اصفهان در آینه تاریخ

اصفهان در آینه تاریخ
ناصر صالحی نژاد (رحمه الله)

پرداختن به تنظيم و بررسي تاريخ گذشتگان از كانال صحيح آن، يكي از ضروريات و لوازم شناخت و حفظ اصالت فرهنگي و فكري هر ملتي مي‌باشد. هر انساني ميان دو زمان گذشته و آينده حركت مي‌كند، ديدگاه انسان نسبت به اين دو زمان، ترسيم كننده حال زندگي او مي‌باشد. و به عبارت ديگر، كيفيت جهت‌گيري هر فرد در زندگي، وابسته به چگونگي انجام وظايف او در رابطه با آنچه كه از عمر وي و دنيا سپري شده و آنچه كه از هستي او و دنيا باقي مانده است، مي‌باشد.
يكي از وظايف انسان در مورد زمان گذشته، بازگشت به آن و عبور بر صحنه‌هاي حوادث واقع در آن است. مطالعه تاريخ، ريشه عميق در فرهنگ قرآن و اسلوب تربيتي آن دارد. تفحص در اخبار گذشتگان فوايد بسياري را به ارمغان آورده و تأثيرات سازنده‌اي بر شكل‌گيري فرهنگ دروني و بيروني ملتها دارد كه به مهمترين آنان اشاره مي‌نماييم:

1
-شناخت واقعيتهاي ديني و فرهنگي و... اقوام مختلف و روشن شدن بسياري از مبهمات و شبهات.
2-فهم تجربيات خوب و بد گذشتگان و الگوبرداري از آن در تنظيم موضع‌گيري‌هاي زندگي.
حال در نظر داريم كه در اين مبحث برگ‌هايي از كتاب كهن تاريخ اصفهان را ورق زده، تا بلكه بتوانيم شمه‌اي از درياي برجستگي‌هاي آن را تبيين نماييم .
انگيزه انتخاب اصفهان در اين تحليل تاريخي را مي‌توان در دو امر ياد كرد:

1
-جايگاه ممتاز ديني و فرهنگي آن در عصور متوالي و طولاني اسلامي، و نقش والاي آن در تكوين و تدوين علوم ديني و عربي در عرصه‌هاي متعدد.
2
-موقعيت خاص جغرافيايي و زيست محيطي اين شهر.
تاريخ وعلت بناي اصفهان:
مطابق اقرار تاريخ دانان مشهو، پايه گذار بناي اوليه اصفهان، اسكندر بن فيلبس رومي بوده است. وسپس اتمام ساحت آن را انوشيروان بن قباذ به دست آذر شاپور عهده دار گشته است. آورده‌اند كه انگيزه بناي اين شهر آن است كه جمعي از خبرگان طبيعت شناس دولت روم تقاضاي يافتن منطقه‌اي را نمودند كه از آب وهوايي معتدل وگوارا وزميني حاصلخيز وسرسبز برخوردار باشد، كه بعد از جستجوي فراوان، نقطه‌اي جز اصفهان را جامع اين خصوصيات نيافتند. اين شهر به واسطه پشتوانه محيط طبيعي ويژه‌اش، در طي هزاران سال قبل از اسلام، داراي تمدن كم نظيري بوده است. وجه تسميه اين شهر: قبل از آنكه اصفهان به اين نام در آيد، داراي اسامي ديگري بوده كه برخي از آنان عبارتند از: ايرانشهر،جيّ، سارويه و... كه به مرور زمان به اسپهان و اسپاهان و اصفهان تغيير نام داد. در آثار باقي مانده از محققان عصور گذشته، با روايت گوناگوني در رابطه با وجه نامگذاري اصفهان با اين نام مواجه مي‌شويم كه به اهم و ارجح آنان اشاره مي‌كنيم :

1
-سمعاني و ابن خلكان روايت مي‌كنند كه اصل فارسي آن سپاهان بوده وگفته شده كه علت نامگذاري آن است كه اين خطه محل گردهمايي سپاهيان مناطق اطراف در مواقع رخدادهاي بزرگ بوده است.
2
-ابن كلبي مي‌گويد: نام اين شهر، منسوب به اصبهان بن فوج بن سام بن نوح عليه السلام مي‌باشد.
3
-به گفته محمد مهدي، آنچه كه به واقعيت نزديكتر است، اين است كه بعد از آنكه ملك فريدون با همكاري كاوه آهنگر و اهالي اصفهان بر دشمنش ضحاك پيروز گشت، ملك از شجاعت آنان به شگفت آمده و در ستايش آنان گفت: اين شهر أسپاهان (يعني محل سپاه و مردمان دلير و جنگجو) است و پس از آن اين لفظ بر زبان مردم جاري گشته و بعنوان نامي برآن ديار ثابت گشت.
جريانات فتح اسلامي:
در باب فتح اين شهر و چگونگي دخول آن به اسلام تاريخ‌نگاران اخبار گوناگوني را نقل مي‌كنند كه در اين مجال سعي شده است جريانات آن را از كانال روايات صحيح‌تر به تصوير كشيده، و از بيان اختلاف ديدگاه‌ها  در اين باره بپرهيزيم. آغاز ماجرا به سال 21 ه.ق پس از فتح نهاوند بر مي‌گردد، آنجا كه خليفه راشد عمر بن الخطاب رضي الله عنه، در باره اولويت فتح مناطق اصفهان، فارس، آذربايجان، با هرمزان مشورت نموده و او در پاسخ مي‌گويد:‌اي أمير مؤمنان، اصفهان مانند سر است و فارس و آذربايجان به منزله دو بال مي‌باشند. لذا اگر يكي از دوبال قطع گردد، يك بال ديگر سر را نگه مي‌دارد. ولي اگر سر بريده شود طبعا هر دو بال مي‌افتند. احتمالا اين مشورت پس از آن صورت مي‌گيرد كه يزدگرد سالانه جنگ‌هايي را عليه دولت اسلامي بر پا نموده و امنيت داخلي آن را به خطر مي‌اندازد. لذا عمر فاروق در طي نامه‌اي عبدالله بن عبدالله بن عتبان انصاري را به همراه اهل بصره بسوي اصفهان گسيل داشت و از آن طرف ابوموسي اشعري را از سمت كوفه به همراه اهالي آن به كمك سپاه اسلام فرستاد. تا اين كه دو سپاه اسلام و كفر در يكي از روستاهاي اصفهان با هم تلاقي نموده و به نبرد پرداختند. پيرمردي بنام شهر براز جاذويه كه سمت مقدمه‌داري لشكر را داشت، درخواست مبارزه نمود و عبدالله بن ورقاء به مبارزه او رفته و از پايش در آورد و مردم اصفهان نيز پا به فرار گذاشتند، و نخستين روستا فتح شد و از آنجا به نام روستاي پير معروف گشت. سپس عبدالله بن عبدالله، جانشين شهر براز را به مبارزه طلبيد، اما استاندار به صلح تن در داد و اين نخستين روستايي بود كه فتح شد.
پس از آن به طرف جي لشكركشي نموده و در آنجا نيز به مبارزه پرداختند .حاكم آنروز اصفهان كه فاذوسفان نام داشت نزد عبدالله آمد و خطاب به او گفت : ياران مرا مكش كه من نيز همراهان تو را نخواهم كشت، با من مبارزه كن، اگر من تو را كشتم يارانت باز مي‌گردند، و اگر تو مرا كشتي يارانم با تو صلح خواهند كرد. در تواريخ آمده كه پس از شروع درگيري فاذوسفان از اين كار صرف نظر كرده و از ادامه جنگ ابراز ناخشنودي مي‌كند، و به عبدالله پيشنهاد صلح مي‌دهد و اينكه هر كس خواست بماند و جزيه دهد و هركس مايل به ماندن نباشد در رفتن آزاد باشد و زمينش از آن مسلمين باشد. نظر به اهميت و مرتبت خاص فتح اصفهان، هركدام از كوفي‌ها  وبصري‌ها  گشودن آن را ادعا كرده‌اند، كه مي‌توان بين اين دو نظر اينگونه جمع‌بندي كرد كه سپاه فاتح متشكل از هر دو گروه صحابه (بصري‌ها  و كوفي‌ها) بوده است. اما آنچه كه از روايات ثابت است، اين است كه شخصي كه بطور مستقيم در اين عمليات نقش داشته و  بعنوان امير مطرح بوده است عبدالله بن عبدالله ميباشد.
اصحاب پيامبر در اصفهان:
در لابه لاي تصاوير درخشان تاريخ اصفهان و نمونه‌هايي از شخصيتهاي نوع بشر مواجه مي‌شويم كه خورشيد بر بهتر از آنان نتابيد. آري آنان همان دست پرورده‌هاي مكتب آخرين پيام آور الهي هستند كه بعلت عدم گنجايش كافي از ميان حدود بيست و چهار صحابي به برخي از آنان ميپردازيم.

1
-حسن بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهما
2-عبدالله بن زبير بن عوام رضي الله عنهما فرزند اسماء بنت ابوبكر صديق رضي الله عنهم
3-سلمان فارسي رضي الله عنهم كه زاده اصفهان بوده و جريان اسلام آوردنش معروف مي‌باشد. ايشان در دوران خلافت عمر به ديار خويش قدم نهادند.
4-ابوموسي أشعري رضي الله عنه: اين صحابي جليل
القدر از جمله كساني است كه در جريانات فتح اصفهان نقش بسزايي را ايفاء نموده است. در روايات آورده‌اند كه نماز خوف را به اهالي اصفهان آموزش دادند.
5-رافعه بن خديج انصاري رضي الله عنه كه درزمان خلافت عمر رضي الله عنه وارد اين شهر شدند.
6-عبدالله بن ورقاء الرياحي رضي الله عنه: ايشان در عمليات فتح اصفهان نقش اساسي داشته و يكي از منتخبان عمر فاروق در سپاه اسلام بودند.
7-النابغة الجعدي رضي الله عنه: وي به همراه حارث بن عبدالله كه از جانب علي مرتضي و معاويه رضي الله عنهما فرمانداري اصفهان را بر عهده داشت؛ وارد آن شهر گشت، و در همانجا وفات نمود.
8-حميمة الدوسي رضي الله عنه: وي از جمله افرادي است كه در سپاه ابوموسي اشعري جهت فتح اصفهان مشاركت داشته است. مشهور است كه وي بهنگام ورود به اصفهان مخلصانه گفتند: (اللهم إن حميمة يزعم أنه يحب لقاؤك، اللهم إن كان صادقاً فاعزم له بصدقه، و إن كان كاذباً فاحمل عليه، و إن كره، اللهم لا ترجع حميمة من سفره هذا). و خداوند دعايش را پذيرفت و در اثر بيماري اسهال در همان شهر جان باخته و بخاك سپرده شد. در روايت آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و سلم به ايشان وعده شهادت دادند.
9-عبدالله بن عبدالله بن عتبان رضي الله عنه: درباره اين شخصيت گرامي در بخش جريانات فتح توضيح داده شده است.


 
فضيلت اهل اصفهان و بلاد ايران:براي به قلم كشيدن اين برتري، ذكر حديثي از رسول الله صلي الله عليه و سلم ما را از هر كلامي بي‌نياز مي‌سازد.
در صحيح مسلم از ابوهريره رضي الله عنه روايت شده كه گويند: هنگامي كه سوره جمعه بر آن حضرت صلي الله عليه و سلم نازل گشت، ما نزد وي حضور داشتيم. وقتي اين آيه را خواندند: (و آخرين منهم لما يلحقوا بهم) مردي گفت:‌ اي فرستاده خدا، آنها چه كساني‌اند؟ پيامبر به او پاسخ نداد تا اين كه دو يا سه بار تكرار نمودند. راوي مي‌گويد كه سلمان فارسي آنجا نزد ما بودند، پس رسول الله دستشان را بر او گذاشته و فرمودند: اگر چنانچه ايمان در ستاره ثريا باشد مرداني از ايشان آنرا بدست مي‌آورند.
و نيز شيخ الاسلام ابن تيميه در كتاب اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة اصحاب الجحيم مي‌آورد كه تابعي نامدار سعيد بن مسيب ميگويد: اگر نه اين بود كه مردي از قريش هستم، آرزو ميكردم كه از مردم اصفهان بودم. نظر به اين امتيازات ارزنده، اين شهر در ادوار مختلف محل هجرت و اقامت مردم از ممالك اطراف بوده است، همچون بسياري از قبايل عرب كه از جمله آنها ميتوان به بني ثقيف و بني تميم و بني خزاعه و عبدالقيس و بني ضبّة اشاره كرد. و درخشيدن علماء و فضلاء و اهل فنون و تجارت در اين شهر از ثمرات اين رونق رفت و آمد ميباشد.


 
دوران طلايي اسلام:اصفهان در ادوار بعد از تشرف به اسلام، حامل بسياري از درخشندگيها و برجستگيها در ابعاد گوناگون بوده است. از همان سالها و قرون نخستين اسلامي، اين شهر از حمل عالمان رباني و كم نظير بر خود مي‌باليده است. دانشمنداني كه نقش بسزايي را در تدوين و تكوين علوم اسلامي و ادبيات عرب ايفاء نموده‌اند و جهان اسلام در طول تاريخ تا به امروز از آثار پر بركت آنان بهره جسته و مي‌جويد. اكنون نمونه‌هايي از دُرهاي گران درياي وسيع علم و تقواي اصفهان را ذكر ميكنيم تا به توفيق خدا پرده از حقايق برداريم و بهتر با واقعيتهاي گذشته اين ديار آشنا گرديم.

1
-ابونعيم اصفهاني: نام اين شخصيت همچون ستاره‌اي درخشان در آثار اسلامي پرتو افكني مي‌كند. تولد او به سال 334 هجري قمري بوده و در يكم محرم سال 430 هجري قمري در اصفهان جهان را وداع گفتند از آثار او ميتوان، حلية الأولياء و طبقة الأصفياء، دلائل النبوة، تاريخ أصبهان، المستخرج علي صحيح المسلم و .........را نام برد.

2
-راغب اصفهاني: يكي ديگر از رجال نمونه اين سرزمين در قرن 4 هجري قمري كه تفكرات و‌ انديشه‌اش را در جهت شكوفايي معاني كتاب و سنت متمركز نمودند. برخي از كتب او كه تا به اكنون جزء ضروريات طلاب علم و محققان است عبارتند از: المفردات في غريب القرآن، جامع التفاسير، رسالة في كلمات الصحابة، انسان و سعادت دو جهان (ترجمه فارسي) و ...

3
-ابوسليمان داود بن علي بن خلف اصفهاني مشهور به داود ظاهري: كه مؤسس مشرب فقهي ظاهريه است. اجداد وي از اصفهان بودند و خود در سال 202 هجري قمري در كوفه متولد شده و به سال 270 هجري قمري در بغداد دار فاني را وداع گفت.

4
-احمد بن حسين اصفهاني مشهور به ابوشجاع، متوفي سال 500 هجري قمري كه از جمله آثار او ميتوان به غاية الاختصار (متن أبي شجاع) در فقه شافعي، تفسير المجرد و ... اشاره كرد. و همچنين بسياري از دانشمندان برجسته ديگر كه مجالي براي تعريف آنان نيست.
تحليلي بر أديان و مذاهب اصفهان:
براي بررسي اديان و مذاهب رائج در اين شهر، از دو جهت وارد بحث شده و ابتدا آيين قبل از اسلام و سپس مذاهب دوران بعد از دخول اسلام را مورد مطالعه قرار ميدهيم:

1
-مورخان، مردم اصفهان را در ادوار قبل از اسلام به سه شاخه تقسيم مينمايند: ابتدا پيروان آيين زرتشت و مجوس، كه مظهر اصلي اصفهان بود و سلمان فارسي نيز از ميان آنان بوده است. گروه دوم مردم تابع كيش مسيحيت بوده‌اند و عده‌اي نيز از آيين يهوديت پيروي مي‌كردند.
2
-پس از دخول اسلام به اين شهر، برخي از آتشكده‌ها به مسجد مبدل گشتند. نخستين مسجد بنا شده در آن ديار مسجد خشينان است كه توسط ابوخنّاس مولاي عمر فاروق در زمان خلافت علي مرتضي بنا شد. وضعيت بر اين منوال گذشت كه اهل سنت و جماعت در اصفهان استقرار يافتند تا اين كه در زمان بني اميه، خوارج بر آن چيره شدند. اما ماندنشان به طول نيانجاميده و والي اصفهان عتاب بن ورقاء كه از جانب مصعب بن زبير در آن ديار گماشته شده بود، آنان را از آنجا رانده و ناگزير به اهواز گريختند. بار ديگر اهل سنت كه متشكل از شوافع و احناف بودند بر آن مستولي شدند. و تعدادي بسيار ‌اندكي از شيعيان نيز در آن سكونت داشتند. تا اين كه اسماعيليها با برپا نمودند. اما فقيه شافعي ابوالقاسم خجندي فتواي قتلشان را صادر كرده و آنان نيز از آن منطقه رانده شدند. پس از مدتي با شروع فتنه مغول و برپا شدن آتش اختلاف ميان شوافع و احناف، بستري مناسب براي افول ستاره اهل سنت در اصفهان فراهم گشت. آري، پس از قرنها درخشش و بالندگي و به بار نشستن ثمرات پر بهاي توحيد، كرسي حكومت ايران زمين اسير چنگ‌هاي پليد حكام صفويه گشته و آن جايگاه ممتاز اين سرزمين كهن، قرباني اين مردان خونخوار گرديد. در سال 908 هجري قمري بنيان‌گذار سلسله صفويان، شاه اسماعيل كه زاده تصوف و يهوديت بود، با بكارگيري مسلك خشونت و زور، مردم نواحي مختلف ايران و از آن جمله اصفهان را وادار به ترك مذهب نمود. جهانگرد نامي ابن بطوطه در طي مسافرتي كه در سال 726 هجري قمري به اصفهان داشته است و شاهد بر اين وضعيت بوده ميگويد: اصفهان از بزرگترين و زيباترين شهرها است اما اكنون بيشتر نواحي آن بر اثر فتنه‌هايي كه ميان روافض و اهل سنت برپا شده ويران گشته است. و نيز جهت تبيين واقعيات اين مرحله، كتاب شاه اسماعيل صفوي مرشد سرخ كلاهان (قزلبا شها) كه به قلم يكي از مؤرخين شيعه نوشته شده را ورق زده و بخشي از آنرا بازگو مينماييم:
جشن آدم سوزي در اصفهان:
"
شاه از يزد به سوي طبس حركت كرد. به روايت لبّ التواريخ: قريب به يك هفته در آنجا اقامت گزيدند و هفت هزار نفر در آن مناطق را به قتل رسانيده بودند و آوازه ايشان در تمام خراسان شايع گشت. به دنبال كشتار بيرحمانه شاه اسماعيل وارد اصفهان شد در طول اين مدت جسد حسين كياي چلاوي، و قفس رئيس محمد كره را همراه داشت. در اين شهر شاه اسماعيل در حضور ايلچي روم جشن آتش سوزي برپا كرد.
كشتن‌هاي بيدليل:
ورود شاه اسماعيل به اصفهان با فجايع ديگري نيز همراه بود. لشكر او از هرجا عبور ميكرد نه تنها خون و آتش بلكه قحطي و گرسنگي و كمبود مواد غذايي را باعث شد."
از اين تاريخ، آن نشاط علمي و جايگاه والاي ديني از اصفهان بربست و به عنوان مركز حكومت خونخواران صفويه سرنوشتش را دنبال نمود. پيگيري بيشتر واقعيات تازه با استناد به تواريخ معتبر را به خوانندگان پژوهشگر واگذار مينماييم.(والله اكبر و لله الحمد)



-------------------------------
منابع و مآخذ: طبقات المحدثين باصبهان و الواردين عليها، البداية و النهاية، تاريخ الاسلام، سير اعلام النبلاء، مقدمة الذريعة الي مكارم الشريعة، لغت نامه دهخدا، تاريخ طبري، سيماي صادق فاروق اعظم، اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة أصحاب الجحيم، مقدمه‌ي دكتر عبدالغفور بلوچي بر طبقات ابي الشيخ، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، شاه اسماعيل صفوي مرشد سرخ كلاهان.


0 نظرات:

ارسال یک نظر