جنگ باب الواد زمان: 4 رجب 948 هـ. ق – 21 اكتبر سال 1541م






اين جنگ يكي از تكان دهنده ترين پيكارهايي است كه تاريخ اسلام در الجزاير شاهد آن بوده است. اين نبرد يكي از فصول درخشان عزت و كرامت و ثبات ايماني مردم آزاده الجزاير است. در آن زمان كشور الجزاير يا مغرب ميانه تحت سلطه حكام بني حفص قرار داشت. بني حفص هم به خاطر ترس از پادشاهان اسپانيا و هم براي چشم داشتي كه به ياري و حمايت آنها داشتند با آنها از در دوستي و سازش در آمده بودند. از اين رو مردم الجزاير كه توانايي غلبه بر حاكمان خائن و ترسوي خود را نداشتند و ازسوي ديگر نمي توانستند ناوگان اسپانيايي را كه بر سواحل آنها سيطره داشت را از آنجا برانند، لذا دست به دامن سلطان سليمان عثماني شدند. سلطان درخواست آنها را اجابت كرد و دو فرمانده مشهورش به نامهاي «خيرالدين بربروس» و برادرش «عروج» را براي فتح الجزاير و انضمام آن به دولت عثماني فرستاد. اين دو برادر الجزاير را فتح كردند. اندك زماني بعد، عروج شهيد شد و خيرالدين به تنهايي سكان هدايت سرزمين الجزاير را به عهده گرفت.

خير الدين ناوگان الجزاير را تقويت كرد تا هم در برابر تجاوزات اسپانيايي ها بعنوان عامل بازدارنده قوي عمل كند و هم براي نجات مسلمانان ساكن اندلس كه رنج و آزار بسيار از اسپانيايي ها مي ديدند، اقدام كند. از اوائل سال 936 ه ق – 1529 م. الجزائر و در رأس آن خيرالدين تلاشهاي جدي و به ياد ماندني براي نجات هزاران مسلمان از اسپانيا آغاز كردند. پيروزي هاي خيرالدين در شمال آفريق براي اسپانيا بسيار گران تمام شد. در آن زمان پادشاه اسپانيا، شارلكان نام داشت كه در واقع امپراطور امپراطوري مقدس روم محسوب مي شد. آن امپراطوري در آن وقت شامل اسپانيا، بلژيك، هلند، آلمان، اتريس و ايتاليا مي شد. و شارلكان سركرده كل جهان مسيحيت به شمار مي رفت. چنانكه سلطان سليمان قانوني- سلطان عثماني سرور و مهمتر كل جهان اسلام محسوب مي شد. از اين رو شارلكان تلاشهاي خيرالدين براي نجات مسلمانان اسپانيا را تجاوز به مملكت خود به حساب آورد و تصميم گرفت به الجزائر حمله كند و ساير سرزمينهاي شمال آفريقا را هم غارت و چپاول كند.

نظر به تلاشهاي شگرف خيرالدين و صلاحيت و كفايت وي، سلطان سليمان قانوني تصميم گرفت از استعدادهاي وي در جبهه اروپا بهره ببرد. لذا وي را به استانبول فراخواند و به جاي وي «حسن الطوشي» را حكمران الجزاير كرد. الطوشي هم در كفايت كمتر از خيرالدين نبود.
با خروج خيرالدين از الجزاير، شارلكان فرصت را غنيمت شمرد و تصميم گرفت در شمال آفريقا دست به اقدامات گسترده اي بزند. لذا وي ابتدا اختلافات عميق خود پادشاه فرانسه (فرانسواي اول) را در سال 945 ه – 1538 م حل كرد. پس براي يك حمله گسترده به شمال آفريقا شروع به سربازگيري از تمام سرزمينهاي امپراطوري خود كرد بعلاوه از شهسواران مالت و مقر پاپ نيروهاي زيادي را جذب كرد. چنانكه سرانجام شارلكان در 28 جمادي آخر سال 948 ه.ق در رأس سپاهي بالغ بر صدها هزار نفر و بيش از ششصد كشتي براي يك جنگ صليبي سهمگين به سواحل الجزاير رسيد.

حسن الطوشي با بزرگان الجزاير و فرماندهان ارتش جلسه اي تشكيل داد كه تصميم گرفتند تا آخرين قطره خون مقاومت كنند. الطوشي با سخناني حماسي، غيرت مسلمانان را برانگيخت تا جايي كه همگي براي شهادت در راه خدا و اسلام هم قسم شدند. حسن به سرعت سپاه خود را آماده كرد و مقدمات دفاع از شهر الجزيره را فراهم كرد. وقتي كه شارلكان تجهيزات و امكانات دفاعي مردم الجزيره را مشاهده كرد، آنرا ناچيز شمرده و مسخره نمود و براي اينكه روحيه آنها را تضعيف كند نامه هايي تهديد آميز براي آنها فرستاد و خاطرنشان كرد اگر شهر را به او تسليم نكنند چه بلايي بر سر آنها خواهد آمد. ولي حسن الطوشي جوابهاي دندان شكني به او داد كه عزت نفس و كرامت از آن متبلور است. براي شارلكان نوشت: «بيا و اگر توانستي شهر و قلعه را بگير ولي بدان كه مردم اين شهر يك رسمي دارند. رسم آنها اين است كه هرگاه دشمني قصد سرزمينشان را كرد چيزي جز مرگ به او نمي دهند.» و به او يادآوري كرد كه پيش از اين نيز دو بار ديگر ارتش اسپانيا در سواحل الجزاير شكست خورده و به خواست خداوند سومين شكست آنها نيز در راه است.

شارلكان مطمئن شد كه مردم به دفاع از شهر مصمم هستند بويژه آنكه اهالي از وي خواسته بودند كه مانع كساني كه قصد خروج از شهر را دارند مانند زنان و كودكان نشود در آن هنگام شارلكان و همراهانش براي يك لحظه هم فكر نمي كردند كه شهر بتواند مقاومت كند. لذا تمام برنامه هاي آنها براي دوران بعد از استيلا بر شهر الجزيره طرح شده بود؟!

هنوز اسپانيايي ها توپهاي خود را مستقر نكرده بودند كه با مقاومتي بسيار شديد و سرسختانه روبرو شدند بويژه گروههاي داوطلب كه به محض شنيدن خبر حمله اسپانيايي ها به الجزيره به سوي اين شهر سرازير شده بودند، به سختي بر سر اسپانيايي ها تاختند. به خصوص كه اين افراد بيش از دشمن به منطقه و جغرافياي آن آشنا بودند. پس از حادثه، امدادات غيبي به كمك مسلمانان آمد چنانكه بادهاي شديد و گردبادهاي دريايي، كشتي ها و خيمه ها و اردوگاه دشمن را واژگون كرد. بعلاوه ريزش باران، چاشني باروت توپها را مرطوب كرده و از كار انداخت در ميانه اين واقعات، شارلكان كوشيد هيبت و آبروي بر باد رفته خود را با حمله به شهر الجزيره از طريق باب الواد- يكي از دروازه هاي شهر- حفظ كند. لذا در روز 4 رجب 968 ه برابر با 21 اكتبر 1541 م از سمت دروازه ياد شده به شهر حمله كرد. در اين هنگام مردم الجزيره قدرت حقيقي خود را نشان دادند. آنها دلاوري ها و قهرماني هاي بي نظيري بر صفحه تاريخ ثبت كردند. بويژه دسته الحاج بكير فرمانده گروه سواره نظامي كه تلفات سنگيني بر صفوف مقدم لشكر اسپانيا وارد كرد. مسلمانان از روش جنگ و گريز كه يك روش جنگي قديمي عرب بود در جنگ با دشمن استفاده كردند. تلاشهاي شارلكان به شكست انجاميد و او حتي يك وجب از خاك الجزاير را نتوانست تصرف كند. شارلكان مجبور شد باباقي مانده سپاه شكست خورده اش با پذيرش ننگ و عار شكست به سواحل ايتاليا عقب نشينين كند. شكست فاحش شارلكان به سرعت در جهان پيچيد و تاثيرات زيادي در عرصه بين المللي بر جا گذاشت. خبرهاي اين شكست مانند صاعقه بر اروپا فرود آمد و هم پيماني دول اروپايي از هم پاشيد و همگي از دور شارلكان پراكنده شدند كه ديگر باره جمع نشدند. شكست در الجزاير آنقدر شارلكان را سرشكسته و رنجور كرد كه اندك زماني بعد، هلاك شد.

مترجم: ابويحيي
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com


0 نظرات:

ارسال یک نظر