داستان اسلام آوردن خانم سندي وبر مبلغ مسيحي




داستان اسلام آوردن خانم سندي وبر مبلغ مسيحي

ترجمه عبدالعزيز ويسي


سندي وبر معاون مدرسه «نيو هاريزن» است. شخصيت جالب توجهي دارد. هميشه از صحبت كردن با او لذت مي برم. براي مدت زيادي مبلغ مسيحي بوده است و چقدر تغيير عجيبي است كه يك مبلغ مسيحي به دين اسلام بگرود. پروردگار، خودش شخصي را كه مي خواهد هدايت كند انتخاب مي كند و كسي را كه مي خواهد به او نزديك شود دوست دارد. الله اكبر!

اولين آشنايي من با دين اسلام در سال 1982 بود. زماني كه در كنيا معلم بودم. معلم يك مدرسه ديني مسيحيت در دويست و پنجاه مايلي غرب «نايروبي» بودم. اغلب به نايروبي سفر مي كنم تا دوستاني را كه در آنجا هستند ملاقات كنم و تفريحي هم كرده باشم. در آن هنگام در «نايروبي» بود كه متوجه گروهي از مردم شدم كه در اجتماعات مختلف گرد هم مي آمدند. اين افراد به نظر من زندگي خوبي داشتند. خيلي پايبند اصول خانواده بودند. هيچ وقت الكل و مواد مسكر ديگر نمي نوشيدند. به بزرگترها احترام مي گذاشتند و به همديگر كمك مي كردند. بعد از طريق يكي از دوستانم متوجه شدم اين افراد مسلمان هستند.

در سال 1983 به آمريكا برگشتم. چهار سال بعد احساس كردم كه بايد مذهبم را تغيير دهم زيرا احساس مي كردم اينجا در آمريكا در مسيحيت اشتباهاتي وجود دارد و مذهب كاتوليك نمي توانست جوابگوي پرسشهاي من باشد. مردم سرد و بي خيال بودند. در جشنها هميشه الكل و مواد مصرف مي كردند. اصلا ازدواج كردن مساله نبود زيرا تو مي توانستي با هر كس قرار بگذاري و با او باشي. مردم بيشتر به آرايش كردن، مد جديد لباس و مد جديد مو مي پرداختند.

در ماه آوريل 1987 تصميم گرفتم كه به طور جدي تغيير مذهب بدهم. مردمي را كه در نايروبي ديده بودم، به خاطر آوردم. در آن هنگام كه در شيكاگو زندگي مي كردم، مسجدي يافتم. كتابهايي در مورد اسلام پيدا كردم و دو هفته بعد شهادتين را بر زبان آوردم و مسلمان شدم. همه اين موارد فقط از جانب خودم بود و با هيچ مسلماني هم دوست نبودم و خداوند بر همه چيز آگاه است.

در سال 1987 مسلمان شدم و خانواده مخالفتي نشان ندادند. هرچند كه بعد از پوشيدن حجاب تعدادي از دوستانم را از دست دادم. متوجه شدم كه اسلام زندگي انسان را بهبود مي بخشد بويژه وقتي كه انسان در روز، پنج مرتبه نماز مي خواند و اين يك زنگ تفريحي است براي دوري از كارهاي روزمره و اينكه به جنبه روحي خود نيز بپردازيد. اكنون در مدرسه اسلامي «پاساداناي كاليفرنيا» كه «نيوهاريزن» نام دارد، كار مي كنم و عصرها به دانشكده حقوق مي روم. صاحب دو بچه هستم يكي هشت سال و ديگري پنج سال سن دارد.


------------------------
برگرفته از «اينك اسلام از غرب طلوع مي كند» نوشته: بانو مظفر حليم ترجمه عبدالعزيز ويسي « نشر احسان»
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر