آیا حضرت علی رابطه دوستانه با حضرت عمر نداشت؟
ادعای شیعه:
سنی ها ادعا دارند حضرت علی علیه السلام با خلفای ثلاثه روابط نیکی داشتند و آنها را انسانهای خوبی می شناختند. اما طبق حدیثی که در صحیح مسلم (که برای اهل سنت از مهمترین کتب حدیثی هست)، آمده نطر امیرالمومنین علی ابن ابی طالب ؛ چیز دیگری بوده،
در صحیح مسلم آمده که:
فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ
ترجمه؛ پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمده اید تا میراث پسر برادرت (رسول خدا ص و (تو ای علی) میراث زنت (فاطمه (س)) از پدرش را طلب کنید، پس ابوبکر از پیامبرص نقل کرده که پیامبرص فرمود: (ما نورث ما ترکناه صدقة=ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم جز صدقه) پس شما دو نفر (علی و عباس) نظرتان این است که ابوبکر (کاذبا،آثما،غادرا،خائنا=دروغگو،گناهکار،پیمان شکن،وخائن) بود و خدا می داند که او راست گفت و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکر هستم، اما نظر شما درمورد من اینست که من (کاذبا،آثما،غادرا،خائنا) هستم ولی خدا میداند که من راست میگویم.
ترجمه؛ پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمده اید تا میراث پسر برادرت (رسول خدا ص و (تو ای علی) میراث زنت (فاطمه (س)) از پدرش را طلب کنید، پس ابوبکر از پیامبرص نقل کرده که پیامبرص فرمود: (ما نورث ما ترکناه صدقة=ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم جز صدقه) پس شما دو نفر (علی و عباس) نظرتان این است که ابوبکر (کاذبا،آثما،غادرا،خائنا=دروغگو،گناهکار،پیمان شکن،وخائن) بود و خدا می داند که او راست گفت و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکر هستم، اما نظر شما درمورد من اینست که من (کاذبا،آثما،غادرا،خائنا) هستم ولی خدا میداند که من راست میگویم.
(صحیح مسلم،کتاب الجهاد،باب حکم الفی)
حالا سنیها باید نفاق را بکناری نهند و باید حرف امیر المومنین علی علیه السلام را از مهم ترین کتاب خود قبول کنند و خلفا را کاذب و خائن بدانند !!
جواب ما!
یک شگرد و حیله عجیب شیعه این است اگر ما آنها را در یک شبهه رسوا کنیم و دروغشان را نشان دهیم با خونسردی و بدون شرم و خجالت می گویند:
<پس حالا این شبهه دیگر را جواب بده>
اما عرق شرم بر پیشانی آنها نمی شیند که چرا دروغ گفتند؟!!
شبهه دوم را جواب دهیم و باز رسوایشان کنیم و حیله آنها را آشکار نماییم پس بدون شرم، جواب شبهه سومی را از ما می خواهند و کسی از عوام شیعه، دانایان خود را شماتت نمی کند که آخر چرا جملات بریده بریده از کتب اهل سنت را به نمایش میگذارید؟ و آخر کار آبروی خود را میبرید؟!
حالا بیایید و جواب ما را بر این شبهه بخوانید :
اول = شما را حدیث را ببینید و به حرف ربط (ف) در اصل روایت توجه کنید تا بدانید شیعه ها حدیث های ما را بریده بریده نقل می کند (ف) در عربی بمعنای سپس است و عمر می گوید فجئتما (پس شما آمدید.)
از این (پس) ما می فهمیم که این حدیث را از اول نقل نکرده اند! و جالب اینکه در آخر هم حدیث را بریده اند!!
پس اول قبل از جواب، بیایید روایت را بصورت کامل ببینید <<مالک بن اوس روایت می کند که عمر بن خطاب کسی را به دنبالم فرستاد که بیا!
پس آمدم در حالیکه در وسط روز ، او را در خانه اش یافتم که بر تختش، بر روی حصیری از برگ خرما، نشسته بود و بر بالشِ چرمی تکیه داده بود.
پس بمن گفت ای مالک! بعضی از اهل قبیله تو را، فقر به پیش من کشاند و برایشان مقداری طعام اختصاص دادم ، بگیر و بینشان تقسیم کن.
گفتم اگر کسی دیگر غیر از من را مامور این کار میکردید، گفت ای مالک بگیرش!
پس در این اثناء برقا آمد و گفت: ای امیر المؤمنین آیا به عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و سعد اجازه دخول میدهید؟ فرمود :بله پس آنها داخل شدند.
بعد باز پرده آمد که آیا به عباس و علی اجازه دخول میدهید؟
گفت بله بیایید. و آن دو داخل شدند و عباس فورآ گفت: ای امیر المومنین بین من و این دروغگو، گناهکار،پیمان شکن،و خائن قضاوت کن (منظورش علی بود)!
حاضرین در مجلس گفتند: بسیار خوب ای امیرالمومنین بین آنها قضاوت کن و به آنها رحم کن!
عمر به حاضرین گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:
(ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است)؟
گفتند: بله.
پس رو به عباس و علی کرد و گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول اللهص فرمود:(ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است)؟
آندو گفتند: بله.
پس عمر گفت :الله عزوجل به پیامبرش، ویژگی های داد که به احدی غیر از او نداد و الله فرمود:
مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ ُ
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، آن مال خدا و رسول است.
راوی می گوید یادم نمی آید که آیا آیه ما قبلش را نیز تلاوت کرد یا نه.
عمر در ادامه گفت: پس رسول الله بین شما مال بنی نضیر را تقسیم کرد قسم به الله که کسی را بر شما در این مال مقدم نمی دانم و تا وقتیکه این مال هست آنرا از شما نمی گیرم و رسول الله از آن خرج یکسال را بر میداشت و باقی را به بیت المال میداد.
پس عمر گفت: آیا این را میدانید؟ گفتند بله.
پس عمر گفت :وقتی رسول اللهص وفات کرد ابوبکر گفت: من مسئول کارهای رسول اللهص هستم، پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمده اید تا میراث پسر برادرت (رسول الله ) و (تو ای علی) میراث زنت از پدرش را، طلب کنید، پس ابوبکر از پیامبر صنقل کرده که پیامبر صفرمود؛ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم جز صدقه.
پس شما دو نفر (علی وعباس) نطرتان این بود که ابوبکر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بود،و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکرهستم، اما نظر شما درمورد من بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ولی خدا میداند که من راست میگفتم و درستکار و راشد و تابع حق بودم.
تا تو ای عباس! با این علی آمدی و همه شما یک رای داشتید و گفتید مسئولیت و اراده مال فدک را به ما بده و گفتم اگر بخواهید بشما میدهم. اما به یک شرط!
به شرط اینکه همانطور در آن دخل و تصرف کنید که رسول الله میکرد و با این شرط مال را از من گرفتید آیا اینطور نیست؟
عباس و علی گفتند بله!
عمر گفت پس حالا آمدید بین شما دو نفر داوری کنم نه والله به غیر از این شرط تا روز قیامت بین شما قضاوت نمی کنم اگر شما از اداره فدک عاجز هستید پس آنرا به من برگردانید! >>
حالا ای مسلمانان!
آیا دیدید کار شیعه را که اول داستان را بریده و آخرش را هم بریده تا بحث علمی کند؟!!!
بعد در ترجمه، فعل ماضی را با زمان حال ترجمه کرده تا القآء کند که تا هنوز هم علی و عباس، عمر را دروغگو میدانند!!!
حالا بیاییم و شرح این روایت را ببینیم!
حضرت عمر از دعوای عباس و علی و از روش آن دو درباره مسئله فدک و از رفتار عباس و علی عصبانی شدند و انسان در حالت غضب حرفهای میزند و کارهای می کند که در حالت عادی نه نمی گوید و نه می کند!
حضرت موسی در حالت غضب، کلام الله را بر زمین کوبید و مو و ریش یک پیغمبر دیگر را به ناحق کشید و او را به زمین زد حالا بیاییم از این کوه بسازیم!
آری شیعه همیشه همیگونه عمل می کند و خجالت هم نمی کشد.
حضرت عمر عین حرفهای عباس را که خطاب به علی گفته بود، تکرار کرد که نوعی کنایه است که شما از اول درباره این مال، از این حرفها میزدید! در مورد من و ابوبکر هم میگفتید! عصبانیت عمر از این بود که حالا که فدک را به شما دادم چرا دعوایتان پایان نمی یاید!
توجه کنید که عباس و علی این الفاظ به عمر نگفتند! بلکه حرف های عمر را در مجموع تایید کردند یعنی قبول کردند که نظر عمر از اول هم درباره فدک درست بود.
این به این میماند که من دوستی را نصحیت کنم که این ماشین را نخر و او بخرد بعدش به پیش من بیاید و شکایت کند که ماشین این و آن عیب را دارد و من به او بگویم تو از اول مرا خر و دروغگو تصور میکردی؟ و نصیحت مرا قبول نکردی!
(ببینید جمله را در اینجا باید سوالی بخوانیم .)
و شیعه که نباید از این حرف اثبات کند که دوستم مرا خر و دروغگو میداند او که نگفته این زبان محاروه است، اما شیعه برای کوبیدن صحابه هیچ فرصتی را از دست نمی دهد!
این اصطلاحات زبان است.
اما اگر یک یار پیامبر، به فارسی بگوید:
پایم لعزید و زمین خوردم.
شیعه از لغزیدن نتیجه می گیرد که گناه کرد!!!
و از زمین خوردن نتیجه می گیرد که این یار پیامبر آدمیزاد نیست عوض آنکه میوه بخورد زمین را میخورد!!!
شیعه اگر خجالت می کشید هرگز این ایراد های بنی اسرائیلی را مطرح نمی کرد.
و انگهی اگر واقعاً آنها عمر را دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن میدانستند پس چرا برای قضاوت، به پیش او آمدند؟
ای نادانان چرا فعل ماضی را به حال ترجمه کردید؟؟
ما پنهان نمی کنیم که در یک مرحله ؛در ابتداء؛ فاطمه و علی و عباس با ابوبکر درباره فدک مجادله کردند واستدلال ابوبکر را نپذیرفتند اما خیلی زود به اشتباه خود پی بردند و دیدند ابوبکر و بعد از او عمر، دارند به روش پیامبر حکومت می کنند.
و عمر، هنگامیکه اهل بیت گفتند: ما فدک را به روش رسول الله تقسیم می کنیم، مال را به آنها داد و دیگر از عمر چه می خواهید؟
اما اهل البیت باز خودشان آمدند که باز اختلاف داریم بین ما قضاوت کن!!
چیزی که شیعه از درک آن عاجز است و تا عینک غلو را از چشم خود برندارد همچنان از درک آن عاجز خواهد ماند این است که علی و فاطمه معصوم نبودند آیا ندیدید در همین مجلس عباس عموی علی چگونه با عصبانیت علی را با کلماتی نا مناسب وصف می کند؟!!
اصلاً عمر کلمات را از عباس عاریت گرفته که شما در بین خود که نه!! به ما هم همین برچسب ها را میزدید!
بعد اگر حدیث را از ما نقل می کنید خب عباس هم صریحاً به علی گفت دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن.
حالا ما مثل شما این کلمات را دلیل بگیریم که عباس عموی علی بود و علی عباس را آزار داد و پیامبر فرمود که عمو جای پدر است آیا پس نتیجه بگیریم که علی با آزار عباس مردی را که بمنزله پدرش بود را آزار داده و پس یعنی رسول الله را آزار داده؟؟!!
با این روش باور نمی کنم که شیعه راه را پیدا کند!
خب حالا پیدا نکند! اما این چه بیماری است که حرفهای عباس در مورد علی را نمی بیند اما در همان حدیث حرفهای سوالی عمر برعلیه خودش را می بیند؟! آیا تمام حدیث را قبول کنید یا ما را به حال خود مان بگذارید!
یک حرف یادم آمد!!
برای اینکه مبادا فردا، از توهین عباس به علی، شیعه نتیجه بگیرد که توهین به صحابی جایز است پیشاپیش این را بگوییم.
که عباس پیرمرد بود و عموی علی.
عمو که به آدم صد توهین هم بکند ادب حکم میکند که ساکت باشیم و دیدید علی کوچکترین جوابی به عموی خود نداد و سکوت کرد.
آخر بزرگتری گفتند و کوچکتری!!
امیدارم این شبهه را دیگر مطرح نکنید و عرض خود نبرید و زحمت ما روا مدارید!
حالا برای محققین شیعه متن کامل حدیث مورد بحث را به عربی از همان مصدری که شبهه گر شیعه، نیمه روایت کرده را ، بطور کامل مینویسم:
روى مسلم في صحيحه عن الزهري أنّ مالك بن أوس حدثه قال:
أرسل إلي عمر بن الخطاب فجئته حين تعالى النهار قال فوجدته في بيته جالسا على سرير مفضيا إلى رماله متكئا على وسادة من أدم ، فقال لي : يا مال ، إنه قد دف أهل أبيات من قومك وقد أمرت فيهم برضخ فخذه فاقسمه بينهم قال قلت لو أمرت بهذا غيري قال خذه يا مال قال فجاء يرفا ، فقال: هل لك يا أمير المؤمنين في عثمان وعبد الرحمن بن عوف والزبير وسعد فقال عمر: نعم فأذن لهم فدخلوا ثم جاء فقال: هل لك في عباس وعلي ، قال: نعم ، فأذن لهما فقال عباس: يا أمير المؤمنين اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن ، فقال القوم أجل يا أمير المؤمنين فاقض بينهم وأرحهم ، فقال مالك بن أوس: يخيل إلي أنهم قد كانوا قدموهم لذلك.
فقال عمر : اتئد أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركنا صدقة قالوا نعم ثم أقبل على العباس وعلي فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: لا نورث ما تركناه صدقة ، قالا: نعم ، فقال عمر: إنّ الله جل وعز كان خص رسوله صلى الله عليه وسلم بخاصة لم يخصص بها أحدا غيره قال {ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول} ما أدري هل قرأ الآية التي قبلها أم لا ، قال: فقسم رسول الله صلى الله عليه وسلم بينكم أموال بني النضير ، فوالله ما استأثر عليكم ولا أخذها دونكم حتى بقي هذا المال فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يأخذ منه نفقة سنة ثم يجعل ما بقي أسوة المال ثم قال أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون ذلك قالوا نعم ثم نشد عباسا وعليا بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلك قالا نعم قال فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكر : أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها ، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (ما نورث ما تركناه صدقة) فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق ، فوليتها ثم جئتني أنت وهذا وأنتما جميع وأمركما واحد، فقلتما ادفعها إلينا ، فقلت: إن شئتم دفعتها إليكما على أن عليكما عهد الله أن تعملا فيها بالذي كان يعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم فأخذتماها بذلك ، قال: أكذلك؟ قالا: نعم ، قال: ثم جئتماني لأقضي بينكما ، ولا والله لا أقضي بينكما بغير ذلك حتى تقوم الساعة فإن عجزتما عنها فرداها إلي
0 نظرات:
ارسال یک نظر