دموکراسیِ اسلامی؛ حقيقت يا خيال




تهيه و ترتيب:
ابوسـعـيد انصـــاری

}إِنِ الْحُـــــكْمُ إِلَّا لِلَّهِ {
«فرمانروایی از آن خدا است و بس»


مقدمه
الحَمْدُ لِلهِِ رَبِّ العَالمِينْ، وَالصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ عَلىَ نَبِينّا مُحَمّدٍ صلی الله علیه و سلم المَبعٌوثُ رَحْمَة لِلعَالمِين، وَعَلى آلِهِ وَأصْحَابهِ وَمَنْ دَعَا بِدَعْوَتِهِ إلىَ يَوْمِ الدِّيْن.
اما بعد!

چنانچه تاریخ شاهد است بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در نتیجۀ مجاهدت و فداکاری ملت مجاهد و قهرمان افغانستان که بیشتر از یک و نیم ملیون عزیزان خود را در راه خداI قربانی دادند، امریکا و همپیمانانش که دشمنی و کینه و بغض قدیم را نسبت به اسلام و مسلمانان در قلبهای خود می پرورانیدند و نمی توانستند در مقابل ملت های مسلمان عرض اندام کنند زیرا مصروف جنگ سرد با شوروی و همپیمانانش بودند، از این فرصت تاریخی استفاده نموده و بدون منافس و رقیب، یکه تاز میدان گردیده و دموکراسی را به عنوان تنها راه نجات بشریت شعار خود قرار دادند و چون بسیاری از کشورهای شرق حمایت مستقیم شوروی را از دست داده بودند شعار دموکراسی را بلند کردند تا از یک طرف غرب را راضی نگه دارند و از طرف دیگر ملت خود را خاموش کنند و همان حکام مستبد، دیکتاتور و دست نشاندۀ کمونستهای شوروی بیرق دموکراسی را بلند کردند و از غربیها دموکراتتر شدند.
بیشتر مردم به این گمانند که ضربات سنگین یازدهم سپتمبر سبب شد تا غرب و در رأس آن امریکا به یکبارگی متوجه دنیای اسلام شوند و در جهت تحمیل الگوی دموکراسی در بین کشور های اسلامی بکوشند، این حملات که مراکز مهم اقتصادی و نظامی امریکا را مورد هدف قرار داده بود غرب را دستپاچه کرد و سبب شد که جنگ بین المللی علیه تروریسم به زعم امریکا و در حقیقت جنگ صلیبی بر ضد اسلام بنا بگفتۀ (بوش) که اين مطلب را او در کنفرانس مطبوعاتی بتاريخ 16/09/2001م بيان داشت:
(This crusade, this war on terrorism is going to take a long time)
(این جنگ صلیبی است و این جنگی که علیه تروریسم آغاز شده مدت طولانی ادامه خواهد داشت)
 آغاز شود و در ضمن آن حملات فرهنگی و فشارهای غربی برای پیاده کردن دموکراسی در کشورهای اسلامی و اصلاح برنامه های تعلیمی که هدف آن دور کردن نسل جوان از ارزشهای اسلامی می باشد آغاز شد.
با شروع حملات امریکا برای نشر دموکراسی در جهان با زور و پول و یا با ترور که همراهِ کروز و B52 و F16 و غیره سلاح های پیشرفته بدرقه می شد و آمیخته با تجاوزات جنسی و قتل و غارت و نابودی کامل قریه ها و شهرها و قتل عام مردم بیگناه توسط بمب های خوشه ای و شیمیایی و اشغال کشور های اسلامی همراه بود، عده ای فریب خورده، در کشور های اسلامی با سردادن شعار های دموکراسیِ اسلامی خواستند از این فرصت استثنایی استفاده کنند و یا به قول معروف از آب گل آلود ماهی بگیرند و بدین وسیله به حکومت برسند و به مردم چنین جلوه دهند که دموکراسی و اسلام هیچ فرقی ندارد بلکه دموکراسی در اسلام وجود دارد. هر مجله و هر روزنامه اي را که ورق بزنيم حتماً به کلمۀ دموکراسي بر ميخوريم، اگر به راديو و تلويزيون گوش فرا دهيم می بینیم و میشنویم که ملاها و استادان خود فروخته و اجير و معاش خورِ دشمنان اسلام، اين کلمه را چنان تزيين نموده و زیبا جلوه می دهند که گويا يکي از ارکان دين اسلام می باشد گر چه این سخن جدیدی نیست اما بعد از حملۀ اخیر امریکا به جهان اسلام و شروع جنگ صلیبی شدت گرفته، در حالیکه خداوند تبارک وتعالی می فرماید:
 } وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ { البقرة : 120
« و هرگز خوشنود نميشوند از تو يهود و نه نصاری تا آنکه پيروی کنی دين ايشان را »
.در این بحث مختصر ما بر آن شدیم تا اصول فکری و اساسات نظام دموکراسی و وسایل و اسباب آن را مورد بحث و بررسی قرار دهیم و در مقابل نظام حکم در اسلام و تضاد دموکراسی با آن را واضح سازیم تا برادران و خواهران مسلمان ما و خصوصاً نسل جوان فریب شعار های کفار و هیاهوی مسلمانان فریب خورده را نخورند و در پی برپایی حکومت عدل الهی در سایۀ بیرق لااله الا الله محمدرسول الله بکوشند و در این راه از هیچ فداکاری دریغ نورزند به امید آنروز.
ابوسعيد انصارى


دموکراسی یعنی چه؟
دموکراسی کلمۀ لاتینی است که از دو جز تشکیل شده: Demos یعنی مردم وCratie یعنی حکومت یا حکم که معنی کلی آن حکومت مردم یا حکومت برای مردم می باشد.
مصدر اين نظام خود انسان است، حاکميت مطلق از آن بشر است، وعقيده ای که اين نظام از آن سر چشمه گرفته و پديد آمده است همانا عقيدۀ جدايي دين از دولت است. به اساس اين عقيده دين به شکل کلی مورد انکار قرار نميگيرد بلکه از نقش آن در ابعاد مختلف زندگي کاسته شده  و در تنگنايي منحصر ميگردد. اين در حاليست که دين اسلام در طرف مخالف و نقيض اين پديده قرار دارد و عقيدۀ اسلامي می خواهد که روند زندگي وفق شريعت الهي باشد، و لحظه ای از زندگي انسان خالي از عقیده و شریعت نباشد، زيرا بر عکس  نظام دموکراسی،  مصدر دين اسلام وحي پروردگارI ميباشد و معيار خوبي و بدي همه چيز قرآن و سنت است نه عقل بشري. پس اين دين بايد در هر لمحۀ زندگي در نظر گرفته شود، بلکه اين دين شاملي است که هيچ ناحيه ای از نواحي زندگي را خالي از آن نميتوان يافت.[1]   
با وجود اینکه دموکراسی اصطلاحات گوناگونی دارد اما آنچه در ادبیات و فلسفۀ قدیم و جدید از آن تعبیر شده همانا تمکین مردم در حکمِِ سیاسی در دولت و مرجع قرار دادن آرای اکثریت ملت در مسایل سیاسی و اجتماعی می باشد.[2]
یعنی مرجعیت نهایی و سخن اخیر رای ملت بوده و هیچ سخنی و مرجعی بالاتر از آن وجود ندارد، ملت برای خود قانون می سازد به وسیلۀ آن قانون بر مردم حکومت می کند.[3]
و آنچرا که اکثریت تصویب کردند به شکل قانون لازم الإجراء گردیده هیچ کس حق اعتراض و یا رد آنرا ندارد و خلاصۀ مطلب اینکه دموکراسی، حکومت ملت بالای ملت و بالای خود بوده و این حکومت مردمی دارای سه بخش عمده می باشد که عبارتند از:
- قوۀ مقننه (تقنینی) یا قانونگذاری که وظیفۀ آن تهیه و تصویب قوانین و ملزم ساختن همه به اجرای آن می باشد که به نام پارلمان یا شورای ملی از آن تعبیر می شود.
- قوۀ مجریه یا تنفیذی که وظیفۀ آن حفظ نظام و اجرای قوانین می باشد و به نام های مختلف مانند هیئت  دولت و یا کابینه و یا شورای وزیران یاد می شود.
- قوۀ قضائیه که وظیفۀ آن حل منازعات بین مردم طبق قوانین قوۀ مقننه و قانون اساسی می باشد.
      ناگفته نماند که نظام دموکراسی به مرور زمان پیشرفت نموده و تغیرات گوناگونی درآن رونما گردیده است و به اشکال مختلف به اجرا در آمده، از آن جمله می توان از نظام ریاست جمهوری نام برد که قدرت در دست رئیس جمهوری که از طرف مردم انتخاب شده می باشد و رئیس جمهور وزراء را تعیین می کند و شکل دیگر آنکه، اکثریت در پارلمان با انتخابِ وزرای کابینه، حکومت تشکیل می دهند که در این حال رئیس جمهور به عنوان ناظر بین سه قوه می باشد و شکلهای دیگر که ذکر آن بحث را به درازا می کشاند و مهم اینکه با وجود اختلافات در سلیقه ها تنها چیزی که همۀ اشکال دموکراسی بر آن موافقند که جوهر دموکراسی نامیده می شود  "حکومت مردم" است که همۀ اشکال و انواع به آن بر می گردد یعنی مردم یگانه مصدر قانون و حکومت هستند.
در ادامۀ بحث با بررسی وسایل و اسباب دموکراسی ثابت می سازیم که نظام دموکراسی با اسلام در تضاد بوده و هیچ وجه مشترکی بین هم ندارند وکسانی که به دنبال اجرای به اصطلاح (دموکراسیِ اسلامی) اند درحقیقت راهی ترکستانند.
" این ره که تو میروی به ترکستان است"

      وسایل و اسباب دموکراسی و اهداف آن[4]
   برای رسیدن به حکومت و شرکت در نظام دموکراسی لازم است که از اسباب و و سایل آن استفاده شود که بعضی از آنها را از دیدگاه اسلام مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.
 مهم ترین اهداف دموکراسی را میتوان در آزادیِ تشکیلِ احزاب، آزادی در دعوت به افکار و آرای مختلف، حق مخالفت با حکومت، حق رای گیری و تنظیم انتخابات برای رسیدن به حکومت، دست به دست شدن حکومت در بین ملت و گروه ها، تصویب قوانین که در آن رأی اکثریت مدار اعتبار بوده و با اعتماد به مبدأ اکثریت، قوانین اجرا و یا تعدیل میگردد.
 شاید عده ای بگویند: ما با اساسات نظری دموکراسی کاری نداریم بلکه میخواهیم آنرا با رنگ و بوی اسلامی در جامعۀ خود اجراء کنیم.
به آنها میگویم که این ادعای شما چشم پوشی از حقیقت و تجاوز از معقول و کوشش در اغفال و فریب مردم است زیرا وسایل و اسباب دموکراسی برگرفته شده از اساس فکرِ دموکراسی و اعتماد به نظریه حکومت مردمی است که این نظریه و اساس فکری و وسایل آن کلاً از نظر دین مقدس اسلام مردود میباشد. زیرا وسایل و اهدافِ هر نظامی بستگی به اساسات فکری آن نظام دارد که در هنگام بروز اختلاف به عنوان مرجع به آن مراجعه می شود زیرا هر نظامی ریشه های فکری و عقیدتی دارد که از آن منشاء می گیرد.
و اگر کسی غیر از این تصور کند مانند کسی است که به درختی پر از میوه اما بدون ریشه و معلق در هوا عقیده داشته باشد که خلاف عقل سالم میباشد و نظام دموکراسی نیز بر اساس ریشه های فکری پایه گذاری شده که بطور مثال نمونه هایی از آنرا ذکر میکنیم.
حق رأی در انتخابات
در نظام دموکراسی هر شهروندی مرد باشد یا زن عالم باشد یا جاهل متقی و پرهیزگار باشد و یا فاجر و فاسق صالح باشد یا فاسد حق دارد در انتخابات شرکت نموده و به هر که بخواهد رأی دهد و در این أمر همۀ اقشار جامعه حق مساوی دارند، این نظام بر اساس نظریۀ حکومت مردمی پی ریزی شده یعنی این حق مردم است که بر دولت حاکم باشند و یا به هر که خواستند رأی دهند و هر شخصی در این نظام حق دارد در حکومت شریک باشد و فرقی نمی کند عالم باشد یا جاهل صالح باشد یا فاسد مرد باشد یا زن و یا هر که می خواهد باشد مهم اینکه در حکومت و در حق رأی همه مساوی و برابرند و اگر امروز گروهی از مسلمانان نظریۀ مساوات بین عالم و جاهل و صالح و فاسد را رد کنند آیا نظام دموکراسی رأی آنها را می پذیرد؟ طبعاً نه خیر! زیرا این عمل آنها مخالف با اصول و اساسات دموکراسی قلمداد می گردد.
بر این اساس در نظام دموکراسی هر فردی حق دارد هر چه می خواهد بگوید و هرچه بخواهد تعبیر کند بدون هیچ ضوابط و حدودی، زیرا در این نظام کسی حق ندارد به دیگری بگوید که آنچه تو می گوییی و ادعا می کنی باطل است زیرا معیاری برای تشخیص حق و باطل وجود ندارد. و بدتر اینکه هر کسی حق دارد به فکر و نظر خود دیگران را دعوت کند خواه به شکل فردی و یا از طریق تشکیل احزاب و سازمانها، و هدف هم همان کسب آراء و رسیدن به حکومت می باشد تا آنچه را که به فکر خود صحیح می دانند  بر مردم به اجرا در آورند مانند اکثریت پارلمان انگلیس که همجنس بازی را جزء آزادی ها ی فردی شناخته و بنابر رأی اکثریت اعضای پارلمان آنرا بصورت قانونی تصویب نمودند.
یا در افغانستان با وجود اینکه مسلمانانِ به اصطلاح دموکرات در پارلمان و حکومت دارای اکثریت هستند و لیکن شخص مرتدی صراحتاً اعلان ارتداد می کند و از زندان آزاد شده و از کشور خارج می شود و هیچ کس نمی تواند کاری انجام دهد زیرا محاکمۀ مرتد و جاری ساختن حد ارتداد مخالف موازین و اساسات دموکراسی است پس در اینجا رأی اکثریت مدار اعتبار و قابل اجراء نیست زیرا اساسات دموکراسی مهمتر از رأی اکثریت می باشد. در مادۀ34 قانون اساسی افغانستان آمده: (آزادی بیان از تعرض مصئون است. و هر افغان حق دارد فکر خود را به وسیلۀ گفتار، نوشته، تصویر، و یا وسایل دیگر اظهار نماید.) یعنی هر که حق دارد به معتقدات غیر بد و بیراه بگوید وکسی هم حق اعتراض ندارد حتی اگر اهانت به دین اسلام هم باشد و می بینیم که به نام آزادی بیان روزانه در جراید و مجلات به اسلام و مسلمانان اهانت می شود.
از اینجاست که بطلان عقاید کسانی که معتقد به نظریۀ دموکراسیِ اسلامی و یا اجرای برخی از نظرات آن درجوامع اسلامی اند، هویدا می گردد. زیرا بدون اعتقاد به اساسات و اصول دموکراسی که بطلان آن از دیدگاه اسلام ثابت می شود، اجرای بعضی از قوانین آن در جوامع اسلامی وَهم و خِیال است و کسانی که این شعار را در کشور های اسلامی سر می دهند یا فریب خورده اند و یا می خواهند ملت خود را فریب دهند.
شاید بعضی ها بگویند: (ما مسلمانیم و کاری به اساسات دموکراسی هم نداریم فقط می خواهیم بعضی از اجزای آنرا با آب و تاب اسلامی در جامعه اجراء نماییم).
 این سخن عاری از حقیقت و جرم بدتر از گناه می باشد زیرا اولاً طوریکه ذکر شد اجرای بعضی از نظریات دموکراسی بدون اعتقاد به اساس و اصول، قول باطل و غیر قابل قبول است زیرا اگر قرار است که ما به بعضی از نظرات دموکراسی عمل کنیم و بعضی را رها نماییم پس چرا به نظام اسلامی بر نگردیم که شکل و مضمون و نمونۀ کامل و قابل اجراء را دارا می باشد.
ثانیا کسی که قایل به ناقص بودن نظام اسلامی باشد و می خواهد آنرا با دموکراسی کامل کند در حقیقت در گمراهی آشکار سرگردان است زیرا اسلام دین کامل و شامل بوده و هیچ نقص و کمی در آن یافت نمی شود و تاریخ ثابت کرده که نظام حکومت داری در اسلام کاملترین و قابل اجراء ترین نظام می باشد. زیرا احکام و قوانینِ آن از طرف خالق بشریت که عالم به احوال بشر می باشد نازل شده است.
تبــلیـغات
یکی از وسایل مهم رسیدن به حکومت در نظام دموکراسی تبلیغات است. کاندید های انتخاباتی و دار و دستۀ آنها با همۀ امکانات در جهت بدست آوردن آرای مردم کوشش می کنند و در این راستا از هیچ عملی دریغ نمی ورزند و سرمایه های هنگفتی را در این راه مصرف میکنند در حالیکه این عمل یعنی تبلیغات برای خود و یا گماشتن اشخاصی برای این کار شرعا جایز نمی باشد زیرا خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
}فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى{ (32)النجم
«پس از پاک بودن خود سخن مگویید، زیرا که او پرهیزکاران را (از همه بهتر) می شناسد».
وانگهی انسان صالح اعمال او بازگو کنندۀ شخصیت اوست و مثل معروف می گوید که:
(مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید)
شاید کسی بگوید ما که در انتخابات برای خود تبلیغات نمی کنیم بلکه این کار را اشخاص دیگری انجام می دهند به آنها می گوییم که رسول اللهr فرموده اند:
}إِذَا رَأَيْتُمْ الْمَدَّاحِينَ فَاحْثُوا فِي وُجُوهِهِمْ التُّرَابَ{[5]
«هرگاه ستایشگران(مداحین کسانی هستند که تعریف دیگران را می کنند) را دیدید بر چهره هایشان شان خاک بپاشید».
و اگر به مصارف تبلیغات انتخاباتی در دنیای امروز بنگریم می بینیم که مصارف هنگفتی خرچ آن می شود بطور مثال مصرف تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای یک کاندید پنجصد میلیون دالر گردیده بود و سازمان اخوان المسلمین در انتخابات پارلمانی اخیر در مصر بیش از چهل میلیون جنیه مصری خرچ تبلیغات انتخاباتی نموده است.
سوال اینجاست که هدف از مصرف این پول های هنگفت چیست؟ آیا برای خدمت به مردم است؟ و اگر واقعا هدف خدمت به مردم است، آنها میتوانند با این پول ها مستقیما به مردم خدمت کنند و هزاران نفر را از فقر و بدبختی نجات بدهند. و این یکی از تناقضات واضح دموکرسی می باشد زیرا دیده شده که اکثراً کسانی به کرسی و مقام می رسند که پولدار و سرمایه دارند و بعد از رسیدن به قدرت آن خرچ و مصارف را چند برابر از بیت المال تلافی می کنند و این سلسله پایان پذیر نیست زیرا این می رود و دیگری می آید و فلان حزب پیروز می شود و حزب دیگر شکست می خورد و مهم اینکه هر که به قدرت رسید جیب خود را پر می کند. فقرا و محتاجین به همان حالت می میرند و سرمایه داران و رجال سیاست پولدارتر و سرمایه دارتر می گردند و همین جاست که بر خلاف ادعای ارباب دموکراسی قدرت در بین طبقۀ خاصی رد و بدل گردیده و دیگران محروم می شوند، آن عده اشخاص و احزابی که از طریق کمک شرکتها و موسسه ها به قدرت برسند مجبورند که در عوض، تسهیلاتی را برای آنها در مقابل خدماتشان و به حساب مردم و بیت المال قایل شوند که باز هم متضرر اول و آخر مردم بیچاره اند. و اگر افرادی از طریق احزاب به قدرت رسیدند در آن وقت مجبورند خط مشی حزب را دنبال کرده و به طبل آنها برقصند و اسیر افکار و آرای آنها باشد و در غیر آنصورت در دورۀ بعدی از کاندید شدن خبری نخواهد بود.

طلب حکومت (قدرت طلبی)
بر اساس فکر دموکراسی طلب حکومت برای نفس خود و کوشش برای رسیدن به قدرت أمر حتمی می باشد و همۀ آن مصارف و تبلیغاتی که در مبحث قبلی به آن اشاره شد برای رسیدن به حکومت و قدرت است که منجی عالم بشریت صلی الله علیه و سلم از آن نهی فرموده اند:
}إِنَّا وَاللَّهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ وَلَا أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ{[6]
«به خدا سوگند که ما هرکسی را که طالب قدرت باشد(طلب امارت کند) و برای حصول آن حرص داشته باشد نمی گماریم(به او مسئوليت نخواهیم داد)».
و رسول اللهr به عبدالرحمن بن سمره t فرمودند:
}يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ لَا تَسْأَلْ الْإِمَارَةَ فَإِنَّكَ إِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ أُكِلْتَ إِلَيْهَا وَإِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا{2
« ای عبدالرحمن طالب امارت و حکومت مباش زیرا اگر طلب کردی و بدست آوردی بار سنگین آن به خودت واگذار می شود و اما اگر بدون طلب، مسئوليتي به تو سپرده شد، از طرف خداوندI به تو کمک خواهد شد».
و این فرمودۀ رسول اللهr همۀ اشکال قدرت طلبی را در بر می گیرد خواه از طریق انتخابات باشد و یا به وسیلۀ قهر و زور و یا به وسیلۀ طلب تأیید مردم، خاصتا برای کسانی که اهلیت آنرا ندارند.
شاید عده ای که همیشه به دنبال شبهات و مشکوک ساختن امور بر مسلمانان هستند بگویند که یوسف علیه السلام این کار را کرده است آن زمان که فرمود:
 }قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ{ (55) یوسف
«مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیار حافظ و نگهدار میباشم».
اما این استناد آنها به دو دلیل باطل است اول اینکه طبق قاعدۀ کلی، شریعتِ قبل از اسلام مخصوص امتهای پیشین و پیامبران آنها علیهم السلام بوده و با آمدن دین مبین اسلام منسوخ گردیده خاصتا اگر آن شرایع با شریعت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم در تعارض باشد.
ثانیاً: یوسف علیه السلام در حالت استثنایی و بنابر امر خداوند تبارک و تعالی آن پیشنهاد را کرد و آن عمل را انجام داد و این جزو اصول نبود بلکه منحصر به شخص یوسف علیه السلام می باشد مانند کار کردن یوسف علیه السلام در دستگاه حکومتی فرعون که یک نظام کفری بود، درحالیکه در دین مبین اسلام همکاری با کفار خاصتا در حکومات دست نشانده، کفر آشکار می باشد که همۀ علمای اسلام بر تحریم آن متفق اند.
}يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَمَنْ يتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ{ المائدة 51
 «ای مومنان یهودیان و مسیحیان را كه (در مقابله با شما) دوست و هوادار یكدیگرند، به دوستی نگیرید؛ و هر كس از شما آنان را دوست گیرد، جزو آنان است؛ يقيناَ الله ستمكاران را هدایت نمی كند».
این موضوع را در بخش مستقلِ رد شبهات بطور مفصل مورد بحث و برسی قرار خواهیم داد.
آزادی احزاب و افکار (تعدد گرایی)
یکی دیگر از وسایل معتمد فکر دموکراسی – تعدد گرایی- یا آزادی احزاب و افکار می باشد که معنی ظاهری آن اجازۀ تشکیل احزاب و اختلاف رأی در بعضی مسایل و تصورات قلمداد می گردد اما در حقیقت هدف حقیقی آن آزادی بی قید و شرط برای همۀ افکار و معتقدات غیر از فکر اصیل اسلامی می باشد و به عنوان مثال امروز در کشور هاییکه مهد دموکراسی خوانده می شوند مانند امریکا و انگلیس و فرانسه و....... ارباب هر فکری حق تشکیل حزب و شرکت در انتخابات را دارند حتی همجنس بازها و منحرفین! اما اگر کسی بخواهد حزبی اسلامی و پایبندِ اصول اسلام بسازد به عناوین مختلف طرد می شود.
نا گفته نماند که احزاب به اصطلاح اسلامی که در حکوماتِ دموکراسی شرکت می کنند باید به این اصل یعنی آزادی تعدد افکار معتقد بوده و با آن موافقت کنند زیرا عدم موافقت، یعنی مخالفت با دموکراسی است. و دیده می شود که این مسلمانان دموکرات با ذلت و خواری در زیر یک سقف در پارلمانها پهلوی ملحدین کمونیست و  لائیک ها(بی دینها) و سوسیالستها و دیگر منحرفین می نشینند و هرگونه تحقیر و توهین به اسلام و مسلمین را می شنوند و حق اعتراض هم ندارند زیرا در نظام دموکراسی هر شخصی آزاد است که ابراز رأی کند و لو اینکه توهین به معتقدات دیگران باشد.
و اگر فرضاً یکی از احزاب به اصطلاح اسلامی در سایۀ حکومتِ دموکراسی به قدرت برسد مجبور است همۀ احزاب و افکار غیر اسلامی را به رسمیت بشناسد و حتی مجبور است طبق قوانین دموکراسی اجازۀ تشکیل حزب کمونستی را هم بدهد که این امر مخالفت صریح و آشکار با قوانین و اصول دین مبین اسلام می باشد زیرا در دین مبین اسلام هر که مرتد شد بر او حد شرعی جاری می گردد نه اینکه به او اجازه داده شود که حزب تشکیل دهد و مردم را به افکار و معتقدات باطل خود دعوت نماید زیرا در قبول اسلام هیچ گونه اجباری نیست }لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ{ «در (قبول) دین هیچ اجباری نیست». اما اگر دین اسلام را کسی قبول کرد باید پابند قوانین آن باشد و از آن سرپیچی نکند.
جالب است بدانیم که اساس فکر دموکراسی در وجود اختلاف در بین مردم ریخته شده است زیرا اگر در جامعه ای تنها یک حزب وجود داشته باشد آنوقت دموکراسی معنی ندارد بلکه باید احزاب مختلف وجود داشته باشد و همه باید باهم اختلاف داشته باشند حتی در داخل یک حزب، و باید با هم درگیر بوده و به سر کلۀ همدیگر بزنند تا باشد که هدف اساسی دموکراسی که همانا تعدد افکار و احزاب است بر آورده شود.

رأی اکثریت
رأی اکثریت در نظام دموکراسی نمایندگی از ارادۀ ملت و راه درست و صحیح می کند و رأی اقلیت حکایت از خطاء و غلط بودن می نماید. و هر امری که اکثریت به آن رأی دادند جزو قانون و قابل اجراء می باشد. و در مقابل اقلیت مجبورند با زد و بند ها و پیمانهای نامبارک در پی تغییر این قانون برآیند و به همین منوال چیزی که دیروز صحیح و جزو قانون بود امروز غلط و غیر قابل اجراء می گردد و برعکس آن و این سلسله پایان نمی پذیرد زیرا در نظام دموکراسی اکثریت قانون می سازند و به اجراء در می آورند و همه باید مطیع آن باشند و اگر یک گروه مستبد و ظالم به قدرت رسید و هر چه را خواست به نام قانون و رأی اکثریت به مردم تحمیل کند هیچ راهی در نظام دموکراسی برای نجات از این ظلم و استبداد وجود ندارد خاصتاً در جوامعی که اقوام مختلف زندگی می کنند و به طبیعت حال قومی که دارای تعداد جمعیت بیشتری اند غالباً به حکومت می رسند و در حق اقوامی که در اقلیت قرار دارند از هیچ ظلم و تبعیضی فرو گذار نمی کنند.
و بسیار دیده شده که به خاطر همین تبعیض و ظلم، اقلیت ها به دامن استعمار و دشمنان ملت سقوط نموده و آلت دست آنها قرار می گیرند. به همین دلیل است که نظریۀ اکثریت در نظام دموکراسی سبب نشر و پخش فساد، ظلم و تبعیض می گردد در حالیکه در نظام اسلامی تقوا و پرهیزگاری و صلاح شخص مورد اعتبار و ملاک برتری می باشد:
}يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ{ (حجرات13)
«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوا) آفریدیم و شما را قوم قوم و قبیله قبیله نمودیم تا یکدیگر را بشناسید، بیگمان گرامی ترین شما در نزد الله متقی ترین شماست».
بنابر این رأی اکثریت همیشه درست و قابل اجرا نیست شاید اکثریت اشتباه کنند، اما ميزان و اساس دموکراسي اکثريت است و اين اکثريت مصدر همۀ سلطه هاست، لیکن در نظام اسلامی اکثریت ملاک حق و باطل نبوده بلکه امر الهی مدار اعتبار است، و خداوندI در قرآن کریم بیشتر حالت بد اکثریت را در جوامع بیان داشته است:
 ]وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَخْرُصُونَ[ الأنعام: 116
 «و اگر از بیشتر مردم پیروی کنی، ترا از راه خدا دور می سازند چرا که آنان جز از ظن وگمان پیروی نمی کنند و آنان جز به دروغ وگزاف سخن نمی گویند».
]وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[ يوسف: 103
 «هر چه که تلاش کنی بیشتر مردم ایمان نمی آورند».
]وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ[ الروم: 8
 « بسياري از مردم به دیدارِ پروردگار خود ایمان ندارند».
]وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلا وَهُمْ مُشْرِكُونَ[ يوسف: 106
 «و اکثر آنانیکه مدعی ایمان به خدا هستند مشرک میباشند».
]وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ[ غافر: 61
 «و ليکن بسياري از مردم  شکر نميکنند».
]وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[ الأعراف: 187
«و ليکن بسياري از مردم  نميدانند».
]وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ[ هود: 17
 «و ليکن بسياري از مردم ايمان نمي آورند».
]فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُورًا[ الإسراء89
«ولی اکثر مردم جز انکار حق(چیزی را قبول نمي كنند و) نمی پذیرند».
و حالا باز هم بگویید اکثریت!!!!!

نظام دموکراسی منعکس کنندۀ حقوق ملتها نیست
بسیار اتفاق افتاده که به اصطلاح نمایندگان ملت با تبلیغات و فریب و نیرنگ و وعده های دروغین به پارلمان و مجالس راه می یابند و بعد از اینکه به قدرت رسیدند همۀ وعده ها و عهد و پیمانی را که نموده اند فراموش می کنند و همّ و غم و فکر و هوش خود را در پر کردن جیب هایشان صرف می کنند و کسانی که به آنها رأی داده اند هیچ سلطه ای بر آنها ندارند و قانونی هم در نظام دموکراسی وجود ندارد که نماینده ای را از تغییر فکر و نظر و یا مسیری که در اثنای انتخابات اعلان نموده باز دارد به همین دلیل است که بعضی از احزاب با وجود داشتن اکثریت در پارلمان باز هم نمی توانند در هنگام رأی گیری ها در بعضی مسایل رأی اکثریت را بدست آورند زیرا عده ای از نمایندگان منسوب به حزب تغییر جهت داده اند، و در هرحال متضرر اول و اخیر ملت بیچاره است که تا پایان دوره نمی تواند کاری بکند، و تا دورۀ بعدی و فریب و نیرنگ دیگری باید صبر کند.

اخلاق در نظام دموکراسی
نظام دموکراسی نظامی عاری از اخلاق و مانند جسدی بدون روح می باشد و این حقیقت را حالت سردمداران دموکراسی که سنگ آنرا به سینه می زنند مانند نظام انگلیس که به آن مادر دموکراسی گفته می شود و فرانسه که بانی نظریۀ حکومت مردمی و امریکا که خود را مجری قوانین دموکراسی در جهان می داند، ثابت نموده اند، که با وجود شعارات میان تهی از هیچ ظلمی در حق مردم خود و ملتهای دیگر دریغ ننموده اند که حالت ملتهای مظلوم در سراسر جهان شاهد گویای این واقعیت است مگر این کشور های اسلامی و افریقایی نیستند که بارها از طرف همین سه کشور و کشور های دیگر غربی مورد تجاوز و سرقت ثروتهای شان قرار گرفتند و هنوز هم این برنامه ادامه دارد.
اشغال کشور ها، تحمیل حکومتهای دیکتاتوری و دست نشانده، به تاراج بردن اموال و ثروتها، استعمال اسلحۀ کشتار جمعی و قتل و کشتار غیر نظامیان، خراب کردن شهرها و قریه ها توسط اسلحۀ ممنوعه، ساختن زندانهای خلاف معیار های حقوق بشری که خود منادی آن هستند، تجاوزات جنسی و وحشی گریهای دیگری که همه از ارمغانهای نظام دموکراسی برای ملتها ی مغلوب و بیچاره است.
و اگر در یکی از کشور ها مسلمانان با همان معیارهایی که سردمداران دموکراسی شعار می دهند به قدرت برسند آنوقت وضع تغییر می کند و همین منادیان دموکراسی و حقوق بشر و حکومت مردمی و شورا و پارلمان به ظالمان مستبد تبدیل گشته و در پی از بین بردن مسلمانان از هیچ عملی دریغ نمی کنند و همۀ اصول و اساسات دموکراسی نام نهاد خود را زیر پا می گذارند زیرا در اینجا مسألۀ اسلام مطرح است و آنها حاضرند هر چیزی را در نظام دموکراسی قبول کنند مگر اسلام را و حتی با نظام های دکتاتوری و غیر دموکراسی برای از بین بردن مسلمانان و دور کردن آنها از قدرت کمک می کنند، به طور مثال میتوان از پیروزی جبهۀ نجات اسلامی در انتخابات الجزایر و حزب فضیلت در ترکیه و مثال نزدیک سازمان اسلامی حماس در فلسطین نام برد.
زیرا بر اساس قوانین دموکراسی تشکیل احزاب اسلامی ممنوع است و به همین اساس است که هرگاه مسلمانان به قدرت برسند غربیها که تا فرق سر در گودال دموکراسی غرقند به کمک دکتاتورها و حکام ظالم و مستبد می شتابند و اما آنانیکه به نام اسلام در حکومات دست نشاندۀ کفار شرکت می کنند در حقیقت فرزندان نامشروع کانفرانسهای بن، نیویورک، پاریس و لندن هستند و وجود آنها برای بقای کفار و ادامۀ استعمار امر ضروری می باشد از این قاعده مستثنی هستند تا آنکه اهداف کفار و اشغالگران برآورده شود و آنوقت مانند زباله بدور انداخته می شوند.

دموکراسی یا اسلام
قبول دموکراسی به عنوان نظام حکومت داری یعنی رد نظام و شریعت اسلامی، زیرا خداوند تبارک و تعالی از ما تحکیم شریعت الهی را بدون چون و چرا در همۀ امور زندگی می خواهد و نظام دموکراسی با آن مخالف است و هر که نظام دموکراسی را پذیرفت مجبور است خواسته یا نخواسته به آیات قرآن و فرامین والای اسلامی کفر بورزد.  که این امر اختلاف اساسی و حقیقی بین اسلام و دموکراسی می باشد. زیرا در دین مبین اسلام حکم و سیادت و قانون گذاری فقط برای خداوند تبارک و تعالی می باشد و انسانها مکلف اند در همۀ امور خود از اعتقادات و عبادات گرفته تا معاملات و عادات و تصورات از احکام الهی پیروی کنند و در مواضع متعددی در قرآن کریم به این مسأله اشاره شده است:
}أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ{ (62) انعام
«هان بدانید که فرمان و داوری از آن خدا است و او سریعترین حسابگران است».
}إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ{ (40) يوسف
«فرمانروایی از آن خدا است و بس، و خدا دستور داده که جز او را نپرستید این است دین راست و ثابت، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
}إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ {   67 يوسف
«فرمانروایی از آن خدا است و بس».
}فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ{ (12) غافر
«پس فرمانروایی از آن خداوندِ والا مقام و بزرگوار است».
و خداوندI ميفرمايد:
]فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا[ النساء: 59
 «پس اگر اختلاف کرديد در چيزي برگردانيد آنرا بسوي خدا و پيامبر اگر به خداوند و روز آخرت ايمان داريد و اين بهتر و نيکوتر است».
و نظام دموکراسي ميگويد: (اگر در چيزي نزاع کرديد آنرا به ملت، مجلس پارلمان و يا رئيس جمهور مطابق به قانون وضعي ساختۀ بشر برگردانيد).
]أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ[ الأنبياء: 67
«وای بر شما و وای بر آن چیزهایی که بجای خدا می پرستید آیا نمی فهمید».
}فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا{ (65) النساء
«اما نه، قسم به پروردگارت که آنان مؤمن به شمار نمی آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته وکاملاً (تسلیم قضاوت تو) باشند».
خداوند  متعال  ميفرمايد: ]إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ[ الأنعام: 57، «فرمانروایی از آن خدا است و بس» و نفرمود: فرمانروايي از آن مردم است، و ميفرمايد: ]وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ[ المائدة: 59 «و فيصله نما در ميان آنها به آنچه خداوند نازل کرده است». و نفرموده (به آنچه در قانون اساسي نوشته شده است در ميان آنها فيصله نما)،  بلکه اين سخن، سخن مشرکان از فریب خوردگانِ نظامِ دموکراسي و قوانین وضعي است.
آری در اسلام قانونگذار و حاکم مطلق خداوند I است زیرا اوست که می فرماید:
}فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ{  48  مائدة
«پس میان آنان بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کرده است، و به خاطر پیروی از آرزوهای ایشان از حقی که بر تو آمده روی مگردان».
}وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ{ (49) مائدة
«و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا به تو نازل کرده است و از آرزو های ایشان پیروی مکن، و از آنان بر حذر باش که تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده است بدور و منحرف نکنند، پس اگر پشت کردند، بدان که خدا می خواهد بسبب پاره ای گناهانشان آنها را دچار بلا و مصیبت سازد، بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و نافرمانی می کنند».
}أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ{ (50) مائدة
«آیا جویای حکم جاهلیت هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد(مردمی که یقین دارند) بهتر از خدا حکم می کند؟»
پس در نزد مسلمان امر و حکم و قانونگذاری فقط از آن خداوند متعال و رسول اوr  می باشد، زیرا هرآنچه پیامبرr فرموده اند وحی خداوندI است.
خداوندI است که امر و نهی می کند، ذات ذوالجلال اوست که حلال وحرام را بیان میکند پس سیادت حقیقی فقط برای خداوندI میباشد نه مردم و پارلمان و نه قوانین وضعی بشر.
خداوندI دربارۀ نصرانيها ميفرمايد: ]اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ[ التوبه: 31 «غیر از خدا، علمای دین و پارسایان خود را هم به خدایی گرفته اند».
در حاليکه آنها به علماي خويش سجده نميکردند بلکه آنها را در حلال گردانيدن حرام و حرام گردانيدن حلال اطاعت نمودند و در اين عمل با آنها موافقت ورزيدند و خداوندI اين امر را بمثابۀ گرفتن خدايان شمرد، زيرا اطاعت از تشريع و قوانین و احکام عبادتيست که بجز پروردگارI براي دیگری جایز نيست، و اگر انسان  ولو در یک حکم، به غير پروردگارI رجوع کند، با اين عمل مشرک ميشود.
در نظام دموکراسی حق همان است که مردم آن را حق می پندارند و باطل همان است که مردم آنرا باطل بدانند. در حالیکه در نظام اسلامی حق همان است که باری تعالی آنرا حق قرار داده و باطل همان است که او تعالی آنرا باطل شمرده است.
}الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ{ (147) بقره
«حق از جانب پروردگارت است پس هرگز جزو شک(تردید) کنندگان مباش»
}َلقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ{(94) يونس
«بیگمان حق از سوی پروردگارت بر تو آمده است و از زمرۀ مترددان مباش».
}إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ{(17) هود
«قرآن حق است و از جانب پروردگارت است ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند».
در نظام دموکراسی معیار خطا و صحیح بودن ارادۀ ملت است درحالیکه در نظام اسلامی معیار حق و باطل فرمودۀ خداI و رسولr می باشد یعنی حاکم و قانونگذار حقیقی فقط اللهI می باشد، برعکس نظام دموکراسی که مردم را به منزلتی قرار می دهد که غیر از اللهI شایستۀ دیگری نیست. و این حقیقتی است که کسی نمی تواند آنرا انکار کند مگر آنکه با نیرنگ و دروغ بخواهند مسلمانان را فریب دهند، و این اختلافی است که بین جوهر دموکراسی و دین مبین اسلام وجود دارد و بدین سبب نمی شود اسلام و دموکراسی را به هم نزدیک کرد و یا دموکراسیِ اسلامی درست کرد مگر آنکه این اصل دموکراسی یعنی حکومت و سیادت مردم را قبول نداشته باشید و آنوقت است که چیزی بنام دموکراسی وجود نخواهد داشت.
     از نکات خنده دار در نظام دموکراسی این است که، آنانیکه اساسات نظام دموکراسی را پایه گذاری نموده اند از مدتها قبل مرده اند و خاک شده اند و نسلهای بعدی که می آیند همان قوانین را اجرا می کنند، که در حقیقت مرده ها بالای زنده ها حکومت می نمایند و حکومت و سیادت حقیقی به دست مرده ها می باشد و انسانهای زنده محکوم به ارادۀ مرده های زیر خاکند، در حالیکه در نظام اسلامی قانون ساز و قانون گذار حقیقی ذات اللهI است که: الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ می باشد، ذاتی که همیشه زنده است و هرگز نمی میرد و قوانین الهی در هر زمان و مکان برای همه قابل اجرا است.

تأثیر دموکراسی بر قوانین کشور های اسلامی
فکرِ دموکراسی بر قوانین بسیاری از کشورهای اسلامی  تأثیر گذاشته است، بعد از اینکه برادران و خواهران مسلمان ما نظام دموکراسی را شناختند اینک نمونه هایی از کلمات کفر آمیز در قوانین بعضی از کشورهای اسلامی خاصتاً وطن عزیزمان را برایتان ذکر می نماییم.
در مادۀ شمارۀ (3) قانون اساسی مصر آمده:
(حکومت و سیادت از آن مردم است.)
و در مادۀ شماره (86) آمده (پارلمان قوۀ قانون گذاری می باشد)
و در قوانین سوریه، سودان، اردن، تونس، الجزائر، مغرب، قطر،کویت عین همین جملات ذکر گردیده و در بقیۀ کشور ها با صیغه های مختلف ذکر شده است.
در قانون اساسی اخیری که در افغانستان تصویب و اجرا شد، موارد فراوانی در آن وجود دارد که صراحتاً با دین مبین اسلام در تعارض است گرچه افرادی که آن را تهیه نموده اند با مکاری وزیرکی خاصی خواسته اند با بازی با کلمات آن را از انتقاد حفظ نمایند اما چون خداوندI می خواهد که آنها را رسوا کند چهره های حقیقی این مزدوران دموکراسی  را آشکار می نماید که ما به موارد چندی  از آن اشاره می کنیم که مربوط به بحث ما می گردد و از اصحاب فکر و علوم اسلامی و حقوقی خواهش می کنیم که آنرا مفصلاُ شرح نمایند تا چهره های واقعی این مداحان دموکراسی و دجالان دین فروش آشکارتر گردد.
قانون اساسی افغانستان سال 1384هـ ش
فصل اول مادۀ 6
(دولت به ایجاد یک جامعۀ مرفه و مترقی بر اساس عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی، حمایت حقوق بشر، تحقق دموکراسی، تامین وحدت ملی، برابری بین همه اقوام و قبایل و انکشاف متوازن در همۀ مناطق کشور مکلف می باشد).
فصل پنجم مادۀ 81
(شورای ملی دولت جمهوری اسلامی! افغانستان به حیث عالیترین ارگان تقنینی (قانونگذاری) مظهر ارادۀ مردم آن است و از قاطبۀ مردم نمایندگی می کند).
فصل پنجم مادۀ 90
(شورای ملی دارای صلاحیتهای ذیل می باشد:
1_تصویب،تعدیل یا لغو قوانین و یا فرامین تقنینی).
آری عاقبت قوانینِ ساختۀ بشر همین است، لغو، تعدیل، تصویب!!!
فصل پنجم مادۀ 94
(قانون عبارت است از مصوبۀ هر دو مجلس شورای ملی که به توشیح رییس جمهور رسیده باشد. .....)
پس برای خداوندI چه گذاشتید؟!!!
فصل هفتم مادۀ 119
حلف اعضای ستره محکمه:
(به نام خداوند بزرگ سوگند یاد می کنم که حق و عدالت را بر طبق احکام دین مقدس اسلام، نصوص این قانون اساسی و سایر قوانین افغانستان تامین نموده وظیفۀ قضا را با کمال امانت، صداقت، و بی طرفی اجرا نمایم).
احکام اسلام! و سایر قوانین!!!؟؟؟
فصل هفتم مادۀ 130
محاکم قضایی مورد رسیدگی، احکام این قانون اساسی و سایر قوانین را تطبیق  می کند.
پس قضاوت بر اساس قوانین اسلامی کجاست؟!!!
فصل دهم مادۀ149
تعدیل محتویات این قانون اساسی، نظر به تجارب و مقتضیات عصر با رعایت احــکام
مندرج مواد 67 و 146 این قانون اساسی با پیشنهاد رییس جمهور و یا اکثریت اعضای شورای
ملی صورت می گیرد.
این بود نمونه ای از موارد کفر آمیز و مملو از شرک که از بین مواد این قانون اساسی ذکر گردید که برادران و خواهران مسلمان می توانند آنرا با دلایلی که در این رساله ذکر شده تحلیل نمایند.

مقایسۀ دموکراسی با نظامهای دیگر
بعضی از کسانی که فریب نظام دموکراسی را خورده اند آنرا با نظامهای دیگر مانند دیکتاتوری مقایسه می کنند و می گویند دموکراسی با وجود همه عیبهایی که دارد بهتر از دیکتاتوری می باشد که بر اساس قهر و ظلم بنا یافته است.
این مقایسۀ آنها خارج از اصول و ناقص می باشد زیرا اگر نظام دموکراسی را در مقابل نظام حکم در اسلام قرار دهیم، عیب ها و فضیحت های نظام دموکراسی هویدا می گردد زیرا بشریت نظامِ متکاملی مانند نظام اسلامی که با قوانین حکیمانه از طرف خالق بشرI فرستاده شده و همۀ جوانب زندگی انسان را در بر می گیرد و با هر زمان و مکان سازگار است و حقوق همۀ اقشار ملت در آن مراعات شده را سراغ ندارد و مهمتر آنکه قوانین آن غیر قابل تغییر بوده و اصلاً احتیاجی به تغییر ندارد و مطابق با فطرت انسانی می باشد، برخلاف نظام دموکراسی که هر روز قوانین تغییر یافته و تعدیل می شود و با این وجود نمی تواند مشکلات انسانها را حل نماید.
شاید کسی بگوید ما که نمی خواهیم دموکراسی را در مقابل اسلام قرار دهیم بلکه می خواهیم از این حالت ظلم و استبداد خود را به وسیله دموکراسی برهانیم.
به آنها می گو ئیم اگر واقعاً در آنچه می گوئید صادق هستید پس چرا به خود زحمت داده و از آنسوی اوقیانوسها نظام ناقص دموکراسی را وارد می کنید و چرا نظام کامل و عادل اسلامی را پیاده نمی کنید، مگر نه اینکه مسلمانید و به کامل و شامل بودن دین مبین اسلام اعتقاد دارید؟ .مگر این اسلام نبود که بهترین و کاملترین نظام حکم در تاریخ بشریت را به طور عملی به اجراء در آورد؟ در حالیکه بسیاری از قوانین دموکراسی از روی ورق در عمل پیاده نشده است.

یا اسلام، یا دموکراسی
وقتی که ما از دیدگاه شرع مقدس اسلام نظام دموکراسی را رد می کنیم چنان تصور نشود که گویا، مخالفان دموکراسی در پی اهدار حقوق ملتها و طرفدار ظلم و استبدادند، مانند کسانی که به طبل دموکراسی می رقصند چنین عنوان می کنند که یا دموکراسی و یا دکتاتوری که این شعار آنها نوعی فکر تروریستی بوده در پی ترساندن ملتها هستند که اگر دموکراسی ما را قبول نکردید مجبورید با دکتاتوری رو برو شوید.
مانند بوش که می گفت: کسی که همراه ما نیست ضد ماست.
نظام ناقص دموکراسی با مقید کردن انسانها در پیروی از قوانین ساختۀ خود، در حقیقت انسان را مجبور به سر فرود آوردن در مقابل انسان می گرداند و انسانها را در قید انسانها قرار می دهد. در حالیکه اسلام انسان را از این بندگی آزاد ساخته است زیرا در نظام اسلامی قوۀ قانون گذاری وجود ندارد و قوانین اسلامی از طرف پروردگار و خالق انسانها فرستاده شده است.
در سایۀ اسلام است که انسان احساس آزادی می کنند زیرا تابع قوانینی گردیده که خالق و رازق او آنرا وضع نموده است. و حتی اگر در جایی نص صریح نیامده باشد بنابر رأی اکثریت تصمیم گرفته نمی شود بلکه در پرتو قرآن و سنت و اقوال سلف صالح از طرف علما و فقها تصمیم گرفته می شود.
بر عکس نظام دموکراسی که در آن انسانها بندۀ پارلمان و اعضای آن می باشند و هرچه آنها به نام قانون وضع نمودند باید بدون چون و چرا قبول گردد. و این است ارمغان دموکراسی که انسانها را از بندگی نظامهای دکتاتوری و استبدادی می رهاند و به بندگی پارلمان و احزاب در می آورد.
آری دموکراتها با قرار دادن قوۀ قانونگذاری" پارلمان" در دست بشر مرتکب طغیان و عصیان شده اند در حالیکه قانونگذار واقعی ذات مقدس الهی جل جلاله است.
در نظام دموکراسی قوۀ قضائيه مامور اجرای قوانین پارلمان و قانون اساسی می باشد درحالیکه در نظام اسلامی قوۀ قضائیه دستگاه مستقلی است که هیچ کس نمی تواند در آن مداخله کند بلکه هیچ فردی حق مداخله در حکم قضائی را ندارد حتی اگر حاکم و امیر، یا رئیس هم باشد بلکه همه در مقابل محکمه و قضاوت مساوی اند، زیرا خداوندمتعال می فرماید:
}فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ{ -ص 26
«پس در میان مردمان به حق داوری کن».
و حق را من و شما یا پارلمان و شورای ملی نمی تواند تشخیص دهد بلکه:
}الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ{ (147) بقره
«حق از جانب پروردگارت است پس هرگز جز شک(تردید) کنندگان مباش»

رد شبهات در مورد دموکراسی و اسلام
بعضی شبهه ها و اباطيل کسانی که دموکراسي را جايز ميداند
]فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ[ آل عمران: 7
 «اما کسانيکه در دل ايشان انحراف و کجي است براي فتنه جويي به دنبال متشابهات می افتند».
پروردگار جل جلاله درين آيات حال کسانی را بیان می دارد که برداشت غلط خود از شریعت را حجت قرار داده و در اعمال خلاف شرع خود آنرا دلیل می گیرند و در باب دموکراسی نیز عده ای برای توجیه اعمال خود به دامن شبهات چنگ زده و دلایلی را از ابلیس علیه لعنه برای خود برگزیده اند که به شکل مختصر به توضیح آن می پردازیم.

شبهه اول
عملکرد يوسف علیه السلام نزد پادشاه مصر
این استدلال کسانی است که همکاری با کفار و شرکت در نظام های کفری از جمله نظام های دموکراسی را جايز شمرده اند.
نخست به آنها می گوییم این استدلال اساساً اشتباه است زیرا يوسف علیه السلام در حکومت کفری وظیفه ای را قبول کرد نه اینکه در اشغال کشور اسلامی با کفار همکاری نموده باشد و یا در حکومت دست نشاندۀ کفار برای خدمت به اهداف آنها وظیفه ای را قبول نموده باشد، یا از طریق دموکراسی به قدرت رسیده باشد، ثانیاً شرکت در مجالس شرکي که بر ديني غير از دين خداوندI مانند دموکراسي که در آن قانون گذاري، حلال گردانيدن وحرام گردانيدن حق ملت است نه حق خداوند يگانه،اصولاً حرام و ناجایز است:
]وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[ آل عمران: 85
 «و آنکه ديني را غير از اسلام برگزيد هرگز از او پذيرفته نميشود و او در آخرت از زيانکاران است».
 آیا گمان می کنید يوسف علیه السلام این پیامبر بزرگ الهی ديني غير از دين خداوند و ملتي غير از ملت پدران موحدش را برگزيد؟ در حاليکه او به صراحت در هنگام ضعف و ناتوانی اعلان ميکند:
 ]إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ[يوسف: 37 و38
«من ترک کردم دین قومم را که به پروردگار ايمان ندارند و آنها به آخرت کافران اند و پيروي کردم دین پدران خويش ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، بر ما نسزد که چیزی را شریک پروردگار کنیم».
 ای کسانی که به عمل یوسفu استدلال می کنید! آيا نميدانيد که وزارت سلطۀ اجرايي و تنفيذي است و پارلمان سلطه تشريعي و قانون گذاری؟ پس استدلال به قصه يوسف علیه السلام جهت جايز شمردن همکاری با کفار و شرکت در  پارلمانها بي اساس است. زیرا يوسف علیه السلام هرگز نظام موجود را بر حق نشمرد، هرگز برای حفظ آن سوگند وفاداری یاد نکرد. پس به کدام عملکرد يوسف صديق علیه السلام در جايز شمردن اخذ مناصب کفري و همکاری با کفار استدلال صورت می گيرد؟ کسيکه نبي الله ابن نبي الله ابن نبي الله ابن خليل الله علیهم السلام را به چيزي از اين قبیل متهم ميکند بدون شک در خارج شدنش از اسلام هیچ شکی نیست، زيرا خداوندI ميفرمايد:
 ]وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[ النحل: 36
«ما به میان هر امتی پیامبری را فرستاده ایم که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان،     ستمگران، مشرکان وغیره...) دوری کنید».
اين حال يوسف علیه السلام و ساير پيامبران الهی است که هرگز به طاغوت سر تسلیم خم نکردند.
ثانیاً،  يوسف علیه السلام به تمکين پرودگار جل جلاله کرسي وزارت را اشغال ميکند.
]وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ[ يوسف: 21
 «و بدین منوال ما یوسف را در سرزمین(مصر) مکانت و منزلت دادیم».
پس اين  تمکين و منزلت پروردگار است، نه پادشاه و انتخابات و نه دموکراسی، و نه غير خداوندI ميتواند به او ضرري برساند يا او را از منصبش عزل و سبکدوش نمايد و اگرچه فرمان، فيصله و قضاوتش مخالفت با نظام وقت هم باشد.
يوسف علیه السلام ولایت و وزارت را از جانب پروردگارI کسب نمود، شما ای کسانی که يوسف علیه السلام را برای خود دلیل می آورید از کدام راه به این مناصب رسیده اید؟ ملل متحد؟ پیمان ناتو؟ کنفرانس بن؟ یا زور امریکا؟
به يوسف علیه السلام آزاديِ تصرف به شکل کامل و بدون نقصان در وزارت خانه سپرده شده بود. ]وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ[ يوسف: 56،
« و بدین منوال ما یوسف را در سرزمین(مصر) مکانت و منزلت دادیم در آنجا هر کجا که می خواست منزل میگزید».
اين امريست مجمل که آنرا پروردگارI در جاي ديگري از کتابش مفصل بيان کرده است:
 ]الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ[ الحج: 41
«آنان کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و سر انجام همۀ کارها به خدا بر می گردد».
و بدون شک که عمل يوسف علیه السلام و هدف از تمکين بخشیدن به ایشان  نشر و پخش دين اسلام  و دعوت به توحيد است که از اصولِ دعوت يوسف و پدرانش عليهم السلام می باشد، و يوسف علیه السلام برای یک لحظه هم از آن غافل نبوده است حتی در زندان آنگاه که به دو رفیقش فرمود:
}يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ{ يوسف: 39 و40
«ای دوستان زندان من آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانۀ قهار؟ این معبودانی را که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسمهایی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده اید، خداوند حجت و برهانی برای آنها نازل نکرده است، فرمانروایی از آن الله است و بس، الله دستور داده است که جز او را نپرستید این است دین راست و ثابتی، ولی بیشتر مردم نمی دانند».
بدون شک مهمترين مسئله نزد يوسف علیه السلام دین خداI و حکم به آن بود، در هر حال نه اعتراض کننده، نه محاسب و نه رقابت کننده ای به تصرفاتش وجود داشت. پس آيا امروز اين حالت در وزارت خانه هاي طاغوتيان تصور ميشود يا اينکه همۀ صلاحيات دروغين است، و يا اينکه اگر وزيري به دمش بازي کرد و يا مخالفتي يا خروج از خط رئيس و نظام از او پديدار گشت به همان حال باقی می ماند؟
از ردهاي درهم کوبندۀ اين شبهه اينست که عده ای ازمفسران ذکر نموده اند که پادشاه مصر اسلام آورده بود، و اين روايت از مجاهد رحمه الله شاگرد عبد الله بن عباس t است و اين قول استناد به اين قصه را از اساس برهم ميزند.
هنگاميکه اين را درک کرديم که اشغال کرسي وزارت از طرف يوسف علیه السلام نه مخالف با توحيد بود و نه مخالف با ملت ابراهيم علیه السلام چنانکه حال اشغال کنندگان وزارات در اين زمان است. اگر فرض کنيم که پادشاه مصر بر کفرش باقي ماند پس مسئلۀ متولي شدن يوسف علیه السلام مسئله فرعي است که در اصل دين در آن اشکالي نيست، و چنانکه قبلاً ثابت شد که از يوسف علیه السلام نه کفري سر زد و نه شرکي، و نه کافران را به دوستي گرفت، و نه قانون گذاری کرد، بلکه به توحيد امر کرد و از شرک نهي فرمود، و پروردگار جل جلاله دربارۀ احکامِ فرعی ميفرمايد:
 ]لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا [المائده: 48
«براي هر گروهي از شما شريعتي و راهي را مقرر ساخته ايم».
پس شریعت انبياء در احکامِ فرعی متنوع بوده اما در باب توحيد يکي است، پيامبر علیه السلام فرمودند: « ما گروه پيامبران برادران از مادران مختلف ايم، دين ما يکي است». به اين معنا که برادراني از مادران مختلف و يک پدر هستيم. و اين اشاره ايست به اتفاق در اصل توحيد و تنوع در فروع شريعت و احکام آن. شايد چيزي در باب احکام در شريعت قبل از ما حرام باشد سپس براي ما مانند غنيمت حلال گردد و شايد هم عکسِ اين مسئله رخ دهد. يا امر دشواري باشد و بر ما تخفيف يابد. فلهذا هر شرعي در شريعت قبل از ما شرعي براي ما نيست، خصوصاً هنگاميکه دليلي از شريعت ما با آن در تعارض باشد.
و آنچه براي يوسف علیه السلام مشروع بود در شريعت ما دليل مخالف و تحريم آن وارد و منسوخ گردیده است.
براي کسيکه در جستجوي هدايت باشد اين دلایل کافيست اما کسيکه تکبر وغرور و مصلحت ها و گفتار مردم را بر دلايل و براهينِ آشکار مقدم ميشمارد اگر کوهها درجلو چشمش از هم بپاشد به هدايت نميرسد مانند کسی که می گفت: (اگر ما از داستان يوسف علیه السلام همکاری با کفار و شرکت در حکومت های کفری و نظام دموکراسی را دلیل نگیریم پس ذکر داستان يوسف علیه السلام در قرآن چه معنی دارد؟ آیا این اساطیر الاولین نمی شود؟)
به او و امثالش می گوییم:  ]وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا[ المائده: 41
«و هرکه خداوند گمراهي او را اراده کرده است پس هرگز نتواني براي هدایت او کاری بکنی».
آری این همه پند و اندرزهای داستان يوسف علیه السلام را رها کرده و به دنبال یک شبهۀ خود سرگردانند. و در آخر این بحث به آنانیکه به داستان یوسفu استدلال می کنند می گوییم شما هم می توانید فکر کنید که در دوران فرعون زندگی می کنید و هنوز قرآن کریم و سنت رسول اللهr به شما نرسیده است!!!!

شبهه دوم
عده ای گمراه می گویند که نجاشي رحمه الله به آنچه پروردگارI نازل کرده بود حکم نکرد و با آن هم مسلمان بود.
اهل اهواء و خواهشات نفسانی همچنان به قصۀ نجاشي جهت مشروعيت بخشيدن به طاغوتيانِ قانونگذار استدلال کرده و می گویند که نجاشي به آنچه پروردگار نازل کرده بود بعد از اينکه اسلام آورد فيصله نکرد و بر آن باقي ماند تا اينکه وفات يافت و با آن هم رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را بندۀ صالح و شايسته نام نهادند و بر او نماز جنازۀ غایبانه خواندند و اصحاب خويش را به نماز بر او امر نمودند.
در جوابشان می گوییم: همۀ مؤرخان هم نظرند که نجاشي رحمه الله قبل از تکميل شدن شريعت اسلامي وفات کرده است، او قبل از نازل شدن اين سخن پروردگارI وفات يافته است که فرمود:
]الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [المائده: 3
«امروز براي شما دين شما را به پايۀ اکمال رساندم و نعمت خويشرا بر شما اتمام کردم و براي شما دين اسلام را راضي گرديدم».
 اين آيت در حجة الوداع نازل گرديد و نجاشي طوري که حافظ ابن کثير رحمه الله و غيره ذکر نموده اند قبل از فتح مکه وفات نموده است.
پس فيصله در آن هنگام به آنچه خداوندI نازل کرده است اينست که به آنچه از دين که به او رسيده است فيصله، پيروي و عمل نمايد، زيرا ترسانيدن و بيم دادن در اين ابواب بايد بعد از رسيدن قرآن باشد، خداوند ميفرمايد:
]وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ [الأنعام: 19
«و بر من اين قرآن وحي گرديد تا شما وکسي را که به او ميرسد بيم دهم».
 و وسايل نقل و ارتباط جمعي در آن هنگام مانند زمان ما نبود و بعضي از قوانین اسلامی بعد از سالها براي انسان ميرسيد و شايد تا اينکه بسوي رسول خدا صلی الله علیه و سلم سفر نميکرد آنرا نميدانست، زيرا دين همچنان جديد بود و قرآن پيوسته فرود مي آمد و شريعت به پايه کمال نرسيده بود. و حدیثی را که بخاري و غيره از عبد الله بن مسعودt روايت ميکنند دلیل روشن بر اين ادعاء می باشد. عبد الله بن مسعودt فرمودند: «ما بر رسول الله صلی الله علیه و سلم در نماز سلام مي دادیم  ایشان به ما جواب ميدادند، وقتي از نزد نجاشي آمديم بر وي صلی الله علیه و سلم سلام داديم و ایشان جواب ندادند و بعد از نماز فرمودند: «در نماز مشغوليتي است». پس هنگامي که صحابهy آناني که نزد نجاشي در حبشه بودند و زبان عربي را ميدانستند و اخبار رسول الله صلی الله علیه و سلم را پيگيري ميکردند خبر نسخ سخن و سلام دادن در نماز نرسيده بود با آنکه مسئله نماز خیلی مهم است زيرا رسول الله صلی الله علیه و سلم در يک شبانه روز پنج بار مردم را نماز ميدادند پس مسئله ساير عبادات و قوانین شریعت و حدود که مانند نماز در شب و روز تکرار نميگردد چگونه است؟.
پس آنانيکه امروز فکرِِ دموکراسي را پذيرفته اند ميتوانند گمان کنند که هنوز هم به آنها قرآن و اسلام يا دين و شریعت بطور کامل نرسيده است تا باطل خويش را به حالت نجاشي رحمه الله قبل از اکتمال شریعت اسلام قياس نمايند.

شبهه سوم
دموکراسي و شورا
بعضی ها برای به کرسی نشاندن فکر باطل خویش، "دموکراسي" را به شورا در اسلام تشبیه کرده اند و به این سخن پروردگارU دربارۀ مومنان يکتا پرست استدلال می کنند:
 ]وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[ (الشورى38)،
 «وکار ايشان مشورت با يکديگر باشد».
 و به اين گفتار پروردگارI به رسول خداr ]وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ[ آل عمران: 159
 «و مشورت کن با ايشان درين کار».
 استدلال ميورزند. و دموکراسي را شورا می نامند تا باشد که اين نظام کفري را جامۀ شرعي پوشانیده و سپس آنرا مشروعيت بخشند.
اول اینکه تغيير دادن نامها، ماداميکه اشياء و حقايق برحالت خويش اند ارزشي ندارد.
و بعضي از احزاب اسلامی اين فکرِ دموکراسی را جزو برنامه های خود قرار داده و به آن تن داده اند. و می گویند که از این طریق ما می خواهیم به اسلام خدمت کنیم و از داخل دعوت نماییم و دلایل واهی دیگر که هیچ اساس شرعی ندارد.
ما برايشان ميگوئيم: آنچه را شما قصد مينمائيد و در خواب و خیال می بینید و سپس گمان مي کنيد مهم نيست، مهم اين است که دموکراسي چيست و چگونه طاغوت آنرا تطبيق مينمايد و شما را به سهیم شدن به آن فرا ميخواند و برای آن انتخابات برگزار ميشود، و در قانون گذاري و فيصله ای که برای آن صورت می گیرد شریک ميشويد و با آن موافقت می نمایید. خودتان فریب می خورید و مردم بیچاره را هم فریب می دهید در حالیکه:
 ]إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ[ النساء: 142
 «بیگمان منافقان به گمان خود خدا را فريب ميدهند ، و خداوند نيز فريب ميدهد ايشانرا».
]يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[ البقرة: 9
«فريب ميدهند خداوند و مومنان را و در حقيقت فريب نميدهند مگر خود را و نمي فهمند».
پس تغيير دادن نامهاي اشياء احکام آنرا تغير نميدهد و حرامي را حلال و حلالي را حرام نميگرداند، رسول الله صلی الله علیه و سلم ميفرمايد:
}لَيَشْرَبَنَّ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي الْخَمْرَ يُسَمُّونَهَا بِغَيْرِ اسْمِهَا{ سنن ابی داوود  شماره حديث3203
«عده ای از امتم شراب مینوشند و به اسم ديگري آنرا نام ميگذارند (حلال ميگردانند)».
دوم: قياس دموکراسي به شورا در اسلام و تشبيه مجلس شورا به مجلس کفر، فسق و عصيان و شرک، تشبيه بیجا است.  در شورای اسلامی فیصله بر اساس قرآن و سنت و اجماع امت صورت می گیرد نه بر اساس اکثریت، ثانیاً اعضای مجلس شورا را علما و اهل حل و عقد تشکیل می دهند و هرگز وظیفۀ قانونگذاری ندارند، پس:
1_شورا نظام و برنامۀ الهی و دموکراسي ساختۀ بشرِ ناقص و آکنده به خواهشات و اهواء است.
2_شورا اطاعت و پیروی از شریعت پروردگار، دين و سنت رسول اللهI است و دموکراسي کفر ورزيدن به شریعت پروردگار، دين ستیزی و مخالفت با فيصلۀ الهی می باشد.
3_شورا در امري است که درآن نصي نيست اما هنگام ورود نص شورايي وجود ندارد،  خداوندI ميفرمايد:
]وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ [ الأحزاب: 36
 «هیچ مرد و زن مؤمنی در کاری که خدا و رسولش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند».
4_دموکراسي ملت را اعلي ترين مرجع قانونگذاري ميداند، پس دموکراسي فيصلۀ اکثريت ملت، قانون اکثريت و دين اکثريت است و اغلبيت حکمِ حلال و حرام را صادر می کند. در حاليکه در شورایِ اسلامی ملت و يا اکثريت ملزم و مأمور به شنیدن و اطاعت نمودن از خداوندI و رسول او صلی الله علیه و سلم سپس از امام مسلمين اند، و امام مسلمين مکلف به پيروي از رأي اکثريت و فيصلۀ آنها نيست، بلکه مأمور به اجرای اوامر اللهI و سنت رسول اکرمr می باشد.
5_ميزان حق و باطل در دموکراسي اکثريت است و اين اکثريت مصدر همۀ سلطه ها است، اما در شورا براي اکثريت نه اثريست و نه ميزاني، بلکه پروردگار جل جلاله برای اکثريت فيصلهء آشکاري در کتابش کرده است:
]وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَخْرُصُونَ[ الأنعام: 116
«و اگر از بیشتر مردم پیروی کنی، تو را از راه خدا دور می سازند، چرا که آنان جز از ظن وگمان پیروی نمی کنند و آنان جز به دروغ وگزاف سخن نمی گویند».
اين شریعت و دين خداوندI است که گمراهي و انحراف اکثريت را بيان ميدارد، بدين سبب است که خداوندI حکم نموده ميفرمايد:
]إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ[ يوسف: 40      «فرمانروایی از آن خدا است و بس».
وانگهی دموکراسی در سرزمین غرب که مملو از جور و ظلم حکام وکلیسا در قرون وسطای جهالت وخرافات اروپا بود نشأت کرد زیرا مردم از ظلم و جور به نام دین خسته شده بودند و به دنبال راهی بودند که خود را از این حالت نجات دهند اما مسلمانان بهترین نظام و والاترین قانون زندگی را دارند که در آن همۀ جوانب زندگی مراعات شده است و احتیاجی به نظام فاسد و فرسودۀ دموکراسی ندارند و آنانیکه فریب این شعارهای غرب و کفار را خورده اند باید سری به قرآن و سنت بزنند و در بارۀ نظام اسلامی مطالعه کنند تا باشد که به یاری خداوندI هدایت شوند و به اشتباه خود پی ببرند. بلی تعجب آور است که بعضی مردمان منسوب به اسلام اين مذاهب کفري و افکارِ باطل را تشويق ميکنند و آن را جايز مي شمارند و جامۀ شرعي می پوشانند. ديروز هنگاميکه مردم فریب سوسياليزم را خورده بودند برخي بدعتي را به اسم " سوسياليزم اسلامي " اختراع کردند و قبل از اين مذاهب قومي را که مردم به آن مفتون شده بودند با اسلام مخلوط نمودند. و امروز عدۀ زيادي از آنها فریب دموکراسی و قوانین وضعي را خورده اند و داد و فرياد سر ميدهند و خویش را " فقهاي قانون " در تشبيه با " فقهاي شريعت "   می نامند و خجالت هم نمي كشند و الفاظ شرعي را از قبيل مشروع، شريعت، حلال، حرام، جايز، مباح، و ممنوع استعمال ميکنند و سپس مي پندارند که آنها هدايت شدگان اند، لاحول ولا قوة الا بالله.

شبهه چهارم
استدلال به مشارکت رسول الله صلی الله علیه و سلم در پيمان فضول
عده اي از بي خردان، جهت جواز مشارکت در پارلمانهاي شرکي به شرکت ورزيدن رسول الله صلی الله علیه و سلم در پيمان فضول قبل از بعثت استدلال مي نمايند. به آنها می گوییم:
استدلال کننده به اين شبهه يا اينکه پیمان فضول را نمي شناسد و یا به چيزي لب ميگشايد که آنرا نميداند يا اينکه حقيقت آن را مي داند و ميخواهد حق را با باطل، نور را با تاريکي و شرک را با اسلام خلط نمايد. پيمان فضول چنانکه ابن اسحاق در سيرت و ابن کثير و قرطبي رحمهم الله در تفسير ذکر کرده اند قبايلي از قريش در دار عبد الله بن جدعان بخاطر شرف و نسبش گردهم آمدند، و در آنجا عهد نمودند که در مکه مظلومي را از سر نشينان آن و غيره نگذارند مگر اينکه با او يکجا شوند. تا اينکه حق او را از ظالم باز ستانند، و قريش اين پيمان را فضول يعني پيمان فضايل ناميدند.
ابن کثيررحمه الله مينويسد: " پيمان فضول گراميترين و شريف ترين پيماني بود که در میان عرب بسته شده بود. و اولين کسيکه به آن سخن راند و قوم قریش را فراخواند زبير بن عبد المطلب بود. و سبب آن اين بود که مردي از قبيلۀ زبيد متاعي را به مکه آورد، عاص بن وايل آنرا از او خريد و حقش را به او نداد، اين شخص زبيدي اقوامي را از قبايل احلاف عليه او شوراند اما آنها به او کمک نکردند. و هنگاميکه زبيدي شر را ديد به کوه ابو قبيس هنگام طلوع آفتاب بلند شد درحاليکه قريش در مجلس خويش در کعبه نشسته بودند فرياد سر داد که:  اي آل فهر به فرياد مظلومي در مکه برسيد که دور از آل و عيال و منزلش در حاليکه لباس احرام به تن دارد و غبار آلود است و تا هنوز عمره را اداء ننموده است.
در اين جا زبير بن عبد المطلب برخاست و گفت: آيا کسي نيست که به فريادش رسد؟ قبايل هاشم، زهره وتيم بن مره در دار عبد الله بن جدعان گردهم آمدند. عبد الله بن جدعان براي آنها غذايي تهيه کرد و در ماه ذو القعده که از ماههاي حرام است به پرودگار عهد کردند که يکجا با مظلوم عليه ستمگر ميباشند تا اينکه حق او را از ظالم بگیرند،  ماداميکه کوههاي ثبير و حراء پابرجا اند.
و قريش اين پيمان را پيمان فضول نامگذاري کردند وگفتند که عربها در پيمان فضيلت باري داخل شده اند. سپس بسوي عاص بن وايل رفتند تا اینکه متاع زبيدي را از او باز گرفته و به او پرداختند. قاسم بن ثابت در غريب الحديث مينويسد: مردي از قبيلۀ خثعم براي حج يا عمره با دخترش که اسمش قتول و از زيباترين زنان عرب بود به مکه آمد، نبيه بن حجاج او را ربود و مخفي ساخت، خثعمي گفت: چه کسی مرا عليه اين مرد ياري ميرساند؟ براي او گفته شد: پيمان فضول، وي نزد کعبه ايستاده شده و فرياد زد که اي پيمان فضول! در اينجا شرکت کنندگان در اين پيمان از هر جا بسوي او شتافتند درحاليکه شمشيرهایشان را از نيام کشيده بودند و ميگفتند: فرياد رس رسيد ترا چه شده است؟ گفت: نبيه بن حجاج بر من ستم کرد و دخترم را از من به زور گرفت، با او يکجا رفتند تا اينکه به دروازۀ منزلش ايستادند، نبيه بن حجاج بيرون شد براي او گفتند: واي بر تو، دختر را بيرون کن و ميداني که ما کي ها هستيم و برچه پيمان بسته ايم؟ گفت: من اين کار را ميکنم اما يک شب او را نزد من بگذاريد، گفتند: نخير و نه براي لحظه ای، سپس او آن دختر را بيرون کرد. زبير پيرامون پيمان فضول ميگويد: در پيمان فضول عهد کردند که در مکه ستمگري اقامت نورزد.
بيهقي وحميدي روايت ميکنند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «من در منزل عبد الله بن جدعان پيماني را شاهد بودم دوست ندارم که در عوض آن براي من شتران سرخي باشد و اگر در اسلام به آن فراخوانده شوم اجابت مي ورزم».
ما درينجابه کسانی که همکاری و شرکت با کفار در حکومات را به این پیمان تشبیه نموده اند ميگوئيم:
 اي اهل فقه و استدلال!!!! درين پيمان و آنچه از فضايل مشتمل است چه وجه مشترک با اعمال ننگین شما وجود دارد؟ در کجای این پیمان گفته شده که با کفار همکاری کنید با آنها در جنگ علیه مسلمانان شرکت نمایید کشور، ملت ، دین و ناموس خود را در اختیار آنها قرار دهید و آنگاه در انتخابات فرمایشی شرکت نمایید و بعداً به پارلمان داخل شوید و این همه ذلت و خواری را بکشید، هم خود را بدنام کنید و هم دین مبین اسلام را؟
 آيا در پيمان فضول کفر، شرک، گذاشتن قانون و احترامي به دين غير از دين خداI و کمک به متجاوز  بود تا استدلال به آن درست باشد؟
پس ما سوال واضحي از کسانی که به این پیمان استدلال می کنند داریم و خواستار شهادت صريحي از آنها بر رسول الله صلی الله علیه و سلم در جواب اين سوال هستيم.
]سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ[ الزخرف: 19
«نوشته خواهد شد اين گواهي ايشان و پرسيده خواهند شد».
 آیا شما گمان ميکنيد که رسول الله صلی الله علیه و سلم در کفر و قانون گذاري شرکت ورزيدند و ديني غير از دين خداI را پيروي کردند، و اگر ایشان در اسلام به مانند آن فراخوانده شودند اجابت ميفرمايند؟ اگر کسي به این گمان باشد، بدون شک جن و انس به کفر، ارتداد، و زنديق بودنش گواهي ميدهند. و اگر گفتيد نخير، در آن نه کفري بود نه تشريعي و نه منکري از منکرات. بلکه در آن پيروزي مظلوم، فرياد رسي انسان وامانده، مستمند و مانند آن فضايل ديگر، پس چگونه قياس شرکت در مجالس کفر، فسق و عصيان و همکاری با کفار را بر اساس آن حلال و جايز ميشماريد؟
پس اي عاقلان، عالمان و داعیانی که به دام دموکراسی گرفتارید مگر نمی دانید که اعمال رسول اللهr قبل از بعثت نه شرع است و نه قانون اسلامی و نه حدیث و نه وحی خداوندI پس چگونه به آن استدلال می کنید، از برای خدا همین ذلت وخواری برایتان بس است همین بار گناهانی را که به دنبال خود می کشید کافی است، چرا می خواهید با این استدلال های باطل ملت بیچارۀ خود را گمراه کنید چرا می خواهید که بار گناه این همه مسلمانان را به دوش خود بکشید.

شبهه پنجم
مصلحت دعـوت
می گویند: در دخول مجالس و پارلمانها مصلحت هاي زيادي نهفته است، مانند: دعوت بسوي خداوند، گفتن سخن حق، تغير بعضي منکرات وکاستن از فشارها بر دعوت و دعوتگران، و نگذاشتن اين اماکن و مجالس براي کفار، کمونستان و غيره. و عده ای از آنها مبالغه نموده گفتند: مصلحت تحکيم شرع پروردگارU و برپايي دينش از لابلاي اين مجالس و امثال آن از خيالات و خواهشات. و همۀ آنچه درين باب است پيرامون مصلحت مي چرخد. در ابتداء از ايشان سوال می کنیم:
 مصلحت دين و بندگان را چه کسي مشخص مينمايد  و آن را يقيناً مي شناسد؟ پروردگار لطيف خبير و يا شما؟ اگر گفتند: ما، ميگوييم: براي شما دينتان و براي ما دين ما، آنچه را شما مي پرستيد ما نمي پرستيم و نه شما می پرستید آنچه را که ما آنرا مي پرستيم زيرا خداوندI ميفرمايد:
]مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ[ الأنعام: 38
«در کتاب هيچ چيزي را فرو گذار نکرده ايم».
و  Iميفرمايد:
]أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى[ القيامة: 36
«آيا انسان فکر می کند بیهوده به حال خود رها شود».
 و ميفرمايد: ]أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا[ المؤمنون: 115
«آيا پنداشتيد که شما را بيهوده آفريديم».
اين دين و ملت اسلام است، اما در دموکراسي جايي براي اين آيات محکم نيست زيرا انسان نزد آنها مشرع و قانون گذار است، آنها ميگويند: بلي، انسان بيهوده گذاشته شده تا خودش برای خود تصمیم بگیرد. و مهم نيست اگر اين تصمیم و قانونی که او آنرا اختراع ميکند موافق با کتاب خداI و يا مخالف با آن باشد بلکه مهم اين است که خواسته های او را که با فهم ناقصش تشخیص داده بر آورده کند و با قانون اساسي معارض واقع نشود و اگر خواستند قانون را هم تغییر می دهند.
]أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ[ الأنبياء: 67
«وای بر شما و وای بر آن چیزهایی که بجای خدا می پرستید آیا نمی فهمید».
 اگر گفتند: خداوند به تنهائيش حدود را تعیین می کند و مصلحت ها را تقدير مينمايد زيرا خلق را آفريده است و به مصلحت هايشان آگاهتر است. به آنها می گوییم درست است زیرا اللهI می فرماید:
 ]أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[ الملك:14
«آيا نمی داند ذاتی که آفريد و او باريک بينِ خبر دار است».
پس ما از ايشان مي پرسيم: اي دعوتگران دموکراسیِ اسلامی! بزرگترين مصلحت در وجود چيست؟ که آنرا پروردگار جل جلاله در کتابش درج کرده است و بخاطر آن پيامبران را فرستاد وکتابها را نازل کرد و دعوت و جهاد و شهادت را مشروع نمود و بخاطر آن دولت اسلامي برپا ميشود؟.
اگر گفتند که (در مصلحت هاي جزئي و ثانوي مشغول گرديدن و از اصل انحراف ورزيدن).
 براي شان ميگوييم: نه خیر! مقصود اصلی تحقق لا اله الا الله و توحید خالص است که عبادت، دعوت، جهاد و شهادت بدون تحقق و شناخت آن پذيرفته نميشود. و اگر گفتند که (بزرگترين مصلحت در وجود، توحيد پروردگار جل جلاله و اجتناب از هرگونه شرک، کفر و الحاد است)، ميگوييم: پس اي صاحبان خرد!! آيا معقول است که اين مصلحت عظيم و اين قلعۀ توحید را ويران کنيد و با طاغوتيان بر نظامی غير از نظام خداوندI يعني دموکراسي توافق کنيد و شرعي غير از شرع پروردگار را پذيرفته و احترام کنيد؟ پس شما با اين عملکرد بزرگترين مصلحت در وجود را که عبارت از توحيد و کفر ورزيدن به طاغوتيان است بخاطر مصلحت هاي ثانوي، جزئي، ظني و مرجوح ويران ميکنيد، اين عملکردِ شما مخالفِ عقل و دين مبین اسلام است.
و چگونه عده ای از شما جرأت کرده و ادعا ميکند که در اين مجالس و پارلمانهایِ دین ستیز مصلحت دین نهفته است.
سپس اين کدام دعوت وکدام حق است که شما مدعی هستید آنرا درين مجالس دین ستیز بعد از اينکه اصل دعوت اسلامي و محور آنرا رها کردید اظهار می کنید؟، آيا توحید اين اصلِ اصيل و مصلحت عظيم را فراموش کرده اید؟ تا نوبت جزئيات و فرعيات دين برسد. و سپس هنگاميکه اين جزئيات و فرعيات را مناقشه مي نمايید،  مانند کسيکه جهت تحريم شراب سعي ميورزد، به چه چيز در اين مطالبۀ تان مبني بر تحريم استناد ميکنيد و به چه چيز استدلال و استشهاد مي ورزيد؟ آيا ميگوييد: خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم گفتند؟؟؟ اگر اين را گمان کرديد، دروغ گفتيد. زيرا در دين دموکراسي و قانون اساسي اعتباری برای کلام خداI و رسولr وجود ندارد مگر آنچه را که قانون اساسي بر آن گواهي و اعتبار دهد و بر آن مسلط باشد. بدون شک که شما خواهيد گفت: مادۀ 2، مادۀ 24، مادۀ 38 و يا شبيه آن از قوانینِ ساختۀ بشر. پس آيا  بعد از اين گمراهی، ضلالت دیگری هست؟  که فرمودۀ خداI و سنت رسول اکرمr را رها کنید و به دنبال مادۀ چند و چند قوانین ساختۀ دست بشر باشید؟ و آيا کسيکه اين راه را بپيمايد عقیده، دین و توحيدي براي او باقي ميماند؟ آیا به این آیت مبارک قرآن کریم دقت کرده اید؟
 ]أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيدًا[ النساء: 60
«(ای پیامبر) آیا تعجب نمی کنی از حال کسانی که می گویند که آنان به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند(ولی در هنگام اختلاف)می خواهند داوری را پیش طاغوت ببرند(و حکم آنرا به جای حکم خدا بپذیرند) و حال آنکه به آنها فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند، و شیطان می خواهد که ایشان را بسی گمراه کند».
جواب بدهيد ای داعیان دموکراسیِ اسلامی!!. اي اهل مصلحت!! ای کسانی که برای حکم بما انزل الله اشک می ریزید!! آيا برپايي حکم بما انزل الله را از اين راه خواهانيد؟ آيا نمي دانيد که اين راه، راه گمراهی و انحراف است؟
و اگر فرضاً خواستۀ شما بعد از بحث و جدل در پارلمان متحقق هم گردد هرگز فيصلۀ پروردگارI نيست بلکه فيصلۀ قانون اساسي و ملت است، و فيصلۀ پروردگار جل جلاله  بجز گردن نهادن به کلام خداوند جل جلاله و پذيرفتن شريعت با سينۀ فراخ، بدون چون و چرا و بندگي او نمي باشد. اما هنگاميکه اين گردن نهادن به وسیلۀ نظامِِ دموکراسي، قانون اساسي و فيصلۀ ملت انجام پذيرفت اين فيصلۀ طاغوت است و لو در آن وقت اموري با فيصلۀ خداوندI توافق کند، خداوند  متعال  ميفرمايد:
]إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ[ الأنعام 57
«نيست فرمانروايي مگر خدا را» و نفرمود: فرمانروايي نيست مگر مردم را، و ميفرمايد:
]وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ[ المائدة: 59
«و فيصله نما درميان آنها به آنچه خداوند نازل کرده است».
 و نفرمود، به مانند آنچه در پارلمان و یا شورای ملی فیصله شده است ، يا "به آنچه در قانون اساسي منصوص است!! ".
پس شما کجا می روید؟
}فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (27) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28){ التكوير
«پس کجا می روید؟ این قرآن جز پند و اندرز برای جهانیان نیست، برای کسانی از شما که بخواهد راه راست را در پیش گیرد».
 آيا همچنان در خواب وگمراهي قديم تان هستيد؟ آيا سرهاي خويشرا در برف فرو ميبريد؟ آيا تجارب امثال خويش را در دور و پيش تان نمي بينيد؟ آيا به الجزاير، کويت، مصر، فلسطین و غيره نديديد؟ آيا به يقين نرسيديد که اين بازيچۀ کفري، سرگرمي زیان آور و انحرافِ شرکي و راه مسدود است؟ آيا نفهميديد که اين مجالس بازيچۀ دست طاغوت است و هر وقتي خواسته باشد آنرا باز ميکند و مي بندد و منحل مي سازد و هرگز قانوني گذاشته نميشود تا اينکه طاغوت بر آن موافقت نکند و سپس آنرا تصديق ننماید، پس چرا بر اين نظام کفری و به اين ذلت آشکار پافشاري ميکنيد؟ سپس اينهمه داد و فرياد برمي آورید و ميگويید: چگونه اين مجالس را براي کمونستها و نصارا و غيره دشمنان دین بگذاريم؟ واي بر شما، خداوندI ميفرمايد:
]وَلا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا يُرِيدُ اللَّهُ أَلا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[ آل عمران: 176
«کسانی که در کفر بر همدیگر پیشی می گیرند ترا غمگین نسازد، زیرا که آنان هیچ زیانی به خدا نمی رسانند، خداوند می خواهد در آخرت بهره ای(از ثواب) برای آنان برجای نگذارد و ایشان را عذابی بزرگ است».
اگر از جملۀ ملحدان هستيد و اگر می خواهید درکفر و شرک شان سهيم شويد، پس اين مشارکت و همکاری با کفر برايتان مبارک باشد و ليکن بدانيد که مشارکت در اين حالات در مرزهاي دنيا توقف نميکند بلکه طوریکه پروردگارU در سورۀ نساء بعد ازينکه از امثال اين مجالس و پارلمانها برحذر ميدارد  و به جدايي از اهل آن و عدم نشستن با آنها امر می کند می فرماید که خداوندI کافران و منافقان را در جهنم یکجا جمع می کند.
]الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا (139)وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آَيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا[ النساء: 140-139
«کسانی که کافران را به جای مومنان به سرپرستی و دوستی می گیرند آیا عزت را در پیش کافران می جویند؟ درحالیکه عزت و شوکت جملگی از آن خداست(139) خداوند در کتاب خود بر شما نازل کرده است که چون شنیدید که به آیات خدا کفر ورزیده می شود و آیات خدا به بازیچه گرفته می شود، با چنین کسانی منشینید تا آنگاه که به سخن دیگری بپردازند، بیگمان در این صورت(اگر با آنها نشستید) شما هم مثل آنها خواهید بود (یعنی شریک جرم آنها خواهید بود) شکی نیست که خداوند کافران و منافقان را در دوزخ گرد می آورد».
آيا بعد از اين هم يقين نکرديد که شرکت در اين مجالس و پارلمانها کمک و زمینه سازی برای تسلط کامل کفار بر کشور اسلامی است؟ آيا ندانستيد که دموکراسی در تضاد با اسلام و عقیدۀ توحید است؟ پس چرا بسوي آن مي شتابيد؟ آنرا برای آنها بگذاريد، آري براي آنها بگذاريد و از آن اجتناب کنيد، و خود راه دعوت و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را پیش گیرید اگر می خواهید که در دوزخ هم با آنها یکجا نباشید و آن مجالس کفری را براي آنها ترک نماييد و پيروي ملت ابراهيم علیه السلام را کنيد و بگوييد چنانکه نواسه اش يوسف علیه السلام هنگاميکه در پشت پنجرۀ زندان بود فرمود:
 ]إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ[ يوسف: 37- 38
«بیگمان من ترک کردم ملت قومي که ايمان نمي آرند بخدا و ايشان به آخرت کافران اند * و پيروي کردم ملت پدران خود ابراهيم، اسحاق و يعقوب را، نسزد که چيزي را شريک خدا مقرر کنيم، اين از فضل خداست برما و بر مردمان و ليکن بيشتر مردمان شکر نمي کنند».
اي قوم! از این همه خواری و ذلت نمی شرمید؟ با دینتان تمسخر می کنند، قرآنتان را مسخره  می کنند، به ناموستان تجاوز می کنند، و همه دیدید و شنیدید که این مدعیان دروغین دموکراسی با اطفال و خواهران مسلمان ما در افغانستان و عراق و فلسطین و چچن و غیره بلاد اسلامی چگونه رفتار کردند؟ آیا تجاوز به ترجمان ها و زنان و پیر مردان جزو قانون دموکراسی است؟ آیا ظلم و وحشت و رفتار ضد انسانی با زندانیان مظلوم و بی گناه جزو اساسات دموکراسی است؟ حتی خودتان را در داخل این مجالس دشنام می دهند و به حیثیت  و آبروی تان تجاوز می کنند باز هم با بی شرمی تمام از طاغوت  و مجالسش اجتناب نمی کنيد و از آن بيزاري نمی جوئيد و به طبل آنها می رقصید و به آن کفر نمی ورزيد آیا نمی دانید که اللهI می فرماید:
]وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ[ النحل: 36
«ما به میان هر امتی پیامبری را فرستاده ایم که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان،     ستمگران، مشرکان وغیره...) دوری کنید خداوند گروهی از مردم را هدایت داد و گروهی از آنان گمراهی بر آنان واجب گردید».
برادران و خواهران مسلمان!
اسلام دینی است که انسانها را از بندگیِ انسان، ذلت و خواری، گمراهی و ضلالت رهایی می بخشد و به آنها می آموزد که بگویند:
}إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ{ (الفاتحة5)
«تنها ترا می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم».
و خداوندI با خارج نمودن تشریع یا قانونگذاری از دست بشر و قرار دادن آن در اختیار ذات ذوالجلال خود به انسانها آزادی حقیقی را بخشید، زیرا در سایۀ اسلام دیگر انسانی حق ندارد به انسانی زور بگوید و یا او را مطیع برنامه ها و قوانین ساختۀ خود گرداند بلکه همۀ انسانها مطیع و فرمانبردار شریعت و قوانین الهی هستند زیرا حاکم حقیقی و معبود برحق اللهI می باشد و قانون گذاری از خصایص و ویژگی های ذات متعال اوI است، پس هیچ انسانی حق ندارد که در این امر انسانی یا مجلسی یا شورایی یا پارلمانی را با خداوندI شریک گرداند زیرا سبب همۀ بدبختی های انسانها همین روگرداندن از دین حق و توسل به قوانین و افکار بشری می باشد بشری که حتی اختیار شخص خود را ندارد و نمی تواند به خودش نفع یا ضرری برساند، اما خداوندI به احوال و فطرت همۀ انسانها آگاه می باشد و راه سعادت و شقاوت انسانها را می داند. آیا روگردانی از این خالق و پروردگار حکیم و دانا بدبختی وگمراهی نیست؟
حال که با دلایلی از قرآن و سنت و عقلِ سلیم، تضاد دموکراسی و اسلام را بیان نمودیم از داعیان دموکراسیِ اسلامی می پرسیم که چه احتیاجی دارید که مردم را به دموکراسیِ اسلامی دعوت می کنید؟ اگر می گویید که آنچه در دموکراسی وجود دارد در اسلام نیز می باشد پس چرا مردم را به اسلام خالص دعوت نمی کنید؟ و اگر می گویید که نظام اسلامی ناقص است و احتیاج به این دارد که با دموکراسی آنرا کامل نمایید، پس این حرف شما کفرِ آشکار و مخالف آیات قرآن و سنت رسولr می باشد زیرا دینِ اسلام دین کامل و شامل است و هیچ نقصی در آن وجود ندارد.
اما اگر ایمان کامل به خداI و رسول اللهr دارید، بدانید که اسلام دین و دولت، عقیده و جهاد، اخلاق و فضایل و سیاست و معاملات می باشد و همۀ ابعاد زندگی را دربر می گیرد و بدانید که آنچه از خوبی ها که به نظر شما در دموکراسی وجود دارد بهتر وکاملتر از آن در اسلام وجود دارد پس لازم است که به جای سرگردان گشتن در وادی گمراهی و ضلالت به دین خود برگردید و آن را در عمل پیاده نمایید، تا اللهI نیز ما را در این هدف مقدس یاری دهد،
}يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ{ (محمد 7)
« ای مومنان اگر(دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند (و بر دشمنان پیروزتان می کند) و گامهایتان را استوار می گرداند».
در پایان از بارگاه اللهI می خواهیم که به مسلمانان توفیق متابعت از قرآن و سنت نصیب فرماید و امت اسلامی را بیدار نماید تا فریب شعارهای کفار را نخورند و به سوی حق برگردند و با دعوت و جهاد و شهادت مجد و عظمت اسلام را اعاده نمایند.
خدایا تو برادران مجاهد ما را که برای برپایی حکومت اسلامی می رزمند و جانهای شیرین خود را فدا می کنند بر دشمنانشان پیروز گردان و کفار و منافقانِ مزدور آنها را ذلت و شکست نصیب نما بارالها تو به هر چیز قادری.
به امید برپایی بیرق لا اله الا الله محمد رسول الله در اقصی نقاط عالم
و آخر دعوانا أن الحــــمد لله رب العــــالمين






منابع
تفسير و ترجمۀ آیات قرآن کریم از تفسیر نور(د. مصطفی خرم دل)
تفسیر انوار القرآن (استاد عبدالروف مخلص)
اسلام و دموكراسي
موسوعة علم السياسة لـ دكتور ناظم جاسور
الديموقراطية والوعي السياسي د. امام عبدالفتاح
مجلة البيان عدد225 و 226 اسلمة الديموقراطية لـ استاذ محمد بن شاكر الشريف


 

1- اسلام و دموكراسي
2 موسوعة علم السياسة- دکتور ناظم الجاسور

3- الديموقراطية و الوعی السياسی- د. امام عبد الفتاح

1-اسلمة الديموقراطية حقيقة ام وهم لـ محمد شاكر الشريف
1-صحیح مسلم حدیث شماره- 5323
1- صحيح مسلم شماره حديث 3402

0 نظرات:

ارسال یک نظر