معمای نامها!! (1)
سوال ما:
اگر بین خلفای ثلاثه و حضرت علی که خدا از آنها راضی باد، کینه وعداوتی بود، چرا حضرت علی رضی الله عنه نام ابوبکر و عمر و عثمان را برای پسرانش انتخاب کرد؟؟ مگر قحطی نام بود و یا کسی ایشان را مجبور کرده بود؟
حضرت علی علیه السلام میفرماید: و حقّ الولد على الوالد أن يحسّن اسمه (حکمت 399 نهج البلاغه)
«حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكو بر فرزندش بگزارد.»
به اعتقاد ما اهل سنت حضرت علی رضی الله عنه به سخن خودشان عمل کرده اند تا مشمول این آیه کریمه قرار نگیرند که میگوید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ییی كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ) (الصف :2و3) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد* نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. »
اما عده ای از علمای اهل تشیع چون این نامگذاریها را خلاف بر اجماع خود دانسته دلایل خنده داری در توضیح این حقایق نوشته اند که به نقد آن پرداخته میشود.جواب شیعه در مورد نام "عمر بن علی":
یکی از فرزندان امام علی علیه السلام که اسمش عمر بوده است، بسیاری از تاریخ نویسان نوشته اند که خود عمر این نام را بر روی فرزند امام علی علیه السلام گذاشته است : (بلاذری و ذهبی و ابن حجر و مزٌی) :وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علي بإسمه.
اگر بین خلفای ثلاثه و حضرت علی که خدا از آنها راضی باد، کینه وعداوتی بود، چرا حضرت علی رضی الله عنه نام ابوبکر و عمر و عثمان را برای پسرانش انتخاب کرد؟؟ مگر قحطی نام بود و یا کسی ایشان را مجبور کرده بود؟
حضرت علی علیه السلام میفرماید: و حقّ الولد على الوالد أن يحسّن اسمه (حکمت 399 نهج البلاغه)
«حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكو بر فرزندش بگزارد.»
به اعتقاد ما اهل سنت حضرت علی رضی الله عنه به سخن خودشان عمل کرده اند تا مشمول این آیه کریمه قرار نگیرند که میگوید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ییی كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ) (الصف :2و3) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد* نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. »
اما عده ای از علمای اهل تشیع چون این نامگذاریها را خلاف بر اجماع خود دانسته دلایل خنده داری در توضیح این حقایق نوشته اند که به نقد آن پرداخته میشود.جواب شیعه در مورد نام "عمر بن علی":
یکی از فرزندان امام علی علیه السلام که اسمش عمر بوده است، بسیاری از تاریخ نویسان نوشته اند که خود عمر این نام را بر روی فرزند امام علی علیه السلام گذاشته است : (بلاذری و ذهبی و ابن حجر و مزٌی) :وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علي بإسمه.
جواب:
مدعی با انصاف! میخواهد خواننده را به این وهم بیاندازد که این نامگذاری اجباری بوده و لابد طناب در گردن حضرت علی زده اند! که یا نام فرزندت را عمر بنه وگرنه چنین و چنانت میکنیم!
اما اصل این نامگذاری و شیوه آن بسیار زیبا و جالب است و مطمئناً با نقل کردن ماجرای آن، همه ما به نهایت انصاف شبهه ساز پی میبریم.
(ابن عساکر): محمد بن سلام قال قلت لعيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن أبي طالب كيف سمى جدك علي عمر فقال سألت أبي عن ذلك فأخبرني عن أبيه عن عمر بن علي بن أبي طالب قال ولدت لأبي بعدما استخلف عمر بن الخطاب فقال له يا أمير المؤمنين ولد لي الليلة غلام فقال هبه لي فقلت هو لك قال قد سميته عمر ونحلته غلامي مورق1
از محمد بن سلام روایت است كه گفت: به عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب گفتم: «چگونه شد که جد تو، "علی" پسرش را به نام "عمر" نامگذاری کرد؟ فرمود: از پدرم در این باره سؤال کردم، از پدرش و او از "عمر بن علی بن ابی طالب" روایت کرد که فرمود: در زمان خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه من به دنیا آمدهام، پدرم علی مرا به نزد خلیفه برد و فرمود: ای امیر مؤمنان امشب صاحب پسری شدهام، عمرفرمود: آن را به من ببخش، علي فرمود: برای تو، عمر فرمود: اینک من هم او را عمر نامیدم و غلامم "مورق" را به او هدیه کردم».
در این روایت چندین حقیقت نهفته است:
1-حضرت علی علیه السلام به وقت زنده بودن حضرت محمد صلی الله علیه و سلم فرزندان خود را پس از به دنیا آمدن به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله میبردند تا ایشان را خوشحال کنند و در زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه و سلم در حیات نیستند ایشان فرزند خود را به نزد حضرت عمر رضی الله عنه میبرد یعنی کسی که در آن زمان بهترین مردم در نزد او بود و هدف او نیز دلشاد کردن حضرت عمر رضی الله عنه بود که به هدف خودشان نیز رسیدند.
2- حضرت عمر رضی الله عنه میگوید:پسرت را به من بده و حضرت علی هم میگوید مال خودت... و این نهایت اعتماد حضرت علی را نسبت به حضرت فاروق و محبت و دوستی که بین آنها بوده(رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ)را ثابت میکند.
3-روابط بین سیدنا علی علیه اسلام و سیدنا عمر علیه السلام کاملاً دوستانه بوده و اگر چنین نبود حضرت علی سیدنا عمر را "امیرالمومنین" خطاب نمی کرد و همینطور به محض به دنیا آمدن فرزندش به نزد حضرت عمر نمی رفت و این خبر خوش را به او نمیداد و اگر بین آنها خصومتی بود خنده دار است که خبر خوش به پیش دشمن ببرند!
4-حضرت عمر رضی الله عنه از صاحب فرزند شدن حضرت علی رضی الله عنه خوشحال میشود و به همین دلیل نیز غلام خود را به او هدیه میدهد. و با این کار هم خوشحالی خود را نشان داده و هم آن حضرت رضی الله عنه را تکریم میکند.
پس کاملاً پیداست که اجباری در کار نبوده و اگر هم بوده!(به فرض محال)ای کاش یکی مرا به چنین کاری مجبور کند و در عوض غلامی به من بدهد!!
مدعی با انصاف! میخواهد خواننده را به این وهم بیاندازد که این نامگذاری اجباری بوده و لابد طناب در گردن حضرت علی زده اند! که یا نام فرزندت را عمر بنه وگرنه چنین و چنانت میکنیم!
اما اصل این نامگذاری و شیوه آن بسیار زیبا و جالب است و مطمئناً با نقل کردن ماجرای آن، همه ما به نهایت انصاف شبهه ساز پی میبریم.
(ابن عساکر): محمد بن سلام قال قلت لعيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن أبي طالب كيف سمى جدك علي عمر فقال سألت أبي عن ذلك فأخبرني عن أبيه عن عمر بن علي بن أبي طالب قال ولدت لأبي بعدما استخلف عمر بن الخطاب فقال له يا أمير المؤمنين ولد لي الليلة غلام فقال هبه لي فقلت هو لك قال قد سميته عمر ونحلته غلامي مورق1
از محمد بن سلام روایت است كه گفت: به عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب گفتم: «چگونه شد که جد تو، "علی" پسرش را به نام "عمر" نامگذاری کرد؟ فرمود: از پدرم در این باره سؤال کردم، از پدرش و او از "عمر بن علی بن ابی طالب" روایت کرد که فرمود: در زمان خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه من به دنیا آمدهام، پدرم علی مرا به نزد خلیفه برد و فرمود: ای امیر مؤمنان امشب صاحب پسری شدهام، عمرفرمود: آن را به من ببخش، علي فرمود: برای تو، عمر فرمود: اینک من هم او را عمر نامیدم و غلامم "مورق" را به او هدیه کردم».
در این روایت چندین حقیقت نهفته است:
1-حضرت علی علیه السلام به وقت زنده بودن حضرت محمد صلی الله علیه و سلم فرزندان خود را پس از به دنیا آمدن به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله میبردند تا ایشان را خوشحال کنند و در زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه و سلم در حیات نیستند ایشان فرزند خود را به نزد حضرت عمر رضی الله عنه میبرد یعنی کسی که در آن زمان بهترین مردم در نزد او بود و هدف او نیز دلشاد کردن حضرت عمر رضی الله عنه بود که به هدف خودشان نیز رسیدند.
2- حضرت عمر رضی الله عنه میگوید:پسرت را به من بده و حضرت علی هم میگوید مال خودت... و این نهایت اعتماد حضرت علی را نسبت به حضرت فاروق و محبت و دوستی که بین آنها بوده(رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ)را ثابت میکند.
3-روابط بین سیدنا علی علیه اسلام و سیدنا عمر علیه السلام کاملاً دوستانه بوده و اگر چنین نبود حضرت علی سیدنا عمر را "امیرالمومنین" خطاب نمی کرد و همینطور به محض به دنیا آمدن فرزندش به نزد حضرت عمر نمی رفت و این خبر خوش را به او نمیداد و اگر بین آنها خصومتی بود خنده دار است که خبر خوش به پیش دشمن ببرند!
4-حضرت عمر رضی الله عنه از صاحب فرزند شدن حضرت علی رضی الله عنه خوشحال میشود و به همین دلیل نیز غلام خود را به او هدیه میدهد. و با این کار هم خوشحالی خود را نشان داده و هم آن حضرت رضی الله عنه را تکریم میکند.
پس کاملاً پیداست که اجباری در کار نبوده و اگر هم بوده!(به فرض محال)ای کاش یکی مرا به چنین کاری مجبور کند و در عوض غلامی به من بدهد!!
ادامه شبهه:
ثانیاً : عمر بن الخطاب، اسم افراد دیگری را نیز در تاریخ تغییر داده است .
جواب: باید بگویم که چنین عملی(تغییر دادن نام) از حضرت رسول صلی الله علیه وسلم(به کثرت) و حضرت علی علیه السلام نیز سر زده.
*ابن نعیم در معرفة الصحابه میگوید:
وعاصم أمه جميلة بنت ثابت بن الأقلح ، كانت تسمى عاصية، فسماها رسول الله صلى الله عليه وسلم جميلة ... 2
و عاصم مادرش جمیله دختر ثابت بن اقلح(همسر حضرت فاروق) بود.که عاصیه نام داشت ،پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم نام او را جمیله نهاد.
** ماجرای نامگذاری حسن و حسین بسیار مشهور است که حضرت علی علیه السلام در مرحله اول نام آنها را حرب(به معنی جنگ و جهاد) میگذاشت ولی پیامبر صلی الله علیه السلام آن را یک بار به حسن و بار دیگر به حسین تغییر داد.***محمد بن جعفر بن ابی طالب ..... سماه رسول الله صلى الله عليه وسلم محمداً.3
محمد بن جعفر بن ابیطالب .. رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را محمد نام نهاد.
و مانند این بسیار است.و در مورد حضرت علی علیه السلام نیز:
*ابن کلبی: أوْسُ بن قيْس بن نَفَر بن عُوف بن صَعْب سَمَّاةُ عَليّ بن أبي طَالب:الجأرُودَ.4
اوس بن قیس ... حضرت علی او را جارود نام نهاد.
مجلسی: فأتاه فقال له: شكرت الواهب، و بورك لك فی الموهوب ! ما سمَیته ؟ فقال: یا أمیر المؤمنین، أو یجوز لی أن اسمِیه حتى تسمِیه ؟! فقال: أخرجه إلي، فأخرجه، فأخذه فحنَكه و دعا له، ثم ردَه إلیه و قال: خذ إلیك أبا الأملاك، و قد سمَیته علیا، و كنَیته أبا الحسن. 5
علی علیه السلام نزد ابن عباس آمد، پس گفت: خدا را شكر و قدم نو رسیده مبارك! نامش را چه گذاشته اى؟ عرض كرد: اى امیر المؤمنین! آیا من به خود اجازه دهم نامى روى او بگذارم؟ شما برایش اسم بگذارید. حضرت فرمود: نوزاد را بیاور. او نوزاد را آورد. حضرت طفل را گرفت و كامش را برداشت و برایش دعا كرد و آن گاه او را به وى برگرداند و گفت: بگیرش اى پدر شاهان! من نام او را على و كنیه اش را ابا الحسن نهادم.
و اما اشخاصی که حضرت عمر رضی الله عنه نام آنها را تغییر داده است.
1. ابراهیم بن الحارث بن هشام (الاصابه:کان أبوه سماه إبراهیم فغیر عمر اسمه ) = پدرش او را ابراهیم نامید و حضرت عمر آن را تغییر داد.
اگر این موضوع صحت داشته باشد باید گفت:
الف:حضرت عمر نام او را به چه نامی تغییر داد؟ آیا نام او را فرعون و قارون گذاشت؟ یا شاید چنگیز و یا اسکندر؟
حضرت عمر رضی الله عنه نام او را عبد الرحمن نهاد یعنی نامی که رحمت للعالمین صلی الله علیه وسلم در موردش میگوید:أحب الاسماء إلى الله عبد الله وعبد الرحمن = محبوبترین نامها در نزد خدا عبدالله و عبدالرحمن است.
و همینطور کلینی چنین نقل میکند: سأل أبا عبد الله عليه السلام وشاوره في اسم ولده ، فقال : سمه بأسماء من العبودية ، فقال : أي الأسماء هو ؟ فقال : عبد الرحمن6
راوی میگوید:در مورد نام فرزند از امام صادق علیه السلام سوال کردم ومشورت خواستم،پس گفت:او را نامگذاری کن به اسمهای عبودیت(اسمهایی که نشانه بندگی باشد)،گفتم:آن اسمها کدامند؟ پس گفت: عبدالرحمن!
ب:حضرت عمر رضی الله عنه به منزله پدر عبدالرحمن بود ، چنانکه ابن سعد میگوید:
فكان عبد الرحمن في حجر عمر وكان يقول ما رأيت ربيبا خيرا من عمر بن الخطاب7
عبد الرحمن در خانه (و تحت تربيت) عمر بود و مى گفت: پرورش دهنده يى بهتر از عمر بن خطاب نديده ام.
پس او حق داشت نام او را تغییر دهد آن هم به نامی که محبوبترین نامها نزد خداست.و اصلاً به مدعی چه ربطی دارد، در مسایلی که بین فرزند و پدر رخ میدهد دخالت کند؟ فضول رو بردن جهنم به مالک گفت:مجوز دارید؟ مجوزتون کو؟
و اما شخص بعدی که حضرت عمر رضی الله عنه نام او را تغییر داد:
2 . طحیل بن رباح بـن خالد بن رباح .
طحیل از ریشه طحل است ،یعنی: کسی است که مبتلا به بيمارى "اسپرز" است که یکی از علامات آن ورمی است که در پهلو بوجود می آید.(طحال)
پس حضرت عمر رضی الله عنه نام زشت او را به نامی زیبا تغییر داد و او را " خالد" به معنی جاوید و پاینده نامید.و اما نام بعدی:
3 . الأجدع أبى «مسروق» بن عبد الرحمن .
ماجرای این تغییر نام برای رسوایی مدعی کافیست:
أخبرنا الفضل بن دكين قال: حدثنا قيس بن جابر عن الشعبي قال: لما وفد مسروق على عمر قال: من أنت؟ قال: مسروق بن الأجدع. قال: الأجدع شيطان ولكنك مسروق بن عبد الرحمن. فكان يكتب: من مسروق بن عبد الرحمن.8
فضل بن دكين از قيس، از جابر، از شعبى ما را خبر داد كه مى گفته است چون مسروق پيش حضرت عمر رضی الله عنه آمد، عمر پرسيد تو كيستى؟ گفت: مسروق پسر اجدع. عمر گفت: اجدع شيطان است. تو مسروق پسر عبد الرحمانى. مسروق از آن پس در نامه ها مى نوشت از مسروق پسر عبد الرحمان.
اما معنی اجدع چیست؟ اجدع به معنى بينى بريده است(فرهنگ معین). صفى پورى در منتهى الارب گفته است نام شيطان است، ابن منظور در لسان العرب همين روايت را از گفته خود مسروق آورده است. و به راستی که:
(مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ) (کهف:5)= نه آنان و نه پدرانشان به اين موضوع دانشى ندارند.نام بعدی:
4 . قلیل بن الصلت بن كثیر بن الصلت .
عبيد الله بن عمر، از نافع نقل مى كند كه نام اصلى كثير بن صلت، قليل بود و عمر بن خطاب رضی الله عنه نامش را كثير گذاشت.
ببینید حضرت عمر چقدر کار زشت و ناپسندی مرتکب شده!! نام کسی را از ناچیزی به فراوانی تغییر داده و مدعی از این موضوع ناراحت است! در صورتی که "کثیر بن صلت" خود از این موضوع ناراحت نبود.
1. ابراهیم بن الحارث بن هشام (الاصابه:کان أبوه سماه إبراهیم فغیر عمر اسمه ) = پدرش او را ابراهیم نامید و حضرت عمر آن را تغییر داد.
اگر این موضوع صحت داشته باشد باید گفت:
الف:حضرت عمر نام او را به چه نامی تغییر داد؟ آیا نام او را فرعون و قارون گذاشت؟ یا شاید چنگیز و یا اسکندر؟
حضرت عمر رضی الله عنه نام او را عبد الرحمن نهاد یعنی نامی که رحمت للعالمین صلی الله علیه وسلم در موردش میگوید:أحب الاسماء إلى الله عبد الله وعبد الرحمن = محبوبترین نامها در نزد خدا عبدالله و عبدالرحمن است.
و همینطور کلینی چنین نقل میکند: سأل أبا عبد الله عليه السلام وشاوره في اسم ولده ، فقال : سمه بأسماء من العبودية ، فقال : أي الأسماء هو ؟ فقال : عبد الرحمن6
راوی میگوید:در مورد نام فرزند از امام صادق علیه السلام سوال کردم ومشورت خواستم،پس گفت:او را نامگذاری کن به اسمهای عبودیت(اسمهایی که نشانه بندگی باشد)،گفتم:آن اسمها کدامند؟ پس گفت: عبدالرحمن!
ب:حضرت عمر رضی الله عنه به منزله پدر عبدالرحمن بود ، چنانکه ابن سعد میگوید:
فكان عبد الرحمن في حجر عمر وكان يقول ما رأيت ربيبا خيرا من عمر بن الخطاب7
عبد الرحمن در خانه (و تحت تربيت) عمر بود و مى گفت: پرورش دهنده يى بهتر از عمر بن خطاب نديده ام.
پس او حق داشت نام او را تغییر دهد آن هم به نامی که محبوبترین نامها نزد خداست.و اصلاً به مدعی چه ربطی دارد، در مسایلی که بین فرزند و پدر رخ میدهد دخالت کند؟ فضول رو بردن جهنم به مالک گفت:مجوز دارید؟ مجوزتون کو؟
و اما شخص بعدی که حضرت عمر رضی الله عنه نام او را تغییر داد:
2 . طحیل بن رباح بـن خالد بن رباح .
طحیل از ریشه طحل است ،یعنی: کسی است که مبتلا به بيمارى "اسپرز" است که یکی از علامات آن ورمی است که در پهلو بوجود می آید.(طحال)
پس حضرت عمر رضی الله عنه نام زشت او را به نامی زیبا تغییر داد و او را " خالد" به معنی جاوید و پاینده نامید.و اما نام بعدی:
3 . الأجدع أبى «مسروق» بن عبد الرحمن .
ماجرای این تغییر نام برای رسوایی مدعی کافیست:
أخبرنا الفضل بن دكين قال: حدثنا قيس بن جابر عن الشعبي قال: لما وفد مسروق على عمر قال: من أنت؟ قال: مسروق بن الأجدع. قال: الأجدع شيطان ولكنك مسروق بن عبد الرحمن. فكان يكتب: من مسروق بن عبد الرحمن.8
فضل بن دكين از قيس، از جابر، از شعبى ما را خبر داد كه مى گفته است چون مسروق پيش حضرت عمر رضی الله عنه آمد، عمر پرسيد تو كيستى؟ گفت: مسروق پسر اجدع. عمر گفت: اجدع شيطان است. تو مسروق پسر عبد الرحمانى. مسروق از آن پس در نامه ها مى نوشت از مسروق پسر عبد الرحمان.
اما معنی اجدع چیست؟ اجدع به معنى بينى بريده است(فرهنگ معین). صفى پورى در منتهى الارب گفته است نام شيطان است، ابن منظور در لسان العرب همين روايت را از گفته خود مسروق آورده است. و به راستی که:
(مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ) (کهف:5)= نه آنان و نه پدرانشان به اين موضوع دانشى ندارند.نام بعدی:
4 . قلیل بن الصلت بن كثیر بن الصلت .
عبيد الله بن عمر، از نافع نقل مى كند كه نام اصلى كثير بن صلت، قليل بود و عمر بن خطاب رضی الله عنه نامش را كثير گذاشت.
ببینید حضرت عمر چقدر کار زشت و ناپسندی مرتکب شده!! نام کسی را از ناچیزی به فراوانی تغییر داده و مدعی از این موضوع ناراحت است! در صورتی که "کثیر بن صلت" خود از این موضوع ناراحت نبود.
ادامه شبهه:
ابن حجر در كتاب الاصابة نام 21 نفر از صحابه را نام مى برد كه اسمشان عمر بوده.
آیا همگی آن ها به خاطر علاقه به خلیفه دوم، اسمشان را عمر گذاشته اند ؟ شاید بسیاری از این افراد از خود عمر بن الخطاب، بزرگتر هم بوده اند .
جواب ما:در بین اصحاب چند نفر با نام محمد و احمد و مصطفی وجود دارند؟؟ خودتان تصور کنید!!
در عصر ما شاید میلیونها نفر به نام "عمر" وجود داشته باشند و اگر از تک تک آنها بپرسی و بگویی این عمری که تو هم نام اویی که بوده؟ نمیگوید: عمر بن حکم و یا عمر بن وهب و یا .... بلکه میگوید: عمر بن خطاب، امیر المومنین، خلیفه دوم، فاروق اعظم.
نام عمر از عدل بلند است و گر نی ... یک کوی ندانم که در آنجا عمری نیست9
اما سبب نامگذاری عمر بن علی علیه السلام کاملاً مشخص است، چنانکه خودتان میگویید عمر نام خود را بر فرزند علی نهاد و ثابت شد که حضرت علی از این موضوع خرسند و راضی به خواسته حضرت عمر بود.
و البته تنها شخصی که در این خاندان به نام عمر نام گزاری شده است عمر بن علی نبود،بلکه سیدنا حسن علیه السلام نیز فرزندی به نام عمر داشتند که در کربلا حضور داشت.10
و همینطور نام یکی از فرزندان حسينبنعلي رضي الله عنه عمر بوده كه او همراه با پدر و عموها و برادرانش، در واقعه كربلا به شهادت مىرسد.11
نام یکی از فرزندان علىبنحسين رضي الله عنه " زينالعابدين" كه يكى از كنيههاى او نيز «أبوبكر» بوده، عمر بوده است.12
و موسىبنجعفر (كاظم) نیز فرزندی به نام عمر داشته13 و همینطور تعدا زیادی از ائمه و نوادگان حضرت علی فرزندان خود را به نام عمر مفتخر کرده اند!!
شاید نام فرزندان حسن و حسین نیز اتفاقی بوده و شاید هم(زبانم لال) نام آنها را یزید انتخاب کرده؟
ابن حجر در كتاب الاصابة نام 21 نفر از صحابه را نام مى برد كه اسمشان عمر بوده.
آیا همگی آن ها به خاطر علاقه به خلیفه دوم، اسمشان را عمر گذاشته اند ؟ شاید بسیاری از این افراد از خود عمر بن الخطاب، بزرگتر هم بوده اند .
جواب ما:در بین اصحاب چند نفر با نام محمد و احمد و مصطفی وجود دارند؟؟ خودتان تصور کنید!!
در عصر ما شاید میلیونها نفر به نام "عمر" وجود داشته باشند و اگر از تک تک آنها بپرسی و بگویی این عمری که تو هم نام اویی که بوده؟ نمیگوید: عمر بن حکم و یا عمر بن وهب و یا .... بلکه میگوید: عمر بن خطاب، امیر المومنین، خلیفه دوم، فاروق اعظم.
نام عمر از عدل بلند است و گر نی ... یک کوی ندانم که در آنجا عمری نیست9
اما سبب نامگذاری عمر بن علی علیه السلام کاملاً مشخص است، چنانکه خودتان میگویید عمر نام خود را بر فرزند علی نهاد و ثابت شد که حضرت علی از این موضوع خرسند و راضی به خواسته حضرت عمر بود.
و البته تنها شخصی که در این خاندان به نام عمر نام گزاری شده است عمر بن علی نبود،بلکه سیدنا حسن علیه السلام نیز فرزندی به نام عمر داشتند که در کربلا حضور داشت.10
و همینطور نام یکی از فرزندان حسينبنعلي رضي الله عنه عمر بوده كه او همراه با پدر و عموها و برادرانش، در واقعه كربلا به شهادت مىرسد.11
نام یکی از فرزندان علىبنحسين رضي الله عنه " زينالعابدين" كه يكى از كنيههاى او نيز «أبوبكر» بوده، عمر بوده است.12
و موسىبنجعفر (كاظم) نیز فرزندی به نام عمر داشته13 و همینطور تعدا زیادی از ائمه و نوادگان حضرت علی فرزندان خود را به نام عمر مفتخر کرده اند!!
شاید نام فرزندان حسن و حسین نیز اتفاقی بوده و شاید هم(زبانم لال) نام آنها را یزید انتخاب کرده؟
شبهه در مورد نام ابوبکر بن علی:
أوّلا: ابوبكر كنیه فرزند علی (علیه السلام) است و انتخاب كنیه بر روى افراد در انحصار پدر فرزند نمى باشد و چه بسا افراد دیگر و یا به مناسبتها و وقایع گوناگون كنیه مناسب روى افراد گذاشته مى شود .
ثانیاً: بنا بر قولى كه نام وى عبد اللّه باشد، در كربلا 25 سال داشت كه ابو الفرج اصفهانى مى نویسد:
قتل عبد اللّه بن علی بن أبی طالب وهو ابن خمس وعشرین سنة .
بنابراین سال ولادت این فرزند در اوائل خلافت حضرت على (علیه السلام)بوده كه حضرت در آن دوره بدترین و تندترین انتقاد را از خلفاى گذشته دارد.جواب ما:
میگوییم صحیح ،کنیه او ابوبکر بوده (البته فعلاً) ولی میپرسیم: نام او چه بوده؟؟در جواب این سوال سرگردانند و اختلاف میکنند.
بعضی میگویند:نامش عبدالله بوده(موفق خوارزمی) و بعضی میگویند محمد اصغر بوده(ابن بطریق و مسعودی)و بعضی نیز نامش را عبد الرحمن میدانند(مقریزی) و کسانی نیز چون ابوالفرج اصفهانی خود را گرفتار این اختلافات نکرده و میگویند: ابوبکر بن علی بن ابیطالب لم یعرف اسمه = نام ابوبکر بن علی شناخته شده نیست.
پس این اختلافات نیز خود شاهدی دیگر بر حیران بودن و دروغ پردازیهای شیعیان است.
اما بالفرض که قبول کنیم کنیه فرزند علی ابوبکر بوده و نه اسمش، در آن صورت میگوییم:
چرا این کنیه؟؟ مگر قحطی کنیه بود؟؟ کنیه پدر حضرت علی علیه السلام ابوطالب است، چرا این کنیه را انتخاب نکرد؟
*ابو جعفر، امام باقر علیه السلام میفرماید:أنا لنكنی اولادنا فی صغرهم مخافة النبز أن یلحق بهم14
امام باقر فرمود: ما برای فرزندانمان در کودکی کنیه انتخاب می کنیم تا مبادا پس از بزرگ شدن با کنیه زشتی معروف شوند!
پس اگر کنیه هم باشد، این کنیه توسط حضرت علی علیه السلام بر فرزندش نهاده شده و همه میدانند که در نزد عرب کنیه مهمتر از نام است و کنیه به سبب اکرام و احترام استفاده میشود. شبهه در مورد نام عثمان بن علی:
امام علی علیه السلام صراحت دارد که:
به خاطر علاقه ام به عثمان بن مظعون این نام را انتخاب كردم . إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون . ابن حجر عسقلانی 26 نفر از صحابه را ذكر مى كند كه نامشان عثمان بوده.
جواب ما:
این روایت از شخصی به نام هبیرة بن مریم(و یا بن بریم!) نقل شده که او در نزد علما ضعیف است:
قال النسائى: ليس بالقوى. يحيى بن معين: هو مجهول. و قال ابن أبى حاتم عن أبيه: شبيه بالمجهول. و قال ابن خراش: ضعيف؛ و يحيى و عبد الرحمن لم يتركا حديثه، و قد روى غير حديث منكر.
ضمناً شیعه مذهب است و واضح است که برای شیعه قبول این واقعیت سخت و دشوار بوده و به همین دلیل نیز دست به جعل این روایت زده است.
و در خبر صحیحی از نواده حضرت علی علیه السلام نقل شده که: حضرت علی علیه السلام فرزندش را به نام عثمان بن عفان رضی الله عنه نام گذاری کرد و نه عثمان بن مظعون:
أبي سعيد قال مررت بغلام له ذؤابة وجمة إلى جنب علي بن أبي طالب فقلت ما هذا الصبي إلى جانبك قال هذا عثمان بن علي سميته بعثمان بن عفان وقد سميته بعمر بن الخطاب وسميت بعباس عم النبي (صلى الله عليه وسلم) وسميت بخير البرية محمد ( صلى الله عليه وسلم )... 15
از ابو سعید رضی الله عنه روایت شده که فرمود: «از نزد پسر جوانی عبور کردم با موهای بلند و جمع شده كه در کنار علی بن ابي طالب رضی الله عنه نشسته بود، به على گفتم: این بچه كيست در کنارت؟ فرمود: این عثمان بن علی است، او را هم نام عثمان بن عفان نامیدهام، و نيز پسر دیگرم را هم نام عمر بن خطاب و دیگری را هم نام عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم ناميدم و اضافه كرد: به نامهای بهترین –مردم- امت محمد صلی الله علیه و سلم –فرزندانم را- نامگذاری کردهام»
پس وای به حال کسانی که حقیقت را میدانند و خود را به خواب میزنند!
پس وای به حال کسانی که حقیقت را میدانند و خود را به خواب میزنند!
ادامه دارد ......
*************************************************
1 -تاریخ دمشق ج 45 ص304.دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان؛ و همچنین در ریاض النضره محب الدین طبری
2 - معرفة الصحابة لأبي نعيم الأصبهاني ح 195
3 -انساب الاشراف/ بلاذري متوفي 279 /1/234
4 -نسب معد واليمن الكبير، ابن کلبی
5 - بحار الانوار مجلسي ج 42 ص 102 دار إحياء التراث العربي ، بيروت؛ شرح نهج البلاغة ج7 ص 148 دار إحياء الكتب العربية - عيسى البابي الحلبي وشركاه
6 -الکافی کلینی ج6 ص 19 دار الكتب الإسلامية - طهران
7 -طبقات الکبری ابن سعد ج5 ص5 دار صادر،بیروت؛تاریخ دمشق ابن عساکر ج34 ص 274 دار الفكر ، بيروت
8 -طبقات الکبری ابن سعد ، ج6 ص 76
9 -دیوان سنائی ص 100 ، باهتمام مدرس رضوی ،تهران : کتابخانه سنائی!
10 - الإرشاد، ص194- منتهىالآمال، ج1، ص450-240-229- مقاتلالطالبين، ص87- تاريخ يعقوبى، ج2، ص228- عمدةالطالب، ص81- الفصول المهمة، ص166- جلاءالعيون، ص582.
11 - التنبيه و الإشراف، مسعودى شيعى، ص263- جلاءالعيون، مجلسى، ص582.
12- الإرشاد، ص261- كشفالغمة، ج2، ص105-90- منتهىالآمال، ج2، ص622-43- عمدةالطالب، ص194- الفصولالمهمة، ص209.
13 - الإرشاد، ص303-302- منتهىالآمال، ج2، ص824- كشفالغمة، ج2، ص237-217-216- الفصول المهمة، ص242.
14 - الکافی کلینی ج6 ص 20 دار الكتب الإسلامية، طهران ؛ شرح اللمعة،شهید ثانی ج5 ص444 منشورات جامعة النجف الدينية
15 - تاریخ دمشق ج 45 ص304.دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان؛ و همچنین در ریاض النضره محب الدین طبری
2 - معرفة الصحابة لأبي نعيم الأصبهاني ح 195
3 -انساب الاشراف/ بلاذري متوفي 279 /1/234
4 -نسب معد واليمن الكبير، ابن کلبی
5 - بحار الانوار مجلسي ج 42 ص 102 دار إحياء التراث العربي ، بيروت؛ شرح نهج البلاغة ج7 ص 148 دار إحياء الكتب العربية - عيسى البابي الحلبي وشركاه
6 -الکافی کلینی ج6 ص 19 دار الكتب الإسلامية - طهران
7 -طبقات الکبری ابن سعد ج5 ص5 دار صادر،بیروت؛تاریخ دمشق ابن عساکر ج34 ص 274 دار الفكر ، بيروت
8 -طبقات الکبری ابن سعد ، ج6 ص 76
9 -دیوان سنائی ص 100 ، باهتمام مدرس رضوی ،تهران : کتابخانه سنائی!
10 - الإرشاد، ص194- منتهىالآمال، ج1، ص450-240-229- مقاتلالطالبين، ص87- تاريخ يعقوبى، ج2، ص228- عمدةالطالب، ص81- الفصول المهمة، ص166- جلاءالعيون، ص582.
11 - التنبيه و الإشراف، مسعودى شيعى، ص263- جلاءالعيون، مجلسى، ص582.
12- الإرشاد، ص261- كشفالغمة، ج2، ص105-90- منتهىالآمال، ج2، ص622-43- عمدةالطالب، ص194- الفصولالمهمة، ص209.
13 - الإرشاد، ص303-302- منتهىالآمال، ج2، ص824- كشفالغمة، ج2، ص237-217-216- الفصول المهمة، ص242.
14 - الکافی کلینی ج6 ص 20 دار الكتب الإسلامية، طهران ؛ شرح اللمعة،شهید ثانی ج5 ص444 منشورات جامعة النجف الدينية
15 - تاریخ دمشق ج 45 ص304.دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان؛ و همچنین در ریاض النضره محب الدین طبری
0 نظرات:
ارسال یک نظر