سن عايشه هنگام ازدواج


سن عايشه هنگام ازدواج


فردي با شگفت به من گفت: عايشه چگونه در خردسالي با مردي كه بيش از  50 سال داشت، ازدواج كرد.در پاسخش گفتم: سوال خوبي است و جاي هيچ شگفتي هم نيست و آنگاه كه با خبر شوي عايشه پيش از محمد خواستگار ديگري هم داشته است ديگر جاي تعجبي برايت باقي نخواهد ماند.در حاليكه جا خورده بود و مبهوت مانده بود گفت: آن چگونه بوده است؟
گفتم: برخي از مورخان ذكر كرده اند كه ”جبير بن المطعم بن عدي“ به خواستگاري عايشه اقدام كرد و اين مساله را با پدر و مادرش در ميان گذاشت، آن دو نيز در ابتدا پذيرفتند و براي اتمام ازدواج مشتاقانه به نزد ابوبكر رفتند، اما كمي بعد ترسيدند كه پسرشان دين نياكانشان را ترك گويد و به تاثر از خويشاوندي سببي اش به دين اسلام در آيد لذا در اين كار درنگ كردند و تصميم گرفتند تا مدتي آن را به تاخير اندازند. در همين مدت ”خوله بنت حكيم“ نزد ابوبكر آمد و عرض كرد پيامبر (ص) قصد دارند به خواستگاري عايشه آيند، از اين رو ابوبكر به نزد مطعم رفت و از او پرسيد كه آيا هنوز علاقمند است تا عايشه را به ازدواج پسرش در آورد يا خير؟
مطعم از او عذر خواست و او را در اين كار آزاد گذاشت و در اينجا بود كه ازدواج پيامبر با عايشه بدون هيچ معطلي به وقوع پيوست و دو سال بعد از اين ازدواج عايشه را به خانه خود برد.دختراني هستند كه خيلي زود رشد مي كنند و به سن بلوغ مي رسند و اين از نظر علمي هم ثابت شده است. يكي از پزشكان به من چنين گفت: دادگاه دختري پيش من فرستاد تا سنش را مشخص كنم، من هم سنش را حدودا 17 سال حدس زدم ولي بعد از تاريخ تولدش مشخص شد كه 13 سال بيشتر ندارد.بدون شك عايشه در هنگاميكه پيامبر به خواستگاريش آمد دختري دم بخت بوده و يقينا به سن ازدواج رسيده بود و البته ترديدي وجود ندارد كه مهمترين انگيزه اين ازدواج تحكيم روابط بين پيامبر و يار نخستينش بوده است، همچنانكه همين تحكيم روابط فيمابين باعث شد تا حفصه دختر عمر بن الخطاب را پس از اينكه شوهرش را از دست داد به زني بگيرد. همچنانكه زيبائي عايشه انگيزه ازدواج پيامبر با او نبود.در آن زمان يك سري عوامل از جمله اجتماعي و سياسي اقتضا مي كرد تا روابط پيامبر با اقشار مختلف مردم از جمله اتباع و اسيران بي شماري كه در ايام بحراني و سخت در جزيرة العرب گرد هم مي آمدند، مستحكم گردد.ممكن است فردي بگويد، قبول داريم كه چند زني در اديان زميني و آسماني مطلقا امر معمولي بود، تا اينكه اسلام آمد و بر آن قيودي گمارد ولي از چه سبب خود پيامبر اسلام به آن تعداد زني كه به مسلمانان اجازه داده شده بسنده نكرد؟
مگر در احاديث صحيح نيامده است كه پيامبر مردي را كه 10 زن داشت دستور دادند تا 4 تن از آنان را نگه دارد و بقيه را طلاق دهد؟
آري! آن 6 زني كه از سوي شوهر 10 زني‌شان طلاق داده شدند، خانه او را ترك خواهند كرد و مجازند با هر كه دوست داشتند ازدواج كنند كما اينكه هر فردي نيز اجازه دارد به آنان پيشنهاد ازدواج دهد ولي سوال اينجاست آيا زنان پيامبر در اين خصوص مي‌توانند همانند آنان باشند در صورتيكه خيلي پيش از اين آيه خطاب به مسلمانان نازل شده بود كه : ”و براي شما شايسته نيست كه فرستاده خدا را بيازاريد و نه آنكه پس از او زماني با زنانش ازدواج كنيد، آن كارتان پيش خداوند گناه بزرگي استو طبق آيه ذيل مادران مومنان شده بودند.
پيامبر نسبت به مومنان از خودشان برتر است و زنانش مادران آنانندبنابراين هيچ مومني نمي تواند با مادرش ازدواج كند، لذا با اين حال آيا رواست كه آنان را طلاق دهد تا در تنهايي و نااميدي به زندگي خود ادامه دهند؟
حالا به فرض بگوييم: طلاق دادنشان درست است، آيا اين است پاداش الهي براي زناني كه در سختيهاي زندگي با صاحب رسالت شريك بوده اند و همانند ساير امتش سختيها و رنجها ناشي از محاصره همه جانبه اي كه بر آن اعمال مي شد تحمل كرده بودند؟
هنگاميكه پيامبر آنان را بين ماندن با او و جدا شدن از او آزاد گذاشت، ترجيح دادند كه با او بمانند و از بازگشت به خانه هايشان كه بي شك از خانه پيامبر بهتر و پر رونق تر بود، سر باز زدند و ايمانشان باعث شد تا در فضاي تهجد و روزه داري و جهاد با پيامبري كه براي مقاومت با گمراهي در سراسر گيتي مبعوث شده بود، باقي بمانند. آيا پس از اين همه فداكاري و خودگذشتگي سزايشان اين است كه آنان را به حال خودشان رها سازد؟
خداوند نيز به نگه داشتنشان و بسنده كردن به آنان اجازه فرمودند و قانوني ويژه برايشان مقرر كرد: ”پس از اين زنان برايت حلال نيستند، و نه آنكه زنان ديگري جايگزينشان كني هر چند از زيبايي شان خوشت آيد. مگر آنچه به ملك يمين باشد و خداوند بر همه چيز ناظر استمن از آناني كه از اين روزنه خيالي به محمد(ص) مي تازند مي پرسم: آيا اين محاكمه اي مخصوص به اين انسان بزرگوار و ارجمند و تلاشي به عمد براي بدگويي به ايشان به تنهايي است؟
زيرا مي دانم كه به پيامبران پيش از او اتهامات زيادي نسبت داده اند ومردان نيكوكاري هدف زشت ترين تهمتها قرار گرفته اند.مگر پيامبر پاك حضرت لوط متهم نشد كه با دو دخترش زنا كرده و -نعوذ بالله- از آنان صاحب فرزند شد؟
آيا حضرت يعقوب متهم نشد كه مقام پيامبري را از برادر بزرگش عيصو پس از اقدام نيرنگبازي كه بر پدرشان رفت و بينايي اش را از دست داد به سرقت برده است؟
مگر حضرت سليمان را متهم نكردند كه در خيابانها به دنبال معضوق ناشناخته اش مي گشت تا او را به بسترش فراخواند با اين حال كه 1000 زن نيز در خانه داشت؟
اين بحث هرزه چندين صفحه را با عباراتي بي معنا تحت عنوان ” سرود سليمان“ به خود اختصاص داده است و هر كه بخواهد مي تواند آن را در عهد قديم مطالعه كند.با توجه به اينكه نگارندگان اين سطور از هيچ اتهامي نسبت به پيامبر دريغ نكرده اند، اما با اين وجود اين متهمان همچنان پيامبراني محترم و معزز باقي مانده اند.يهوديان حضرت سليمان را پادشاه مي خوانند ولي چه پادشاهي؟ سازنده معبدي كه لازم است تجديد بنا گردد تا خانه اي براي خدا شود كه در آن شوكتش متجلي گردد و جهان بواسطه ملت برگزيده اش از بين بني اسرائيل از سيادت او فرمان پذيرند.ولي محمد روزه دار، شب بيدار و مجاهد در راه خدا در طول زندگي اش و كسي كه در اواخر عمرش چند بيوه زن بي سرپرست را كه به حداقل امكانات زندگي راضي بودند و خود را براي خدا و جهان آخرت خالص گردانيده بودند، پناه داده بود، روا مي دانند تا همه عقده ها بر سر او خالي كنند و از سويي ديگر پيمان آتلانتيك جهت حمايت از بدگويان به او تشكيل جلسه مي دهد.راستي اين بدگويان خشمگين چه كساني هستند؟
آيا راهباني اند كه به زعم خويش عبادت، آنان را خانه نشين كرده و حب زنان را در خود فرو نشانده اند و غريزه جنسي شان را بخاطر خشنودي خدا سركوب مي كنند؟
هرگز! آنان افرادي اند كه همه نوع پياله شهوت تا ته مانده آن را نوشيده اند و براي كسب لذت با بي شرمي هرچه بيشتر به هر دري زده اند.تمدن اروپا از اين رو برتري يافته است كه اين مكان را براي عموم مردم فراهم كرده تا بتوانند از انواع لذتهايي كه قبلا مختص شاهان و سران بوده برخوردار شوند و با زنان بي شماري در ارتباط باشند، تا هرچه بيشتر با آنان بياميزند بيشتر بخواهند، تا جايي كه هيچ آداب و قوانيني آنان را از ارتكاب به چنين پليديهايي باز نمي دارد و در ميان اين لجنزارها به محمد توهين مي كنند واقعا كه چه ظالمانه و گستاخانه است چنين اتهاماتي؟!اسلام به چند زني توصيه نكرده است و ازدواج نيز تنها براي كسب لذت نيست، بلكه نشاني از توانايي بر تربيت و سرپرستي خانواده است و اسلام كسي را كه از پس انجام آن برنيايد به روزه گرفتن مكلف مي كند.ما از اروپاييان سوالي داريم كه پاسخ به آن اجتناب ناپذير است و آن اينكه آيا چند زني‌اي كه اسلام بدان اجازه داده اند، بهتر است يا زنا؟
من از هر فرد منصف و راستگو مي‌پرسم: آيا جوامع اروپايي فقط به تنها همسر خود بسنده مي كنند يا اينكه چند زني قانون وضع نشده‌اي است كه گروه زيادي به آن گردن نهاده‌اند؟
سوال ديگر اينكه آيا اين ضروريات است كه موجب چند زني نامشروع شده است يا اينكه علت آن تحريكات جنسي است كه در اثر اختلاطهاي لجام گسيخته و رقص و پايكوبي به وجود مي آيد و به دنبال آن هرگونه روابط نامشروع به وقوع مي پيوندد؟
سرانجام سخنانم را با اين سوال قطعي به پايان مي رسانم.آيا تاريخ صحيح، سيرت مردي را كه از محمد با عفت‌تر، پاك‌تر، بزرگوارتر و جدي‌تر نسبت به محرمات باشد به ياد دارد؟
آيا از جشنهايي ياد كرده است كه در خانه او برپا شده باشد و سفره هاي گسترده كه بر آن شيشه‌هاي شراب و انواع غذاهاي چرب و لذيذ چيده باشند؟
بي شك او بر حصيري مي خفت و مي‌نشست كه جاي ني‌هايش بر پوست بدنش نمايان مي گشت و هرگاه او و اصحابش به نان و گوشتي دست مي يافتند آن را غذاهاي بهشتي مي دانستند كه مردم در جهان آخرت آرزوي آن را دارند.پس آيا درست است كه اين پيامبر مجاهد و سختكوش چنين توصيف شود كه او مردي شهوتران بوده است؟! آن هم از زبان چه كساني!مشتي افراد كه خداوند آنان را به انواع بيماريهاي جنسي از جمله ايدز، سفليس، سوزاك و غيره مبتلا گردانيده است.
 
زمين از روي ناداني خواست كه بر آسمان برتري يابد
و سنگريزه ها و تخته سنگها بر اختران خرده گرفتند
سها به خورشيد گفت: كم فروغي
تاريكي به صبح گفت رنگ پريده اي
پس اي مرگ بيا كه ديگر زندگي بي فايده است
و اي جان بكوش كه روزگار ريشخندت گرفته است

 

0 نظرات:

ارسال یک نظر