آیا کعب بن الاحبار یهودی بود یا مسلمان؟ آیا کعب بن الاحبار یهودی بود یا مسلمان؟


نویسنده: 
محمد باقرسجودى
دوستان! شما میدانید که یهودیان بزرگترین دشمن اسلام هستند این را قرآن بما میگوید: (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا) بطور مسلم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ «المائدة/82» یهودیان بر دو  گروه بودند یهودی موحد و یهودی مشرک! حالا  حساب کنید شدت دشمنی یهودیی که در عین زمان  مشرک هم باشد!!

و حالا تصور کنید درجه دشمنی  این قوم را با کسانی از هم مذهبانشان که مسلمان شوند که  تا چه اندازه میباشد؟ 
با غور در جملاتی که در بالا نوشتم شما میتوانید دلیل دشمنی یهود را با علمایی از اهل کتاب که مسلمان شدند را دریابید .علمایی مثل عبدالله بن سلام و كعب الاحبار و بقیه که با اسلام آوری کمر یهود عربستان را شکستند و نام نشان شان  از عربستان گم شد، آری آنها مورد تنفر شدید یهودیان بودند و هستند.
 اما حالا چرا باید هنوز دوستان شیعه ما کعب الاحبار را با لفظ یهودی بشناسند؟  و دائما مینویسند کعب الاحبار یهودی؟! مثلا ببینید:

شیعه میگوید:
یهودیانی كه سخت‌ترین دشمنان بودند برای رسیدن به هدف‌های خود به نیرنگ و فریب متوسل شده و در ظاهر به آیین اسلام روی آوردند. و نیت و مقاصد خود را در ورای آئین خویش پنهان داشتند، تا از این طریق نیرنگ خود را بر ضد مسلمانان جامه عمل بپوشانند. زیرك‌ترین و حلیه‌گرترین آنان، كعب الاحبار، وهب بن منبّه و عبدالله بن سلام و... بودند كه به جعل و دستبرد در روایات نبوی پرداختند.

پاسخ اهل سنت:
چرا شیعه ها مسلمان شدن حضرت کعب را قبول نمیکنند؟ دلیل ساده است آنها از اسلام آوری کعب ناراحت و خشمگینند،  انگیزه خشم یهودی ها همین است!
 آری حتما همین است آخر آنها  از اسلام آوری ابوبکر و عمر و عثمان  نیز خشمگینند! و دلسوزی برای علی بهانه است! آنقدر که شیعه از عمر بد میگوید یک دهمش را هم از ابوجهل نمیگوید!
حضرت کعب الاحبار اصلا یمنی  و از علمای یهود بود پدرش هم عالم بود, او افسوس میخورد که چرا زودتر به مدینه هجرت نکرده تا رسول الله را ببیند. کعب الاحبار دید پدرش بعضی از کتابها را مهروموم کرده و پدر او را قسم داده بود که  به متن آن کتب  نگاه نکند!
اسلام که ظهور کرد او وسوسه شد و آن کتاب ها را باز کرد و وصف نبی اسلام  را در کتب خودشان دید. او در  همان زمان رسول، وصف نبی را شنید و در سال 12 هجری مسلمان شد و حضرت عمر او را بخاطر علمش عزیز میداشت. و بلاخره عبد صالح حضرت ابو اسحاق کعب بن ماتع  ( کعب الاحبار) در سال 34 هجری در حمص شام وفات یافت
مثال حقیقی!
حالا من که سجودی باشم و  مذهب شیعه را رها کردم و سنی شدم ، آیا بیشتر  توانستم این مذهب را رسوا کنم یا یک سنی عادی ؟
آیا شیعه با من بیشتر بد است یا با یک سنی عادی؟  حالا اگر شما در بین سنی ها دیدید که یکی(که ظاهرا صحبت از اسلام ناب محمدی میکند،) بیاید و سجودی و امثال سجودی برگشته از مذهب شیعه را ، شب روز  فحش بدهد  و آنها را رافضی و شیعه خطاب کند، نباید به او شک کنید؟
این همان قصه دشمنی شیعه با حضرت کعب الاحبار است، آخر گناه کعب چیست که از پدر و مادری یهودی زاده شده است؟


میگویند:علت دشمنی ما با  کعب این است، که او اسراییلیات را وارد احادیث رسول کرد!
پاسخ اهل سنت:
این به این میماند که یک فاحشه به یک مومنه ایراد بگیرد که چرا یک تارمویش از زیر چادر زده بیرون!!
آی عالم شیعی آیا بحار الانوار و اصول کافی را ندیدی آیا پر از اسراییلیات نیست؟
اما آیا واقعا حضرت کعب الاحبار، اسراییلیات را وارد کتابهای حدیث کرد؟
جواب این است:
هرگز این حرف درست نیست احادیث ما ربطی به حضرت کعب ندارند این دروغی است از سلسله دروغ های علمای شیعه حضرت کعب اصلا پیامبر صلی الله علیه سلم را ندیده بود، تا که از ایشان مستقیم  حدیث نقل کند! و  ما اصلا دین خود را از کعب نگرفتیم تا شیعه یقه بدراند!!


شیعه میگوید: پس این چیست؟
سريج بن عبيد از كعب الاحبار نقل ميكند : كه او مباشره  و آمیزش زن و مرد را در كشتي مكروه ميدانست ؛ به دليل اين كه  كشتي بر كف دست خدا حركت ميكند (كتاب السنه نوشته عبدالله بن احمد بن حنبل)


پاسخ اهل سنت:
یک مکر عجیب علمای شیعه که باعث گمراهی میلونها شیعه شده این است که سعی دارد القاء کنند هرچه در کتب ما نوشته عقیده ماست او اصلا تو گویی نمیدانند حدیث ضعیف یعنی چه حدیث باطل یعنی چه؟
آیا ما گفتیم که هرچه در هر کتاب ما نوشته درست است؟
آیا این کتاب السنه که پسر امام حنبل نوشته در پیش ما چه اهمیتی دارد؟
ما مسند خود امام احمد را هم دربست قبول نداریم چه برسد به کتاب پسرش را!
امام احمد خودش هم هرگز نگفت هرچه در کتابم نوشتم صحیح است گفت از فلان کس شنیدم و گناه به گردن راوی.
حتی حنبلیان نیز کتاب امامشان را دربست قبول ندارند وفقط احادیث صحیح آنرا قبول دارند.
بعد این اصلا حدیث نیست تا ملزم به پیروی از آن باشیم یک مقوله  از یک تابعی است تازه باید بررسی شود که آیا ایشان گفته یا به ایشان منسوب است ، و لی حتی اگر ثابت شود گفته کعب است خب باشد ما که نگفتیم او معصوم است و دیدید که حرفش را قبول هم نکردیم
آیا ما نزدیکی و زن و شوهر  را در اتاق در بسته در کشتی حرام میدانم یا مکروه میدانیم؟ کی گفته کجا نوشته؟
آیا ما میگوییم کشتی بر روی دست خداوند حرکت میکند؟؟؟؟ کی گفته کجا نوشته؟
ما اینقدر از دست علمای شیعه عصبانی نیستیم که از مردم شیعه گله داریم آخر چرا شما اجازه میدهید آنها بشعور شما بخندند؟

پژوهشی عمیق حول خطبۀ «لله بلاد فلان» از نهج البلاغه (1)


نویسنده: 
ابوبكر بن حسين
چنانکه می دانید، شیعه نهج البلاغه را بغایت قبول دارند و تجربه نشان داده که بعد از قرآن این کتاب نزدشان مهمترین کتاب است ؛ حال ما یکی از خطبه های مشهور این کتاب را انتخاب کرده و به پژوهش حول آن می پردازیم و خواهید دید که همین یک خطبه، افسانۀ دشمنی حضرت علی علیه السلام با خلفا را بر می چیند؛ باشد که این نوشتار برای حق جویان و همچنین محققان مفید واقع شود....

حال، ابتدا خطبه را بخوانیم:
«لله بلادُ فُلاَن، فَلَقَدْ قَوَّمَ الاْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیبِ، أَصَابَ خَیرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِی طُرُق مَتَشَعِّبَة، لاَ یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یسْتَیقِنُ الْمُهْتَدِی». «خداوند شهرهاى فلان را آباد دارد، یا به او خیر دهد كه ناهمواریها را هموار و بیماریها را مداوا كرد، سنّت را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت، با جامه پاك و كم عیب از دنیا رخت بر بست، نیكى خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شرّ آن از دنیا رفت، وظیفه الهى خود را انجام داد و از نافرمانى او پرهیز كرد او خود رفت ولى مردم را در میان راههاى مختلف رها ساخت كه گم گشته در آن راهى نمى‏یابد و راه یافته به یقین و باور نمى‏رسد.» (ترجمه از کتاب "ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)" ج 4 ص177 ؛ نقل شد)
این خطبه در نسخ متفاوت نهج البلاغه با تحقیق های متفاوت آمده است که در بعضی نسخ شمارۀ خطبه 211 و در بعضی نسخ خطبۀ 219 در بعضی خ221 و در بعضی222  و در بعضی 223 و در بعضی 228، است. این خطبه به صورت واضح عقیدۀ حضرت علی رضی الله عنه را در مورد "فلان"! نشان می دهد، اما این فلان کیست؟ من که می گویم منظور حضرت عمر  رضی الله عنه است،


حال شیعه چه می گوید؟
بدون شک شیعه می گوید: در متن خطبه (لله بلاد «فلان ») آمده و شما از کجا فهمیدید که منظور از فلان، "عمر بن خطاب" است؟
در جواب از 10 نفر از علمای اهل تشیع نقل قول می کنم:
1- میثم بحرانی شیعی که از شارحان نهج البلاغه است در توجیه این خطبه،سخنان جالبی گفته است که هر چند طولانیست ولی به دلیل اهمیتش؛ تمامش را نقل می کنم: «للَّه بلاد فلان، این جمله و امثال آن از قبیل: «للَّه درّه» و «للَّه ابوه»، معمولا به منظور مدح و ثنا، و نیز دعا براى كسى، آورده مى‏شود، یعنى خداوند كشور او را آباد دارد كه چنین كارهاى مهمّى انجام داده است و اصل مطلب این است كه عربها، هر گاه بخواهند چیزى یا كسى و عمل او را بستایند با این تعبیر وى را به خدا نسبت مى‏دهند، جمله اول خطبه را به تعبیرى دیگر نیز نقل كرده‏اند و آن چنین است: للَّه بلاء فلان و منظور از آن عمل نیك او در راه خداست.

به گفته شارحان مشهور، مراد از واژه فلان كه در اول خطبه نقل شد،
عمر خلیفه دوم است، ولى از قطب راوندى نقل شده است كه مقصود برخى از صحابه حضرت است كه در زمان رسول خدا حیات داشتند، و پیش از پیدایش آشوب و فتنه زمان عثمان از دنیا رفته بودند. ابن ابى الحدید در شرح خود نوشته است كه ظاهر اوصاف مذكور در عبارت دلالت دارد بر این كه امام (ع)، شخصى را اراده فرموده است كه پیش از وى عهده‏دار خلافت بوده است، زیرا در وصف او مى‏فرماید: كژیها را راست كرده و بیماریها را درمان كرده است و این مطلب با عثمان مناسبت ندارد به دلیل آن كه تمام فتنه‏ها در زمان او و به سبب وجود وى بوده است، و ابوبكر هم اراده نشده چون مدت خلافتش كوتاه بوده و از زمان آشوب و فتنه فاصله زیادى داشته است، پس به احتمال قوى امام علیه السلام عمر را اراده فرموده است ولى به عقیده شارح(منظور خود ابن میثم) این كه امام (ع) ابو بكر را اراده كرده باشد بهتر است‏. تا عمر زیرا در خطبه شقشقیه عمر و خلافت وى را نكوهش و مذمّت فرموده است چنان كه قبلا به آن اشاره رفت.
(دقت کنید که میثم بحرانی معترف است که این اوصاف وارده در خطبه با سیرت ابوبکر صدیق مطابقت دارد و این خود اعترافی بزرگ است و ای کاش همۀ علمای شیعه این شجاعت را داشتند!؛ حال ادامۀ سخنان وی را بخوانید)
امام (ع) در این خطبه براى شخص مورد نظر چند صفت بیان فرموده است، از این قرار:
1-  راست كردن كجیها كنایه است از این كه، او مردمى را كه از راه خدا منحرف شده بودند به راستى و استقامت سوق داد.
2-  معالجه كردن بیماریها، مراد از بیماریها، مرض‏هاى نفسانى و اخلاقى است كه مانند بیماریهاى جسمانى و بدنى سبب آزار و اذیت انسان مى‏شود، و داروى بهبود یافتن آن هم پندها و مواعظ جالب و نهى‏هاى كوبنده قولى و عملى است.
3-  به پا داشتن سنت و عمل كردن به آن.
4-  آشوب را پشت سر گذاشت یعنى پیش از وقوع آن از دنیا رفت و این صفت به این اعتبار مدح و ثنایى براى اوست كه چون داراى حسن تدبیر و درستى حكومت بود در زمان فرمانروایى وى فتنه و آشوبى به وجود نیامد.
5-  پاك جامه از دنیا رفت، در این جا، لباس را به جاى آبرو و حیثیت و پاكیزگى آن را براى سالم بودن از عیبها به عنوان استعاره آورده است.
6-  كم عیبى او
7-  خوبى خلافت را درك كرد و بر بدى آن سبقت گرفت، احتمالا ضمیر در هر دو موضع (اَصابَ خَیرها و سَبقَ شرّها) به كلمه خلافتى كه از عبارت فهمیده مى‏شود باز مى‏گردد، به این معنا كه آنچه در حكومت و فرمانروایى خوب و مناسب است از قبیل عدالتخواهى و بر پا داشتن دین خدا كه در دنیا مایه عزت و نام نیك و در آخرت موجب ثواب عظیم و پاداش بزرگى است كسب و دریافت كرد و از بدیها و آشوبهایى كه در خلافت واقع شد جلو رفت‏ یعنى پیش از پیدایش جنجال و فساد و خون‏ریزى، از جهان رخت بر بست.
8-  اطاعت خدا را بطور كامل انجام داد.

9-  به سبب ترسیدن از كیفر الهى حقى را كه از خداوند به گردن او بود ادا كرد و حقیقت تقوا را رعایت كرد.
10-  در حالى به سوى آخرت شتافت كه مردم را بعد از خود در ورطه جهل و نادانى سرگردان رها ساخت كه گمراهان، راهى به راستى نیافتند و آنان كه در راه راستى گام مى‏زدند به حقّانیت خویش اطمینان نداشتند زیرا راههاى ضلالت مختلف و رهروان آن زیاد بودند.
حرف واو در كلمه: و تركتم مفید معناى حال است.


تذكر: در مورد توصیفى كه حضرت در این خطبه در باره یكى از آن دو خلیفه بیان فرموده است، براى برخى از دانشمندان شیعه سؤالى به عنوان اعتراض پدید آمده است كه این گونه ستایشها با عقیده ما ناسازگار است زیرا ما معتقدیم كه ایشان خطا كارند و غاصبانه خلافت را تصرف كرده‏اند. بنا بر این یا این سخن از امام (ع) نیست و یا خطا كار دانستن ما آنها را نادرست است از این اشكال و اعتراض دو پاسخ داده شده است:
1-  نخست این كه این مطلب با عقیده ما مخالفتى ندارد، زیرا ممكن است این توصیف به این سبب باشد كه حضرت قصد داشته با پیروان آنها مماشات كند و دلهاى ایشان را به خود متوجه سازد.
2-  دومین پاسخ این كه ستودن امام (ع) كنایه از توبیخ و سرزنش خلیفه سوم عثمان است كه آن همه فتنه و آشوب در دوران خلافت او واقع و بیت المال مسلمانان با بخششهاى بى‏جاى او بر باد رفت و به دست او و خویشاوندانش غارت شد، و این عوامل باعث شد كه جامعه اسلامى از تمام شهرهاى اطراف دست به شورش زدند و او را به قتل رساندند و به این دلیل‏حضرت در دنباله توصیف خود، از خلیفه قبل از عثمان، چنین مى‏فرماید: او فتنه و آشوب را پشت سر گذاشت و با جامه پاك و بدون آلودگى و عارى از هر گونه عیب و نقص، در گذشت، خوبیهاى خلافت را دریافت و از بدیهاى آن به آسانى گذشت، و نیز لازمه جمله: و تركهم فى طرق متشعّبه، آن است كه فرمانرواى بعد از او، داراى صفاتى ضد صفات او بوده است. خدا داناتر به حقیقت امر است. »(ترجمه‏ شرح ‏ البلاغه(ابن‏میثم)، ج 4  ص 177 -181، میثم بن علی بن میثم بحرانی؛ بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی _ مشهد ؛ مترجمین : قربانعلی محمدی مقدم – علی اصغرنوایی یحیی زاده و همچنین متن عربی شرح ابن میثم ج4 ص95 به بعد _تهران)
در نظر داشته باشید که "میثم بحرانی" 10 فضیلت از خطبه بر می شمرد! و می گوید این خطبه با ابوبکر بیشتر می خواند تا با عمر؛ یعنی وی حضرت ابوبکر را صاحب آن فضایل دهگانه می داند! لازم به تذکر است که مترجم این کتاب در پاورقی می نویسد:« ...لذا در این خطبه شخصى را كه مورد ستایش قرار داده، با عمر مناسبتر است تا ابو بكر. (مترجم)»

به هر حال، برای ما فرقی نمی کند؛ چه در مورد سیدنا ابوبکر باشد و چه در مورد حضرت عمر ؛ هر دو مطلوب ما را می رساند.
2- ابن ابی الحدید که یکی از شارحان نهج البلاغه است و به اعتراف شیخ عباس قمی(الکنی و الالقاب عباس قمی ج1 ص 185 ) و خوانساری (روضات الجنات خوانساری ج5 ص 20 –21 ) و آغا بزرگ طهرانی (الذریعة الی تصانیف الشیعه، آغا بزرك الطهرانی ج 41 ص158) از علمای اهل تشیع است و  علامه ابن کثیر نیز او ار شیعی غالی میداند. (البدایة والنهایة ج 13 ص233 ) و همینطور الیان سرکیس در معجم المطبوعات او ار از اکابر شیعه میداند و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون او را شیعه معرفی میکند؛ میگوید:
«منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب می‌باشد؛ «وقد وجدت النسخة التی بخط الرضى أبى الحسن جامع ( نهج البلاغة ) وتحت ( فلان ) ( عمر )» = من، نسخه‌ی خطی نهج‌البلاغه را كه به خط گردآوردنده‌ی آن یعنی رضی ابی الحسن نوشته شده بود، دیدم كه ذیل كلمه‌ی فلانی، عمر نوشته بود.»
ابن‌ابی‌الحدید، همچنین می‌گوید: «در این‌باره از ابوجعفر یحیی بن ابی‌زید علوی پرسیدم؛ او، نیز به من گفت: «منظور، عمر بن خطاب است.» گفتم: «آیا امكان دارد كه امیرالمؤمنین این‌گونه از عمر، تعریف كنند؟» ابوجعفر گفت: «آری»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج12، ص 3- 4 وی حدود 85 صفحه در شرح این خطبه نوشته است)

3- دکتر علی شریعتی نیز در مورد این خطبه می گویند:
«آفرین بر فلان (عمر)، كجی را راست كرد و درد را درمان نمود و سنت رسول را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاكدامن رفت اندك عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش  پیشی جست، طاعت خداوند را ادا كرد و بر حقش تقوی ورزید رحلت كرد و خلق را در راههای شعبه شعبه رها كرد، آنچنانكه گمراه در آن راه نمی یابد و انسان در راه استوار نمی ماند. »
شریعتی قبل از ترجمه خطبه می نویسد : «بزرگواری، ادب انسانی، انصاف، اعتراف ارزشهای رقیب، ستایش از فضیلتهای كسی كه نقیصت هایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن، در آغاز همه خدمات و صفات مثبت كسی را گفتن و در پایان از اوـ با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه ـ انتقاد كردن . . . درسی است كه علی به انسانیت می آموزد و به ویژه به ناقدان و قضاوت كنندگان درباره شخصیتها و حتی درباره مخالف ! »
(تشیع علوی و تشیع صفوی ص85- 86، شریعتی ؛چاپ دوم 1378 انتشارات چاپخش تهران و در ص108 چاپ :سازمان انتشارات حسینیه ارشاد!)

4- فؤاد فاروقی شیعی نیز در کتاب "25 سال سکوت" این خطبه را در شأن حضرت عمر رضی الله عنه می داند و بسیار زیبا می نویسد:
«خدا شهرهای فلان _ عمر بن خطاب_ را برکت دهد و نگاهدارد که کجی را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بیماری را معالجه کرد(مردم شهرهایی را به دین اسلام گرداند) و سنت را برپا داشت (احکام پیغمبر را اجرا نمود)و تبهکاری را پشت سر انداخت پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت . نیکوئی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت . طاعت خدا را به جا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده، حقش را ادا نمود (ولیکن) از دنیا رفت در حالی که مردم را در راه های گوناگون انداخت (به طوری که) گمراه : در آن ها راه نمی یابد، و راه یافته بر یقین و باور نمی ماند!.» (25سال سکوت،فؤاد فاروقی صص 111؛ انتشارات عطائی _تهران _ 1379)

5-محسن فارسی که او نیز مترجم نهج البلاغه است می نویسد: «چنانكه در شرح شیخ محمد عبده و ابن ابى الحدید و ابن میثم بحرانى آمده (فلان) در اینجا كنایه از خلیفه دوم عمر بن الخطاب است. »(پاورقی "نهج البلاغه در سخنان علی (ع)" ص 321،محسن فارسی؛ انتشارات امیر کبیر _ تهران)

6- سید نبی الدین اولیائی در ترجمۀ نهج البلاغۀ خود این خطبه را اینگونه شروع می کند:
226-  در باره عمر بن خطاب , خدا شهرهاى فلان را بركت دهد كه كژى‏ها را راست گردانده، بیمارى‏ها را درمان كرد، و سنت را برپاداشت، تبهكارى را پشت سرافكند، پاك جامه و كم عیب از جهان برفت، به خوبى خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده، طاعت خداى را به جاى آورده، حقش را اداء و از نافرمانى پرهیز كرد، از جهان كوچید، در حالى كه مردم را در راه‏هاى گوناگون انداخت به طورى كه گمراه در آنها راه نمى‏یابد و هدایت شده بر یقین نمى‏نماید. »(ترجمه نهج البلاغه خطبۀ 226، سید نبی الدین اولیائی ؛ انتشارات زرین _تهران)

7- محمد مقیمی می نویسند:«219» «حضرت در اینجا «عمر» را ستوده ولى در حالى كه لا به لاى این تعریف ظاهرى توبیخ و سرزنش نموده است».
خداوند شهرهایش را بركت دهد و آنها را از كفر نگاهدارد كه از راههاى ناراست راست گردانید و بیمارى كفر را معالجه كرد و سنت رسول خدا (ص) را بر پاداشت روى از تبهكارى و فتنه و فساد برتافت و پاك جامه و كم عیب از جهان رفت. نیكوئى خلافت را دریافت و از شر آن پیشى گرفت، طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانى او پرهیز كرده حقش را ادا نمود و لیكن از دنیا رفت در حالى كه مردم را در راههاى گوناگون انداخت بطورى كه گمراه در آن راه نیابد و راه یافته ایقان و اطمینانش نباشد. » (نهج البلاغه میراث درخشان امام علی‏(ع) ص 846، محمد مقیمى ؛ انتشارات مهتاب _ تهران)

8- سید جمال الدین دین پرور که او نیز از کسانی است که نهج البلاغه را ترجمه کرده است؛ می نویسد:« 219 كلام در باره خلیفه دوم , خداوند مملكت فلانى را آبادان سازد و بركت دهد كه كژیها را راست كرد و از او بیماریها درمان یافت، سنّت را بپا داشت و فتنه‏ها را پشت سر انداخت،  پاك جامه و كم عیب درگذشت، به خیر خلافت رسید و از شرّش گریخت، از خدا اطاعت مى‏كرد و بحق از او حساب مى‏برد، از میان مردم رخت بر بست و آنها را در راهها و بحرانها وانهاد كه نه گمگشته در آن ره مى‏یافت و نه ره یافته به یقین مى‏رسید»(نهج‏البلاغه‏پارسى ص 328، سید جمال الدین دین پرور ؛ بنیاد نهج البلاغه _تهران)

9. خوب است که بدانید کسانی هستند که کتاب " نهج البلاغه" را به صورت منظوم و در قالب شعر در آورده اند؛ یکی از آنان، "عباس ایران دوست" است که در مورد خطبۀ مشار الیه می سراید:
بود این سخن هم از آن جان جان   ...   كه روشن كند دل ز پیر و جوان‏
كه در باره یكتن از اهل دل‏  ....     بیان كرده این منطق مستدل‏
كه آنهم بتعریف باشد عمر    ...    همانا بتوصیف اهل خَبَر
خدا شهرهاى فلان را تمام‏  ...        بركت دهد حفظ سازد مدام‏
كه در وى كجى را همى راست كرد .... بواقع هر آن چیز مى‏خواست كرد
مرض را شفا داد و فوز علاج‏   ...   جهان را بداد اعتدال مزاج‏
بهر شهر كافرنشین از و داد   ...    بیارى حق رنگ اسلام داد
به پا داشت سنت ز دین مبین‏  ...    همى‏كرد اجراء خود احكام دین‏
تبهكارى از هر جهت پشت سر  ...  در انداخت آن مرد نیكو سیر
كه در عصر وى همچنان در بلاد  ...  چو خوش بنگرى فتنه رخ نداد
همانا برفت از جهان لا جرم   ...   بیك جامه پاك و با عیب كم‏
نكوئى جاه خلافت درست‏  ...      بدانست از روزگار نخست‏
ز شرش از آن روى پیشى گرفت  .... كه كرد از هنر كارهاى شگفت‏
بعصرش خلافت گرفت اعتبار  ...  ز لغزش جدا بود از هر كنار
اطاعت ز حق كرد و حقش ادا   ...  همى‏كرد اندر جهان برملا
برفت از جهان در چنان وضع و حال ...  كه بگرفت رخسار گیتى ملال‏
كه در گونه‏گون راه مردم تمام‏  ...  همانا در انداخت از خاص و عام‏
بدانسان كه گمراه در آن نه راه   ... همى یابد اى رهرو دین پناه‏
دگر آنكه ره یافته بر یقین‏  ...  نه باقى بماند درین سرزمین‏
(خورشید هدایت ج2 ص 1039-1040، عباس ایراندوست ؛ انتشارات اسلامیه _ تهران)

10. محمد حسین سلطانی نیز چنین نظمی ترتیب داده است و عنوان این نظم را زیبا انتخاب کرده و سروده است
نشانه شخصیت (عمر ابن خطاب)
چه شخص عجیبى بدى در مسیر    كه رفتار وى بد همى دلپذیر
كجى‏ها زدود و مداوا نمود         به رفع معایب رهى برگشود 
بپاشد از او دین حىّ مبین         بُدى گر چه آشوبى اندر كمین‏
بُدى جامه پاك و نیالود تن‏        ز دنیا برفت و نبودش محن‏
ز خیرش به مردم بیامد پدید       بدینگونه عمرش بپایان رسید 
جدا بودى از شرّ نبودش نشان   مطیعى به امر خداى جهان‏ 
بجز این نبودش ره دیگرى       كه بودش در این ره بسى برترى‏
براه حقیقت ورا بود گام         بدى دمبدم از پى انسجام‏ 
پراكنده شد ملت از رفتنش        نتیجه شد اینسان ز ره بردنش‏ 
نه گمره بیامد به راه درست      كه بودى ز بیخ و ز بنیاد سست‏ 
نه آن كس كه بودش به ره اعتقاد   به راهى بدینگونه پایى نهاد
 (نهج البلاغه منظوم  خطبه221، محمد حسین سلطانی ؛ انتشارات به آفرین _ تهران)

                                                                                                    ............. ادامه گفتار در مقاله بعدی........

آیا رسول خدا آیاتى از قرآن كریم را فراموش مى‌كرد؟


نویسنده: 
محمد باقرسجودى
سؤال كننده: عسگرنژاد -- در كتاب بخارى روایتى را دیدیم كه رسول خدا صلى الله علیه وآله روزى وارد مسجد شدند و شنیدند كه شخصى آیاتى از قرآن را مى‌خواند، آن حضرت فرمود: خدا او را رحمت كند، آیاتى را خواند كه من آن‌ها را فراموش كرده بودم؟ آیا این قضیه واقعیت دارد؟ آیا با عصمت آن حضرت در تضاد نیست؟
شیعه در جواب گفته:
یكى از اهانت‌های بخاری و مسلم به ساحت پیامبر،‌ تهمت فراموش كردن آیات قرآن است. فراموش كار بودن پیامبر، اعتماد مردم را نسبت به او سلب خواهد كرد و این مسأله با غرض و هدفى كه خداوند از ارسال پیامبران داشته، در تضاد است؛ چرا كه اگر آن مرد آیات فراموش شده را نمى‌خواند، شاید هیچ وقت به یاد پیامبر نمى‌آمد و از قرآن حذف مى‌شد. از كجا معلوم كه آیات دیگرى را فراموش نكرده باشد و ما از وجود آیات بى‌بهره نشده باشیم؟ تردیدى نیست كه هدف از انتشار این مطالب، زیر سؤال بردن حافظه خاتم پیامبران و اثبات این مطلب است كه آن حضرت حتى در امور مربوط به تبلیغ دین و حفظ قرآن كریم نیز دچار خطا و لغزش مى‌شده و حتى از معجزه جاویدان خود نیز نمى‌توانسته حفاظت نماید. این هدف از سوى دشمنان اسلام و به ویژه یهودیان تازه مسلمان به منظور زیر سؤال بردن مشروعیت دین مبین اسلام و حجیت قرآن، دنبال مى‌شده و انتشار یافته است؛ اما متأسفانه همین مطالب در صحیح‌ترین كتاب‌هاى اهل سنت به صورت گسترده نقل شده است.

پاسخ اهل سنت:
ای دوستان شیعه ما
اگر اهل سنت در طول تاریخ قصد بی ابرو کردن رسول الله را میداشتند پس چه کسی از دین اسلام دفاع کرد؟ ما یا علمای شما؟!!!!
اسلام و اهل سنت لازم و ملزومند اگر  موضوع جمع قرآن بود سنی ها جمعش کردند.
اگر جنگ با مرتدین بود سنی ها طرف جنگ کردند.
اگر جنگ با مشرکین بود طرف آنها سنی ها بودند.
اگر فتح جهان بود طرف  مقابل کفار، سنی ها  به رهبری عمر و عثمان بودند.
اگر وزیر و کیل و سفیر بود سر و کار دنیا،  با سنی ها  بود.
اگر کتب علمی است همه را سنی ها نوشتند. شیعه کجا بود و هست؟
اگر حمله  چنگیز و مغول به بلاد اسلام بود  جلودارشان  سنی ها بودند .
طرف مقابل جنگ 200 ساله با صلیبی ها کیا بودند؟ شما یا ما؟


قسطنطیه و بیت المقدس را کی فتح کرد؟
بعد از فتح قسطنطیه کی از پشت سر به سنی ها خنجر زد تا کار اروپا یکسره نشود؟
اگر جنگ اسلام با روس و انگلیس و آمریکا بود باز هم همیشه طرف اسلامیش، سنی ها بودند.
خب حالا شما ای دوستان شیعه این وسط چه کارنامه ای دارید که ما را متهم میکنید؟ و چرا مدعی هستید که ما اهل سنت میخواهیم رسول الله را بدنام کنیم ؟ شما  آخر به چه حقی دایه مهربانتر از مادر میشوید؟ ایا شما به اسلام چه خدمتی کردید؟  آیا کارنامه تاریخی شما جز این است که از پشت خنجر میزدید؟  (مثلا وقتی عثمانی ها داشتند اروپا را فتح میکردند از پشت سر به آنها خنجر زدید؟ )


دوما: فراموشی در مورد پیامبران از قرآن به اثبات رسیده؛ آیا این به معنی است که الله هم قصد تخریب شخصیت پیامبران خود را داشته است؟؟!
اینهم آیاتی در این رابطه:
«وَإِذَا رَأَیتَ الَّذِینَ یخُوضُونَ فِی آیاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ وَإِمَّا ینْسِینَّكَ الشَّیطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»!«الأنعام/68»
هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می‌کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یادآمدن با این جمعیت ستمگر منشین
(وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیتَ) «الکهف/24»
و هرگاه فراموش کردی، و پروردگارت را به خاطر بیاور؛
(فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَینِهِمَا نَسِیا حُوتَهُمَا) «الکهف/61»
هنگامی که  موسی و رفیقش به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را فراموش کردند؛
(قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا)
(موسی) گفت:«مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!»
(وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا) !«طه/115» پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم.


با وجود اینهمه آیات  آشکار باز شیعه  حرف خودش را میزند....
البته خواننده باید ریشه یابی کند  تا دریابد چرا علمای شیعه دست از لجاجت برنمیدارند! قضیه این است که اگر آنها حضرت محمد صلی الله علیه و سلم را اله ندانند آنوقت مجبورند که علی را هم اله ندانند، آنوقت در قبر پرستیشان  خلل وارد میشود!!
و خلل در رسم  قبر پرستی و  خلل در عقیده  امداد از مرده خواستن،خط قرمز شیطان است و هرگز اجازه نمیدهد پیروانش آن عقیده رها کنند پس میبینی عالم شیعی را که به آیه قرآن بی اعتناست تا شیطان را راضی کند!

سوما: نسبت (گاهآ) فراموشی به رسول الله، اهانت و نقص نیست همانطور که اگر بگوییم ایشان پر نداشته این نقص  و توهین نیست.
ما میگوییم (خوب گوش کنید) ما میگوییم و ایمان داریم  دین محفوظ است و رسول الله در ابلاغ رسالت  معصوم بوده اند و حق رسالت را ادا کردند . و قرآن را الله حفظ کرده و میکند و خواهد کرد. و احادیث صحیح رسول نیز بما رسیده است و هیچ حدیث صحیحی حرف خود رسول الله نیست بلکه تایید الهی همراهش بوده است.
اما شیعه راضی نمیشود مگر اینکه بگوییم پیامبر، اله است شیعه میخواهد؛ بعد از فرار ما از شرک و جاهلیت؛ باز ما را از طرف دیگر بام دنیا به چاه جهنم بفرستد. کلا!  هرگز قبول نمیکنیم.
ای خواننده! آیا باور میکنی سنی به پیامبر توهین کند؟ مایی که به (وحشی)؛ قاتل شید الشهداء حمزه؛ فقط به این خاطر که صحابی شد و چشمش رسول الله را با ایمان دید، (حضرت وحشی) میگوییم، ما با چنین رقت قلب و با چنین مهری به سید و آقای  ما،  آیا ممکن است که  به پیامبر الله توهین کنیم؟ هرگز < اما غلو در مقام رسول الله، توهین  است و غلو در دین ما نیست! اما  تار وپود مذهب شیعه با غلو بافته شده است!

و انا لله و انا الیه راجعون

islamtxt@islamtxt.net | www.islamtxt.net © 2009-2010

حکم اضافه كردن «حی علی خیر العمل» در اذان چیست؟


نویسنده: 
عبدالله
سوال یك برادر: من در كتاب های مصنف ابن ابی شیبة و السنن الكبرى للبیهقی حدیثی خواندم كه متنش به شرح زیر هست. و میخواهم بدانم حی علی خیر العمل جزو اذان هست یا خیر. زیرا در آخر حدیث آمده «هو الاذان الاول» آیا معنی آن میشود این اذان اولیه در اسلام بوده یا معنی دیگری دارد؟ حدیث اینگونه میباشد: «السنن الكبرى للبیهقی - كتاب الصلاة ذكر جماع أبواب الأذان والإقامة - باب ما روی فی حی على خیر العمل حدیث:‏1844‏ وأخبرنا محمد بن عبد الله الحافظ ، أنا أبو بكر بن إسحاق ثنا بشر بن موسى ثنا موسى بن داود ثنا حاتم بن إسماعیل عن جعفر بن محمد عن أبیه ، أن علی بن الحسین ، كان یقول فی أذانه إذا قال: حی على الفلاح قال: حی على خیر العمل ویقول هو الأذان الأول "

«مصنف ابن أبی شیبة - كتاب الأذان والإقامة من كان یقول فی أذانه حی على خیر العمل - حدیث:‏2223‏ حدثنا أبو بكر قال: نا حاتم بن إسماعیل، عن جعفر، عن أبیه ، ومسلم بن أبی مریم، أن علی بن حسین، كان یؤذن، فإذا بلغ حی على الفلاح، قال: حی على خیر العمل، ویقول: هو الأذان الأول »


جواب:
قبل از هر چیز باید بدانیم؛ اموری که از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت می شود در قالب عبادت و شعائر دینی می گنجد, و به همین  دلیل عمل یا فتوای صحابی تشریع نمی باشد. در حدیثی که ذکر شده به صرف نظر از صحت یا عدم صحت آن؛ فعلی است که علی بن حسین زین العابدین آن را انجام داده است, و زین العابدین با رعایت مکانت صحابی که نبوده بلکه از صغار تابعین است, پس چگونه می توان چنین حکمی را شرع و عبادت دانست. حتی اگر هم ایشان با گفته خود این امر را اذان اول نامیده باشد تازه سلام حکم روایتش مرسل است که چون از طبقه صغار تابعین به شمار می آید روایتشان از عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم ارزش استدلال ندارد .

همین عمل ازعبد الله بن عمر نیز که صحابی بوده روایت شده است, که اسانیدش نیز صحیح است, ولی آن را به رسول الله صلی الله علیه و سلم نسبت نداده, بلکه کاری بوده که گاهی آن را انجام می داده است ( به مصنف عبد الرزاق مراجعه شود). ولی رافضی مذکور برای اینکه با عبد الله بن عمر مشکل دارد روایت صحیح را رها کرده و به روایت ضعیف زین العابدین استدلال کرده است .
به هر حال کسانی که در زمان پیامبر اذان می گفته اند و رسول الله صلی الله علیه و سلم این شعار دینی را به آنها تلقین کرده است چهار نفر بوده اند: بلال و عبد الله بن ام مکتوم در مسجد النبی, و ابو محذوره در مکه, و سعد القرظ در مسجد قبا, و در هیچ جا از کتب روایات نمی توان حتی روایت ضعیفی از این چهار موذن پیدا کرد که جمله مذکور را در اذان خود می گفته اند. یاد آوری می کنم که اذان شعاری دینی است که در روز 5 بار تکرار می شده و از بالاترین درجه تواتر برخوردار است , یعنی چیزی نیست که امر آن بر کسی مخفی بماند .


حال از بین این همه مسلمان روایتی منسوب به زین العابدین پیدا شده که ضعیف بوده و به آن عمل می کنند , کاری که مخالف با کار تمام مسلمانان بوده است , به هر حال باید اذان را از خود رسول الله صلی الله علیه و سلم و این چهار نفر آموخت. بنابراین اضافه کردن این جمله در اذان بدعت و گمراهی است, برای بار دیگر تذکر می دهم که عبد الله بن عمر اگر هم آن را گاهی انجام می داده به دین نسبت نمی داده است بلکه وقتی اذان میشنیده است می گفته: بشتاب به سوی بهترین عمل , و قصد تشریع و بدعت گزاری نداشته است .
و جالب این است که خود علی بن ابی طالب نیز چنین جمله ای را نمی گفته است .


همچنین علامه برقعی رحمه الله در کتاب ارزشمند خود(رهنمود سنت در رد اهل بدعت آورده است:
«یكی از مسائلی كه نزد بزرگان شیعه اهمیت فوق العاده ای داشته و همواره سعی بر جامه عمل پوشاندن به آن دارند، مخالفت ورزیدن هر چه بیشتر با معتقدات و عبادات اهل سنت و جماعت می باشد. آنها برای تحقق بخشیدن به این هدف، ‌به عبارات اذان نیز رحم نكرده و آنرا تحت تحریف و تبدیل خود قرار داده اند. آنها در اثنای اذان پس از شهادت دادن به رسالت رسول الله (صلى الله علیه وسلم)، به ولی و حجت بودن علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه- شهادت می دهند. و همچنین عبارت «حی علی خیر العمل» را نیز به اذان اضافه كرده و در پایان به جای یكبار «لا اله الا الله» گفتن، این عبارت را دوبار تكرار می كنند.
قبل از هر سخنی بایستی گفته شود اهل سنت و جماعت نیز علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه- را یكی از پرهیزكارترین و با تقوی ترین اولیاء خداوند می دانند. اما این اعتقاد هرگز نمی تواند دلیل و انگیزه ای برای افزدون عبارات اذان باشد. چون اذان مانند سایر عبادات توقیفی می باشد. یعنی اینكه كم و كیف آنها تنها از جانب خداوند متعال تعیین و مشخص می گردد».


ما بایستی در اذان نیز مانند سایر عبادتها خود را مقید به فرمایشات و ارشادات خداوند متعال و پیامبر اسلام (صلى الله علیه وسلم) قرار دهیم. اگر روا می بود كه هر فرقه و گروهی بنا بر تمایلات خویش و برای به كرسی نشاندن باورهای خود، ‌عبادات اسلامی را دستخوش تبدیل و تحریف قرار دهد و اموری را به آنها اضافه و یا از آنها بكاهد، خدا می داند تا به امروز بر سر عبادات اسلامی چه آمده بود؟
بایستی توجه داشت افزودن این عبارات به اذان، در را به روی افزودن عبارات دیگری نیز باز می كند. به عنوان مثال می توان به رسالت سایر پیامبران -علیهم السلام- نیز در اثنای اذان شهادت داد.و یا اینكه شهادت به ولی بودن حسن و حسین -رضی الله عنهما- را نیز به اذان اضافه كرد. و یا در پایان اذان سه بار و یا بیشتر عبارت «لا اله الا الله» را تكرار كرد. و یا...

«اذان شیعه از قرن دهم هجری و در دوران سلطنت شاه اسماعیل صفوی بود كه اینگونه تبدیل و تحریف را بطور رسمی در خود پذیرفت و این بدعتها را در خود جای داد. این بدان معنا است كه امیر المومنین علی ابن ابی طالب و فرزندان برومند ایشان -رضی الله عنهم اجمعین- از این بدعت گذاری و نوآوری بری هستند. و به همین سبب سید مرتضی كه یكی از بزرگترین علمای مذهب شیعه در قرن پنجم هجری بشمار می رود در این رابطه گفته است: «هر كس در اذان بگوید: أشهد أن علیاً ولی الله، فعل و عمل حرامی را مرتكب شده است». اما متاسفانه همانگونه كه همگی ما مشاهده می كنیم تعصب كوركورانه و علاقه شدید به مخالفت ورزیدن با اهل سنت و جماعت سبب گشته ما نتوانیم در تمام دنیا حتی یك مسجد شیعه را بیابیم كه در آن مانند زمان رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و علی بن ابی طالب و فرزندان برومند ایشان اذان گفته شود».

در اینجا جالب است در رابطه با این مسأله به گوشه ای از سخنان دانشمند گرامی ابوالفضل برقعی كه پس از دست یافتن به درجه اجتهاد در مذهب تشیع و ملقب شدن به آیت الله به اشتباهات موجود در این مذهب اعتراف كرده و به مذهب اهل سنت و جماعت گرویده است، اشاره ای داشته باشیم. ایشان می گویند: «... و چنانكه در وسائل الشیعه كه از كتب معتبره شیعه است و همچنین كتاب مستدرك الوسائل در باب «كیفیة الأذان والإقامة» اذان رسول خدا (صلى الله علیه وسلم) و جبرئیل و امام صادق و باقر همه نقل شده در هیچكدام «علی ولی الله» ندارد. آن وقت در مجمعی از روحانیون شیعه همین را من تذكر دادم، به من جواب دادند كه آقای میلانی كه یك نفر مجتهد نمای ایشان است گفته شهادت به ولایت مكمل شهادتین است. من گفتم: این مكمل را رسول خدا و امام صادق و جبرئیل و علی و ائمه دیگر نمی دانستند و فقط میلانی كه یك نفر عالم نمای صوفی مسلك بی خبر از قرآن است درك كرده است؟!!
 باضافه اینان می گویند: «أشهد أن علیاً حجة الله» و این صریحاً ضد قرآن و كلام خداست كه در سوره نساء آیه 165 فرموده: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. یعنی رسولان را فرستادیم برای بشارت و انذار تا پس از آنان، خلق را بر خدا حجتی نباشد. و خود علی (رضی الله عنه) در خطبه 91 نهج البلاغه فرموده است: «تمت بنبینا محمد حجته». یعنی حجت خدا به آمدن محمد تمام شد. و نیز در نهج البلاغه حضرت امیر فرمود: «ختم به الوحی» یعنی وحی به حضرت محمد ختم شد. و نیز آن حضرت درباره قرآن و حجت كافی بودن قرآن فرموده: «أرسله بحجة كافیة». معلوم می شود اینان اعمالی دارند ضد قرآن و هم ضد امام علی ابن ابی طالب. و عالم نمایان ایشان یا نمی دانند و یا برای حفظ دكانهای خود بدعت ها را می بینند ولی به روی خود نمی آورند... »[1].

برقعی همچنین می گوید: «... اشكال اول: شما آمدید حجت تراش شده اید و در اسلام هر كس را كه خواسته اید حجت قرار داده اید. هر امامی از ائمه خود را حجت دینی و هر عالم نمایی را حجت الاسلام می خوانید. با اینكه حجت دینی را فقط خدای تعالی باید حجت بداند و حجیت او را تصویب كند. خدا در سوره نساء آیه 165 فرموده كه پس از انبیاء و مرسلین كسی دیگر حجت نیست و فرموده: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. و شما به دروغ خود را پیرو علی می دانید و زیر نام علی هر چه خواسته اید اسلام را خراب كرده اید. علی (رضی الله عنه) در نهج البلاغه در خطبه 90 فرموده: «تمت بنبینا محمد (صلى الله علیه وسلم) حجته» یعنی حجت خدا به پیغمبر ما محمد (صلى الله علیه وسلم) تمام گردید. پس چرا شما در اذان و رادیوی خود بر ضد قرآن فریاد می زنید و می گویید: «أشهد أن علیاً حجة الله» و در زیارت نامه های جعلی خود كه برای پیشوایان خود جعل كرده اید به هر یك از آنان خطاب كرده و می گویید: «السلام علیكم یا حجة الله» و برای امام معدوم الوجود موهوم لقب حجت بن الحسن تراشیده اید. آیا از خدا نمى ترسید كه در مقابل كتاب او فریاد می زنید و بر ضد آیات آن اعلام می نمایید»[2]


--------------------------------------------------
منابع
[1] - رهنمود سنت در رد اهل بدعت نوشته ابوالفضل برقعی. پاورقی ص 307.
[2] - رهنمود سنت در رد اهل بدعت نوشته ابوالفضل برقعی. پاورقی ص 316.

چرا حضرت مهدى (ع) ظهور نمى‌كند؟


نویسنده: 
محمد باقرسجودى
 پاسخ آیت الله العظمی سبخانی: برنامه حضرت مهدی(ع) با برنامه پیامبران و سایر پیشوایان یك تفاوت كلی دارد و آن این كه برنامه وی قانونگذاری نیست، بلكه یك برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است. به این معنی كه او ماموریت دارد تمام اصول تعالیم اسلام را در جهان پیاده كند و اصول عدالت و دادگری و حق و حقیقت را در میان جامعه بشری بگستراند. پیاده شدن چنین برنامه¬ی انقلابی جهانی، كه به شرایط و مقدّماتی نیاز دارد كه تحقق آنها جز با مرور و تكامل همه جانبه اجتماع ممكن نیست; برخی از آن مقدمات عبارتند از:....
پاسخ سجودی:
قبل از اینکه مقدمات را بگویی بمن بگو ببینم اگر ظهور مهدی نیاز به مقدمات دارد پس چرا آقای احمدی نژاد اخیرا در سمنان فرمود که کارمندان من خود را آماده کنند چون بزودی كارمندان امام زمان خواهند شد و ظهور نزدیک است و آنها کارمندان ایشان خواهند شد؟!!
یا چرا قرن هاست که دعا میکنید مهدی بیا و میگویند همین جمعه شاید بیاید اگر شرایط مهیاست چرا نمیاید و اگر مهیا نیست چرا به ریش ما میخندید؟
آقای آیت الله  بهجت قبل از مرگش گفته  بود که 62 ساله ها هم امام زمان را میبینند او همکار تو بود ای آیت الله العظمی سبحانی اما به او اعتراض نکردی یا او آنچه تو میگویی را نمیدانست که چنان میگفت؟
بعد از مرگ بهجت، آیا ندیدی حکومت ایران برایش چه مرثیه ها خواند و حتی نقل شده که خمینی او را صاحب کرامات و عروج میدانست؟
بعد حرف تو این معنی را  دارد که اجرای  اسلام آورده شده بوسیله پیامبر، بالاتر از طاقت بشریت بوده است!!!! بنگر که چه گفتی از مردی که خود را آیت الله العظمی می نامی!!


آیت الله العظمی سبحانی در ادامه میگوید:
یكی از آن مقدمات عبارتند از:
1. آمادگی روحی
در درجه نخست باید مردم جهان برای اجرای این اصول، تشنه و آماده گردند و تا زمانی كه در مردم جهان تقاضایی نباشد، «عرضه» هر نوع برنامه مادّی و معنوی مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه و تقاضا نه تنها در نظام زندگی اقتصادی حكم‌فرماست، بلكه مشابه این نظام در عرضه برنامه‌های معنوی و اصول اخلاقی و مكتب‌های سیاسی و انقلابی نیز حاكم می‌باشد و تا در اعماق دل مردم ـ برای این نوع امور ـ تقاضا و درخواستی نباشد، عرضه آن با شكست رو به رو شده و كاری از پیش نخواهد رفت.
امام باقر(ع) می‌فرماید:«روزی كه قائم آل محمّد(ص) قیام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان می‌گذارد، در پرتو آن خردها را جمع می‌گرداند و شعور آنان به حد كمال می‌رسد».
البتّه گذشت زمان و شكست قوانین مادّی و پدید آمدن بن‌بست‌های جهانی و كشیده شدن بشریت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به این حقیقت واقف خواهد ساخت كه اصول و قوانین مادّی و سازمان‌های به اصطلاح بین المللی، نه تنها نمی‌توانند مشكلات زندگی را حل كنند و عدالت را در جهان حكم‌فرما سازند، بلكه همین خستگی و یاس، مردم دنیا را برای پذیرش یك انقلاب بنیادی مهیا و آماده می‌سازد و می‌دانیم كه این موضوع نیاز به گذشت زمان دارد تا تجربه‌های تلخ زندگی ثابت كند كه تمام نظامات مادّی و سازمان‌های بشری در اجرای اصول عدالت و احقاق حق و برقراری امنیت و آرامش، عاجز و ناتوان می‌باشند و سرانجام باید بر اثر یاس و نومیدی، این تقاضا در مردم گیتی برای تحقّق چنان آرمان الهی پدید آید و زمینه برای عرضه یك انقلاب جهانی به وسیله یك مرد الهی و آسمانی، از هر نظر مساعد گردد.


پاسخ سجودی
اگر  همه مردم خودشان همگی خواستار آمدن امام زمان میشوند ،پس بمن بگو  ای آیت الله العظمی سبحانی که  چرا وقتی مهدی بیایید  آنقدر آدم میکشد؟؟
احادیث را ببینید:
حضرت مهدی علیه السلام، شکم زنان آبستن را میشکافد. ( بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۸۹)
 امام زمان هر کس به بیست سالگی رسیده باشد و احکام دین را درست یاد نگرفته باشد میکشد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۸۲)
امام زمان توبه نمی پذیرد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۳)


 بین امام زمان و عرب تنها شمشیر حاکم است. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۴۹)
مهدی شش هزار نفر را از قریش و غلامان آنان را دست بسته گردن میزند. (( بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۴۹)
 حضرت مهدی هفتاد قبیله عرب را قتل عام میکند. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۳۳)
 امام زمان همه را با زور وادار به اسلام آوردن میکند و هر کس اسلام نیاورد را گردن میزنند. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۴۰)
 حضرت ولی العصر آنقدر مردم را میکشد تا جز دین محمد باقی نماند. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۲۹۱)


از امام کاظم نقل شده است که او در شرق و غرب عالم هر کس مسلمان نشد را میکشد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۴۰).
از امام صادق (ع) نقل شده است که برای قیام قائم عجله نکنید که کار او جز شمشیر و مرگ نیست و او زیر سایه شمشیر حکومت می کند!. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۴)
امام عصر، دوازده هزار لباس جنگی و سلاح جنگی را بین دوازده هزار نفر یاران خود توزیع میکند و به آنان میگوید هر کس این لباس را نداشت بکشید. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۷۷)
ایشان علیه السلام، آنقدر می کشد که مردم می گویند: مهدی از آل محمد نیست وگر نه به مردم رحم می کرد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۴)
از امام باقر (ع) می فرمایدکه مهدی آنقدر از مردم شهری که والی ایشان را کشته اند میکشد که کشتار حرّه (کشتار لشکر یزید از مردم مدینه) در مقایسه با آن هیچ است. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۴۲)
کار مهدی جز کشتن نیست و از هیچ کس توبه نمیپذیرد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۳)


امام زمان جز با شمشیر کاری انجام نمیدهد. (( بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۸۹)
کار ایشان شمشیر است و اسارت. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۱۴)
امام زمان چون قصاب که گوسفند میکشد، مردم را میکشد. ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۷)
امام زمان فراریان و زخمیها را نیز میکشد ((بحارالانوار جلد ۵۲ ص۳۵۳)

امام صادق گفته: "قائم به امرى غیر از آنچه بوده است قیام میكند. الغیبة از طوسى ص 283 و153 وبحار مجلسى 52/354
پس حالا که کم آوریدید چرا میگویید  باید مردم آمادگی روحی داشته باشند؟ یعنی امام شما مردمی که آرزوی آمدن او را دارند میکشد؟ آیا این نامردی نیست؟!!
 تفاقا خمینی نیز خیلی از کسانی که آرزوی آمدنش را داشتند را یا کشت! یا زندانی کرد، یا فراری داد، یا آزرده نمود!
 آی آیت الله بی علم!  آی آیت الله بی علم!  آی آیت الله بی علم!  آی آیت الله بی علم!  آخر داری چه میگویی؟ یا شاید هم در حین گفتن این چیزها در حالت عادی نبودی؟ مگر عاقل چنین میگوید؟ یا شاید هم تصور میکردی مردم از نقشه ای قتل عام  بشریت توسط مام زمان   آگاهی ندارند؟

 آیت الله العظمی سبحانی  در ادامه میگوید:
شرط  دیگر  ظهور تكامل علوم و فرهنگ‌های انسانی است!
برای برقرار ساختن یك حكومت جهانی بر اساس عدل و داد، نیاز فراوان به پیشرفت علوم و دانش‌ها و فرهنگ‌های اجتماعی و مردمی است كه آن نیز بدون پیشرفت فكری و گذشت زمان، ممكن و میسّر نمی‌گردد.
و هرگز بدون یك فرهنگ كامل، جامه عمل به خود نمی‌پوشد. این نیز احتیاج به گذشت زمان دارد.
از طرفی چنین حكومتی به وجود وسایل كامل ارتباط جمعی نیاز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احكام و اصول انسانی را از طرق مختلف در مدّت كوتاهی به مردم جهان اعلام كند.


جواب سجودی
الحمدلله بشریت این شرط را کاملا انجام داده است پس این امام زمان شما دیگر منتظر چیست؟
وانگهی  تا کشف این وسایل ارتباط جمعی مسلمین آدم نبودند، و احتیاج به رهبر نداشتند؟؟؟ یا این شمایید که بطور کلی فاقد عقل و اندیشه اید؟!
وای بر ملت ایران  که بالاترین  رهبران دینیش تا این حد عجیب و  غریب  سخن میگویند!
آخر امام زمان منتظر چیست؟ از اینترنت و تلویزیون و ماهواره  و تلفن و موبایل هم راضی نیست؟ چه چیز بهتری میخواهد؟!


آیت الله العظمی سبحانی در ادامه میگوید:
از همه اینها گذشته، پیشبرد چنین هدفی و پی‌ریزی چنان انقلابی، به یك نیروی فعّال و سازنده انسانی نیاز دارد كه در واقع ارتش انقلاب جهانی را تشكیل می‌دهد. تشكیل چنین ارتشی و به وجود آمدن چنین افراد پاكباخته و فداكاری، كه در راه هدف و حقیقت از همه چیز بگذرند، به گذشت زمان نیاز دارد.
پاسخ سجودی
این چی گفت؟ اولا لشكر امام زمان 313 نفر است دوما این افراد چگونه بوجود میایند؟ آیا نباید امام زمان بیاید اینها را تربیت کند یا باید خودشان تربیت شوند، 
ببینید جناب سبحانی چه گفت!میگوید ظهور امام وابسته است به ظهور افراد پاک باخته و فداکار  یعنی این مملکت ما 313 پاک باخته و فداکار ندارد یعنی تمام جهان تشیع در طول تاریخ همزمان 313 پاگ باخته و فداکار نداشتند
و بعد معلوم مان شد که این شیعه ها بیخود کاسه و کوزه را بر سر خلیفه عباسی شکستاندند، آن بیچاره اگر برای امام زمان فرش سرخ برای استقبالش می گستراند، باز ایشان نمیامد زیرا مشکل اصلی نبود همان 313 فداکار پاک باخته و نبود تلویزیون و تلفن و اینترنت و ما بعد اینترنت بود! آی که از این عقل!!


 آیت الله العظمی سبحانی:
اگر در برخی از روایات می‌خوانیم كه فلسفه طولانی شدن غیبت امام زمان، همان امتحان و آزمایش مردم است، ممكن است ناظر به همین نكته باشد; زیرا امتحان و آزمایش در منطق اسـلام به معنی آزمـون‌های معمولی و كشف امور پنهانی نیست; بلكه مقصود از آن پرورش روحیات پاك و پدید آوردن حداكثر ورزیدگی در افراد می‌باشد
پاسخ سجودی:
اما این آزمایش هزار سیصد ساله تا حالا 313 نفر هم پرورش نداده است
آزمایش این نیست، آزمایش در حد طاقت است!
چقدر هم که مردم درگذشته  و حال (منجمله پدر من که هر روز دعای فرج میخواند و خمسش را مرتب میپرداخت ) که خوب امتحان میدادند، امام زمان نمیامد زیرا آمدنش مشروط است به اختراع وسایل ارتباط جمعی پیشرفته تر از آنچه که امروز داریم!!
ای بنازم به این عقل!! ما چه کردیم؟ ما چرا اجازه دادیم این نادانان زمام امور کشورمان را در دست بگیرند؟

چرا خداوند پیامبر اکرم را فرستاد؟


نویسنده: 
صادق السیهاتی / روشنفکر شیعه
گروهی از عراقیها نزد امام زین العابدین آمده، در انتقاد ابوبکر و عمر و عثمان سخنها گفتند. چون حرفهایشان به پایان رسید، امام زین العابدین به آنها گفت:آیا می‌توانید به من بگوئید آیا شما از مهاجران اولینی هستید که خداوند در باره‌شان فرموده:" لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ "﴿الحشر/٨﴾ {[بخشی از غنایم] برای فقیران مهاجری است که از دیار و اموالشان بیرون رانده شده اند، در حالی که فضل و خشنودی خدا را می جویند وخدا وپیامبرش را یاری می کنند، اینان همان راستگویانند}.گفتند: خیر.

ایشان فرمودند: پس حتما از انصاریانی هستید که خداوند در حقشان فرموده:" وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ" ﴿الحشر/٩﴾
{و [برای] کسانی [از انصار است] که پیش از مهاجران در سرای هجرت و ایمان [یعنی مدینه] جای گرفتند، [و] کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده اند دوست دارند، و در سینه های خود نیاز و چشم داشتی به آنچه به مهاجران داده شده است نمی یابند، و آنان را بر خود ترجیح می دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد. و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند، اینان همان رستگارانند}؟
گفتند: خیر!


ایشان فرمودند: حال که خود اقرار دارید، از هیچ یک از دو گروهی که خداوند از آنها تعریف کرده نیستید، من شهادت می‌دهم که شما نمی‌توانید از کسانی باشید که خداوند در حقشان فرموده:" وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ "﴿الحشر/١٠﴾
{و نیز کسانی که بعد از آنان [انصار و مهاجرین] آمدند در حالی که می گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رؤوف و مهربانی}.

سپس عصبانی شده روی آنها داد کشیدند: از نزد من بیرون روید، خداوند شما را چنین و چنان کند"( نگا: کشف الغمة فی معرفة الأئمة از اردبیلی 2/291.).

اگر واقعا طوری که شما ادعا می‌کنید؛ ابوبکر منافق بود پس چرا سعی نکرد پیامبر را وقتی در راه هجرت تنها بودند، به قتل برساند؟!
چرا او را به مشرکان قریش لو نداد، و وقتی مشرکان در یک قدمی او بودند به آنها تسلیم نکرد؟!
خیلی عجیب است که آن منافقها ـ بنا به ادعای آخوندهای ما ـ حتی یک بار هم دست به شورش، و یا انقلاب، و یا ترور پیامبر نزدند! چرا کمی بخود نمی‌اندیشید؟! این چه ادعای پوچ و بی‌معنایی است؟! پیامبر اکرم بزرگترین شخصیتی که تاریخ بشریت به چشم دیده این چنین در دعوتش شکست می‌خورد؛ فورا پس از وفاتش همه دست پرورده‌هایش مرتد می‌شوند! و در حالیکه در بیشترین مراحل زندگیش مستضعفی بی‌خانمان بیش نبود یاران و همراهانش به او نفاق می‌ورزیدند! افرادی که به گرد پای او نمی‌رسند در دعوتشان بسیار موفقترند، و دهها پیرو جانفدا دارند، و چه بسا که جامعه و اطرافیانش آنها را دوست دارند، و پس از مرگشان راهشان را ادامه می‌دهند!


اگر کسی به شما بگوید: همه یاران و اطرافیان خمینی کافر و منافقند، آیا حاضری چنین حرفی را تحمل کنی؟!
آیا پیامبر اکرم که مسلح به وحی و همراهی و توفیق الهی است از اینکه در اطرافیانش کوچکترین اثری بگذارد، و یاران و شاگردانش را تربیت کند عاجز و ناتوان می‌ماند، در حالیکه صدها و هزارها شخصیت تاریخی که به مراتب از ایشان کمترند در رسیدن به اهدافشان موفق شده‌اند؟ آیا این اتهام بسیار نابجا، و اهانت بسیار ناروایی در حق مقام والای پیامبر اکرم نیست؟! چه اهانتی و دشنامی بدتر از این؟!
چطور به خود اجازه می‌دهید بگوئید: عائشه و حفصه؛ دو همسر عزیز و گرانقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم کافر بودند، و در دین اسلام مرد مسلمان حق ندارد با زنی کافر ازدواج کند؟! در دیانتهای پیشین جائز بود مردی با زنی کافر ازدواج کند و اسلام مهر "باطل شد" بر این قانون زد و گفت:"... وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ..."{... به عقد و پیوندهای زنان کافر پای بند نباشید...}. آنگاه شما بر ناموس پیامبر زبان درازی کرده، خود ایشان را به مخالفت با قرآن متهم می‌کنید؟!!..

اگر پیامبر اکرم معصوم بودند، و وحی الهی کارهای او را مد نظر داشت، چگونه امکان دارد دخترش را به عقد نکاح عثمان که به گفته شما کافر و منافق بود درآورد. بلکه از این بیشتر؛ چون دختر پیامبر، همسر اول عثمان وفات می‌کند، پیامبر دختر دیگرش را به عقد ایشان درمی‌آورند؟! آیا در تصور شما جایز است خانمی مسلمان به عقد ازدواج مردی کافر درآید؟! یا اینکه پیامبر خدا را متهم به چاپلوسی و منافقت در دین خدا می‌کنید؟!
شما همه این ادعاها و اتهامات ناروا را بر پیامبر خدا قبول دارید، و حاضر نیستید عار آن را بر خود تحمل کنید؟!
اگر کسی به شما بگوید: مردی که از ویژگیهای رهبری والایی برخوردار بود، و انسانی بسیار مؤمن و پارسا و نیکوکار بود، رهبری گروهی را بر عهده داشت که در آنها برخی مؤمن صادق و راستگو و برخی دیگر منافق و دو روی بودند، و از ویژگیهای این رهبر بود که خداوند به او منت نهاده قدرتی داده بود که می‌توانست منافقان را از صدایشان تشخیص دهد. با این وجود ؛ این رهبر صالحان و نیکوکاران و پارسایان را کنار می‌زد، و همه کارهای کلیدی و مناصب و مراکز مهم را به منافقان واگذار می‌کرد، و دخترانش را به عقد آنها درآورد و همسرانش را از بین آنها انتخاب نمود، و تا آخرین لحظه‌های زندگیش از آنها راضی و خشنود بود.. حال شما در مورد این تشخیص چه می‌گوئید؟!
خداوند متعال می‌فرمایند:" يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ "﴿التوبه/٧٣﴾
{ای پیامبر! با کافران و منافقان به جهاد برخیز و نسبت به آنان سخت گیری کن [و درشت خو باش]؛ و جایگاهشان دوزخ است؛ و دوزخ بد بازگشت گاهی است}.
آیا پیامبر دستور و فرمان پروردگارش در برخورد با منافقان را زیر پا نهاد؟!
ای مردم لحظه‌ای به خود آئید و بنگرید چه می‌گوئید؟!..


آیا ازدواج مسیار در نزد اهل سنت همان صیغه شیعه هاست؟


نویسنده: 
محمد باقرسجودى
تهمت شیعه:اهل سنت نیز مجبور شده اند حقانیت قانون متعه را بپذیرند ولی نامش را ازدواج مسیار گذاشته اند در ازدواج مسیار  زن نفقه و مسکن نمیخواهد و مرد سرزده و تند و میرود خانه زن و آمیزش میکند و  بر میگردد و چون این کا در نزدشان ننگ است زنها شرط طلاق میگذارند تا هر وقت خواستند از مرد جدا شوند یعنی این نوعی ازدواج موقت است.

پاسخ اهل سنت:
نكاح «مسیار» یكی از اشكال ازدواج دائم ‌است، كه فرقش با ازدواج عادی در این است که  در آن زن از حق نفقه و مسكن  و حق شب خود صرف‌نظر می‌كند و شوهر هرگاه خواست به دیدار او می‌رود؛
این ازدواج سابق نبوده زیرا سابقا مردها دو زن میگرفتند و زن کم بود، پس هیچ زنی  در ابتداء ازدواج به این شرط تن نمیداده مگر زنی که بیماریی داشته که خودش میدانسته بدرد زناشویی نمیخورد.
اما حالا چون مرد ها  از ترس های واهی زن دوم نمگیرند، این خرابی در دین، خرابی دوم را سبب شده، یعنی   بعضی از  زنان پاکدامن اما بیچاره، تن به این شرط خفت بار میدهند، و این شروط  در شریعت گنجایش دارد اما با روح ازدواج مخالف است برای همین بعضی از علماء آنرا حرام اعلام نموده اند مثل شیخ آلبانی اما بقیه میگویند که مادام زن خودش با اختیار خودش از حقوقی صرفنظر میکند دیگران چه حقی دارند که کاسه داغتر از آش شوند؟

و اول گفتیم که این خلل برای این پیش آمد که مردها زن دوم نمیگیرند و بعضی از مازاد زنان پاکدامن شوهر نیافته دیگر؛ راهی بنظرشان نرسید غیر از اینکه تنازل کنند و  امتیاز بدهند و  به کم قانع شوند  اما در این ازدواج زن فقط حق دارد چیزی را ببخشد که مالکش است مثلا نمیتواند حق ارث را ببخشد چون به دستش نیامده و ماهی در آب و مرغ در هوا فروخته نمیشود و ارث بعد از مرگ شوهر است که بدست زن میرسد مال بدست نیامده بخشیده نمیشود پس  با همه سهل انگاری این متعه نیست، و ارث زن و مرد را بهم وصل میکند و دشمن مال هم نیستند برخلاف متعه که ارثی در بین نیست.

و ایضا  چیز های دیگری غیر از ارث در ازدواج موقت نیست اما درازدواج مسیار هست  که چند تا را بر میشماریم:
1–محدودیت تا فقط 4 زن، در حالیکه در صیغه محدودیتی نیست  1000 تا هم گرفتی بگیر!!!!!!!!
2–در ازدواج مسیار شاهدان لازم است صیغه شاهد ندارد!
3- در ازدواج مسیار اعلان نمودن عروسی  لازم است صیغه اعلان  ندارد!

4- در نزد ما «نكاح به شرط طلاق» حرام است صیغه اصلا طلاق ندارد قراداد تجارتی است
5 - و حتی خیلی از علما «نكاح به نیت طلاق در دل » را حرام اعلان می شمارند   و گفتیم که  شیعه اصلا در صیغه طلاق ندارد, تا دل داشته باشد این قرار داد است.
6 -در ازدواج مسیار  زن در صورت فوت شوهر یا طلاق یا خلع  طبق قانون قرآن عده نگه میدارد ،و اما عده زن صیغه ای  شیعه ها نصف آنچیزی است که قرآن نوشته.
7- در نكاح مسیار نسب  بچه متولد شده  خود بخود  ثابت است و ثبوت لازم ندارد ولی در ازدواج موقت باید نسب ثابت شود!!
8 -در ازدواج مسیار زن حق نفقه و مسكن  و عدالت در تقسیم شب دارد  این حق در اصل و اساس برای او ثابت است, اما او با اختیار خودش این حق را میبخشد در حالیکه در ازدواج متعه اصلا زن چنین حقوقی ندارد تا ببخشد یعنی  ازدواج مسیار عملاً  یک ازدواج دائم است و تمام حقوق و آثار ازدواج دائم بر آن مترتب می‌شود ولی زن با قراردادی اخلاقی و با رغبت قلبی خود از حق ثابت خود می‌گذرد.
9 -همان‌گونه ذكر شد در نكاح موقت چیزی به نام «طلاق» وجود ندارد، بلكه با پایان یافتن وقت تعیین شده، عملاً ازدواج پایان می‌یابد، ولی در نكاح «مسیار» جز با طلاق پایان نمی یابد.
حالا باز شیعه خجالت نکشد و بگوید ازدواج مسیار همان متعه و صیغه ماست


و بد نیست این را هم بدانید که شیعه زیدی نیز  صیغه را قبول ندارد و اقوام سابق غیر از جاهلان عرب همگی قانون صیغه را قبولش نداشتند!
 ازدواج متعه یک رفتار جاهلی بود و در امم پیشین نیز اصلا برایش  شاهدی نداریم و باز شیعه میگوید که امام صادق فرمود:
 اگر حضرت عمر صیغه را  حرام نمیکرد جز شقی کسی زنا نمی نمود!!!!!!!!!!
 ای ملای شیعه!!آیا در جاهلیت که حرام نبود، مردم  مکه زنا نمیکردند؟ آیا قانون جاهلیت عیب نداشت؟ پس چرا اسلام آمد؟  آیا  بنابراین، بر اساس  حدیث شما، اگر حالا کسی زنا کند شقی نیست ؟!!! شریف است؟؟؟
بعد در ایران که صیغه حلال است پس چرا زنا زیاد شده و کم نشده؟
پس عوض چنگ زدن به تارهای  سست عنکبوت به قران چنگ بزنید و تسلیم قرآن شوید.

آيـــــــــــــــــــــــا عقاید اختصاصی شیعه جایی در قرآن دارند؟


نویسنده: 
محمد باقرسجودى
شيعه ميگوید: بله! دارد مثلا شیعه به صیغه ایمان دارد و آیه 24 از سوره نساء (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً ) درباره صیغه کردن است, شیعه به عید غدیر ایمان دارد و آیه 3 از مائده (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ) درباره عید غدیر است! شیعه به امام زمان عقیده دارد و آیه 86 از سوره هود (بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ) درباره امام زمان است! شیعه به معصوم بودن اهل بیت ایمان دارد و آیه 33 از سوره احزاب( انَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا )درباره معصوم بودن اهل بیت است!
شيعه به امامان عقیده دارد و آیه 59 سوره نساء (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ )درباره آنها است!


جواب اهل سنت:
اما شيعه قبول دارد که این عقاید مهمش! آیه اختصاصی ندارند.
اما شیعه قبول دارد که این عقاید مهم و عقاید دیگرشان آیه واضح  صریح و با ذکر نام و نشان ندارند.
اما شیعه قبول دارد که آیه مربوط به امام زمان در لابلای سخنان شعیب درباره کم فروشی پنهان است!
 اما شیعه قبول دارد که آیه مربوط به عید غدیر در لابلای سخنان آیات مربوط به خوردنی های حلال و حرام پنهان است!
اما شیعه  با همه لجاجتش قبول دارد که آیه مربوط به معصومیت اهل بیت در لابلای آیات مربوط به همسران پیامبر مخفی  است!
اما شیعه قبول دارد که آیه مربوط به متعه و صیغه  در لابلای آیات مربوط به ازدواج دایم  گم و گور است!
اما  حتی شیعه، خودش هم قبول دارد آیه مربوط به امامان در آیه نزاع و بصورت اشاره است.

و در آخر این را  هم میگویم که:
اما شیعه ناچار است قبول کند که همین دستورات مهم که آیه مستقل ندارند و در خانه اجاره ای هستند!!! در خانه اجاره ای هم اتاق مستقل ندارند و با حروف (و) و (ف) استقلال  آنها بطور کلی از این بین رفته  و آنها را به جملات قبلی و بعدی که درباره موضوعات پیش پا افتاده مثل حرام بودن گوشت خوک و حلال بودن صید از زبان سگ است پیوند داده شده اند ! تو گویی الله با عقاید شیعیان دشمن است!
آخر چرا؟ چرا  باید آیه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) با واو به گوشت خوک و صید سگ متصل شود مگر در یک سطح است این دستورات!!
این شبیه به این است که خامنه ای بیاید در تلویزیون سخنرانی کند و بگوید:
 ای ملت خوردن گوشت یخ زده ممنوع است ورود گوشت خارجی ممنوع است حیوانی که از کوه پرت شده یا در آب غرق شده  خرید و فروشش و خوردنش ممنوع است و خوردن سیب زمینی با پوست ممنوع است  و پسرم جانشین من است، و دین شما کامل شد  اما اگر قحطی آمد خوردن گوشت یخ زده یا وارداتی آزاد است و دهان زده سگ تعلیم یافته نیز  آزاد است.
آیا باور میکنید خامنه ای دستور به اون مهمی را در لابلای سخنان عادی بگوید؟!


حالا آیات را  در سوره مائده ببینید:
(حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّیتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)«3»
(یسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّیبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ ....) 4 مائده
شیعه اینطور ترجمه میکند:
گوشت موجودات  مرده، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتی که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه‌شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت‌شدن از بلندی بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده -مگر آنکه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتی که روی بتها (یا در برابر آنها) ذبح می‌شوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‌های تیر مخصوص بخت آزمایی؛ تمام این اعمال، فسق و گناه است امروز، کافران از (زوال) آیین شما،مأیوس شدند؛ بنابر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروزعلی جانشین پیامبر است  دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم اما آنها که در حال گرسنگی، دستشان به غذای دیگری نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.از تو سؤال می‌کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده؛ (و نیز صید) حیوانات شکاری و سگهای آموخته (و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده‌اید، (بر شما حلال است؛)
ای خواننده شیعه ما:
آیا باور میکنید آن جمله ای را که با خط قرمز نوشتیم و استباط شیعه از ترجمه آیه است درباره عید غدیر و جانشینی حضرت علی باشد؟!
اگر بله، پس وعده ما و شما روز قیامت!
و اگر نه، پس رها کنید این روحانیون بی منطق را!

بازداشت یک فعال مدنی و فرهنگی کرد همراه با پسرش

http://dc307.4shared.com/img/ubctdau5/0.2985842398391364/_________.jpgکمپین"دفاع از زندانیان سیاسی و مدنیخبرگزاری کمپین: در پی افزایش فشارهای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر فعالین کرد ، دیشب نیروهای اطلاعات اداره قروه با دو ماشین از نیروهای ویژه، به منزل فعال فرهنگی و مدنی شهرستان دهگلان فیض الله حسین پناهی یورش برده و بعد از بازدید کامل منزل ، وی را همراه با محمد حسین پناهی فرزند نامبرده با ضرب و شتم دستگیر و با خود میبرند.
گفتنی است و بنا به گفته اهالی روستایی قروچایی ، علت دستگیری وی و فرزندش ،برپایی شب شعر و کلاسی های فرهنگی و ادبی بوده که برای مردم روستایی اهالی منطقه لیلاخ و شهرستان دهگلان گذاشته بود. و سال گذشته نیز نامبرده به اتهام اعتراض به حکم اعدام انور حسین پناهی یکی از فعالان کرد و بر پایی تجمعات اعتراضی یک ماه در بازداشتگاه اداره اطلاعات قروه زیر شدیدترین شکنجه ها گذارند که بعدا با قید و سیقه سنگین آزاد شد. شایان ذکر است که فیض الله حسین پناهی اهل روستایی قروچایی از توابع شهرستان دهگلان که به مدت چندین سال از روحانین خوشنام این منطقه بوده که به دستور وزارت اطلاعات از روحانیت برکنار شد.

حاجي عبدالرحيم شه بخش داماد مولوي عبدالحميد آزاد شد


دوشنبه 7 فوريه 2011 - 18 بهمن 1389 - 02:02:26 به وقت تهران
http://dc307.4shared.com/img/DsaNNdzY/0.5168003107250284/shah_bakhsh.jpg
بنابر خبرهای رسیده از زاهدان حاجی عبدالرحیم شه بخش داماد و برادرزاده مولوی عبدالحمید و یكی از مسؤلان ساخت و ساز مسجد مكی كه چند ماه پیش توسط نیروهای رژیم بازداشت شده بود آزاد شد.
طی اظهار یكی از نزدیكان حاجی عبدالرحیم، ایشان امروز در تماسی تلفنی با خانواده اش خبر از آزادی خود داده و گفته به زودی به زاهدان باز می گردد.
اما هنوز مشخص نیست كه آیا دولت با آزادی ایشان موافقت كرده و یا اینكه بنابر حیله و نیرنگ اینچنین اخباری را منتشر می كند تا به اهداف شوم خود برسد.
این خبر در حالی منتشر می شود كه هنوز از سرنوشت حافظ اسماعیل ملازهی داماد دیگر مولوی عبدالحمید هیچ اطلاعی در دست نیست. لازم به ذكر است كه حافظ اسماعیل نیز چند ماه پیش و با فاصله اندكی پس از حاجی عبدالرحیم بازداشت و به مكان نامعلومی منتقل شد.
منبع: اهوران نیوز

اخـــوان المـــسلمـــــتون: خامـــنه‌ای دروغ گـــــفــــت!

دوشنبه 7 فوريه 2011 - 18 بهمن 1389 - 04:02:33 به وقت تهران
حسن حسین پور ـ گیلان
ویژۀ سنی نیوز: روز بروز دامنه آتشی که در خرمن فرعون مصر افتاده گسترش پیدا می‌کند، و مردم از طیفها و رنگهای مختلف بدان می‌پیوندند. این جنبش مردمی مصر همانطور که حاکمان ظلم و ستم و طغیان و دیکتاتورهای مکر و حیله و چپاولگران زالو صفت منطقه را بوحشت انداخته سروران و آقایان آنها بخصوص سران استکبار جهانی اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه را بیش از همه مضطرب و نگران ساخته است.
اگر ملت مصر در خیابانها خون می‌دهند و قالتاقان و چماق بدستان قلدر و چاقوکشان لاشخور بجانش افتاده‌اند و درد و رنج می‌کشد، در مقابل نیز خواب و آرامش از کاخهای پوک استعمارگران و از قصرها و حرمسراهای پر زرق و برق دست نشانده‌هایشان رخت بربسته، خوف و وحشتی بر آنها چیره شده که تنها خدا از آن خبر دارد. قرآن کریم مؤمنان را تسکین داده در مورد این حالت پریشان می‌گوید:
«... إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا يَرْجُونَ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا »﴿النساء/ ١٠٤﴾
{... اگر شما [در رویارویی با دشمن] درد و رنج می بینید، آنان نیز چون شما درد و رنج می بینند، و شما چیزی را [چون پیروزی و پاداش] از خدا امید دارید که آنان امید ندارند؛ و خدا همواره دانا و حکیم است}
اهریمن و اهریمن‌پرستان طی روزهای گذشته که انقلاب سقف ده ملیون را شکست در تلاشند با بتصویر کشیدن آن که این انقلاب اخوان المسلمین برای بدست گرفتن حکومت است پرده بر ظلم و ستم و غارتگری و چپاول و دزدیهای خود کشیده، از حجم انقلاب بکاهند. ( البته شاید برای خوانندگان عزیز باور کردنی نباشد که هنوز هم رسانه‌های غربی تعداد تظاهر کنندگان را چند هزار نفر معرفی می‌کنند، و آنرا اعتراضی بر انتخابات گذشته می‌نامند!!).
آقای خامنه‌ای دیکتاتور میهن عزیزمان در خطبه نماز سیاسی روز جمعه آب به آسیاب دشمن ریخته، به حالتی تحریک آمیز برای به هجل انداختن حرکت اخوان المسلمین مصر، جنبش مردمی را حرکت اخوان برای بدست گرفتن قدرت و بر پایی نظامی چون نظام ایران معرفی کرد!
این حرکت مغرضانه آقای خامنه‌ای که طعمه تبلیغاتی برای رسانه‌های استکبار جهانی مهیا ساخت.
جماعت اخوان المسلمین مصر فورا واکنش نشان داده بیانات مقام معظم دیکتاتور ایران را رد کرده، اعلام کردند جنبش مردمی مصر جنبشی است ملی و هدف آن برپایی عدالت و آزادی در جامعه است. و درست همان خواسته‌های جنبش سبز مردمی ایران را مطرح می‌کند.
سران نظام ولایت فقیه از حرکتهای مردمی تونس و مصر بشدت وحشت زده شده، بوقهای تبلیغاتی آنها طی روزهای اخیر سعی دارد به گونه‌ای از این حرکتهای مردمی استفاده ابزاری برده آنها را بخود تشبیه دهد، ولی آنچه مزاج آنها را کدر ساخته کوچکی جهان و پیشرفت رسانه‌ای است.
دیروز راشد غنوشی رئیس نهضت اسلامی تونس بشدت از اینکه او را به خمینی تشبیه کردند رنجید و تشبیه خود را به یک دیکتاتوری که به ملتش دروغ گفت و آنها را به کشتن داد و کشورش را ویران ساخت اهانتی به خود دانست، و امروز اخوان المسلمین ولی فقیه مستبد ایران را دروغگو معرفی کردند..
جناب آقای ولی فقیه مطلق محترم لا دامت افاضاتکم...
این است دید اسلامگرایان جهان از دیکتاتوران کشور ما...
وبدان که تاریخ ثابت کرده است خورشید همیشه پشت ابرها نمی‌ماند..
و عرش شاهی اگر وفا می داشت هرگز به تو نمی‌رسید!...

نماز نخواهم خواند تا این سه پرسش مرا پاسخ گویید




این داستان جوانی عربی است که در یکی از کشورهای کمونیست درس می خواند. تحصیل وی در آن کشور سه سال به طول انجامید. قبل از انکه وی به این کشور برود بسیار پایبند نمازهای پنجگانه بود. وقتی از آن کشور به وطن ش بازگشت، خانواده اش بسیار خوشحال شدند.
چند روز که گذشت، خانواده متوجه شد که او دیگر مانند قبل اهمیتی به نمازهایش نمی دهد. مادرش دلیل این کار را و ترک نمازهایش را از او پرسید. پسر جوان با صدای بلند پاسخ داد: "تا وقتی بزرگ ترین عالم اسلامی را نزد من نیاورید تا به سؤال هایم جواب دهد نماز نخواهم خواند."
مادر از این سخنان برآشفته و بسیار اندوهگین گشت. چند روز گذشت و پس از آن پدرش عالم بزرگی را به خانه دعوت کرد.
شیخ نزد آن جوان رفته و گفت: "چرا نماز نمی خوانی؟"
جوان گفت: "تا زمانی که جواب سه پرسش مرا ندهید نماز نمی خوانم.
سؤال اول: قضا و قدر چیست؟
سؤال دوم: اجنه چگونه در آتش دوزخ عذاب داده می شوند، حال آنکه خود از آتش آفریده شده اند؟
سؤال سوم: چگونه خدا را بپرستم درحالیکه او را نمی بینم؟ "
پس از بیان پرسش هایش، شیخ برخاست و یک سیلی محکم بر گوش او نواخت. جوان با ناراحتی پرسید: "چرا مرا سیلی زدی؟"
شیخ پاسخ داد: "این سیلی پاسخ هر سه سؤال تو بود.
پاسخ سؤال اول: آیا می دانستی که من تو را سیلی خواهم زد؟"
جوان گفت: "خیر، نمی دانستم." شیخ گفت: "این همان قضا و قدر است!
اما در جواب سؤال دوم، آیا دردت آمد؟"
جوان گفت: "آری، دردم آمد."
شیخ گفت: "جنیان نیز همینگونه در آتش عذاب می بینند. همانطور که تو از سیلی آزرده شدی، درحالی که من و تو هردو از خاک هستیم...
پاسخ سؤال سوم: آیا دردی که در درونت بود را می بینی؟"
جوان گفت: "خیر، نمی بینم."
شیخ نتیجه گرفت: "همین گونه، خداوند را نیز نمی بینیم، اما او را می پرستیم."
بعد از جواب های شیخ، جوان برخاست و به شدت می گریست. از شیطان به خداوند متعال پناه برد و بعد از آن به نمازهای پنجگانه اهمیت بسیار می داد.
والســلام.
 
ترجمه: مسعود
Mohtadeen.Com