انواع اذیت و آزار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در راه دعوت




قریش از شدت اذیت و آزار خویش نسبت به پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  از اولین لحظه‌های دعوت آشکار تا آخرین لحظه‌های پیروزی دعوت، کاهش ندادند. در این دوران آیه‌های زیادی بر اونازل می‌شد و او را به صبر، بردباری و گذشت دعوت می‌داد و سرگذشت انبیاء پیشین را متذکر می‌شد و بدین صورت غم و اندوه را از او دور می‌ساخت؛ چنانکه خداوند خطاب به ایشان فرمود:
{ وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلا (١٠)} (مزمل، 10)
«در برابر چیزهایی که می‌گویند، شکیبایی کن و به گونۀ پسندیده از ایشان دوری کن.»
{ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا (٢٤)} (انسان، 24)
«حال که چنین است، در طریق تبلیغ و اجرای احکام پروردگارت شکیبا باش و از هیچ کدام از گناهکاران و بی‌دینانشان فرمانبرداری مکن.»
{ وَلا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (٧٠)} (نمل، 70)
«غم آنان را مخور و از نیرنگهایی که می‌کنند، تنگدل مباش.»
{ مَا يُقَالُ لَكَ إِلا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ (٤٣)} (فصلت، 43)
«(از طرف کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمی‌شود مگر همان چیزهایی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. مسلماً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مؤمنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است.»

نمونه‌هایی از اذیت و آزار مشرکان نسبت به پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم
1-   ابوجهل گفت: آیا محمد در میان شما چهره‌اش را به خاک می‌‌مالد[1] گفتند: بلی. گفت: سوگند به لات و عزی اگر او را ببینم که چنین می‌نماید، پای خود را بر گردن او می‌گذارم و چهره‌اش را با خاک آلوده می‌کنم. آن گاه نزد پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  آمد، در حالی که آن حضرت نماز می‌خواند. او به گمان خود می‌خواست، پای خود را بر گردن پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بگذارد، اما ناگهان حاضران دیدند که به عقب می‌آید و گویا با دستهایش می‌خواهد از آسیب چیزی خود را مصون بدارد.
گفتند: تو را چه شده است؟ گفت: میان من و او چاله‌ای از آتش قرار گرفت. بعداً پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  فرمود: اگر به من نزدیک می‌شد، فرشتگان او را پاره پاره می‌کردند.[2]
و در حدیث ابن عباس چنین آمده است: پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نماز می‌خواند. ابوجهل آمد و گفت: «آیا تو را از این کار باز ندارم؟ پیامر اکرم  صلي الله عليه و سلم  برگشت و بر او پرخاش نمود. ابوجهل گفت: تو می‌دانی که هیچ کس بیشتر از من در مکه یار و همنشین ندارد. آن گاه خداوند این آیه نازل فرمود:
{ فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ (١٧)سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ (١٨)} (علق، 17 - 18)
«پس او همچنان یاران خود را فرا بخواند، ما به زودی فرشتگان مامور دوزخ را صدا خواهیم زد.»
ابن عباس می‌گوید: اگر او همنشینان خود را صدا می‌زد، فرشتگان الهی که مامور دوزخ هستند، او را فرا می‌گرفتند.[3]
2-    از ابن مسعود  رضي الله عنه  روایت است که گفت: در حالی که پیامبر خدا در کنار کعبه نماز می‌خواند، گروهی از قریش در مجلس خود نشسته بودند. ناگهان یکی از آنها گفت : آیا به این ریا کار نگاه نمی‌کنید؟ کدام یک از شما شکمبه شتری را که بنی فلان کشته‌اند می‌آورد و وقتی او به سجده می‌رود، آن را میان شانه‌هایش می‌گذارد؟ چنانکه بدبخت‌ترین آنها فرستاده شد و وقتی که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در سجده رفت، آن را میان شانه‌های ایشان گذاشت و رسول خدا بر اثر آن همچنان به حالت سجده باقی ماند. کفار قریش چنان خندیدند که از فرط خنده روی یکدیگر می‌افتادند. فردی نزد فاطمه رضی الله عنها رفت. او که هنوز دختری کم سن و سال بود، دوان دوان آمد و شکمبه شتر را از میان شانه‌های رسول خدا برداشت و انداخت و روی به کفار نمود و آنها را ناسزا گفت. وقتی رسول خدا نماز را تمام کرد، گفت: «بار خدایا! نتیجه این کار قریش را به تو وا می‌گذارم.» تا سه بار این دعا را تکرار کرد. سپس از یکی یکی آنها نام برد : بار خدایا! عمروبن هشام، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف، عقبه بن ابی معیط و عماره بن ولید را هلاک کن.
ابن مسعود می‌گوید: به خدا سوگند که همه آنها را در روز بدر دیدم که نقش زمین شده بودند؛ سپس به سوی چاه بدر کشانده می‌شدند ودر آن انداخته شدند.[4]
بر اساس روایتهای صحیح دیگر بیان شده است که عقبه بن ابی معیط، به دستور ابوجهل شکمبۀ شتر را بر گردن رسول الله گذاشت[5]. و مشرکان از دعای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم  متأثر شدند و برایشان گران آمد؛ چرا که آنها معتقد بودند که دعا در مکه قبول می‌شود.[6]
3- ضرب و شتم آزار و اذیت پیامبر اکرم توسط بزرگان قریش
روزی سران و اشراف قریش در «حجر» جمع شدند و از پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  سخن به میان آوردند و گفتند: ما تاکنون ندیده‌ایم که کسی به اندازه‌ای که ما در مورد این مرد صبر نموده‌ایم صبر کرده باشد؛ او خردمندان ما را نادان قرار می‌دهد و به خدایان ما ناسزا می‌گوید. ما بر کار بزرگی در مورد او صبر نموده‌ایم. در آن اثنا رسول خدا آمد؛ همه با هم یکباره بر او حمله بردند و می‌گفتند: تو همان کسی هستی که چنین و چنان می‌گویی و آنچه را که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مورد خدایانشان گفته بود، بازگو کردند.
پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  می‌گفت: بلی من چنین گفته‌ام. سپس مردی، پیراهن او را گرفت و کشید. ابوبکر به دفاع از پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  برخاست و گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگارم الله است؟!.[7]
4- ابولهب عموی آن حضرت و همسرش ام جمیل بیشتر از دیگران با پیامبر خدا دشمنی می‌کردند. ام جمیل با سخن چینی قصد داشت ارتباط گستردۀ پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را با مردم کم رنگ جلوه دهند. بنابراین، در راه پیامبر خار می‌گذاشت و کثافت و آشغال بر در خانه‌اش می‌ریخت؛ چنانکه خداوند در مورد این زن و شوهر فرموده است:
{ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (١)مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (٢)سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (٣)وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (٤)فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (٥)} (مسد)
«نابود باد ابولهب و حتماً هم نابود می‌گردد. دارایی و آنچه بدست آورده است، سودی بدو نمی‌رساند. به آتش بزرگی در خواهد آمد و خواهد سوخت که زبانه‌کش و شعله‌ور خواهد بود و همچنین همسرش که هیزم‌کش است در گردنش رشته طناب تافته و بافته‌ای از الیاف خواهد بود.»
ابولهب و همسرش بعد از نزول آنچه در مورد آنان نازل گردید، نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم  آمد. آن حضرت به اتفاق ابوبکر در کنار کعبه نشسته بود. ام جمیل پاره سنگی در دست داشت و چون نزد آنان رسید گفت: ابوبکر! رفیقت کجاست؟ به من خبر رسیده که مرا هجو کرده است. به خدا سوگند اگر او را بیابم با این پاره سنگ دهانش را خونین خواهم ساخت، سپس برگشت. ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا! فکر نمی‌کنید شما را دیده باشد؟! پیامبر فرمود: خداوند چشمان او را کور گردانید و مرا ندید و او این شعر را می‌سرود: «مذمما ابینا و دینه قلینا و امره عصیان» «فرمان مذمم را نپذیرفتیم و او را نافرمانی کردیم و با او سرسختانه دشمنی کردیم.»
پیامبر خدا از اینکه آنان «مذمم» را ناسزا می‌گفتند، خوشحال می‌شد و می‌گفت: آیا تعجب نمی‌کنید که خداوند چگونه نفرین و ناسزای قریش را از من دور می‌نماید. آنها مذمم (ناپسند) را ناسزا می‌گویند و نفرین می‌کنند و من محمد (ستوده و پسندیده) هستم. [8]
کار ابولهب به جایی رسیده بود که در بازارها و مجالس و مراسم حج به دنبال رسول خدا بود و او را تکذیب می‌کرد.[9]
آخرین و بزرگ‌ترین آزار قریش این بود که در اواخر دوران مکی برای کشتن پیامبر نقشه کشیدند. آن حضرت در مورد اذیت و آزاری که قریش نسبت به ایشان روا داشته بودند می‌گفت: من در راه خدا، به قدری ترسانده شده‌ام که کسی به این اندازه ترسانده نشده است و به قدری مورد اذیت و آزار قرار گرفته‌ام که هیچ کس به آن اندازه مورد آزار قرار نگرفته است و مدت سی شبانه روز بر من و بلال می‌گذشت که غذای کافی برای سیر کردن شکم خود نداشتیم، مگر غذای ناچیزی که بلال اندوخته بود.[10]
پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  با اینکه دارای شان و منزلت بزرگی بود، اما از نخستین روزهای دعوت علنی بار سنگین بلا و مشقت و رنج را بر دوش گرفت و از سوی بی‌خردان قریش، مورد اذیت و آزار فراوانی قرار گرفت، به طوری که هر گاه از کنار مجالس آنان می‌گذشت او را مسخره می‌کردند ومی‌گفتند: این پسر ابی کبشه[11] است که از آسمان با او سخن گفته می‌شود و همچنین یکی از آنان وقتی از کنار پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  گذشت با تمسخر می‌گفت: امروز از آسمان برایت سخنی نازل نشده است؟!.[12]
جنگ علیه پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  تنها با مسخره کردن و اذیت و آزار روانی تمام نمی‌شد؛ بلکه فراتر از این رفته و به شکنجه و آزار جسمی رسید و این امر تا حدی دامنه‌ای گسترده و وسیع به خود گرفت که دشمن خدا، امیه بن خلف، بر چهره پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  آب دهان انداخت[13]. حتی بعد از هجرت، دشمنان جدید با شیوه‌های جدید به دشمنی و آزار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم  روی آوردند و پس از آنکه دشمنی با پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  منحصر در قریش مکه بود، افرادی از منافقان که همسایه پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بودند، به دشمنی با او برخاستند و علاوه بر اینها یهودیان، فارسها، روم و همپیمانانشان دشمنان دیگری بودند که قدعلم نمودند. در ابتدای امر دشمنان پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مکه هر چند به ناسزا گفتن و مسخره کردن و محاصره و زد و کوب مختصر، برخاسته بودند، امّا به این هم اکتفا ننمودند و به دشمنی و رویارویی مسلحانه و نظامی شدید که جنگ و گریز در بر داشت برخاستند و این امر به فاجعه‌ای تبدیل شده بود که نتیجه‌ای جز ضررهای مالی و جانی در پی نداشت[14]. آری دوران رسالت آن حضرت این طور می‌گذشت و زندگی ایشان زنجیری بود که حلقه‌های بلا و مصیبت آن را تشکیل می‌داد، اما در برابر مشکلاتی که در راه خدا به او می‌رسید، سست و زبون نگردید؛ بلکه استقامت می‌ورزید و به امید پاداش الهی تا دم مرگ تمام سختیها و مشکلات را تحمل می‌نمود.[15]
پیامبر خدا در مواقع متعددی با مشکلات و مصیبتهایی مواجه شد که سختی آنها به ذهن کسی نمی‌گنجد. مشکلات و مصیبتها به اندازة ارزش و مقام رسالتی بود که ایشان بر عهده داشت و بر اثر تحمل چنین مشکلات و مصیبتهایی بود که به مقام و منزلتی والا نزد پروردگارش نائل گردید؛ چرا که او نسبت به قوم خود مهربان بود و نمی‌خواست که قومش به عذابهایی گرفتار شوند که ملتهای پیشین به آن مبتلا شده بودند و شکیبایی می‌نمود تا برای دعوتگرن و مصلحان الگو باشد[16]. پس وقتی که رسول خدا از اذیت و آزار مجرمان در امان نماند و با بزرگ‌ترین مصیبتها مواجه گردید، داعیان نیز مورد اذیت و آزار قرار خواهند گرفت و سنت و قانون الهی در مورد دعوتها چنین است؛ چنانکه از ابوسعید بن ابی وقاص رضي الله عنه   روایت است که از رسول خدا پرسید: بیش از همه چه کسانی به بلا و مصیبت گرفتار می‌آیند؟ فرمود: «پیامبران، سپس کسانی که بیش از دیگران با پیامبران مشابهت دارند و سپس کسانی که بعد از آنها باشند و هر کس برحسب دینداری و مقام و منزلت معنوی خود به مصیبت و بلا گرفتار می‌شود و هر چند از نظر ایمان قوی‌تر باشد، مصیبت و بلای او به همان اندازه سخت‌تر خواهد بود و بنده همچنان به بلا و مصیبت گرفتار می‌شود تا اینکه چنان روی زمین راه می‌رود که هیچ گناهی برای او باقی نمی‌ماند.»[17]

 
زیرنویس:
[1]- یعنی سر به سجده می‌گذارد.
[2]- مسلم، کتاب صفات المنافقین، باب قوله ان الانسان لیطغی، شماره 2797.
[3]- ترمذی، شماره 3349، حسن صحیح غریب.
[4]- فتح الباری، ج 1، ص 594 – مسلم، ج 3، ص 1418-1420.
[5]- صحیح مسلم، ج 3، ص 1420.
[6]- السیرة النبویه الصحیحه عمری، ج 1، ص 149.
[7]- صحیح السیرة النبویه، ابراهیم العزی من طرق اخری، ص 96.
[8]- فتح الباری، ج 6، ص 554-555.
[9]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 293.
[10]- سنن الترمذی، ج 4، ص 645، صححه آلبانی رحمه الله، - صحیح الجامع، ص 5001.
[11]- ابی کبشه پدر رضاعی پیامبر بود.
[12]- الروض الانف، ج 2، ص 33.
[13]- همان، ص 48.
[14]- ابی شنب، ص 137.
[15]- التمکین للامة الاسلامیه، ص 243.
[16]- محنة المسلمین فی العهد المکی، د سلیمان السویکت، ص 197.
[17]- ابن ماجه، باب الصبر علی البلاء، شماره حدیث 4023.
 



به نقل از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.

 

0 نظرات:

ارسال یک نظر