انگیزه‌های نپذیرفتن و انکار دعوت اسلامی در دوران مکی



 
مؤلف : علی محمّد صلّابی
مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین

پژوهشگران، امور ذیل را از انگیزه‌های انکار دعوت اسلامی در مرحله مکی بر شمرده‌اند: [1]
1- ضعف تأثیر رسالتها و نبوتها در جزیره عربی: اعرابی که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در میان آنها مبعوث شده بود، از ادیان آسمانی دور بودند. آنها برخلاف یهودیان و مسیحیان که دارای کتاب آسمانی بودند و در امور زندگی خویش آن را الگوی خویش قرار می‌دادند؛ صاحب دین و کتاب آسمانی نبودند تا به بحث و بررسی در مورد آن بپردازند. بنابراین، خداوند پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را در میان آنها مبعوث نمود تا حجت خویش را بر آنان کامل گرداند؛ چنانکه می‌فرماید:
{ وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (١٥٥)أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَإِنْ كُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ (١٥٦)أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ (١٥٧)} (انعام، 155-157)
«این (قرآن) کتاب مبارکی است که ما آن را فرو فرستاده‌ایم. پس از آن پیروی کنید و بپرهیزید تا مورد رحم خدا قرار گیرید. (آن را فرو فرستاده‌ایم) تا نگوئید کتاب (آسمانی) تنها بر دو گروه (یهود و نصاری) پیش از ما فرو فرستاده شده است و از بحث و بررسی آنها بی‌خبر بوده‌ایم یا اینکه بگوئید اگر کتابی بر ما نازل می‌شد، راه یافته‌تر از آن می‌گشتیم. بی‌گمان از سوی پروردگارتان برایتان قرآنی آمده است و راهنما و رحمت (خدا بر بندگان) است؛ پس چه کسی ستمکارتر از کسی خواهد بود که آیات خدا را تکذیب کند و بی‌دلیل و بی‌جهت از آن رویگردان شود؟ کسانی را که از آیات ما رویگردان شوند، بدترین عذاب خواهیم داد و سزای رویگردانی ایشان را هر چه زودتر بدانان خواهیم رساند.»
رخنه کردن و نفوذ عقاید بت‌پرستی در زندگی و چیره گردیدن آن بر اندیشه و تفکر آنان، عامل اصلی در تسلیم نشدن و یقین نکردن به دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   بود. گذشته از اینکه طبیعت وجود انسانی چنین است که وقتی به دینی آسمانی باور نداشته باشد، از صفای عقیدتی به دور خواهد ماند و به مادی‌گرایی روی می‌آورند بنابراین، آنها جان و مال و فرزندانشان را در راه بت پرستی فدا کردند و با اینکه شاهد هلاک شدن برادرانشان بودند، اما این امر محبت آنان را به بت و بزرگداشت آن می‌افزود و یکدیگر را به اصرار و بردباری و تحمل انواع ناگواریها در یاری بتها توصیه می‌کردند و این در حالی بود که از اخبار امتهای گذشته، که بر اثر پرستش بتها دچار فتنه و بلا گردیده و عذابهایی که گرفتار آن شده بودند، آگاهی داشتند.[2]
2- تعصب ورزیدن به فرهنگ پدران و نیاکان: بزرگ‌ترین طاغوتی که انبیاء با آن مواجه بودند و مبارزه می‌کردند، طاغوت تقلید از عادت و رسوم بود و این از عوامل بزرگی است که انسان را از دین خدا باز می‌دارد؛ زیرا برای انسان از دست دادن جانش آسان‌تر است تا تغییر آنچه به آن خوی گرفته است. مگر اینکه در قلب او چیزی جای بگیرد که محبت و عشق به سنتها و عادتها را بزداید و ریشه‌کن نماید. قرآن کریم به این بیماری یعنی تقلید از پدران در باطل اشاره نموده است[3] و از قول ابراهیم  علیه السلام  خطاب به قومش، می‌گوید:
{ إِذْ قَالَ لأبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (٧٠)قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (٧١)قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (٧٢)أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (٧٣)قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (٧٤)} (شعرا، 70 - 74)
«هنگامی که به پدر و قوم خود گفت: چه چیزی را پرستش می‌کنید؟ گفتند: بتهای بزرگی را می‌پرستیم و دائماً بر عبادتشان ماندگار می‌مانیم. گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک می‌خوانید، صدای شما را می‌شنوند و نیازتان را برآورده می‌کنند؟ یا سودی به شما می‌رسانند و یا زیانی متوجه شما می‌سازند؟ گفتند : فقط ما پدران و نیاکان خود را دیده‌ایم که این چنین می‌کردند.»
شیوه و روش مشرکان و مخالفان دین خدا در گذر تاریخ بر این امر استوار بوده است و هر گاه دعوتگران پاک طینت مصلح به فرو رفتن آنها در شهوتها و زشتیها اعتراض می‌کردند و از آنها می‌پرسیدند که چرا چنین هستید، می‌گفتند:
{ وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (٢٨)} (اعراف، 28)
«(کافران) وقتی که کار زشتی انجام می‌دهند، می‌‌گویند: پدران خود را بر این کار دیده‌ایم و خدا ما را بدان دستور داده است. بگو خداوند به کار زشت دستور نمی‌دهد. آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟.»
ادعای کفار و مشرکان مبنی بر اطاعت از آباء و اجداد خود، دلایل متعددی داشت از جمله اینکه آنان به فطرت خویش مراجعه نکرده بودند تا آنان را به راه اصلی و درست راهنمایی نماید و دارای کتابی آسمانی نبودند تا به آن تمسک جویند بنابراین، آنان بدون هیچ دلیل و حجتی بر این ادعا اصرار می‌ورزیدند؛ چنانکه خداوند متعال فرموده است:
{ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُنِيرٍ (٢٠)وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ (٢١)} (لقمان، 20-21)
«آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است، مسخر شما کرده است و نعمتهای خود، چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن را، بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ برخی از مردم بدون هیچ گونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری دربارۀ خدا، راه ستیز و جدال را پیش می‌گیرند. هنگامی که بدانها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند: ما پیروی می‌کنیم از آن چیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم (از نیاکان خود پیروی می‌کنند) مگر نه اینکه شیطان ایشان را به عذاب آتش فروزان (دوزخ) فرا خوانده است.»
شیطان، آنها را بر اساس سرشتی که در وجود انسان نهفته است که او را به وفاداربودن به پدران و نیاکان فرا می‌خواند و با تاریخ و فرهنگ آنها پیوند می‌دهد، به سوی این انحراف کشانده بود و این بزرگ‌ترین وسیله و نیرنگ شیطان است؛ چنانکه پیامبر خدا  صلي الله عليه و سلم  می‌فرماید: «شیطان بر سر راههای انسان نشسته است. از جمله بر سر راه اسلام نشسته است. وقتی کسی می‌خواهد وارد این راه بشود، می‌گوید: راه پدرانت را رها می‌کنی؟! اگر سخن او را ناشنیده بگیرد و مسلمان شود، آن گاه بر سر راه هجرت می‌ایستد و می‌گوید: هجرت می‌کنی و سرزمین خود را رها می‌سازی؟ رسول خدا فرمود: مهاجر مانند اسبی است که با ریسمان بسته شده است! اگر تسلیم نشود و هجرت کند، بر سر راه جهاد می‌نشیند و می‌گوید: جهاد می‌کنی! جهاد یعنی به رنج انداختن جان و مال، کارزار می‌کنی تا کشته شوی و همسرت با کسی دیگر ازدواج نماید! و مالهایت تقسیم شوند! باز هم اگر سخن شیطان را نپذیرد و به جهاد برود، حق چنین کسی بر خدا این است که او را وارد بهشت سازد؛ یعنی، اگر در این راه کشته شود یا غرق شود یا از روی مرکبش بیفتد و بمیرد، بر خداوند است که او را وارد بهشت سازد.[4]
3- موضعگیری اهل کتاب در برابر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  و حمایت آنان از بت‌پرستی: در محیط بت‌پرستی عرب، زمینة مقابله با دعوت پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  فراهم بود و مخالفت اهل کتاب با این دعوت موضع آنان را تثبیت می‌نمود و از آنجا که اهل تورات و انجیل و وارثان کتابهای آسمانی، دعوت محمد را انکار می‌نمودند و حاضر به قبول نمودن آن نمی‌گردیدند، جرأت بیشتری پیدا می‌کردند؛ چنانکه قرآن می‌گوید:
{ وَانْطَلَقَ الْمَلأ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ (٦)مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلا اخْتِلاقٌ (٧)} (ص، 6 - 7)
«سرکردگان ایشان راه افتادند و می‌گفتند: بروید و بر خدایان خود ثابت و استوار باشید. این همان چیزی است که خواسته می‌شود. ما در آیین دیگری این را نشنیده‌ایم؛ این جز دروغ ساختگی نیست.»
هدف از } الْمِلَّةِ الآخِرَةِ } دین نصارا بود؛ چنانکه ابن عباس و سدی و مجاهد این را گفته‌اند و این برگرفته از سخنان علمای اهل کتاب بود و بت‌پرستان عرب، اطلاعی از کتابهای آسمانی نداشتند.[5]
4- حاکم بودن عرف و سنتهای قبیله‌ای: نبرد و کشمکش قبیله‌ای و رقابت برای رسیدن به ریاست و شرافت و سرداری، ریشه در سنتها و عرفهای قبیله‌ای داشت. بنابراین، آن دسته از مخالفان دعوت که از قبیلة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بودند به این دلیل که پیامبر اکرم از سرداران نیست و دیگر مخالفان از سایر تیره‌ها احساس می‌نمودند که با مسلمان شدن، جایگاه خود را در قبیله از دست می‌دهند، بنابراین به مخالفت با ایشان پرداختند. مغیره بن شعبه  رضي الله عنه  می‌گوید: «اولین روزی که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را شناختم، من و ابوجهل بن هشام در یکی از کوچه‌های مکه بودیم که ناگهان، ایشان را دیدیم، آن حضرت  صلي الله عليه و سلم  به ابوجهل گفت: ای ابا الحکم به سوی خدا و پیامبرش بیا. من، تو را به سوی خدا فرا می‌خوانم. ابوجهل گفت: ای محمد آیا از ناسزا گفتن به خدایان ما خودداری می‌نمایی؟ مگر تو چیزی غیر از این می‌خواهی که ما گواهی بدهیم که تو پیام را رسانده‌ای؟ سوگند به خدا اگر من بدانم که آنچه تو می‌گویی، درست است باز هم نمی‌پذیریم! مغیره می‌گوید: بعد از اینکه رسول الله رفت، ابوجهل گفت: من می‌دانم آنچه او می‌گوید، حق است؛ ولی طایفة بنی قصی سرپرستی پرده‌داری کعبه، دارالندوه پرچم‌داری و آب دادن به حاجیان را بر عهده گرفتند؛ سپس با یکدیگر به مردم خوراک می‌دادیم و این خبر را کاروانها برای یکدیگر نقل می‌کردند و اکنون ادعا می‌کنند: از میان ما پیامبری مبعوث شده است! نه سوگند به خدا این را نخواهم پذیرفت.[6]
5- علاقة شدید نسبت به منافع و جایگاه خود در میان عرب: عربها علاوه بر اینکه خواستار باقی ماندن جایگاه و افتخارات ریشه‌دارشان بودند، در صدد این بودند که همچنان نزد قبیله‌های عرب مقدس شمرده شوند؛ چون گمان می‌کردند که اسلام این ویژگی مکه را از آن سلب می‌کند و بر اثر آن عربها به آن یورش خواهند برد و آن را از رونق اقتصادی خواهند انداخت؛ غافل از اینکه خداوند به آنها امنیت و روزی را ارزانی کرده است:
{ وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (٥٧)}                                           (قصص، 57)
«و گفتند اگر همراه تو هدایت را پذیرا شویم، ما را از روی زمینمان می‌ربایند. مگر ما حرم پر امن و امانی را برای ایشان فراهم نیاورده‌‌ایم که محصولات و میوه‌جات فراوانی به سوی آن سرازیر می‌شود؟ این محصولات (ثمرات) داده ماست و لیکن بیشتر آنان نمی‌دانند.»
اعراب بر این اعتقاد بودند که هر قبیله نسبت به افراد خود شناخت بهتری دارد، بر این اساس چون قریش از دعوت رسول خدا روی گرداندند و آن را نپذیرفتند بنابراین، آنان نه‌تنها جنگ روانی و تبلیغاتی علیه دعوت و رهبر آن سازمان دادند؛ بلکه علاوه بر فرستادن پیامهای تبلیغاتی از مکه به اطراف، دنبال داعی برگزیدة خدا بودند و هر جا می‌رفت، به او می‌پیوستند و بی‌خردان را بسیج می‌کردند تا با او بدرفتاری نمایند و او را در میان قبیله‌ها بدنام کنند تا هیچ کس جرأت نکند که ایشان را پناه دهد یا از وی پیروی نماید. طاغوتیان مکه گمان می‌کردند با دهنهای کوچک و دستان ناتوان خود می‌توانند نور خورشید الهی را پنهان نمایند، اما تلاش آنها ناکام ماند و گفته الهی تحقق پذیرفت:
{ وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ (١٧١)إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (١٧٢)} (صافات، 171-172)
«وعده ما راجع به بندگان فرستادۀ ما قبلاً ثبت و ضبط گشته است که قطعاً یاری می‌گردند.»

الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.




[1]- مانند سلمان عوده، محمد عبده و عبدالرحمان ملاحی.
[2]- اغاثه اللهفان عن مصاید الشیطان، ابن قیم، ج 2، ص 225.
[3]- الطریق الی المدینه، محمد عبده، ص 43.
[4]- الغرباء الاولون، ص 83.
[5]- تفسیر طبری، ج 23، ص 126.
[6]- دلائل النبوه، بیهقی، باب اعتراف مشرکی قریش بما فی کتاب الله تعالی من الاعجاز، ج 2، ص 207.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر