قدس علناً يهودی می شود

قدس علناً يهودی می شود





نويسنده: دكتر يوسف قرضاوی،
برگردان: محمد ابراهيم ساعدی- خارطوم- سودان
در دوم سپتامبر 1977 م از طرف « انجمن پژوهشهای اسلامی در لندن » برای شرکت در اولين کنفرانس علمی اين انجمن که در ارتباط با قدس بود، دعوت شدم تا به همين مناسبت در آن سخنرانی کنم، در اين کنفرانس حاضر شدم و در ابتدای سخنانم گفتم:
اين سال (1977 م) یادآور خاطرات مهم و بارزی است که به نخستين آرمان ما، يعنی آرمان قدس و فلسطين، مربوط می شود.
اين سال ياد آور گذشت يک قرن از برپايی نخستين کنفرانس صهيونيسم در شهر «بازل» در کشور سوئيس به رياست هرتزل در سال 1897 م و ظهور صهيونيزم جهانی است.
اين سال ياد آور هشتادمين سالگرد وعده شوم بالفور مبنی بر برپایی وطن ملی برای يهوديان در فلسطين در سال 1947 م است که مقدمه ای بود برای برپايی اسرائيل در سال 1947 م.
همچنين اين سال مصادف است با سی امين سالگرد اشغال قدس و کناره غربی و نوار غزه در سال 1967 م، بعد از جنگ معروف که در ژوئن 1967 م اتفاق افتاد.
و بالا خره اين سال برابر است با بيستمين سالگرد ديدار سادات از اسرائيل در سال 1977 م. ديداری که سر آغاز فروپاشی موضعگيری يکپارچه عربها در برابر اسرائيل بود.
ما اينک ثمرات اين رويدادهای تلخ را برداشت می کنيم که تلخ ترين آنها تلاش اسرائيل برای  «يهودی کردن» قدس اسلامی و عربی است؛ اين جريان براساس نقشه ای دقيق و حساب شده و برنامه ای معلوم و در برابر چشم و گوش بيش از دويست و پنجاه ميليون عرب و بيش از يک میليارد مسلمان و علی رغم قطعنامه های سازمان ملل و سازمان امنيت و با کمک و تأييد آمریکا ـ يگانه ابرقدرت و مدعی خدايی در جهان امروز ـ صورت می گيرد.
اسرائيل هنوز مشغول حفاريهايش  در زير پايه های مسجدالأقصی است که ـ بنا به ادعای خودشان ـ شهرک سياحتی در زيرش درست می کنند. من در همين کنفرانس از برادر شيخ رائد صلاح، شهردار الفحم در فلسطين اشغالی و رئيس جنبش اسلامی در آنجا، شنيدم که به او اجازه دادند تا از حفاریها ديدن کند و او ديده است که مسجدالأقصی چگونه در معرض انهدام و فرو ريزی قرار گرفته است و زمان فرو ريزيش چندان دور نيست.
اين مطلب آنچه را که من بارها تکرار و اعلام نموده ام تأييد می کند که اسرائيل می داند مسجدالأقصی در چه زمانی منهدم می شود، اسرائيل زمان مشخصی را برای اين کار تعيين کرده است که در آن زمان اين کار را اجرا و اعلام خواهد کرد. اسرائيل وقت مناسبی را برای اين کار انتخاب می نمايد، وقتی که مسلمانان و عربها مشغول مشکل ديگری باشند که آنها را از پرداختن به اين فريادهای اعتراض آميز ـ که حقی را بر نمی گرداند و جلوی باطلی را نمی گيرد! ـ فراتر رود و جهان نيز مشغول مشکلات ديگری باشد که چه بسا اين مشکلات هم ساخته و پرداخته دست اسرائيل يا صهيونيزم جهانی باشد.
و اينچنين قدس عربی و اسلامی، شهر اماکن مقدس، خاک پيغمبر خيز، شهر اسرا و معراج و خانه مسجدالأقصی، همان مسجدی که خداوند دور و برش را پر برکت ساخته است، مسجدی که نزد هر مسلمان به منزله نور ديده و پاره جگر است، آری اينچنين قدس با نقشه ای دقيق و حساب شده يهودی می شود، غارت می گردد و کاملا بلعيده می شود و اين مسجد پر عظمت اسلامی در پی حفاریهای مستمری که در زير و پيرامونش در جريان است، رفته رفته در معرض خطر قرار می گيرد تا سرانجام لحظه ای برسد که آنرا از ميان بردارند و هيکل خيالی يهود را روی خرابه های آن بنا کنند.
هدف خيلی واضح و روشن است و نقشه هم معلوم و کار هم علنی، تمام يهوديان بر آن اتفاق کرده اند، با هر گرايش و پيوندی که باشند: خواه ديندار خواه بی دين، چه از حزب « ليکود» تند رو و خود خواه باشند و چه حزب « کارگر» بد گوی و حيله گر.
ولی با اين وجود ما هنوز هم در پی صلح بينوايی می دويم و از باد هم جلو می زنيم، صلحی که برای فلسطين کشوری نمی سازد و آواره ای را به آن باز نمی گرداند و پايتختش قدس را به آن پس نمی دهد و با وجود اين کلاهبرداری واضح و ظلم آشکار، اسرائيل و بنيامين نتانياهو صلح خيالی را با پايشان شوت می کنند، مقتول راضی شد ولی قاتل راضی نشد!
و به اين ترتيب هر وقت ما از حق مسلم خود گذشتيم اسرائيل بر باطلی که برای خود ادعا کرد پافشاری ورزيد. او هر روز هر چه می خواهد از ما می گيرد و ما نه چيزی از او می گيريم و نه پشيزی، جز يک مشت وعده های خيالی که شبيه گفته شاعر است:
وعده های « عرقوب » ضرب المثل بود.
وعده های او هم همه بی خاصيت و پوچ است.
پس فريب وعده و نويدش را نخور.
ترديدی نيست که آرزوها و رؤياها گمراه کننده است.
بلکه واقعيت امر اين است که اسرائيل، در دوران ليکود، حتی از وعده خشک و خالی به ما هم دريغ می ورزيد، اگر چه که وعده هايش سراسر سراب است، او با انکار مطلق خود افتخار می کند و ترسی ندارد وحيا هم نمی کند، پيامبر بزرگ اسلام می فرمايد:
« يکی از سخنان پيامبران پيشين که به مردم رسيده، اين است: وقتی شرم و حيا نکردی هر کاری که می خواهی بکن».
همانا اسرائيل تکبر می ورزيد و در روی زمين، به ناحق ظلم و سرکشی می کند. چون کسی نيست که جلويش را بگيرد و او را سر جايش بنشاند.
اسرائيل خواهان صلحی است که باب ميل و بر وفق مرادش باشد و اين صلح در راستای استراتژی توسعه طلبانه و فزون طلبی منطقه ايش ـ يعنی اسرائيل بزرگ، از نيل تا فرات و از درخت أرز (کاج) تا درخت خرما ـ حرکت کند؛ ولی شايد به اقتضای سياست « گام به گام» ـ که اسرائيل از قدیم در آن مهارت دارد ـ هر وقت که لازم باشد این هدف ـ اسرائیل بزرگ ـ را پوشيده نگهدارد و يا سخنی از آن به ميان نياورد.
نا گفته نماند که اوضاع و احوال جهانی و منطقه ای حاکم، چون تسلیم و سازش طرف فلسطينی، ناتوانی عربها، ضعف حاکم بر مسلمانان، عدم حضور جهانی و يکه تازی آمريکا، به اضافه جانبداری اش از اسرائيل ميدان داد تا مرتکب چنين گستاخی و سرکشی و ظلمی شود.
ولی آيا اسرائيل تضمين می کند که اين اوضاع و احوال مساعد تا ابد باقی بماند؟ آيا در مقابل قضا و قدر مدرکی دارد دال بر اينکه بادها همواره در جهت دلخواهش بوزد؟
ما بر اساس بررسی و مطالعه سنتهای الهی در جهان هستی و مطالعه تاريخ پيشينيان و بررسی اوضاع و احوال حاکم بر جهان، ايمان داريم که دنيا دگرگون می شود و دنيای اطرافمان با سرعت شگفت آور و غير قابل محاسبه ای تغيير می کند، چنانچه در فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و در پیدایش اتحادیه اروپا و در ظهور نيروهای نوين اقتصادی در جهان مشاهده کرديم و اين دگرگونی حقيقتی است که از دير باز توجه مردم ما را به طرف خود جلب کرده تا آنجا که گفته اند:
«محال است که چيزی به يک حالت باقی بماند».
و قرآن کريم نيز در قالب يک سنت الهی از آن تعبير نموده فرموده است:
(و تلک الايام نداولها بين الناس)،[ آل عمران/140].
« و ما این روزها (ی پيروزی و شکست) را  در ميان مردم دست بدست می گردانيم».
اين آيه بعد از جنگ احد نازل شد، همان جنگی که مسلمانان در آن شکست خوردند و هفتاد نفر از بهترين افرادشان شهيد شد. درست بعداز پيروزی آشکارشان در جنگ بدر، همان جنگی که خداوند متعال آن روز را به « روز جدايی (حق از باطل) و رويارويی دو گروه (مؤمنان و کافران) » نام نهاد.

 تسليم شدن طرف فلسطينی
ترديدی نيست که عواملی از قبيل نفوذ ضعف و زبونی به درون عده ای از افراد و راه پيدا کردن يأس و نااميدی به بضعی از قلبها و احساس مرارت و تلخی بخاطر دست از ياری کشيدن بسياری از عربها و سقوط عده ای از آنها در آغوش اميريکایيها و فروپاشی شوروی و احساس رعب و وحشت از درندگی امريکا و طرفداری دائمی وی از دست پروده اش اسرائيل و طولانی ديدن راه جهاد به اضافه کثرت تکاليف و قربانيهايش، همه اين عوامل دست به دست هم داده و تعدادی از رهبران فلسطينيان را بر آن داشته است که مبادرت به قبول اين « صلح ننگين» کنند که اسرائيل آنرا تحت عنوان « زمين در مقابل صلح» ارائه کرد، منظورشان اين است که اسرائيل از قسمتهای اشغالی فلسطين و سوريه و لبنان که در سال 1967م به تصرف خود در آورده است در ازای صلح با وی، صرف نظر کند تا کسی با او جنگ و نزاعی نداشته باشد و خيلی خلاصه يعنی: زمين عربها در مقابل صلح با اسرائيل.
يعنی خاک اشغال شده ما را باز پس بدهند تا از نعمت صلح بهره مند شوند، به عبارت ديگر يعنی زمينی که به زور سلاح و با خونريزی و خشونت تصاحب کردند مال آنها شد و آنها در آن زمين صاحب حق شدند و بخاطر رسيدن به صلح از آن تنازل می کنند.
و عربها بر اين اساس و پايه کج و بی بنياد مذاکرات را پذيرفتند و صلح را به اسرائيل تقديم کردند؛ ولی اسرائيل به آنان چيزی نداد « قطار بين شهری» را به آنها فروخت، مثل حکايت آن شياد قاهره ای و روستايی ساده لوح.
چه معنی دارد صلحی که تمام مشکلات بزرگ و اساسی را معلق بگذارد؟! مشکلاتی از قبيل:
مشکل قدس.
مشکل شهرکهای يهودی نشين.
مشکل آوارگان.
مشکل مرزها.
تمام اين مشکلات خطرناک معلق است و حلشان به وقت ديگری موکول شده است که در پايان مذاکرات در مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت و هیچ کسی هم نپرسید اگر در پایان مذاکرات در مورد حل اين مشکلات توافق نکرديم چه پيش خواهد آمد؟
واقعيت امر اين است که اين مشکلات فقط نزد عربها معلق و مؤجل است؛ ولی نزد اسرائيل چنين نيست. چون اسحاق رابين ـ همان شبی که توافقنامه را در اسلو امضا کرد ـ با صراحت تمام اعلام نمود:
« من از اورشليم (قدس)، پايتخت تاريخی و ابدی و يگانه ملت اسرائيل به نزد شما آمده ام!».
حل موضوع شهرکهای يهودی نشين نيز از نظر اسرائيل به بعد موکول نگرديد، بلکه مثل گذشته در چندين  جا از فلسطين جريان داشت تا اينکه اقدام صريح و بی باکانه ساخت شهرک «هارحوما» در کوه ابوغنيم و همچنين در رأس عامود، در قدس شرقی اين موضوع را منفجر کرد و روز بروز شهرکهای يهودی نشين وسعت پيدا می کند و افزايش می يابد، در حالی که به فلسطينيان، در کشور خودشان اجازه هيچ رشد و توسعه ای داده می شود.
چقدر با چشمان خودمان ديده ايم که خانه ها، به دليل اينکه اسرائيل اجازه ساختشان را نداده است منهدم می شود؛ وانگهی اسرائيل هرگز به فلسطينان اجازه ساخت خانه نمی دهد.
اينک فلسطينيان دريافته اند که اسرائيل فريبشان می دهد و آنها را به بازی گرفته است و همچنين متوجه گشته اند که همان عقب نشينی جزئی و ناچيز ترفندی بيش نيست و اسرائيل قادر است در ظرف چند ساعت، مواضعی را که خالی کرده است دوباره اشغال کند و زمام امور کاملا در دست اوست، فلسطينيان هيچ قدرتی ندارند و حکومت خود گردانی که اسرائيل به آنها بخشيده است حکومتی خيالی است که هدف اسرائيل از آن درگيری داخلی فلسطينيان است، تا آنها بجای مبارزه عليه اسرائيل با یکدیگر بجنگند و اسرائيل ناظر و تماشاچی جنگ و جدال برادر با برادر شود و ديگر اينکه تفنگ فلسطينی به طرف سينه غاصبان سرزمين نشانه نرود بلکه برادر فلسطينی اش را هدف قرار دهد و اين خواسته اسرائيل است.
وقتی که تمام خواسته های اسرائيل برآورده نشد، با صراحت تمام از حکومت خود گردان نابودی حماس، از بين بردن تمام نيروهای مبارز و همکاری با اسرائيل در مبارزه عليه حماس را خواستار شد، چنانچه امروز اين شرط اساسی اسرائيل، برای بازگشت به مذاکرات صلح خيالی است.
اسرائيل همچنان مشغول پياده کردن نقشه اش است و اصرار بر يهودی کردن قدس دارد و اين نقشه زائيده امروز و ديروز نيست، بلکه مدتها است که هدفش تعيين شده و سياستش گذاشته شده و اجرايش، با محاصره قدس بوسيله شهرکهای يهودی نشين و با تلاش مستمر و پيگير بر خالی کردن قدس از ساکنان مسلمان و مسيحی آن و ايجاد موانع و دست اندازها بر سر راه رشد و توسعه انسانی و عمرانی آنها شروع شده است؛ تمام وقايع و اتفاقات گواه قطعی اين مدعاست و عربها جز شعار دادن، محکوم کردن و اعتراض نمی توانند کاری انجام دهند که اين اعتراضات و سر و صداها مرده ای را زنده نمی کند و مريضی را شفا نمی بخشند و فتيله ای را روشن نمی سازد، عربها به ساخت شهرک ابوغنيم و اشغال بيت رأس عامور اعتراض کردند ولی تمام اعتراضاتشان باد هوا شد و رفت.
ديگر چيزی باقی نمانده که اسرائيل از آن واهمه و ترسی داشته باشد، مگر آن جوانان جان بر کفی که روحشان را به خدا فروختند و برايشان فرقی ندارد که آنها بر مرگ وارد شوند يا مرگ بر آنان وارد شود. کسانی که اسرائيل را با عملياتهای شهادت طلبانه خود مضطرب و نگران ساخته اند و رعب و وحشت در دلهای اسرائيليان انداخته و خواب از چشمانشان ربوده اند و پر پيداست که آهن را جز با آهن نمی توان شکست داد.
و به اين جهت اسرائيل، در بالاترين سطح، به انتقام جويی از اين قهرمانان برخواست و دکتر شقاقی و مهندس يحيی عياش را ترور کرد و در آخر بوسيله اسلحه شيميايی بسيار پيشرفته در کشور هم پيمانش يعنی اردن، اقدام به ترور نا فرجام خالد مشعل نمود تا همگی بدانند که اين قوم عهد و پيمانی را نمی شناسد، چنانچه خداوند دانا درباره اسلافشان فرمود:
(الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فی کل مرة و عم لا يتقون)، [ الأنفال 56].
« کسانی که از آنان پيمان گرفته ای ـ که مشرکان را کمک و ياری نکنند ـ ولی آنان هر بار پيمان خود را بشکنند و ( از خيانت نقض عهد) پرهيز نمی کنند».
 آنها از دير باز تحمل نظر مخالف را نداشته و هر کسی را که سرراهشان قرار بگيرد يا از آنها انتقاد کند يا نقشه ها و نيرنگهايشان را بر ملا کند می کشند و برايشان فرقی نمی کند که طرف غير نظامی و سياسی و متفکر است يا خير، آنها لرد موين را کشتند، کنت برنادوت را کشتند، متفکر اسلامی دکتر اسماعيل فاروقی و همسرش را به نحو فجيعی به قتل رساندند، اين چيزی است که وقايع و رويدادها می گويد. و هنوز هم هر کسی که حرفی بر خلاف ميلشان بزند تهديد و توبيخ می کنند، حتی تزهای آکادمی يا پژوهشهای علمی که از کشتارهای  جمعی نازیها در حق يهود صحبت می کند و می کوشد تا حجم واقعی اين کشتارها را بيان کند، اجازه ظهور و ديدن نور را ندارند و نويسندگان اين سری تزها و پژوهشها مورد بازجويی و محاکمه و حتی فشار و شکنجه و تهديد قرار می گيرند که آخرينشان متفکر معروف فرانسوی روژه گارودی است.
همانا کسانی که همواره روح ملت مجاهد فلسطين و مقاومت جسورانه و فداکاری و جانبازی اين ملت را حمل می کردند همان گروه مؤمنی هستند که زندگی و مايملک خود را، اعم از جان و مال، برای آزادی اين سرزمين پاک و مقدس و مسجدالأقصی فدا کردند، آنان فرزندان حرکت مقاومت اسلامی « حماس» و برادران و همکارانش در«جهاد» مقدسند، به اضافه ديگر فرزندان ملت که با آنان همکاری می کنند. آنان کسانی هستند که روحشان را در مقابل بهشت به خدا فروخته اند. براستی که آنان در راه خدا آزمايش شدند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و زندانی شدند و شکنجه گردیدند و مبارزه کردند، اما صبر پیشه ساختند، در صبر و شکيبايی از يکديگر سبقت گرفتند و مبارزه نمودند « پس به سبب چيزی که در راه خدا بر آنان می رسيد ـ از قبيل کشته شدن برخی از ياران و مجروح شدن خود و دوستان ـ سست و ضعيف نمی شدند و زبونی نشان نمی دادند ـ بلکه شکيبايی می کردند ـ و خداوند شکيبايان را دوست دارد و گفتارشان چيزی جز اين نبود که می گفتند: پروردگارا! گناهان ما را ببخشای و از زياده رويها و تندرويهايمان صرف نظر فرمای و گامهايمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پيروز بگردان».
به گمان من سازشی که فلسطينيان به طرف آن کشيده شده اند هرگز ادامه پيدا نمی کند، چون ديگر پيمانه لبريز شده است، سيل دارد طغيان می کند و چيزی نمانده که صبر و تحمل تمام شود، ديگر چاره ای نيست جز اينکه همه با هم، انتفاضه فراگير را نيرومندتر و مستحکم تر باز گردانند تا اوضاع و احوال جديد خود را تحميل کرده و حکومت خودگردان به مردم بپيوندد و همگی يکپارچه و منسجم، مانند سد نفوذ ناپذيری در مقابل دشمن بايستند و چه زيبا سروده است شاعر:
وقتی مرکبی جز سر نيزه ها وجود نداشته باشد
پس انسان درمانده چاره ای جز سوار شدن بر آنها را ندارد!

 ناتوانی عربی
اين ناتوانی که امروزه آن ا مشاهده و لمس می کنيم، تقديری گريز ناپذير نيست، بلکه پديده ای گذرا است که زوال آن حتمی است.
بارزترين علل اين ناتوانی تفرقه ايست که کشورهای عربی، از زمان آغاز نشست کمپ ديويد و امضای توافق آن که باعث خروج برادر بزرگ (مصر) از نبرد سرنوشت ساز امت شد، به آن مبتلا شده اند.
نا گفته نماند که عدم پشتيبانی عربها از مصر و دست کشيدن از ياری آن که به خاطر فلسطين در چهار جنگ، با تلفات جانی و مالی فراوان، شرکت کرده بود، نيز در اين امر سهيم بوده است.
و اين تفرقه بعد از جنگ دوم خليج افزايش يافت همان جنگی که عربها را به بدترين نحوی متفرق و پراکنده ساخت و باعث فروپاشی وحدت و يکپارچگی آنها شد، چنانچه ثروتهايشان را نيز از دست دادند، تا آنجا که از کشورهای ثروتمند به قرض و وام رو آوردند، از اين هم فراتر بسياری از عربها سرزمين هايشان اشغال گرديد. همه اين مصيبت ها با يک ضربه کاری وارد شد و تنها کسانی که از اين جنگ نفع بردند اسرائيل و آمريکا و همپيمايانش بودند. همانهايی که سلاحهای فرسوده خود را در سرزمين ما به مصرف رساندند و سلاح های جديدشان را روی ملتهای ما آزمايش نمودند و کشورهای ما را با پول و تقاضای خودمان ويران ساختند و خانه های ما را با دست های خودمان خراب نمودند تا بيايند و دوباره آنرا، باز هم با پول خودمان، از نو بسازند.
البته دنيای عرب ، به طرز بی سابقه ای، در قبال اين مسئله تقسيم و پراکنده گرديد، زيرا اين مسئله بطور کلی پيچيده و به هم ريخته بود، پس کسی که دخالت بيگانگان را رد می کند گويا اشغال کويت توسط عراق را تأييد می نمايد و هر کس دخالت نظامی امريکا و غرب برای آزاد سازی کويت را تأييد می کند، گويی نابودی عراق را تأييد می نمايد و طرفدار اشغال منطقه توسط بيگانگان است!
و به اين ترتيب رأی معتدل که اشغال کويت را محکوم و اخراج فوری عراق را از آن خواستار بود و در عين حال دخالت انبوه و سلطه گرانه بيگانگان را نيز محکوم می نمايد، ضايع گرديد؛ اين ندای عده ای از انديشمندان و متفکران مصری بود که آنرا طی بيانيه ای در روزنامه «الاهرام» و غيره انتشار دادند (پيوست به مقاله هفتگی نويسنده بزرگ استاد فهيمی هويدی).
خلاصه اينکه از آن روز نحس، ساختمان دنيای عرب شکاف برداشت و علی رغم فريادهای بسياری از خردمندان بر ضرورت گذشتن از اين بحران که نبايد تا ابد ما را در بند خود داشته باشد و علی رغم تقاضای دين، مليت، اخلاق و مصالح مشترک که همه و همه کنار گذاشتن اختلافات را توصيه می کند، تا به حال کسی پيدا نشده تا اين شکاف را ترميم کند.
 ما اگر می خواهيم دارای موجوديت و سرنوشتی در اين دنيا ـ که ديگر در آن جايی برای مراکز کوچک و يا مراکز پراکنده و متفرق وجود ندارد ـ باشيم بايد از اين بحران عبور کنيم و اختلافاتمان را فراموش نماييم.
ما اينک می بينيم که مخالفان تاريخی ـ مثل اتحاديه اروپا ـ به خاطر مصالح مشترک با هم متحد می شوند و گذشته را با تمام جنگها و کينه ها و انتقام جوييهايش بطاق نيسان می سپارند.
نا گفته نماند که ما امروز شاهد بشارت هايی هستيم که نمی شود آنرا ناديده انگاشت و آن ايستادن تمام جهان عرب در مقابل ايالات متحده امريکا است که می خواهد ضربه ای نظامی متوجه عراق سازد، براستی که اين موضعگيری عليه ادعای خدايی امريکا به ما ياد آور می شود که اين امت هرگز نمی ميرد.

 ضعف عمومی اسلامی
همانطور که ناتوانی عربی پديده ای ناپايدار است، بی ترديد که ضعف اسلامی نيز گذرا و موقت است. اين عارضه ايست که تمام امتها دچار آن می شوند، همانگونه که بدن سالم به انواع و اقسام امراض مبتلا می شود، ولی طولی نمی کشد که تحت معالجه و درمان قرار گرفته و بهبودی و سلامتی خود را باز می يابد.
چه مرضها و آفتهايی که در مقاطع مختلف تاريخ بر اين امت فرود آمده است و دشمنان گمان می برند که کار امت تمام است و دیگر محال است از این بلاها و مرضها جان سالم بدر ببرد، ولی هر بار امت از اين آزمايش سربلند بيرون می آيد، همانطور که طلا از ميان آتش، درخشنده تر وپاک تر، بيرون می آيد.
برای نمونه کافی است که بدانيم:
در زمان ضعف امت و پاره شدن وحدت جغرافيايی و غفلت حاکمانش صليبيان از غرب حمله کردند و مغولها از شرق هجوم آوردند. نخست قلعه هايش در مقابل حملاتشان سقوط کرد و آنها سرنوشت امت را بدست گرفتند و به تشکيل ممالک و امير نشين ها پرداختند و « مسجدالأقصی» نود سال تمام در اسارت صليبيان باقی ماند. بعد از اين خداوند افرادی را آماده ساخت که از نژاد عرب نبودند ولی مسلمان بودند، آنها يا ترک بودند مثل عمادالدين زنگی و پسرش نور الدين محمود، يا  کرد بودند مثل صلاح الدين ايوبی و يا از نژادهای ديگر بودند مثل سيف الدين قطز و ظاهر بيبرس از سران مماليک.
و به اين ترتيب صليبيان با سر افکندگی تمام برگشتند و مغول ها دسته دسته و گروه گروه به دين خدا گرويدند.
در عصر حاضر، استعمار غربی سرزمين های اسلامی را ـ از اندونزی گرفته تا مغرب ـ اشغال کرد وژنرال های نظامی و سران سياسی ـ و در درجه اول مبشران و مستشرقان ـ غرب فکر کردند که اين سرزمين ها برای هميشه به تصرف آنها در آمده است، تا آنجا که برخی از استعمارگران سرزمين های اشغال شده را ضميمه کشورشان نمودند ـ مثل فرانسه که الجزائر را ضميمه فرانسه نمود ـ ولی ديری نپاييد که اسلام، مردم اين آب و خاک را از خواب عميقشان بيدار کرد و رکودشان را به حرکت مبدل ساخت، روحش را در آنان دميد و به اين ترتيب مبارزات استقلال طلبانه و جنگ های آزادی بخش در تمام کشورها شعله ور شد و دين صاحب برگه برنده در بيداری ، تحريک، بسيج عمومی و يکپارچگی جبهه عليه استعمار بود و آخرين برخورد خونين با استعمار، انقلاب آزادی بخش الجزاير بود که در سال 1954 م آغاز گرديد و در سال 1961 به استقلال دست يافت.
به راستی که معلم بزرگ انسانيت، پيامبر اکرم(ص) علت ضعف امت را ـ در حديثی که امام احمد و ابوداود از ثوبان روايت کرده اند ـ ياد آور شده است و توضيح داده است که اين علت روانی و اخلاقی است:
 « يوشک ان تتداعی عليکم الأمم من کل أفق کما تتداعی الأکلة علی قصعتها، قالوا: أمن قلة يومئذ يا رسول الله؟ قال: بل انتم يومئذ کثير، ولکنکم غثاء کغثاء السيل، و لينزعن الله من صدور عدوکم المهابة منکم، وليقذفن فی قلوبکم الوهن. قالوا: و ما الوهن يا رسول الله؟ قال: حب الدنيا و کراهية الموت»،[ رواه احمد و ابوداود].
« نزديک است که ملتها از هر سو عليه شما برخيزند، همانطور که غذا خوران به طرف سينی غذايشان بر می خيزند[ اصحاب] عرض کردند: آيا به خاطر اينکه در آن زمان، تعدادمان کم است چنين حال و روزی داريم؟ حضرت فرمود: بلکه شما در آن روز زياديد؛ ولی همه شما کف هستيد، مثل کف [ و خس وخاشاک] روی سيل. و خداوند هيبت شما را از دل های دشمنان بيرون می کشد و ضعف و سستی چيست؟ حضرت فرمود: دوستی دنيا و نفرت از مرگ».
آری، اين علت ضعف و زبونی است: حب دنيا و نفرت از مرگ، پس زمانی که امت تحولی در خود ايجاد کرد و ديگر دنيا بزرگ ترين هم و غم و منتهای دانشش نبود و ديگر باکی نداشت که او بر مرگ وارد شود و يا مرگ به سراغش بيايد، اینجاست که خداوند وضعيتش را تغيير می دهد و ضعفش را به قوت، ذلتش را به عزت و هزيمت و شکستش را به پيروزی و تمکين مبدل می نمايد.
من اينک شاهد مقدمات اين تحول و دگرگونی هستم که در اين بيداری اسلامی متجلی شده است، همان بيداری که عقلها را با معرفت و قلبها را با ايمان تجديد نموده است و تأثيرش در میان جوانان امت ـ اعم از پسر و دختر ـ بسان تأثير باران در زمين خشک و خاموش است که پس از ريزش آب بر آن زمين حرکت و جنبش در آن پديد می آ يد و رشد و نمو می کند و انواع و اقسام گياهان زيبا و شادی بخش را می روياند.
و در بحثی ديگر توضيح داديم که، همانا امت اسلامی از مصادر قدرت و پيشرفت و رهبری برخوردار است، مصادری از قبيل ثروت بشری  ـ يک ميليارد و سيصد ميليون نفر ـ و ثروت مادی ـ کوه ها و کوهپايه ها و معادن و درياها و رودخانه ها و جلگه ها و... ـ و ثروت مدنی که آنرا از خلال موقعيت جغرافيايی که در محل برخورد قاره ها و گهواره تمدنها و منبع رسالت های آسمانی قراردارد، کسب کرده است. آری، تمدن هايی چون تمدن فرعونی و فينيقی و آشوری و بابلی و فارسی وبه اضافه تمدن اسلامی ـ عربی در مرز و بوم اين امت روئيده است و رسالت های بزرگ آسمانی مثل يهوديت و مسيحيت و اسلام نيز در خاکش پديد آمده است.
در کنار اين ثروت ها، ثروت بزرگ روحی که ويژگی منحصر به فرد اين امت است، قرار دارد. آری فقط اين امت است که از رسالت شامل، فراگیر، متوازن، ومعتدل، عمیق و ریشه دار که در رسالت اسلام خلاصه شده، برخوردار است.
به راستی که بعضی از توده های اين ملت شروع به حرکت و جنبش نموده اند و می کوشند تا موانع عقب ماندگی را ـ که مدتها بر سر راه امت بوده است ـ بشکنند، هر روز هم فردايی دارد و فردا هم نزديک است.

يکه تازی امريکا
امريکا اينک يکه تاز ميدان جهان است و تسلط و نفوذ انکار ناپذيرش او را يگانه ابر قدرت و قلدر جهان کرده است، به طوری که سياست های جهانی را بر وفق مصالح و هوس هايش سوق داده و سازمان ملل متحد و دستگاه ها ومؤسساتش را در خدمت اغراض و اهداف خود قرار می دهد. همان اغراض و اهدافی که هيچ کس نبايد با آن مخالفت ورزد و يا عليه آن بشورد و گرنه مجازات اقتصادی و سياسی وحتی نظامی، در وقت لزوم، در انتظارش است... اين خود کامگی و يکه تازی تقدير اجتناب ناپذيری برای بشريت نيست که بايد، به هر ترتيبی که شده، خواسته يا نخواسته، درست يا غلط، عادلانه يا ظلمانه، آنرا بپذيرند. بی ترديد که اين يکه تازی و انحصار طلبی زائيده ظروف خاصی است که بر جهان می گذرد و قابل تغيير می باشد. سنت الهی نيز اقتضايش چنين است که قوی برای همیشه قوی و نیرومند باقی نمی ماند و ضعیف و هم تا ابد ضعیف و ناتوان باقی نمی ماند، و ما خود چقدر نيرومند ديده ايم که ضعف و ناتوانی آنها را از پای درآورده و چقدر ضعيف مشاهده نموده ايم که به قدرت رسيده اند.
چه بزرگانی که ذليل شده اند و چه حقيرانی که بزرگ گشته اند و تاريخ گذشته و حوادث حاضر سرشار از چنين نمونه هايی است.
چنانکه عدل و حکمت خداوند در مورد بندگانش نيز اقتضا می کند که نگذارد يک منبع قدرت سرنوشت آنان را بدست بگيرد و به زور يا رضا حکم خود را بر آنان تحميل نمايد. بلکه يکی از سنتهای خدای تعالی « تدافع » در ميان مردم است. يعنی خداوند ظلم گروهی را بوسيله گروهی ديگر و شر عده ای را بوسيله عده ای ديگر دفع می کند و گر نه ستمگران و استبدادگران بر گرده آنان سوار می شوند و آنان را نابود می کنند، يا به سخت ترين عذاب مبتلا می سازند، خداوند متعال در اين باره می فرمايد:
( و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولکن الله ذو فضل علی العالمين)، [ البقره 251].
« و اگر خداوند برخی از مردم را به وسيله برخی ديگر دفع نکند فساد زمين را فرا ميگيرد؛ ولی خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد».
و در جای ديگر می فرمايد:
« و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذکر فيها اسم الله کثيرا)،[الحج40].
« اگر خداوند بعضی از مردم را به وسيله بعضی دفع نکند. ديرها، کليساها، کنشتها و مسجد هایی که در آنها خدا بسيار ياد می شود تخريب و ويران می گردد».
و در پرتو اين سنت الهی اتحاد جماهير شوروی چند دهه در مقابل اقتدار خواهی و سرکشی امريکايی، اروپايی و سرمايه داری ايستاد که اين رويارويی نوعی توازن را خلق کرد که ملت های ستمديده و مستضعف ازآن استفاده کردند. اگر چه که هر دو طرف ـ کمونيستی و سرمايه داری ـ ظالم بودند؛ ولی خداوند يک ستمگر را بوسيله ستمگر ديگر از بين می برد، چنانکه شاعری می گويد:
هيچ قدرتی وجود ندارد مگر اينکه قدرت خداوند بالاتر از آن است.
هيچ ظلمی نيست مگر اينکه به ظالمی ديگر مبتلا می شود!
و از اينجاست که مسلمانان از قديم همواره در دعاهای خود می گويند:
بارالها! ظالمان را به ظالمان مشغول ساز و ما را از ميان آنان سالم و تندرست بيرون بياور.
و يکی از ضرب المثل ها معروف می گويد:
وقتی که موش و گربه با هم صلح کنند دکان بقال ويران می شود.
پس مصلحت بشر، به ويژه مستضعفان، در اختلاف قدرتمندان ظالم و تعارض مصالحشان است و هيچ مصلحتی برای مستضعفان در اتفاق ظالمان عذاب است و اختلافشان رحمت، چنانچه خالی شدن ميدان برای يکی از طرفين نيز به مصلحت آنان نيست.
و به مقتضای اين سنت، بايد قدرت يا قدرت های نوينی ظهور کند و در مقابل اقتدار خواهی و قلدری امريکا بايستد تا زمين را به فساد و تباهی نکشد و شايد يکی از دلائل ظهور اين نيروی تازه، توافق اخير روسيه و چين باشد. اين توافق مقدمات بروز يک نيروی جديد است. ناگفته پيداست که اين قدرت هنوز به آن حد نرسيده است که به رقابت با امريکا برخيزد ولی ـ حداقل ـ در مقابل برتری تکنولوژی و اقتصادی بی نظير ايالات متحده امريکا از نيروی نظامی و انسانی وحشتناکی برخوردار است.
همانطور که تک تازی و قلدری امريکا ابدی نيست، طرفداری پيوسته امريکا از اسرائيل هم دائمی نخواهد بود، ترديدی نيست که اين پشتيبانی يک موضعگيری غير انسانی، غير اخلاقی و بدون دليل است.
من گمان می کنم که ملت غفلت زده امريکا که بر اثر رسانه های گروهی انبوه « لابی» يهودی در امريکا، حقيقت را وارونه دريافت کرده اند، روزی فرا می رسد که پرده را از جلو چشمانشان کنار بزنند و حقيقت را واضح و آشکار ببينند و آن روز هرگز با ظالم عليه مظلوم و با غاصب ضد مغصوب و با دزد در مقابل صاحب خانه نخواهد بود.

 غياب جهانی
در مورد غياب جهانی چيزی گفته می شود که در موارد بالا گفته شد. در واقع عدم وجود سران قدرتمندی در جهان که سخن حق را بگويند و از سرزنش سرزنشگران و ظلم ظالمان نهراسند، باعث فرمانرويی مطلق امريکا بر جهان شده است.
اکنون دنيا به صورت دهکده ای کوچک در آمده است که دهدارش رئيس جمهور ايالات متحده است و داروغه اش وزير دفاع امريکا است و کدخدايش وزير امور خارجه امريکا است.
حتی  اروپا چندان تأثيری در سياست جهانی و مسائل بزرگ آن ندارد، اگر چه برخی از کشورهای اروپايی ـ مثل فرانسه در برخی موارد ـ می کوشند که موضعگيری متمايزی از امريکا داشته باشند. اما « کشورهای غير متعهد» ديگر دارای پرچمی که برافراشته و صدايی که شنيده شود، نيستند.
همانا دنيايی که جمعيتش از شش ميليارد نفر تجاوز کرده، بسان مهره های روی صفحه شطرنج است که انگشتان امريکا آنرا حرکت می دهد و نه از فيل می ترسد و نه از اسب؛ بلکه حتی به وزير و پادشاه هم اهميتی نمی دهد، پس هر وقت که بخواهد، هر کس  را که بخواهد زنده می کند و هر کس را که بخواهد می ميراند.
ـ آيا جهان تا ابد بازيچه دست امريکا خواهد ماند؟
ـ محال است.
ـ آيا اين غياب جهانی به درازا خواهد کشيد؟
ـ گمان نکنم.
بی ترديد ظروف جهانی، اسلامی، عربی و فلسطينی، که در مسير مصلحت اسرائيل قرار دارد، تا ابد باقی نخواهد ماند. پس زمانه در حال دگرگونی است و دنيا هميشه يک حالت ندارد و محال است که اوضاع و احوال به يک حالت باقی بماند و چه زيباست فرموده خدای متعال که می فرمايد:
(و تلک الأيام نداولها بين الناس)،[ آل عمران:140 ].
« و آن روزها (ی قدرت و ضعف ) را در ميان مردم دست به دست می گردانيم».
يکی از بشارت هايی که خيلی زود خود را نشان داده است حکم دادگاه عدل جهانی در قضيه « لاکربی» است که از آن به عنوان سلاحی بر ضد ليبی استفاده می شد. به راستی که حکم دادگاه سيلی محکمی بود به صورت ايالات متحده و بريتانيا و پيروزی بزرگی برای جمهوری ليبی بود. اين ماجرا خود اشاره  دارد به اينکه در گوشه و کنار، اشيای گرانقدری نهفته است و در دنيا مردان آزادی وجود دارند که خريده نمی شوند و از کسی هم نمی ترسند.
شايد برخی از سياستمداران از ما ( علمای دينی و نظريه پردازان اسلامی ) انتقاد کنند و ما را متهم به «رومانتيسم» کنند که در خيال بسر می بريم و در دريای رؤياها و آرزوها شناوريم و نمی خواهيم واقعيت را بپذيريم. حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ هم به پسرش سفارش می کند که:
« مبادا بر آرزوها متکی شوی که آمال و آرزوها سرمايه احمقان است».
و هم سروده است:
بنده آمال و آرزوها نباش که آرزوها سرمايه مفلسان و ورشکستگان است.
من به اينها می گويم: طبيعی است که انسان زنده خيال کند و رؤيا ببيند و به نسبت همت و بلند پروازيهای هر فرد، رؤياها و آرزوهايش کوچک و بزرگ است.
چرا ما خيال نکنيم و رؤيا نبينيم و حال آنکه يهوديان، پيش از ما، رؤيای برپايی کشورشان را ديدند و بالفعل آنرا در سرزمين ما بر پا کردند، در حالی که هيچ مدرکی دال بر وجود کشورشان در آن مرز و بوم وجود نداشت و زندگی کردند تا رؤياهای ديروز به واقيعت های امروز مبدل گرديد.
پس چه عيبی دارد اگر ما رؤيای پيروزی بر دشمنان و باز گرداندن سرزمين خود را ببينيم تا رؤياهای امروز واقعيت های فردا باشد. مخصوصاً که واقعيت های موجود و رويدادهای تاريخ و سنت های خدا در هستی، همه و همه، ما را تأييد می کنند.
تنها چيزی که ما کم داريم «عزم مبارزه و ثبات» است، آزادی از يأس و ضعف است، شورش عليه تن دادن به ذلت و خواری است، جرأت برای حرف زدن و فرياد بر آوردن است که فرياد بزنيم و بگوييم: نه،نه، هرگز.
اگر همه با هم، با صدای بلند و طنين انداز، این فرياد را عليه دشمنان سر بدهيم قلب های آنها به لرزه می افتد و حساب کارشان را می کنند، تنها چيزی که ما امروز می خواهيم اين است که بر ضعف و ناتوانی خود غلبه کنيم و اعتمادمان به خداوند را بدست بياوريم و فرمان پروردگار را گردن نهيم که می فرمايد:
( فلا تهنوا و تدعوا الی السلم و أنتم الاعلون و الله معکم و لن يترکم أعمالکم)،[ محمد: 35].
« سست نشويد، و(کافران را)  به صلح مخوانيد، چرا که شما برتريد و خدا با شما است، و هرگز از(اجر و ثواب) اعمالتان نمی کاهد».
-------------------------------
به نقل از کتاب- قدس آرمان هر مسلمان- نوشته: الشيخ يوسف القرضاوي، بر گردان:محمد ابراهيم ساعدی- خارطوم- سودان- از انتشارات دفتر حماس در تهران.
برگرفته:ازمركز اطلاع رساني فلسطين

0 نظرات:

ارسال یک نظر