دشمني ديرينه با اسلام!




نوشته:مصطفي حسيني طباطبائي


ماجراي سلمان رشدي و «آيات شيطاني» او – که اتفاقاً مناسبترين نام براي کتاب وي بشمار مي‌رود! اينروزها تقريباً به همه جا رسيده ولي همه کس نمي‌داند که اين ماجري، پديده‌اي نو درآمد در مغرب‌زمين نيست، دشمنان غربي اسلام از قرنهاي گذشته تاکنون بارها راه اهانت و تمسخر را در رويارويي با اسلام پيش گرفتند و مکرّر سلمان رشدي‌ها از ميان ايشان به ظهور پيوسته‌اند ولي هميشه در پايان کار دچار خسارت شده و به نتيجة معکوس رسيده‌اند!

پس از جنگهاي صليبي، مسيحيان افسانه‌هاي دروغين و زننده‌اي دربارة پيامبر پاک اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- ساختند و پرداختند به اميد آنکه از اين راه چهرة اسلام و فرهنگ مسلمانان را زشت و تنفّرانگيز جلوه دهند. در صورتيکه قرآن کريم برخلاف اين روش، به مسلمين سفارش کرده است که مبادا دشمني با دسته‌اي، آنها را به بي‌عدالتي در حقِ آن گروه بکشاند و راه بي‌انصافي را دربارة مخالفان خود بپيمايند چنانکه مي‌فرمايد:

)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ( (المائدة / 8).

«اي کسانيکه ايمان آورده‌ايد، براي خدا بپاخيزيد و به عدالت گواهي دهيد و دشمني با گروهي شما را به بي عدالتي دربارة آنان وادار نکند. عدالت ورزيد که به تقوي نزديکتر است و از نافرماني خدا بپرهيزيد که خداوند از کارهايي که مي‌کنيد آگاه است».

اين آموزش، چنان در روحية مسلمانان مؤثّر افتاد که در همان جنگهاي صليبي، مکرّر آثار نيک و ثمرات پسنديدة خود را نشان داد. مثلاً صليبي‌ها چون اورشليم را بتصرّف درآوردند و در سراسرِ شهر، سيل خون به راه انداختند ولي مسلمين هنگاميکه اورشليم را از صليبيون باز پس گرفتند، سفارش کتاب آسماني و پيامبر گرامي خود را از ياد نبردند و دست بخون مردم شهر نيالودند چنانکه مورّخان غربي به اين فضيلت گواهي داده‌اند و بعنوان نمونه، استيوِن رانسِيمان در کتاب: «تاريخ جنگهاي صليبي» مي‌نويسد:

«مردان پيروز، افرادي شريف و با مروّت بودند. درست در همانجا که در هشتاد و هشت سال پيش فرنگيان از درياي خون گذشتند حتّي يک خانه به يغما نرفت و به يک جاندار آسيب نرسيد. به امر صلاح‌الدّين، سربازان خيابانها و دروازه‌ها را زير نظر گرفتند و از هر گونه دست‌اندازي احتمالي به جان و مال مردم جلوگيري بعمل آوردند»[1].

اين رفتار جوانمردانه، نتيجة تعاليم پيامبر اسلام بود که به پيروان خود سفارش مي‌کرد حتي در نبرد با دشمن، جانب عدالت و کرامت را از ياد نبرند و تسليم قساوت محض نشوند و به دشمنان خويش افتراء و تهمت نبندند و قراردادها و امان‌نامه‌هاي خود را با آنان محترم شمرند چنانکه آثار فراواني در اينباره از پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- بيادگار مانده است.

ولي متأسفانه مسيحيان متعصّب، از دروغپردازي دربارة مسلمانان و توهين و تهمت به پيامبر ارجمند ايشان در طول تاريخ دريغ نداشته‌اند.

در قرون وُسطي گاهي پيامبر اسلام را اُسقفي رومي (کاردينال) معرّفي مي‌کردند که چون به مقام پاپي نائل نشد، به عربستان گريخت و آييني ناصواب بنيان نهاد!! چنانکه اين افتراي رسول را پِيربِلْ در «فرهنگ تاريخي و فلسفي» از قول گزارشگران مسيحي نقل کرده است[2]. با اينکه اصل و نَسَب پيامبر عربي -صلى الله عليه وآله وسلم- از مسلّمات تاريخي به شمار مي‌آيد و جز افراد مغرض يا بيمار، کسي در اينباره کمترين ترديدي روا نمي‌دارد.

ژيبِردونُوژوان، مورخ دروغپرداز مسيحي حکايت مي‌کند که: «وفات پيامبر اسلام از شدّت مستي صورت گرفت و خوکها پيکر او را خوردند (!!) از همينرو، آشاميدن شراب و خوردن گوشت خوک در اسلام تحريم شد»!![3]

گمان نمي‌کنم اين مردک دروغزن نمي‌دانسته که آشاميدن شراب و خوردن گوشت خوک در زمان حيات پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- تحريم شده بود و آيات مربوط به آندو، بصراحت در قرآن کريم آمده است و فکر نمي‌کنم واقعاً او خبر نداشته که پيامبر بزرگ اسلام، هنگامي وفات کرد که هزاران تن پيروان جدّي و سربازان مجاهد داشت که پيکر او را محترم شمردند و گروه گروه بر وي نماز گزاردند و خاندانش با احترام تمام او را دفن کردند ولي افتراء و تهمت، دليل و برهان نمي‌شناسد و مدرک و مأخذ نمي‌خواهد!

دروغها و افسانه‌هاييکه در عصر شِکسپير ميان مردم انگلستان دربارة پيامبر اسلام و مسلمانان رواج داشت در فصل نهم از کتاب: «هِلال و گل سرخ[4]» تأليف چيوه[5] آمده است[6] که خوانندة نيمه‌آگاه! را حيرت‌زده مي‌کند تا چه رسد به آگاهان از تاريخ اسلام و تعاليم قرآن و سيرت پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم-.

اخيراً يکي از پژوهندگان غربي به نام بِکينگام رساله‌اي را معرّفي کرده که در حدود سال 1515 ميلادي در لندن به چاپ رسيده است. در آغاز رسالة مزبور عنوان: «قرآن، کتاب قانونِ تُرکان»!! به چشم مي‌خورد، نويسندة جاهل بلکه مغرض اين رساله در خلال آن مي‌نويسد: «مسلمانان، عيسي را بعنوان خدا مي‌شناسند»!! و باز مي‌نويسد: «از ديدگاه اسلام، بهشت جايگاه مرداني است که ده همسر برگزيده‌ باشند»!! و همچنين آورده است: «مسلمان، هفت ماه در سال را روزه مي‌گيرند»!! و اين رسالة فخيمه! هم‌اکنون تحت عنوان «قرآن» در کتابخانة موزة بريتانيا موضوع‌بندي شده و نگاهداري مي‌شود[7]. البته کافيست که کسي يکبار بطور بسيار سطحي، قرآن کريم را مطالعه کند تا از اين همه دروغگويي به شگفت آيد.

مُنتِسکِيو که از فلاسفه و قانونگذران شهير غرب در نيمة اول قرن هيجدهم به شمار مي‌رود، پاره‌اي از اين دروغهاي شاخدار! را در آثار خود تکرار نموده و مسؤوليت صحّت آنها را به عهده گرفته است. وي در کتاب مشهور «روحُ‌القوانين»[8] آنجا که از تأثير هواي گرم در بلوغ جنسي سخن مي‌گويد بعنوان شاهد بر بلوغ زودرس زنان، مي‌نويسد: «پِريدو در شرح حال محمّد مي‌گويد که وي خديجه را در سنّ پنج سالگي به حباله نکاح در آورد و در هشت سالگي با وي همخواب شد»!![9]

آنگاه منتسکيو، اين افسانة بي‌اساس را که مخالف شواهد روشن تاريخ است به بهانة آنکه در کشورهاي گرمسير، زنان زودتر به بلوغ جنسي مي‌رسند، مي‌پذيرد و مي‌نويسد:

«اين است که زنهاي کشورهاي گرمسير، در سنّ بيست‌سالگي پير هستند»!![10]

گمان ندارم که لازم باشد يادآوري کنم باتّفاق مورّخان، خديجه -عليها السلام- چون به همسري محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم- درآمد حدود 40 سال داشت و زني بيوه بود.

اينها چند نمونه از آگاهي و انصاف! دشمنان غربي اسلام در قرون گذشته است، نمونه‌هايي است از گزارش آنان دربارة پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و آيين او که تاريخ بشر را متحوّل ساخته و بر جهان معرفت و اخلاق پرتو افکنده است، آري بقول قرآن کريم:

)ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى( (النّجم / 30)

«اينست منتهاي دانش ايشان! همانا خداي تو بر آنانکه از طريق او گمراه شدند و نيز بر آنانکه ره يافتند، آگاهتر از هر کس است».




--------------------------------------------------------------------------------

[1]- تاريخ جنگهاي صليبي، ترجمه منوچهر کاشف، جلد دوّم صفحه 544.

[2]- Dictionnaire historique et Philosophique جلد دوّم، صفحه 896.

[3]- به کتاب «مسئله وحي» نوشته مهندس مهدي بازرگان، صفحه 19 رجوع کنيد.

[4]- The Grescent the Rose

[5]- Chew

[6]- به صفحه 387 تا 451 چاپ نيويورک 1965، از اين کتاب نگاه کنيد.

[7]- به کتاب: «نخستين روياروييهاي انديشه‌گران ايران» اثر دکتر عبدالهادي حائري، صفحه 488 بنگريد.

[8]- Esprit des Lois

[9]- روح‌القوانين، ترجمه علي اکبر مهتدي، صفحه 432.

[10]- روح‌القوانين، ترجمه علي اکبر مهتدي، صفحه433.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر