از زمان ما میگویم: شما میدانید این روزها ناراضیان عربستانی در افغانستان پناه گرفتند حالا تصور کنید که تعداد این ناراضیان زیاد میبود و مردم افغان را میکشتند و یا به اسیری میبردند و خودشان حاکم کابل و قندهار می گشتند و بعد بین اینها و آل سعود جنگی در میگرفت  و آل سعود این عربان هم وطن خود را شکست میداد حالا اگر افغانها برای شکست عربان ساکن در وطن شان گریه کنند کاری احمقانه نیست؟  اگر شکست آنها را شکست خود بدانند، آیا این درست است؟!!
 این دقیقا همان کاریست که ملی گرایان ایرانی برای شکست ترکان  در چالدران انجام میدهند!

 ای مردم مگر شما نمیدانید که لشکر شاه اسماعیل عبارت بود از این قبایل: 
1. قبیله شاملو كه  از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام به ایران آمده بودند
2.قبیله تکه لو  كه  از ناحیه جنوبی آناتولی به ایران آمده بودند
3.قبیله اَفشار یا اوشار یکی از ایل‌های ترکمان است که در زمان شاه اسماعیل صفوی به ایران آمدند
4.قبیله قاجار كه از شمال و شرق آناتولی به ایران آمده بودند
5.قبیله روملو كه پیش از کوچاندنشان به آذربایجان  در آسیای کوچک زندگی میکردند .
6.قبیله قره مان كه از منطقه کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه به ایران آمده بودند
7.قبیله ورساق كه از منطقه کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه به ایران آمده بودند
8.قبیله ذوالقدر كه از بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی به ایران آمده بودند
9.قبیله استاجلو كه  از شرق آناتولی به ایران آمده بودند
10.قبیله بیات كه از شرق آناتولی و شمال عراق به ایران آمده بودند
آیا ملاحظه فرمودید؟! همه از آناتولی  یعنی  از ترکیه آمده بودند تنها  سربازان غیر ترکی شاه اسماعیل صفویی، ساکنان بعضی از  نواحی تالش و سواد کوه بودند که آنها هم ایرانی نبودند بلکه از قبایل مغول محسوب میشدند!!
حالا من در عجبم که وطن پرستان ایرانی كه چرا برای شکست شاه اسماعیل و این اردوی کاملا بیگانه و دشمن خونریز ما  اشک میریزند و افسوس میخورند؟
و جالب است بدانید که علت جنگ بین سلطان سلیم و  لشکر شاه اسماعیل هم همین مهاجرت ترکها به ایران  بود زیرا  این مهاجران مهاجم فامیل و هوادارانی در آناتولی داشتند
و پس از مهاجرت قبایل اصلی به ایران  باز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی مانده بودند پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکه‌های منظم خود و توسط خلفا، مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق می‌کردند.
صوفیان گمراه در پی فعالیت و سازمان دهی فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباش‌ها) حکومت صفوی را در ایران پایه‌گذاری کنند  این چیز ها امپراتور عثمانی را از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد.  و این علت اصلی جنگ چالدران بود.

شاه اسماعیل در نامه‌ای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود.
اما سلطان سلیم بعد از شناسایی شیعه ها  دست به قتل عام آنها  در قلمرو عثمانی زد و 40000 نفر را در یک شب کشت و  کسانی هم که کشته نشدند ( گناهشان ثابت نشد و مشکوک بودند) را مثل حیوانات داغ زد و نشان دار کرد  و به متصرفات اروپایی عثمانی تبعید شان نمود .
این تدبیر سلطان سلیم، کمر شاه اسماعیل را شکست زیرا او و لشکرش امیدوار بودند از داخل و زیر آبی  سلطان عثمانی را شکست دهند  اما سلطان یک شبه همه رشته های آنها را پنبه کرد و جالب اینکه متوقف هم نشد به سرزمین ایران که حالا در دست هموطنان ترکش بود حمله کرد او امیدوار بود که شاه صفوی و لشکر رجزخوانش در مرز به استقبال او بیایند اما این لشکر نامرد سیاست سرزمین سوخته را بکار برد و از جلوی سپاه عثمانی عقب نشست و در حین عقب نشینی هرچه در راه بود را سوزاند تا شاید اسبان شاه عثمانی بی علوفه و سربازانش بی آذوقه بمانند و برگردند اما شاه عثمانی زرنگتر از این حرفها بود او دو تونل تدارکاتی در پشت سرش باز کرد و شب و روز کاروانهای آذوقه میامد و به او قدرت میداد که جلوتر بیاید و در ضمن پیشروی، شاه اسماعیل را مسخره میکرد که اگر مردی بیا جنگ کن! او امیدوار بود جنگ در مرز باشد و کار زود تمام شود و برگردد به جنگ در اروپا. زیرا هدف سلطان سلیم فتح ایران نبود او میخواست شاه صفوی و لشکر بی ادبش  را ادب کند 


اما شاه اسماعیل  (که خودش و  لشکرش گمان میکردند قدرت خدایی دارد!!) جلو نمی آمد،  تا آنکه دید شاه عثمانی به پایتخت نزدیک شد و اینجا ناچارا  شاه  صفویی و لشکر ترکش  به مصاف آمدند و برای شجاع کردن خود  تا خرخره شراب خوردند و مست ولایعقل به میدان رفتند و در یک نیم روز شکست سختی خوردند  و به عمق خاک ایران فرار کردند اما شاه عثمانی قصد تصرف ایران را نداشت ( او میخواست اروپا را فتح کند، پدر بزرگش قسطنطیه را فتح کرده بود) .

هدف از حمله سلطان عثمانی به خاک ایران، جنگ با ایرانیان نبود او میخواست رعیت ناراضیش که به ایران گریخته بودند و آنجا را فتح کرده بودند را گوشمالی دهد چون این ناراضیان به او توهین میکردند برایش منقل و وافور و لباس زنانه فرستاده بودند و او رگ غیرتش به جوش آمده بود و میخواست برایشان نشان دهد که زن کیست
 و برای همین که قصد تصرف ایران را نداشت، بعد از پیروزی در چالدران خیلی جلوتر نرفت و حتی  بخشی از متصرفات خود  در ایران را رها کرد (تبریز و باقی آذر باریجان را) و بعضی را برای همیشه برای خود نگه داشت مثلا دیاربکر  و کردستان غربی را.... و 230 سال صفوی ها حکومت کردند اما هیچکس جرات نکرد به عثمانی ها بگوید دیار بکر را پس بده و اگر تبریز را رها نمیکرد  آنجا هم  تا حالا  مال ترکها  میبود!

پس عزای ملی گریان از شکست چالدران و ستایش آنها از شجاعت شاه اسماعیل حماقتی نابخشود نیست آری اگر ملایان شیعه عزا بگیرند حق دارند زیرا اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی می‌رسید آن شیطان وحشی به قدرتی فراتر از تیمور دست می‌یافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را از صفحه روزگار محو می‌کرد و دیگر کسی جلودار آنها نبود و مهارکردنشان مشکل میشد
پس جنگی که  در دوم رجب ۹۲۰ قمری (مرداد 893 شمسی) در دشت چالدران در شمال غربی خوی بین دو گروه از ترکان  در گرفت  ربطی به ایرانیان نداشت تا ملی گرایان برای شکست یک طرف سوگوار شوند و اگر با چشم حق بین نگاه کنیم  برای ما شکست این ترکان بهتر بود تا شکست آن ترکان!! زیرا آنها کم ضررتر بودند. اما پان ایرانیست ها سوراخ دعا را گم کرده اند!
اینروزها ایرانیان غرب زده و غرب پرست سعی میکنند عرق وطن پرستی را بصورت افراطی در بین مردم ما دوباره زنده کنند اما جهل و تعصب و غرض ورزی عده ای  باعث شده  که چیزهای بگویند که   هر ایرانی عاقل از اینکه این نادانان  مدافع وطن شده اند در خود احساس شرم میکند

اينهم  عكسی یک وطن پرست افراطی که دارد برای قبر کورش سجده میکند!

0 نظرات:

ارسال یک نظر