دلسوزی و ترحم اصحاب نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم (آیا عمر رضی الله عنه به پیامبر نسبت هذیان داده اند یا شیعیان معنا را تحریف کرده اند؟)

دلسوزی و ترحم اصحاب نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم (آیا عمر رضی الله عنه به پیامبر نسبت هذیان داده اند یا شیعیان معنا را تحریف کرده اند؟)

نویسنده: 
أبو مسلم/ عبد المجيد العرابلي اردنی
مترجم: 
islamtxt

                                      (بررسی شبهه حدیث کاغذ و قلم و بررسی معنای سخن عمر رضی الله عنه )
محمد از عیینه از سلیمان احول روایت می‎کند که می‎گوید از سعید بن جبیر شنیدم که می‎گوید از ابن عباس رضی الله عنه شنیدم که
می گفت: روز پنجشنبه . روز پنجشنبه چیست؟ سپس به گریه افتاد تا اینکه اشکهای او سنگریزه‎ها را خیس کرد. گفتم ای ابن عباس روز پنجشنبه چیست؟ ابن عباس گفت: بیماری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شدت گرفت و فرمود کاغذ را برایم بیاورید تا کتابی برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نخواهید شد، پس حاضران به نزاع برخواستند در حالی که در حضور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نباید هیچ نزاعی صورت بگیرد و گفتند: او را چه شده است ****« أهجر»**** از او بپرسید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مرا رها کنید! آنچه که در آن به سر می‎برم بهتر است از آنچه که مرا بدان دعوت می‎کنید. پس آنان را به سه چیز دستور داد و گفت: مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید و به هیئت‎هایی که به اینجا می‎آیند جوایزی همانند آنچه که من به آنان می دادم بدهید. سومین سفارش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم خیر است یا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از آن سکوت کرد و یا اینکه آن را گفت و من آن را فراموش کردم. سفیان گفته است: بخش آخر حدیث از سخنان سلیمان (احول راوی حدیث) است. (صحیح بخاری ج3، ص: 1155)
در روایت دیگری (شماره 4168) آمده است: پس گفتند: او را چه شده است «أهجر» از او بپرسید، پس رفتند تا به او پاسخ دهند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مرا رها کنید. آنچه که در آن بسر می برم بهتر است از آنچه که مرا بدان دعوت می‎کنید و آنان را به سه چیز سفارش کرد. (صحیح بخاری، ج4، ص:1612)
در روایت دیگری (شماره: 4169) آمده است: برخی از حاضران گفتند بیماری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شدت پیدا کرده است و نزد شما قرآن وجود دارد و کتاب خدا مرا بس است. حاضران با هم اختلاف پیدا کردند و به مناقشه پرداختند پس برخی از آنان گفتند: کاغذ را بیاورید تا کتابی را برای شما بنویسد که بعد از آن گمراه نمی شوید . برخی هم چیز دیگری را گفتند. وقتی که سرو صدا و اختلاف آنان بالا گرفت، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: برخیزید. (صحیح بخاری: ج4، ص:1612)
 
در روایتی دیگر در صحیح مسلم (شماره:1637) چنین آمده است: محمد بن رافع و عبد بن حمید از عبدالرزاق از معمر از زهری از عبیدالله بن عبدالله بن عتبه از ابن عباس روایت کرده‎اند که ابن عباس گفت: زمانی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در شرف مرگ بود و در خانه مردانی از جمله عمر بن خطاب حضور داشتند، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بیائید تا کتابی را برایتان بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر رضی الله عنه گفت: بیماری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شدت پیدا کرده است و نزد شما قرآن وجود دارد و کتاب خدا مارا کافی است پس حاضران با هم اختلاف ورزیدند و به نزاع برخواستند برخی از آنان گفتند ........تا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم کتابی را برای شما بنویسد که بعد از آن گمراه نشوید. برخی از آنان هم سخن عمر را تکرار کردند، پس وقتی که سروصدا و اختلاف در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بالا گرفت، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: برخیزید. عبیدالله راوی حدیث می‎گوید: ابن عباس می‎گفت: مصیبت اصلی همان چیزی بود که مانع نوشتن آن کتاب توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بخاطر اختلاف و سرو صدای حاضران شد. (صحیح مسلم،ج، 3، ص:1259)
در این روایت عمر رضی الله عنه ذکر شده ولی جمله «ماله أهجر» ذکر نشده است. در روایت دیگری در صحیح مسلم(1637) آمده است: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: کاغذ و دوات را و یا لوح و دوات را برایم بیاورید تا کتابی را برایتان بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید، پس حاضران گفتند: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم صلی الله علیه وآله وسلم «یهجر».
با مراجعه به کتابهای لغت مانند : «لسان العرب» «قاموس المحیط»، «تاج العروس»، «محیط المحیط»، «الوسیط» و ....در مورد هدف و منظور اصحاب از جمله «ماله أهجر» و «إن رسول الله یهجر» به این نتیجه رسیده‎ایم که:
ماده‎ی «هجر» در قرآن و لغت به منظور طلب کردن چیزهای بهتر همراه با تحمل مشقت بکار رفته است.
واژه‎ی «الهجرة» به معنای انتقال از سرزمین کفر به سرزمین اسلام است و «مهاجرت» از سرزمینی به سرزمین دیگر بمعنی ترک سرزمین اول و رفتن به سوی سرزمین دومی است. هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان از مکه به مدینه بمنظور جستجوی شرایطی بهتر برای دین و زندگی مؤمنان بود و ماندن در مکه و منتقل شدن از آنجا هردو همراه با مشقت بودند. بعد از فتح مکه چون تمام جزیرة العرب به سرزمین اسلام تبدیل شد، در ماندن مسلمانان در سرزمین خود هیچ مشقتی وجود نداشت. به همین دلیل در حدیث آمده است که (بعد از فتح مکه هجرتی وجود ندارد، بلکه هرچه هست جهاد و نیت است).
«هَجَر» بر تمام سرزمین بحرین (که امروزه شامل منطقه قطیف و إحساء می شود) اطلاق می‎گردد که آب گوارای چشمه‎های آن و خرمای خوب آن از شهرت برخوردار است ولی رسیدن به آن منطقه ممکن نخواهد شد مگر با تحمل مشقت طی کردن بیابان، در مثل آمده است: «کجالب التمر إلی هجر أو کمبضع التمر إلی هجر».
واژه‎ی «هاجَر» بمعنی کنیز زیبای بلند قد است و در مثل آمده است: «من طلب الحسناء لم یغله المهر» یعنی کسی که زن زیبا بخواهد، باید مشقت مهریه و نفقه‎ی زیاد او را تحمل کند.
«مُهجِر» یعنی هر چیز برتر. گفته می‎شود: «بعیر مُهجِر» یعنی شتر برتر، «نخلة مُهجِرة» یعنی درخت خرمای برتر و «عدد مُهجِرٌ» یعنی تعداد زیاد. واژه‎ی «مُهجِرة» هم به همین معنی است. گفته می شود: «فتاةمهجرة» یعنی دختری که در جمال و کمال بر دیگران برتری دارد، «ناقةٌ مُهجِرةٌ» یعنی شتری که در چاقی و در حرکت بر شترهای دیگر برتری دارد. و نیز گفته می‎شود: «نخلةٌ مهجر و مهجرةٌ» یعنی درخت خرمای بلند و بزرگ، «ذهبت الشجرة هَجراً» یعنی آن درخت، بلند و بزرگ شد، بنابر این هرکس به دنبال شتر قوی و سریع باشد، باید بهای زیاد آن را تحمل کند و هرکس میوه‎ی درخت خرمای بلند و بزرگ را بخواهد، باید مشقت صعود و دست یابی به میوه‎های آن و چیدن آنها را تحمل کند.
«هذا أهجر منه»: یعنی این از آن بلندتر است، بزرگتر و یا بهتر است.
«هجرفی‎الشیئ و به» یعنی مشتاق ذکر آن شد و آن را بر چیزهای دیگر ترجیح داد.
«التهجیر»: یعنی حوض بزرگ و وسیع. چنین حوضی برای آبیاری شتر بهتر است ولی چنین حوضی بدون مشقت ساقی پر نمی‎شود.
«الهاجریّی»: یعنی بنا، چون بنا دیوارهای ساختمان را بالا و بلند می‎برد و ساختمان هرچه بلندتر باشد، زیباتر می‎گردد و در مقابل بالا بردن سنگها و مصالح و کار کردن در آن سخت‎تر می‎شود.
«التهجیر»: در حدیث: «المهجِّرُ إلی الجمعة کالمهدی بدنة» و حدیث: «ولو یعلمون ما فی التهجیر لاستبقوا إلیه» بمعنی رفتن به نماز در اول وقت است و از ریشه‎ی: «الهاجرة» که (معنی آن خواهد آمد) نیست، پس کسی خواستار پاداش فضیلت اول وقت نماز باشد، باید مدت بیشتری به انتظار خطبه و نماز جمعه در مسجد بماند.
«الهاجرة» این واژه مخصوص شدت گرما است و بمعنی اندکی قبل و بعد از ظهر است، برخی هم گفته‎اند بمعنی نیمه روز هنگام شدت گرما از زوال خورشید تا نماز عصر است، چون مردم در این هنگام جهت حفظ سلامت خود و چهار پایانشان کارهای خود را تعطیل می‎کنند و دنبال سایه می‎گردند. کسی که در این وقت روز حرکت می‎کند «مُهَجِّر» نامیده می‎شود، چون دنبال منافع خود می‎گردد و سختی حرکت در گرما را تحمل می‎کند. در مثل آمده است که: «وهل مُهجِّرٌ کمن أقام» یعنی آیا کسی که در هنگام شدت گرما حرکت می‎کند همانند کسی است که استراحت می‎کند؟
«تکلم بالمَهاجِر» یعنی سخن ناسزا گفت.
«رماه بمُهجِرات»: یعنی او را به چیزهایی متهم کرد که اقامت او در کشور محل زندگیش را ناممکن می‎سازد و در نتیجه آنجا را ترک می‎کند تا جای بهتری را پیدا کند.
«هجرالدابة»: یعنی چهارپا را بوسیله‎ی: «هجار» ـ ریسمانی که با آن پاها و دستهای چهارپا را می‎بندند تا گامهای کوتاه بردارد و از صاحب خود دور نشود ـ بست که این امر چهار پا را به سختی می‎اندازد و صاحب آن نگران دور شدن آن نمی‎شود.
«هجر فی‎النوم»: یعنی خواب دید و هذیان گفت، کسی که در خواب زیاد هذیان می‎گوید و حرفهای زشت می‎زند «هاجر» نامیده می‎شود که این کار او باعث رنجش اطرافیان او می‎گردد و در نتیجه از او دور می‎شوند تا جای بهتری را برای خواب پیدا کنند.
«هَجَر المریضُ»: یعنی بیمار زمانی که تب او بالا رفت هذیان گفت.
«الهُجر»: یعنی لب به ناسزا گشودن و سخن زشت گفتن که در این صورت شنوندگان از شخص ناسزاگو دور می‎شوند و با غیر او همنشین می‎شوند.
«هجر» در آیه: (مستکبرین به سامراً تهجُرون) یعنی شما قرآن را رها می‎کنید و چیزهای دیگری را در شب نشینی‎های خود بر آن ترجیح می‎دهید و در مورد لهو و لعب و گمراهی سخن می‎گوئید.
در آیه‎ی: وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (الفرقان: ٣٠) منظور از هجر قرآن این است که با عمل نکردن به احکام قرآن و غافل شدن از تلاوت آن غیر قرآن بر آن ترجیح داده شود و این همان چیزی است که در این زمان شاهد آن هستیم.
در آیه: وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ (النساء: ٣4) همبستر نشدن با زنان به عنوان مجازات نافرمانی زنان در نظر گرفته شده است که به «هَجر» تعبیر شده است و تحمل این سختی برای مرد و زن از طلاق دادن آن بهتر است، در آیه: وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا (المزمل: ١٠) پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مکلف است که رسالت پروردگار خود را ابلاغ کند، پس بر او واجب است که بر اذیت و آزار مخالفان و سخنان زشت آنان که موجب ترک(صحنه) می‎شود، صبر کند و به کلی با آنان قطع ارتباط نکند. خداوند از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواسته است که به زیبایی آنان را ترک کند (هَجْرًا جَمِيلًا) چون «هجر» بمعنی ترک کردن چیزی و دور شدن زیاد و جدا شدن طولانی از آن است.
در حدیث (ولا یحل لمسلم أن یهجر أخاه فوق ثلاثة ایام) «هجر» بمعنی قطع ارتباط باعث قطع ادامه‎ دادن به دشمنی می‎شود و نفس را برای بازگشت به همبستگی آماده می‎کند و این کار از ادامه دادن به دشمنی بهتر است.
این بود کاربرد ریشه‎ای ماده‎ی «هجر» در لغت و قرآن که مبتنی بر جستجوی بهتر همراه با تحمل مشقت و سختی است. ولی در فرهنگ لغت‎ها مشتقات هر ریشه‎ی آن بدون در نظر گرفتن ارتباط آنها با همدیگر و بیان استعمال ریشه‎ی آنها جمع آوری شده‎اند که اگر کسی بخواهد کلمه‎ای را تفسیر کند، معنای آن را بدون در نظر گرفتن ریشه‎های آن بیان می‎کند و همین امر بعضی از مفسران و اهل لغت را به اشتباهات غیر قابل قبولی واداشته است و گمراهان در مسایل مختلفی با استناد به اقوال آنان به ایراد گرفتن از دین و تقبیح کار اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرداخته‎اند.
مثلا در استفسار اصحاب از پیامبر که گفتند: «ما له أهجر» هجر را به هذیان معنی کرده‎اند. اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در جمله‎ی: «ما له اهجر» و «ان رسول‎الله یهجر» با لغتی که آن را می‎شناختند و آن را به کار می بردند از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم استفسار کردند. ماده‎ی «هجر» بمعنی جستجوی بهتر همراه با تحمل مشقت و سختی است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می خواست از اختلافی که در مورد جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روی خواهد داد ـ و اصحاب تا زمان وقوع آن از آن خبر نداشتند ـ و موجب گمراهی بعضی از آنان می‎شود جلوگیری کند و کتابی را در این زمینه و در زمینه‎ی مسائل دیگر برای آنان بنویسد. انجام دادن این کار برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از تحمل تب شدیدی که داشت سخت‎تر بود و در نتیجه اصحابی که در آنجا حضور داشتند از روی دلسوزی این جمله را برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بکار بردند و از او خواستند که استراحت کند و خود را بدان مشغول نسازد، چون نوشتن کتاب بدین معنی بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم لب به سخن خود خواهد گشود و کلام مفصلی را به حاضران املا می کند که وی را به سختی می‎اندازد.
اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد تردید خود نسبت به اجرای دستور آن حضرت چنین استدلال کردند که: «قرآن نزد شما است و کتاب خدا ما را بس است » و بدین ترتیب به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اطمینان دادند که بعد از وی به قرآن کریم تمسک می‎جویند و بدان عمل می‎کنند و بدان مراجعه می‎نمایند و همین امر برای حفظ آنان از گمراهی کافی است. اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به این ترتیب از آماده نکردن لوح و دوات عذر خواهی کردند.گفتن این جمله موجب خشمگین شدن هیچ یک از اصحاب نشد و هیچ گونه اسائه ادبی نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن ندیدند که همین امر بر فهم نادرست برخی از لغویان و گمراهان دلالت می‎کند، چون اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‎خواستند کسی که به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: «أَعَدَل» بکشند، پس چگونه در مقابل توصیف وی به هذیان گویی سکوت می‎کنند و حتی بسیاری از آنان خود این سخن را بر زبان می‎رانند. آیا کار کسی که می‎خواهد برای آنان کتابی بنویسد، سپس به آنان پاسخ می‎دهد آنگاه آنان را به سه چیز سفارش می‎کند و در نهایت از آنان می‎خواهد که از نزد او بروند بر هذیان دلالت می‎کند؟
این فهم در واقع جزو هذیان گمراهان و کسانی است که با روح لغت آشنایی ندارند.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ کسانی که نسبت به وی دلسوزی می‎کردند و راحتی وی را می‎خواستند و او را مطمئن می‎ساختند که کتاب خدا نزد آنان است، فرمود: مرا رها کنید! آنچه که در آن به سرمی‎برم بهتر است از آنچه که مرا بدان دعوت می‎کنید. یعنی اینکه کتابی را برای شما بنویسم بهتر است از راحتی و ترک کتابتی که مرا بدان دعوت می‎کنید، چون بدون شک نگرانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به حوادثی که بعد از وی در میان امتش پدید می‎آیند و درخواست سلامتی آنان از هر فتنه‎ای بهتر و بزرگتر است از ترس آنان بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و حرص پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر راحتی و سلامتی امت خود از نگرانی و ترس وی بر جان خودش بیشتر بود.
اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم (در مورد جانشینی خود) وصیتی می‎کرد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه را به عنوان جانشینی خود برمی‎گزید، چون همه‎ی شواهد بر این امر دلالت می‎کنند و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هیچکدام از اصحاب حتی عمر بن خطاب رضی الله عنه را با وی برابر نمی‎دانست. بهمین دلیل علی رضی الله عنه از ترس اینکه اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حیات خود جانشینی را از وی منع کند، دیگر هرگز این امر به بنی هاشم نرسد و بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نتواند ادعای جانشینی نماید، خودداری کرد از اینکه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بپرسد که بعد از وی چه کسی جانشین وی خواهد شد. و این از حکمت علی بود که از عموی خود عباس که از وی می‎خواست این سوال را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بکند، اطاعت نکرد.
ابن عباس رضی الله عنه عدم کتابت وصیت را مصیبتی بزرگ نامیده و گفته است: مصیبت اصلی همان چیزی بود که بخاطر اختلاف و سرو صدای حاضران مانع نوشتن آن کتاب توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شد.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بخاطر نگرانی از اختلاف امت اسلامی بعد از خود که در نهایت هم به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شدند، درخواست کرد که وصیتی را برای آنان بنویسد.
این سخن «ماله أهجر» سخن گروهی از اصحاب بود و به یک صحابی خاص اختصاص نداشت ولی کینه‎ی شیعه نسبت به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما باعث شد که با فهم نادرست خود و عدم آشنایی با زبان عربی، این سخن را تنها به عمربن خطاب رضی الله عنه نسبت دهند. تنها چیزی که در این درخواست پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وجود دارد، این است که آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم چیزهای بهتری را برای امت خود می‎خواهد و در این راه هرنوع مشقت و سختی را تحمل می‎کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم نسبت به رهبر و اسوه و معلم خود اظهار دلسوزی می‎نمایند.
اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این وصیت را هم می‎نوشت، گمراهان از گمراهی خود دست بر نمی داشتند، چون آنان راضی شده‎اند به اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به هذیان گویی توصیف کنند تا از این طریق به اسلام ضربه بزنند و از شأن و منزلت کسانی بکاهند که اسلام را به گوش مردم رساندند و در دنیا منتشر کردند و در این راه جان و مال خود را فدا کردند.
این احادیثی که بخاری و مسلم و غیر آنها روایت کرده‎اند گواهی است بر این که علمای ما در پذیرش حدیث و در غیاب فقه لغتی، که حقیقت چنین سخنانی را مشخص می‎کند، از روش مخصوصی به دور از هوا و هوس پیروی می‎کردند و به همین دلیل این احادیث را از ترس سوء استفاده‎ی اهل هوا و گمراهان از آنها، از کتابهای خود حذف نکردند.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر