همچنانكه سابقاً گفته شد تشيّع يكباره پيدا نشده بلكه مراحل متعدّدي را پشت سر گذاشته تا به مرحلهء كنوني رسيدهاست. ما ابتدا به سراغ اقوال خودشان ميرويم تا بدانيم چه ميگويند و سپس گفتههايشان را با ميزان عقل و علم ميسنجيم.
آراء شيعيان در پيدايش تشيّع:
رأي اوّل:
ميگويند تشيّع قديم و حتّي قبل از رسالت و بعثت پيامبر خدا – صلّي الله عليه و آله و سلّم – وجود داشته و هيچ پيامبري نيامده مگر اينكه ولايت علي بر او عرضه شدهاست و … و شيعيان براي اثبات اين موضوع اسطورهها و افسانههاي زيادي بافتهاند چنانكه در كافي كليني آمدهاست: «ولايت علي در جميع كتب انبياء نوشته شدهاست و خداوند هيچ پيامبري نفرستاده مگر اينكه دربارهء نبوّت محمّد و وصيّ او علي به او سفارش كردهاست».[1]
و از ابو جعفر باقر روايت ميكنند كه دربارهء آيهء شريفه: «و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما = و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم ولي او فراموش كرد و شكيبايش نيافتيم»[2] گفتهاست كه: «پيمان خدا دربارهء محمّد و ائمّهء بعد از او بودهاست كه آدم در اين باره شكيبا نبود و انبياء أولوالعزم را از آنرو بدين نام خواندهاند كه دربارهء محمّد و أوصياء بعد از او و مهدي و سيرت او به آنها سفارش شدهاست …».[3]
در بحار نيز چندين روايت آوردهاند كه: «اي علي خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرده، مگر آنكه او را به ولايت تو خواند، چه مطيع بوده و چه نافرماني كردهباشد!»[4] و در روايت ديگري آوردهاند كه: «خداوند از پيامبران براي ولايت علي ميثاق گرفتهاست»[5] و ميگويند هيچكس به بهشت نميرود مگر محبّ علي باشد و او تقسيمكنندهء بهشت و دوزخ است.[6] و شيخ حرّ عاملي كه صاحب يكي از منابع حديثي شيعيان است ادّعا ميكند كه روايتهايي كه دلالت دارد خداوند از انبياء به ولايت علي پيمان گرفتهاست، بيشتر از هزار ميباشد.[7]
شيعيان به اين حدّ نيز بسنده نكرده و از قول ائمّه ميگويند: «خداوند ولايت ما را بر آسمانها و زمين و كوهها و شهرها عرضه نموده است»[8] و هادي تهراني ميگويد كه از بعضي از روايات بر ميآيد كه هر پيامبري مكلّف شدهاست كه به ولايت علي دعوت نمايد و حتي اينكه ولايت علي بر همهء أشياء عرضه شد، هر آنچه پذيرفت صالح گشت و هر آنچه نپذيرفت فاسد گشتهاست.[9]
نقد و بررسي اين رأي
براي بيان فساد بعضي از آراء فقط عرضه نمودن آنها كافي است، اينكه گفته شود «ولايت علي قديم است»، فساد و بطلان آن ضرورتاً واضح و معلوم است. هيچكدام از اين ادّعاهاى نابخردانه در قرآن پيدا نميشود، بلكه ميبينيم كه دعوت همهء انبياء براي توحيد الهي بوده است نه به ولايت علي و أئمّه. خداوند ميفرمايـــــد: «و ما أرسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه أنه لا اله الا أنا فاعبدون»[10] و «لقد بعثنا في كلّ أمّه رسولا أن اعبدوالله واجتنبوا الطّاغوت»[11] پس همهء رسولان و أنبياء الهي اقوامشان را به عبادت خداوند و عدم شرك به او دعوت كردهاند، و نوح و هود و صالح و شعيب و ديگران (عليهم السّلام) همگي به اقوام خود ميگفتند: «اعبدوالله مالكم من اله غيره»[12].
و در سنّت پيامبر اسلام نيز همين امر تأكيد شده و هيچ چيزي خلاف آن يافت نميشود، و همهء ائمّه اسلام اتّفاق دارند كه هر انساني به مجرّد ايمان به خدا و ذكر شهادتين مسلمان ميشود. پس اين پنداربافيها راجع به ولايت علي از كجاست؟! اگر برحسب ادّعاي شيعيان ولايت علي در كتب همهء انبياء نوشته شدهاست، چرا فقط افراطيون رافضى آنرا نقل ميكنند و هيچكس ديگري از آن خبر ندارد؟ چرا بقيّهء اهل اديان از آن خبري ندارند؟ و چرا درقرآن كه بر همهء كتب سابق برتري داشته چنين چيزي نيست؟![13] آري ادّعاي بيدليل بسيار آسان است. و هر كس كه پرواي حساب نداشتهباشد از اينگونه ادّعاها عاجز نميماند.
شيخ الاسلام ابن تيميّه ميگويد كه: كتب انبياء كه در ميان مردم است، آنچه را كه راجع به پيامبر – صلّي الله عليه و سلّم – بوده، بيرون آورده و منتشر كردهاست و هيچ اشارهاي در ميان آنها به علي نيست، و حتّي كساني از اهل كتاب كه مسلمان شدهاند هيچ يك از آنها نگفتهاست كه راجع به علي چيزي در ميانشان بودهاست، پس چطور ميشود گفت كه: همهء انبياء براي ولايت علي مبعوث شدهاند، در حاليكه آنها به امّتهاي خود چنين چيزي نگفتهاند و هيچكس آنرا روايت نكردهاست.[14]
صاحبان اين افسانه چگونه به ساحت انبياء اهانت نموده و ميپندارند كه آدم و بقيّهء انبياء غير اوليالعزم – عليهم السّلام – به امر الهي در مورد ولايت علي پشت پا زده و در اينباره شكيبا نبودهاند؟ اين بهتان واضحي است، و حقيقت اينست كه چنين نسبتى زعم باطل بوده و هيچ اساسي ندارد و نبايد به انبياء الهي افتراء زد.
اين افسانهها و هذيان بافىها همه دليل بر اينست كه دل و انديشهء بافندگان، پر از كينه و توطئه نسبت به فرقههاي غير خود بودهاست. و بنا براين از راه پيوستن به تشيّع، مى خواستهاند دين مردم را خراب كنند.چرا كه جز بيدينان وزنديق ها كسى جرأت وگستاخى چنين افتراهايى را ندارد، گويا با اين آراء عجيب! ميخواهند بگويند كه شيعيان، برتراز پيروان انبياء غير اوليالعزم هستند چرا كه آنها از سفارش خدا دربارهء علي پيروي كردند و پيروان ساير اديان نكردند!
امّا چنانكه ميدانيم و در آيهء 81 سورهء آل عمران واضح است، خداوند از همهء انبياء ميثاق و پيمان گرفتهاست كه اگر محمّد مبعوث شد و آنها زنده بودند به او ايمان بياورند و او را نصرت و ياري كنند.[15] و اين افراطيون مثل ساير عاداتشان گويا ميخواهند آنچه را كه خاصّ پيامبر است حقّ علي نيز بدانند.
و مسلمين اتّفاق دارند بر اينكه اگر شخصي به پيامبر ايمان بياورد و از او اطاعت كند و اصلاً ابوبكر و عمر و عثمان و علي را نشناسد، در ايمانش هيچ خلل و نقصاني نيست.
واقعاً آيا كساني كه اين افسانهها را باور ميكنند راه عمل و انصاف را ميپيمايند؟ همانطور كه شيخ الاسلام ابن تيميّه ميگويد: آن پيامبران سالها قبل از اينكه خداوند علي را بيافريند مردهاند، چطور علي امير آنها ميشود، حداكثر ممكن اينست كه علي امير زمان خودش باشد، امّا امارت بر مخلوقات قبل وبعد از خود، اين دروغ خنكي است كه با هيچ عقلي تطبيق نميكند!.
و اين گفته شبيه قول غُلات-افراطيون--افراطيون- صوفيّه است مثل ابن عربي و امثال او از ملحدان متصوفه كه ميگويند علم انبياء از معدن علم خاتم الاولياء – يعني خود ابن عربي – بودهاست در صورتي كه او ششصد سال بعد از محمّد صلّي الله عليه و سلّم به دنيا آمدهاست.
ادّعاي شيعيان بر امامت نيز از جنس و نمونهء ادّعاي آنها بر ولايت است و مبناي هر دو دروغ و غلوّ وشرك واباطيل ميباشد كه بر خلاف قرآن و سنّت و اجماع سلف است.[16]
آيا نتيجهء بافتن اين دروغهاي واضح بدنام كردن اسلام و منع مردم از گرايش به سوي آن نيست؟ چرا كه چنين ادّعاهاي باطل و مخالف عقل و دانش، هر عاقلي را از دين ميرهاند. عاقلان جهان راجع به امارت علي و ائمّه بر اشياء و جمادات و نباتات و دريا و خشكي چه ميگويند؟ وقتي كه خميني و امثال او ادّعا ميكنند كه ائمّه بر ذرّات كائنات حكومت ميكنند[17]، واقعاً براي عاقلان خندهآور نيست؟! آيا ديني را كه براي جهان عرضه ميكنند همين است؟ آيا اين اعتقادات و باورها مخالف عقل و دين و علم نيست كه باعث شده 80% ملّت ايران بنا به سرشماريها از دين فرار كنند؟!!
آيا بهترين راه سياه جلوه دادن ومعيوب نمودن اسلام همين راه نيست كه مدّعيان تشيّع پيمودهاند؟
ولي اينگونه آراء بياساس از شيعيان غالي تعجبآور نيست، چرا كه آنها هميشه مبالغهجو و افراطي بودهاند، و حقايق روشن و واضح را تكذيب ميكنند و اخبار متواتر را ردّ ميكنند ليكن آنچه را كه عقل و نقل شهادت بر كذب آن ميدهد باور ميكنند.[18]
رأي دوّم از آراء شيعه
از قديم و جديد بعضــي از شيعيان بر اين پندارند كه خود رسول خدا – صلّي الله عليه و سلّم – بذر تشيّع را كاشتهاست و در عصر خود او تشيّع ظهور كرده و بعضي از ياران رسول خدا از شيعيان علي بودهاند … كه قمي[19] و محمّد حسين آل كاشف الغطاء[20] و بسياري از شيعيان معاصر به اين رأي رفتهاند.[21]
نقد و بررسي اين رأي
اوّلاً: قابل ذكر است كه اولين كساني از مؤلّفين كه به اين قول رفتهاند قمي در كتاب: «المقالات و الفرق» و نوبختي در كتاب «فرق الشّيعه» بودهاند، و شايد از مهمترين اسباب ايجاد اين رأي بودهاست كه بعضي از علماي مسلمان اصول تشيّع را خارج از اسلام دانستهاند و بدين خاطر علماي شيعه عكسالعمل نشان داده و خواستهاند كه يك لباس شرعي پيدا كرده و اين ادّعاها را مطرح ساختهاند.
ثانياً: اين گفته نيز هيچ اساس و پايهاي در قرآن و سنّت ندارد و دليل ثابت تاريخي نيز برايش نيست، بلكه گفتهاي است كه بر خلاف اصول اسلام و حقايق ثابت تاريخي است، اسلام براي وحدت امّت بر اساس توحيد آمدهاست نه اينكه آنرا به احزاب و گروه و فرقهها، متفرّق نمايد. و از حقايق ثابت تاريخي متواتر كه بطلان اين بافته را ثابت ميكند اينست كه در زمان ابوبكر و عمر و عثمان از تشيّع به عنوان يك فرقهء مذهبي هيچ خبري نبود.
ثالثاً: بنا به اين رأي، شيعيان از عمّار و ابوذر و مقداد و امثالهم تشكيل شدهاند، آيا اين بزرگان قائل به عقايد شيعهء كنوني راجع به خلافت منصوص و تكفير شيخين و بقيّهء صحابه و يا سبّ و شتم آنها بودهاند؟ هرگز. تمام دعاوي و پندارهاي شيعيان در اينباره كه كتبشان را پر كردهاست جز توطئه دشمنان دين و پندار چيزي نيست.
رابعاً: بنا به رأي شيخ موسي جارالله رأي فوقالذكر مغالطهء بسيار زشتي است كه خارج از حدود هر گونه ادب و احترام ميباشد. او ميگويد كه اين بازى با كلمات و افترا بر رسول خداست. مى گويد چطور شيعيان ادّعا ميكنند كه پيامبر تخم تشيّع را كاشتهاست، اين چه تخمى است كه ثمرهء آن جز سبّ و شتم بر ياران برگزيدء رسول خدا نبودهاست، و اين چه تخمى است كه ثمرهء آن قول به تحريف قرآن بوده و حق را در مخالفت با امّت ميداند.[22]
[1] اصول كافي: كليني 1/437.
[2] طه، آيه 15.
[3] كليني: كافي 1/416. ابن بابويه قمي – علل الشّرائع ص 122، الكاشاني: الصّافي 2/80، تفسير قمي 2/65، مجلسي: البحار 11/35.
[4] بحار، 11/60، بحراني: المعالم الزّلفي ص 303.
[5] المعالم الزّلفي ص 303.
[6] كاشاني: تفسير صافي 1/16.
[7] الفصول المهمّه ص 159، و روايتهاي متعدّدي به اين معني در كتب ذيل آمدهاست: اصول كافي 2/8 و وافي 2/155 و بحار 35/151 و مستدرك الوسائل نوري طبرسي 2/195 و الخصال: صدوق 1/270 و علل الشّرائع: صدوق ص 122، 135، 143، 144 و 174. و مصادر متعدّد ديگر آنها.
[8] نوري: مستدرك الوسائل 2/195.
[9] هادي تهراني: ودايع النّبوّه ص 115.
[10] الأنبياء/25: ما پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم جز آنكه به او وحي كرديم كه جز من خدايي نيست، پس مرا بپرستيد.
[11] النّحل/36 يعني «در ميان هر ملّتي پيامبري مبعوث كرديم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (هر معبود غير از خدا) بپرهيزيد و دوري جوييد».
[12] الاعراف: آيههاي 59، 65، 73 و 85 يعني «خدا را بپرستيد كه شما خدايي غير از او نداريد».
[13] اصول الشّيعه: د. القفاري ج 1 ص 60-61.
[14] منهاج السّنّه: ابن تيميّه 4/46.
[15] اين رأي ابن عبّاس هم ميباشد.
[16] منهاجالسّنّه: ابن تيميّه 4/78.
[17] به كتاب «ولايت فقيه» بخش مربوط به «ولايت تكويني» نگاه شود.
[18] اصول التّشيّع: د. القفاري ج 1 ص 63.
[19] فرق الشّيعه: ص 17.
[20] اصل الشّيعه: آل كاشف الغطاء: ص 42.
[21] محمّد جواد مغنيه: الاثنا عشريّه و أهل البيت ص 29: محسن العاملي/ اعيان الشّيعه 1/13-16، هاشم معروف: تاريخ الفقه الجعفري ص 105، الواثلي: هويّهء التّشيّع ص 27 و غيرهم.
[22] الوشيعه ص مه. اصول الشّيعه، د. ناصر القفاري: ص 65-67.
0 نظرات:
ارسال یک نظر