داستان اسلام آوردن پاول اُلریچ لــَغـُنـِه بــِربــِر


 داستان اسلام آوردن پاول اُلریچ لــَغـُنـِه بــِربــِر

(بعد از اسلام آوردم تصور می کردم که مسلمانان با اخلاقترین انسانها هستند)

شاید کمتر کسی از ما بداند که در پرجمعیت ترین شهر دنیا حتی یک مسجد هم وجود ندارد. بله در شهر مکزیکوسیتی با بیش از ۲۵ میلیون نفر جمعیت حتی یک مسجد هم وجود ندارد و فقط ۳۰۰ نفر مسلمان مکزیکی در آن وجود دارد.

هنگامیکه تصمیم گرفتم داستان اسلام آوردن بعضی از تازه مسلمانان را بنویسم، اولین شخصی که به نظرم مناسب آمد دوست قدیمی ام پاول بود.

داستان آشنایی من با پاول و سه نفر دیگر از دوستانش به ۵ سال پیش باز می گردد. ماه رمضان بود و من بعد از نماز صبح از حرم اصلی مسجد ابوالنور خارج شدم و به یکی از اتاقهای اطراف آن رفتم. در گوشه ی مسجد دیدم عده ای از دوستان آمریکایی نشستند و در کنار آنها چهار نفر جدید هم بودند. رفتم تا سلامی بکنم و با دوستان جدید آشنا شوم. هنگامیکه نشستم یکی از دوستان آمریکایی به نام میکائیل مرا به آنها معرفی کرد. آنها چهار جوان مکزیکی بودند که همگی از شش تا یک ماه بود که اسلام آورده بودند. یکی از آنها پاول بود. خواستم که با آنها آشنا شوم ولی مشکلی که سر راه من بود عدم آشنایی با زبان اسپانیایی بود. میکائیل کمی به زبان اسپانیایی آشنایی داشت. به همین دلیل من به زبان عربی دست و پا شکسته به میکائیل می گفتم و او با زبان اسپانیایی دست و پا شکسته تر از من به او می گفت و در برگشت هم همین طور. بالاخره از دو سه جمله یک جمله به مقصد می رسید و از آثار صورت متوجه می شدم که حرف مرا فهمیدند.

هر چهار نفر آنها از عمره برمی گشتند. این اولین باری بود که من با پاول آشنا شدم.

هفته ی قبل به او گفتم که می توانم از او چند سوال در رابطه با اسلام آوردنش بپرسم و او با روی باز از این ایده ی من استقبال کرد. حال داستان زندگی و اسلام آوردنش را از زبان خودش بشنویم:

اسم من پاول اُلریچ لغـُنـِه بــِربــِر است و پیش از ۲۹ سال یعنی در سال ۱۹۷۹ میلادی برابر با ۱۳۵۷ هجری شمسی در شهر مکزیکوسیتی پایتخت کشور مکزیک متــــــولد شدم. پس از گذراندن مراحل ابتدایی، راهنمایی و دبیـــرستان وارد دانشــــگاه مکزیکوسیتی شدم و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شدم و به فضل خداوند مدرک لیســانس خودم را از دانشــگاه مکزیکوسیتی گرفتم. پس از اینکه فارغ التحصیل شدم به عنوان وکیل شروع به کار کردم و الحمدلله از شغل و حقوقم راضی بودم.

خانواده ی من (همچون خود من قبل از اسلام آوردنم) مسیحی پروتستانت هستند. هنگامیکه از اسلام آوردن من با خبر شدند مقاومتی در برابر من نکردند و بلکه برای من آرزوی موفقیت کردند.

شهر من یک شهر پرجمعیت است و بیش از ۲۵ میلیون نفر در آن زندگی می کنند، ولی با این وجود حتی یک مسجد هم در آن وجود ندارد و بعلاوه آن خبر رسانی و دعوت مسلمانان نیز بسیار ضعیف است. تعداد مسلمانان مکزیکوسیتی از سکان اصلی (مکزیکی ها بدون عربها و ملیتهای دیگر) از مجموع ۲۵ میلیون نفر، فقط ۲۵۰ نفر است و به همین دلیل کسی نبود که مرا از اسلام با خبر کند ولی خداوند روزی از روزها به من نورش را نشان داد.

اولین جرقه، تناقضاتی بود که در خود انجیلها وجود داشت و من با خودم فکر کردم که این کتاب با وجود این همه تناقضات در آن چطور می تواند مقدس باشد. همانطور که می دانید اینجیل از دو بخش تشکیل شده است قسم قدیمی یا عهد قدیم و عهد جدید و دیدم که در هر دوی آنها تناقضات بسیاری وجود دارد. به همین خاطر بود که به فکر یک بدیل شدم و آن بدیل اسلام بود.

اولین بار که به طور جدی به اسلام فکر کردم، از طریق شنیدن اسم آن در اخبار بود. بعد از اتفاقات ۱۱ سپتامبر و حمله به افغانستان و ….. و جریاناتی که حول آن بود. به فکر افتادم که درباره ی این دین تحقیقاتی بکنم. شروع به گشتن مرکزی اسلامی کردم ولی حتی یک مسجد یا مرکز اسلامی هم در شهرم نیافتم. به همین خاطر دفتر تلفن را گرفتم و و دنبال اسامی عربی گشتم ولی چیز بدرد بخوری پیدا نکردم. در ایترنت هم همین کار را کردم «مسلمانان داخل مکزیکوسیتی»، «مساجد مکزیکوسیتی» و …. و بالاخره یک مسجد ولی در شهری دیگر پیدا کردم و بسرعت به آنجا رفتم و آنها به من آدرس یک نمازخانه را در شهرم به من دادند. این نمازخانه یک اتاق بود که نه میکروفون داشت و نه در آن اذان گفته می شد و فقط در آن نماز جمعه و بعضی از نمازهای پنجگانه برگزار می شد. مدتی من با این نماز خانه ارتباط داشتم و معلومات زیادی کسب کردم و بالاخره پس از سه ماه بعد از نماز جمعه در جلوی همه نمازگذاران در تاریخ ۲۱/۳/۲۰۰۳ اسلام خود را اعلام کردم.

- آیا از اسلام چهره ای منفی در ذهنتان نبود؟

جواب: در حقیقت اخبار زیادی از اسلام وجود نداشت تا اینکه چهره منفی یا مثبتی در ذهنم نسبت به اسلام و مسلمانان نقش بگیرد.

روزی یکی از دوستان من که در زمینه خبرنگاری فعالیت دارد، گزارشی از مردم درباره اسلام تهیه کرد.

از شخصی پرسید: آیا اسلام را می شناسی؟ آیا تا به حال با فردی مسلمان به طور شخصی ملاقات کردی؟

جواب: اطلاعات زیادی در رابطه با اسلام ندارم و تا به حال با فردی مسلمان، ملاقاتی نداشتم.

از شخصی دیگر پرسید: هنگامیکه اذان را می شنوید چه احساسی به شما دست می دهد؟ (سپس با موبایل خود صدای اذان را برای او پخش کرد)

جواب: اوه ترانه ی بسیار زیبایی است.

و از شخصی دیگر پرسید: آیا می دانید اسلام چیست؟

جواب: چی؟! اسلام؟! فکر کنم اسم منطقه ای در جنگلهای آمازون باشد!!!!!

و این طور هیچ کس اطلاع زیادی در رابطه با اسلام ندارد. من از بعضی علما که می گویند کسی که در این ایام (دهکده جهانی) رسول الله صلی الله علیه و سلم و اسلام را انکار کند کافر است، بسیار تعجب می کنم و به آنها می گویم که صبر کنید، هنوز کسانی هستند که معنای کلمه اسلام را هم نمی دانند. آنها اسلام را انکار نکردند زیرا که هنوز حتی معنای اسلام را هم نمی دانند.

- آیا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، اسم اسلام و اخبار در رابطه با آن بیشتر نشد؟ چرا بسیار بیشتر شد، ولی همانطور که می دانید رسانه های گروهی در دست صهیونیستها و سیاستمداران کافر است و به همین دلیل آن تعریفی که از اسلام عرضه می شد بیشتر جنبه ی سیاسی داشت تا معنوی.

- دیدگاه شما قبل از اسلام آوردنتان نسبت به مسلمانان چه بود؟ اولا من فکر می کردم که مسلمانان فقط عربها هستند و اسلام فقط برای آنهاست و برای تمامی بشریت نیست. و بعد از اسلام آوردنم دیدم که اینطور نیست و این دین برای تمام مردم از تمامی ملیتها است و دیدم چطور تمامی مسلمانان از ملیتهای مختلف در کنار یکدیگر به طور مسالمت آمیز زندگی می کنند. و همچنین دیدم که در اسلام تضاد طبقاتی و نژاد پرستی و فرق بین فقرا و ثروتمندان نیست.

- چه چیزی در مسلمانان توجه شما را از همه بیشتر به خود جلب کرد؟ سادگی مسلمانان و دو رو نبودن آنها چراکه در بین غیر مسلمانها این مسئله وجود ندارد. ولی در بین مسلمانان می بینیم که با چه سادگی و صداقت با یکدیگر برخورد می کنند و بدون هیچ ماعوضی به یکدیگر کمک

می کنند و همیشه با یکدیگر اگر چه یکدیگر را نیز نشناسند، با مهربانی صحبت می کنند.

- چه برنامه هایی برای آینده در زمینه دعوت به اسلام، در نظر دارید؟ من هم اکنون به ترجمه بعضی از کتابهای اسلامی به زبان اسپانیایی فکر می کنم، چراکه در نزد ما کتابهای اسلامی به زبان اسپانیایی کم است و تلاش می کنم به خصوص در زمینه عقیده و فقه کتابهایی را ترجمه کنم، زیرا که به اینگونه کتب بسیار نیاز است.

ایشان هم اکنون در موسسه فتح اسلامی مشغول به تحصیل هستند و در قسمت آموزش زبان اسپانیایی نیز فعالیت دارند.



نويسنده : مجتبى نخل احمدى



سايت تبيين

www.tabyeen.org

0 نظرات:

ارسال یک نظر