حكمت ابتلاء به بيمارى چيست؟


حكمت ابتلاء به بيمارى چيست؟



فوائد، مصلحت ها و منافع بيماري ها  به بيش از يکصد فايده مي رسد که به بيان برخي از آن ها اکتفا مي کنيم:

1ـ از جمله منافع بيماري ها در انسان، پرورش و تهذيب نفس و پاکيزه داشتن آن از شرارت هاي موجود مي باشد. { وما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم ويعفوا عن كثير} [ الشورى : 30] يعني: « و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى‏گذرد.»

بنابراين بهتر است درصورت بروز بيماري و ناملايمات جسمي از گفتن چنين سخناني پرهيز شود: اين بلا از کجا برسر من آمد؟ تو ديگر از کجا پيدايت شد؟ چون اين مشکلات جز در اثر گناه پديد نمي آيند. اين موضوع که مشکلات دنيايي ما فرجام گناهان ما هستند، در درون خود مژدگاني و اخطاري را نهفته دارد. امام بخاري از ابوهريره رضي الله عنه روايت مي کند که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده اند: { ما يصيب المؤمن من وصب ولا هم ولا حزن ولا أذى حتى الشوكة يشاكها إلا كفر الله بها من خطاياه } يعني: « هيچ خستگي و مرضي، غم و اندوه و اذيت و شکنجه به مسلمان نمي رسد حتي خاري که بپايش مي خلد، مگر اينکه خداوند جل جلاله در برابر آن گناهانش را مي آمرزد.» و نيز آن حضرت صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: {ولا يزال البلاء بالمؤمن في أهله وماله وولده حتى يلقى الله وما عليه خطيئة } يعني: « مردان و زنان مؤمن هميشه در جان و فرزند و مال خويش مورد آزمايش خداوند قرار مي گيرند، تا به خدا بپيوندند، در حاليکه گناهي ندارند.»

پس هرگاه بنده اي گناه هايي داشته و چيزي نداشته باشد که کفاره ي آن ها را با آن بدهد، خداوند او را دچار غم و اندوه يا بيماري مي کند. اين مژدگاني و بشارتي است براي ما که تلخي زودگذر دنيا بسيار بهتر است از تلخي و شکنجه ي هميشگي آخرت. يکي از سلف صالح گفته است: اگر دشواري هاي اين دنيا نبود چون مفلساني به قيامت وارد مي گشتيم.

2ـ از جمله فوايد ديگر بيماري ها: آنچه از لذت ها و خوشي هايي که در آخرت به دنبال خواهد آممد به مراتب بيشتر و برتر از درد و رنج بيماري است. چرا که تلخي دنيا، شيريني آخرت است و بالعکس. براي همين رسول خدا صلى الله عليه وسلم مي فرمايد: { الدنيا سجن المؤمن وجنة الكافر } يعني: « همانا دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر است.» همچنين مي فرمايد: { تحفة المؤمن الموت } يعني: «مرگ هديه اي است به مؤمن.» [ رواه ابن أبي الدنيا بسند حسن ] و چنانچه بيماري يا مصيبتي بر بنده اي وارد شود و اوخداوند را سپاس گويد براي او در بهشت خانه اي ساخته مي شود و پاداشي در انتظار او خواهد بود. ترمذي به صورت مرفوع از جابر بيان کرده است: { يود الناس يوم القيامة أن جلود كانت تقرض بالمقاريض في الدنيا لما يرون من ثواب أهل البلاء }يعني: «مردم در روز قيامت آرزو مي کنند که کاش در دنيا با قيچي هايي پوست هايشان را تکه و پاره مي کردند وقتي که پاداش هاي اهل بلا و مصيبت را مشاهده مي نمايند.»

3ـ فايده ي ديگر بيماري و مريض شدن: خداوند به فرد بيمار نزديک مي کنند که نوعي نزديکي خاص مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد: {ابن آدم، عبدي فلان مرض فلم تعده، أما لو عدته لوجدتني عنده}يعني: « اي فرزند آدم، بنده ام فلاني مريض شده و تو به عيادتش نرفتي، ولي اگر تو او را عيادت مي کردي، حتماً مرا نزدش مي يافتي!» [رواه مسلم عن أبي هريرة ] در حديث قدسي ديگري مي فرمايد: {أنا عند المنكسرة قلوبهم } يعني: «من نزد دل هاي شکسته ي آنان هستم.»

4ـ فايده ي ديگر بيماري براي انسان: با آن ميزان صبر و شکيبايي فرد سنجيده مي شود. چنانچه گفته مي شود: اگر امتحاني در کار نبود هرگز برتري و فضيلت صبر آشکار نمي گشت. جايي که صبر و شکيب باشد به همراه آن همه ي خير و نيکي را مي يابيم و با از دست رفتن آن خير و نيکي به طور کامل رخت برمي بندد. خداوند متعال شکيبايي بنده و ايمانش را مي آزمايد، حال يا طلا از آب درمي آيد و يا خس و خاشاک. گفته اند که: آن را بگداختيم و مي پنداشتيم که نقره است و ليکن دميدن در آتش کوره از تفاله ي آهن است. هدف از اين گفته آن است که: بهره ي انسان از بيناري اش همان چيزهاي نيک يا بدي است که در مواجهه با آن ابراز مي دارد.
از حضرت انس رضي الله عنه بطور مرفوع روايت شده که مي گويد: { إن عظم الجزاء من عظم البلاء ، وإن الله إذا أحب قوماً ابتلاهم ، فمن رضي فله الرضا ، ومن سخط فله السخط} يعني: « همانا پاداش بزرگ در برابر ابتلاي بزرگ است و چون خداوند گروهي را دوست بدارد آنها را آزمايش مي کند و آنکه راضي شود به "ابتلاي خدا" خدا از او راضي مي شود و هر که ناخشنود شود، خداوند از او ناخشنود گردد.» در روايتي ديگر آمده است که: { ومن جزع فله الجزع } يعني: «و آنکه بي تابي کند، بهره اش همان بي تابي است.» [ رواه الترمذي ]

وقتي خداوند بنده اي را دوست بدارد غم و انده او را بسيار مي گرداند و زماني که بنده اي را دشمن بدارد دنيا را بر وي مي گستراند، بويژه زماني که دينش تباه گردد. بنابراين فردي که با ايمان و استوار شکيبايي مي ورزد، نام او در ميان صابران نوشته مي شود و اگر وي راضي باشد نامش در ديوان خرسندان نوشته مي شود و چنانچه شکر و سپاس بجاي آورد هرآنچه که خداوند برايش مقدر ساخته باشد براي او خير خواهد بود. در صحيح مسلم در حديثي از حضرت صهيب رضي الله عنه آمده که رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمودند: {عجباً لأمر المؤمن ، إن أمره كله خير ، وليس ذلك لأحد إلا للمؤمن ، إن أصابه سراء فشكر الله فله أجر ، وإن أصابته ضاء فصبر فله أجر ، فكل قضاء الله للمسلم خير } يعني: «کار مؤمن شگفت است، و اين کسي را نيست مگر مؤمنان را، که چون سختي بدو رسد و شکر گويد او را پاداش است و » و در روايت امام احمد آمده است: { فالمؤمن يؤجر في كل أمره } يعني: «مؤمن براي هر امري پاداش داده مي شود.» بدون ترديد انسان مؤمن بايد در ناگواري ها به قضا و قدر الهي راضي باشد. بارالها ما را چنان نما که چون به ما بخشيده شود شکر گوييم و چون گناهي از ما سرزند آمرزش طلبيم و در دشواري ها شکيبايي گزينيم. آنکه خداوند از نعمت صبر و شکرگوئيش محروم بدارد چه بداحوال باشد؛ هرگاه به تلاطم و دشواري افتد درجا به سوي زشت ترين منزلگاه ها سير کند و چون دهشي بيند و خوشي سرپيچد و راه گم کند و هرگاه آزموده شود نالد و تندي نمايد.

5ـ از ديگر بهره هاي ناخوشي و بيماري و اتمام نعمت بر بنده از جانب خداوند: آن است که دشواري ها و تنگناهاي زندگي او را در بيم و هراس افکند تا وي نيز به يگانگي خداوند متعال و توحيد او پناه برد و قلب خود را به پروردگار بندد و از صميم قلب او را بخواند. پاک و منزه است خداوندي که از دل بلا و مصيبت دعا را بيرون آورده و به دهش و عطاي خويش شکر و سپاس را آشکار مي سازد. وهب بن منبه مي گويد: بلا و مصيبت از آن جهت بر آدمي وارد مي شود تا او را به دعا و خواندن آفريدگارش وادارد، خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: {وإذا أنعمنا على الإنسان ونئا بجانبه وإذا مسه الشر فذو دعاء عريض}[فصلت : 51] يعني: «و چون انسان را نعمت بخشيم روى برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبى بدو رسد دست به دعاى فراوان بردارد.»
به اين ترتيب فرد به زاري، توکل و دعاي خالصانه روي مي آورد که بر ايمان و يقينش مي افزايد و نعمت توبه را براي وي حاصل نموده و شيريني ايمان را مي چشد، که البته همين خود از برطرف شدن بيماري اولي تر مي باشد.

آنچه اهل توحيد و يکتاپرستي، که صبر پيشه نموده و نزد کاهن و ساحري نرفته و از قبر يا فرد بزرگي طلب حاجت نمي کنند، والاتر از آن است که بيان ژرفاي آن در سخن بگنجد. مؤمنان همگي داراي سعادت بزرگي هستند؛ چنانچه دچار بيماري يا تنگدستي از جانب خداوند يگانه گردند هرگاه درخواستي داشته باشند تنها از خداي خويش مي طلبند و چون کمکي بخواهند آن را از خداوند تمنا مي کنند، آنگونه که بر حضرت ايوب عليه السلام گذشت: { وأيوب إذ نادى ربه أني مسني الضر وأنت أرحم الرحمين } [ الأنبياء : 83] يعني: «و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان!»

بنگريد به عظمت بلا و مصيبت هايي که بر ايوب عليه السلام وارد آمد، همه ي ثروت و خانواده ي خويش را از دست داد، به چنان بيماري گرفتار شد که تمام بدنش بجز زبان و قلبش از کار افتاد و با اين همه شب و روز درحال حمد و سپاس خداوند بود و روز شبش را با رضايت از پروردگار خود سپري مي کرد؛ چرا که مي دانست همه چيز به دست خدا است، از درد و ناخوشي پيش کسي ناله و شکايت مي کرد و با عباراتي مخلصانه خدايش را فراخواند و گفت: {إني مسنى الضر وأنت أرحم الراحمين} يعني: «كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان!» خداوند نيز بلا را از وي دور ساخت و وي را اينگونه ستود: { إنا وجدناه صابراً نعم العبد أنه أواب} [ص:44] يعني: «ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده‏اى به راستى او توبه‏كار بود.» در برخي روايات نيز آمده است: { يا ابن آدم ، البلاء يجمع بيني وبينك ، والعافية تجمع بينك وبين نفسك } يعني: «اي فرزند آدم، بلا و مصيبت مرا با تو گردآورد و سلامتي و عافيت ترا با خويش!»

6ـ فايده ي ديگر بيماري ها: پيدايش انواعي از تعبد و بندگي در وجود انسان است. در دل هاي آدمي اشکال متفاوتي از تعبد و بندگي خداوند رخ مي نمايد همچون ترس و خشيت و پي آمدهاي آن. انگيزه ي انجام چنين عباداتي داراي اسباب و علل خاص خود هستند. چه بسيار تنگنا و دشواري هايي که موجب پيدايش استقامت فرد و گريز او به سوي خداوند و دور گشتن وي از خطا و گناه شده است. درعوض چه بسيار کساني که تا صحت و سلامتي شان را از دست نداده اند متوجه خداوند نشده و پس از آن به کنکاش در دين خويش و نماز و نيايش پرداخته اند، با اين اوصاف، آيا بيماري فرد براي او چيزي جز نعمت و موهبت بوده است؟ قرآن کريم: {ومن الناس من يعبد الله على حرف فإن أصابه خير اطمأن به وإن أصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنيا والآخرة } [ الحج : 11] يعني: « و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر کناره [و بدون عمل] مى‏پرستد پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايى بدو رسد روى برتابد، در دنيا و آخرت زيان ديده است.»

بر بنده است تا در حالت تيره روزي خداوند را بندگي کند همچنان که در خوشي و نيک بختي بايد او را بپرستد، بايد او را در آنچه خود دوست نمي دارد بندگي کند همچنان که در انچه خود دوست مي دارد بندگي اش مي نمايد. بندگي انسان ها در سختي و تنگنا حاصل مي شود و درجات اشخاص در اين مورد با هم يکي نخواهد بود، براساس منزلت آنان نزد خداوند متعال؛ کساني که اهل بهشتند در دنيا هداياي مشکلات و گرفتاري ها را پي در پي دريافت مي کنند تا آنکه پاک و زلال از اين دنيا رخت برمي بندند. رواىت مي شود که آنگاه که عروه بن زبير دچار خوره در پايش شده بود گفت:{ اللهم كان لي بنون سبعة فأخذت واحداً وأبقيت ستة، وكان لي أطراف أربعة فأخذت طرفاً وأبقيت ثلاثة، ولئن ابتليت لقد عافيت، ولئن أخذت لقد أبقيت } يعني: «بارالها! من هفت پسر داشتم، تو يکي را از من گرفتي و شش پسر ديگر را باقي گذاشتي، چهار دست و پا داشتم و يکي را برگرفتي و سه تاي ديگر را وانهادي، اگر مبتلا ساختي عافيت نيز داده اي و اگر گرفته اي باقي نيز نهاده اي!»، سپس نگاهي به پاي خود که قطع شده بود در تشت انداخت و گفت: { إن الله يعلم أني ما مشيت بك إلى معصية قط وأنا أعلم} يعني: «خداوند نيک مي داند که من با تو هرگز به سوي معصيتي راه نپيمودم و من نيز مي دانم.»

7ـ ديگر بهره ي بيمار شدن انسان مسلمان: آن است که خداوند بواسطه ي آن تکبر، خودپسندي و غرور را از انسان بيرون افکند. ولي اگر کسي همواره بر يک احوال باشد و بدون مشکل و گرفتاري بماند پا را فراتر نهاده و سرمي پيچيد و آغاز و پايان را از ياد مي برد. اما خداوند متعال بيماري و رنجوري ها، آفات و خارج گشتن چرک و پليدي و بوي ناخوشايند و بلغم و ... از بدنش، ناراحتي گرسنگي و ناخوشي بيماري بر وي وارد آمده و کنترل نفع و ضرر، يا مرگ و زندگي و نه برخاستن از مرگ خويش را ندارد، گاه مي خواهد از چيزي سردربياورد و نمي تواند، مي خواهد مطلبي را به خاطر آورد و فراموشش مي کند، گاه درپي چيزي است و همان باعث نابوديش مي شود و از چيزي مي گريزد درحاليکه همان مايه ي نجات اوست، حتي در هيچ ساعتي از شبانه روز خود را از اينکه خداوند آنچه از توان ديدن و شنيدني که وي ارزاني داشته است را بازپس گيرد يا عقلش را بزدايد و يا آنکه تمام آنچه در دنيا به آن دل بسته است را از او بگيرد در امان نمي بيند. او بر چيزي از خود يا ديگران قدرتي ندارد، پس اگر خويش را بشناسد چه چيزي خوار و حقيرتر از او است؟ پس چگونه او را شايد که بر خداي خويش و بر آفريدگان وي تکبر نمايد و حال آنکه جز ناداني و جهل با خود ندارد؟

اين حال و روز کجا و تکبر و بزرگ منشي کجا؟ اما همانطور که پيشينيان گفته اند: ناسپاس ترين کسان به نعمت هاي پروردگار، فقيري است است که خداوند او را توانگر ساخته باشد. اين عادت انسان هاي فرومايه است که چون منزلت يابد باد به غبغب اندازد و فخرفروشد. به همين سبب است که خداوند بيماري و مصيبت ها را بر بنده اش چيره گرداند و انسان بيمار هرکس که باشد قلبي شکسته دارد. قلب وي بايد که شکسته شود، حال اگر فردي با ايمان باشد و قلب بشکند، در تيجه ي بيماري سودي که برده است همانا شکستگي و فروافتادن نفس وي و نزديکي خداوند باري تعالي بدوست، و اين خود بزرگ ترين فايده است.

پروردگار متعال فرموده است: { أنا عند المنكسرة قلوبهم } يعني: « من نزد دل هاي شکسته ي آنان هستم.» اين است آن رازي که در اجابت دعاهاي اين سه دسته نهفته است: مظلوم، مسافر و روزه دار. به دليل شکستن قلبهاي تک تک آن ها؛ غربت شخص مسافر و دلشکستگي اش، درهم شکستن و فرنشاندن نفس شوکت نفس و خوار نمودنش يا درباره ي بيمار و فرد مظلوم نيز همينطور است. بنابراين هرگاه خداوند اراده ي خير براي بنده اش نمايد او را داروي مصيبت و ابتلاء بنوشاند تا او را از بيماري هاي ويرانگر رهايي داده و با پاک شدن وي از آن او را سلامتي دوباره بخشد. پس مي توان فهميد که اين رنج و بيماري براي حمايت از ما است، پاک است آن خدايي که با مصيبت هايش رحم و مهرباني ورزد و با نعمت هايش مي آزمايد.

8ـ از جمله فوايد ديگر بيماري: انتظار بيمار براي گشايشي از جانب خداوند. از جمله برترين عبادت ها انتظار گشايش از جانب پروردگار است. حالتي که قلب بنده را به خداوند يگانه پيوند مي دهد. اين موضوعي ملموس و قابل مشاهده درباره ي بيماران و مصيب ديدگان مي باشد. مخصوصاً اگر بيمار موردنظر از معالجه ي خويش از جانب کل مخلوقات مأيوس شده و از همه نا اميد شده باشد و تنها به خداوند دل بسته باشد. چنين کسي مي گويد: پروردگارا! مرا با اين بيماري جز تو کسي نمانده است. چرا که شفاي او تنها اذن به خداوند متعال به دست مي آيد، و بزرگ ترين سببي است که بدان مي توان نيازها را برآورد. تعريف مي کنند که اطباء مردي را باخبر ساختند که علاج وي غيرممکن است و هيچ راهي براي نجات او وجود ندارد. آن مرد به بيماري سرطان مبتلا بود. خداوند به او الهام کرد تا در سحرگاهان دعا کند و بعد از آن وي شفا يافت. از لطائف اسرار توأم بودن فراخي و گشايش با شدت و سختي است در زماني که وي از همه جا بريده و اميد خويش را به همگان از دست داد، آن زمان است که گشايش و فراخي مي آيد. پس هرگاه که بنده اي از مخلوقات نا اميد گشته باشد و به خداي خويش بپيوندد آنگاه است که گشايش و فرج فرامي رسد. چنين بندگي جز با چنين فشار و دشواري به دست نمي آيد: {حتى إذا استيئس الرسل وظنوا أنهم قد كذبوا جاءهم نصرنا } [ يوسف : 110] يعني: « تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند، و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده، يارى ما به آنان رسيد.»

9ـ از فوايد ديگر بيماري: نشانه ي اراده ي خير خداوند بر فرد مبتلا مي باشد. از حضرت ابوهريره رضي الله عنه بصورت مرفوع روايت شده: {من يرد الله به خيراً يصب منه } [ رواه البخاري] يعني: « کسي که خداوند ارادهء خير به او داشته باشد، او را به مصيبتي گرفتار سازد.» مفهوم حديث آن است که خداوند کسي را که خيرش را نخواهد به مصيبتي گرفتار نسازد تا آنگاه که به سوي پروردگارش بازگردد.

در مسند امام احمد از حضرت ابوهريره رضي الله عنه روايت شده است که: {مر برسول الله صلى الله عليه وسلم أعرابي أعجبه صحته وجلده ، قال : فدعاه فقال له: متى أحسست بأم ملدم؟ قال: وما أم ملدم؟ قال: الحمى، قال: وأي شيء الحمى؟ قال: سخنة تكون بين الجلد والعظام ، قال : ما بذلك لي عهد ، وفي رواية : ما وجدت هذا قط ، قال: فمتى أحسست بالصداع؟ قال: وأي شيء الصداع؟ قال: ضربات تكون في الصدغين والرأس، قال: مالي بذلك عهد، وفي رواية: ما وجدت هذا قط، قال: فلما قفا ـ أو ولى ـ الأعرابي قال: من سره أن ينظر إلى رجل من أهل النار فلينظر إليه } [ وإسناده حسن ] يعني: «يک روز يک اعرابي از نزد رسول خدا صلي الله عليه و سلم گذشت و چابکي و سلامتي او آنحضرت صلي الله عليه و سلم را به شگفت آورد. پيامبر صلي الله عليه و سلم او را فراخواند و فرمود: چه وقت احساس تب کرده اي؟ پاسخ داد: تب ديگر چيست؟ فرمود: گرماي بدن. گفت: اين گرما چگونه است؟ فرمود: گرمايي است در پوست و استخوان. گفت: روزگاري است که چنين چيزي نداشته ام. [در روايتي ديگر مي گويد: هرگز چنين چيزي مرا نبوده است.] فرمود: پس کي بوده است که احساس سردرد نموده باشي؟ گفت: سردرد چيست؟ فرمود: ضرباني است در شقيقه ها و در سر انسان. گفت: چنين چيزي را روزگاري است نداشته ام. [در روايتي ديگر مي گويد: هرگز چنين چيزي مرا نبوده است.] وقتي که اعرابي دور شد، فرمود آنکه خواهد مردي از اهالي دوزخ را ببيند برود و او را بنگرد.» بنابراين انسان کافر کالبدش سالم و قلبش مريض است و انسان مؤمن بالعكس.

10ـ بيماري فايده ي ديگري نيز دارد: چنانچه بنده اي بر راه و شيوه ي درست برود و عبادت کرده و در آسودگي اش خداوند را بشناسد، هرآنچه از اعمال صالح که وي در حالت تندرستي مي کرده است براي وي درصورت ناتواني اش در اثر بيماري محفوظ مي ماند، و اين گراميداشت و برتري بسياري است از جانب خداوند متعال. اين چيزي بالاتر از پوشانيدن گناهان و کفاره ي آن هاست، حتي اگر بيهوش گشته يا عقلش زايل شود تا وقتيکه درپيوند با خداوند بوده است براي او اعمال صالح نوشته مي شوند. خداوند را در آسودگي ات بشناس تا تو را در سختي و فشار بشناسد. درادامه گناهانش کاهش يابد و چنانچه عقلش زايل گردد، گناهي بر وي نوشته نشود اما اعمال صالحي، که در سلامت و تندرستي انجام مي داد، همچنان يادداشت مي شوند. در مسند امام احمد از عبدالله بن عمرو نقل شده که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده اند: { ما من أحد من الناس يصاب بالبلاء في جسده إلا أمر الله عز وجل الملائكة الذين يحفظونه ، فقال : اكتبوا لعبدي كل يوم وليلة ما كان يعمل من خير ما كان في وثاقي } يعني: «کسي از مردم نيست که مبتلا به بيماري و مرضي در جسمش گردد مگر آنکه خداوند عزوجل به فرشتگان محافظ وي امر کند: براي بنده ي من هر روز و شب هرآنچه را که از اعمال خير در پايبندي اش به من انجام مي داد بنويسيد.»

11ـ فايده ي ديگر بيماري: جنانچه بنده اي در بهشت داراي منزلت و جايگاهي باشد و با اعمالش نتواند بدان دست يابد خداوند او را به بدنش مورد ابتلا قرار مي دهد. ابن حبان در صحيح خود از حضرت ابوهريره رضي الله عنه آورده است که مي گويد: رسول الله صلى الله عليه و سلم فرموده است: {إن الرجل ليكون له عند الله المنزلة فما يبلغها بعمل ، فما يزال يبتليه بما يكره حتى يبلغه إياها} يعني: «فرد ممکن است نزد خداوند جايگاهي داشته باشد که با اعمالش بدان دست نمي يابد و خداوند همچنان بدانچه نمي پسندد مبتلا مي سازد تا بدان پايه و منزلت برسد.» سلام بن مطيع :مي گويد: "اللهم إن كنت بلغت أحداً من عبادك الصالحين درجة ببلاء فبلغنيها بالعافية" يعني: «الهي! اگر کسي از بندگان صالحت را بواسطه ي بلا و مصيبت به درجه اي مي رساني، مرا با سلامتي و عافيت بدان برسان.»

12ـ فايده ي ديگر بيماري: انسان بدينوسيله قدر عافيت و صحت را بيشتر مي داند. اگر در آرامش و سلامت پرورده شده باشد درد و رنج مبتلايان را درک نمي کند و قدر نعمت خويش را نمي شناسد. با گرفتار مصيبت شدن، فرد تمام آرزو و هدفش بازگشتن به همان حالت نخست خواهد بود. اگر بيماري نمي بود، قدر سلامتي را کسي نمي دانست و چنانچه شب فرانمي رسيد قدر روز را نمي دانستند و اگر اين اضداد و تفاوت ها نمي بودند بسياري از نعمت ها ناشناخته مي ماندند. به اين ترتيب هر بيماري با ديدن کسي که حالش از وي بدتر است خدا را شکر مي گويد و هر توانگري کسي را مي بيند که از وي داراتر است و هر تنگدستي کسي را مي بيند که از وي دست تنگ تر است. ميزان صحت و سلامتي بندگان به نسبت بيماري آن ها چقدر است، با تمام فوايد و بهره هايي که وي از آن بي اطلاع است. خداوند متعال مي فرمايد: { وعسى أن تكرهوا شيئاً وهو خير لكم } [ البقرة :216] يعني: « و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است.» براي همين روايت مي کنند که وقتي خداوند ذريه ي آدم را پراکنده ساخت وي درميان ايشان توانگر و بي چيز و خوبروي را ديد و اشخاص سالم را مانند خويش و مبتلايان را نيز بر شکل خويش مشاهده نمود، پيامبران را ديد که بر شکل آنان و همچون چراغ بودند و گفت: پروردگارا! آيا بين بندگانت تساوي برقرار ننموده اي؟ فرمود: من دوست دارم که سپاس گفته شوم. زماني که بنده اي فرد مبتلايي را مي بيند مي گويد: سپاس خداي را که من را از آنچه تو بدان مبتلا هستي عافيت بخشيد. به اين ترتيب خداوند به شرط سپاس گفتن او را از آن بلا سالم مي دارد و اگر فرد مبتلا نيز صبر پيشه نمايد، به پاداشي بزرگ دست مي يابد.

شگفت آن است که وقتي بنده اي به دنياي خويش مي نگرد کساني ار مي نگرد که از وي بالاترند و اما وقتي که در دينداري کساني را مي نگرد به اشخاصي مي نگرد که از وي پايين تر باشند و مي بيني که مي گويد: ما از ديگران بهتريم. ولي درمورد دنيا چنين نمي گويد.

کسي که درد بيماري ها را چشيده باشد در پي آن قدر و قيمت صحت و سلامت را درمي يابد. نسبت بيماري او در برابر سلامتي اش چه ميزان است. روايت مي کنند که فضيل دختر کوچکي داشت و کف دستان آن دختر به يک بيماري مبتلا شد، يک روز از دخترش پرسيد: دخترکم! کف دستت در چه حال است؟ گفت: پدر جان خوبم! قسم به خدا که اگر خداوند اندکي از من را مبتلا ساخته، بسيار آن را سالم داشته است. کف دستم را مبتلا نموده و ساير بدنم را عافيت بخشيده است، پس شکر و سپاس او را است بدين سبب.

13ـ فايده ي بعدي بيماري و درد و رنج: نيکي و مهر پروردگار بر بنده اش مي باشد. چرا که خداوند او را براي رحمت و مهرباني آفريده است، چنانچه مي فرمايد: {ما يفعل الله بعذابكم إن شكرتم وءامنتم } [ النساء: 147] يعني: « اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مى‏خواهد با عذاب شما چه كند؟» همچنين گفته اند:

"وربما كان مكروه النفس إلى....... محبوبها سبب ما مثله سبب "

معني شعر:

«بسا آنچه نفس نمي پسندد خود سببي است........... که مانند ندارد جهت نيل به محبوب.»

اما بيشتر افراد از خداوند و حکمت هايش بي خبرند. با اين حال پروردگار به خاطر ناداني، ناتواني و نقصانشان به آنان رحمت مي آورد. در آثار بيان شده که هرگاه بلايي بر سر بنده بيايد و خداوند را فرابخواند و در اجابت آن درنگ شود، مردمان مي گويند: خدايا آيا بر او رحم نمي آري؟ و خداوند مي فرمايد: { كيف أرحمه من شيء به أرحمه؟ } يعني: «چگونه به خاطر چيزي بر او رحم آورم که بدان بر او رحم آورده ام؟» به عنوان مثال وقتي پدري فرزندش را به نوشيدن داروي تلخ مجبور مي سازد و فرزند مي گريد و مادرش مي گويد: بر او رحم نمي کني؟ درحاليکه عملکرد پدر دقيقاً مصداق رحم آوردن بر فرزند است، مثال برتر ازآن خداوند است. بنابراين بنده نسبت به پروردگارش به سبب ابتلايش بدگمان نشود بلکه بداند که اين احسان و نيکي خداوند بر اوست.

"لعــــــل عتبك محمود عواقبه ...........وربما صحت الأجساد بالعلل"

معني شعر:

«چه بسا که دشواري ها ترا فرجام نيک به بارآورد .......... و چه بسيار تن هايي که از رنجوري هايي سالم اند.»

14ـ فايده اي ديگر از جمله فوايد بيماري: آن باعث پديد آمدن بهبودي و سلامتي از بسياري از بيماري ها بوده و چنانچه آن دردها نبودند اين عافيت حاصل نمي شد. اين درباره ي بسياري از بيماري ها صدق مي کند؛ مثلاً تبي که اکنون به تب مالاريا معروف مي باشد، در آن منافع زيادي براي بدن وجود دارد که تنها خدا مي داند. از جمله آنکه باعث دفع مواد زائد و جريان يافتن برخي مواد فاسد و بيرون رفتن آن ها که دوايي بر آن کارگر نيست از بدن مي گردد.

بعضي از پزشکان متبحر مي گويند: بسياري از بيماري ها که بروزاتي چون تب به همراه دارند بهبودي را به بيمار مژده مي دهند، در اين حالت تب براي او از نوشيدن دواهاي بسيار سودمندتر است. از جمله بيماري هايي که بروز تب باعث بهبودي فرد بيمار مي شود مي توان تراخم، لرز و سکته، که نوعي بيماري است که به کج شدن فک و صورت بيمار مي انجامد. گذشته از فايده ي مذکور از جمله بهترين بيماري ها براي پوشاندن بيماري ها و کفاره ي آن ها است. در صحيح مسلم از جبران نقل شده که رسول الله صلى الله عليه و سلم نزد ام سائب رفت و پرسيد: " ترا چه شده است؟" پاسخ داد: تب دارم، که خدا آن را برکت ندهد. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: {لا تسبي الحمى فإنها تذهب خطايا بني آدم كما يذهب الكير خبث الحديد } يعني: « تب را دشنام مده که تب گناهان فرزند آدم را مي برد همانطور که کوره ي آهنگر چرک و زنگار و ريم آهن را مي برد.» و در مسند امام احمد با سند صحيحي آمده است: { حمى يوم كفارة سنة } [ عن ابن عمرو ] يعني: «تب کفاره ي يک سال است.» و در بخش ادب صحيح بخاري از حضرت ابوهريره رضي الله عنه آمده است: { ما من مرض يصيبني أحب إلى من الحمى } يعني: «هيچ بيماري نزد من خوش تر از تب نيست.» براي آنکه در تمام اعضاء و مفاصل که عدد آن ها 360 مفصل مي باشد داخل مي گردد و مي گويند در بدن انسان تاثيري را مي گذارد که به هيچ ترتيب و مگر تا يک سال بعد از آن بطور کامل از ميان نمي رود.

15ـ فايده ي ديگر بيماري: دادن هشدار به انسان است: {ولقد أخذناهم بالعذاب فما استكانوا لربهم وما يتضرعون}[ المؤمنون:76] يعني: «و به راستى ايشان را به عذاب گرفتار كرديم و[لى] نسبت به پروردگارشان فروتنى نكردند و به زارى درنيامدند.»، {وأخذناهم بالعذاب لعلهم يرجعون } [الزخرف: 48 ] يعني: « و به عذاب گرفتارشان كرديم تا مگر به راه آيند.» بنابراين خداوند او را به دردي مبتلا نساخت مگر براي آنکه او را بترساند تا بلکه به سوي پروردگارش بازگردد. امام ابوداود از عامر بصورت مرفوع روايت کرده است که: { إن المؤمن إذا أصابه سقم ثم أعفاه منه كان كفارة لما مضى من ذنوبه وموعظة له فيما يستقبل، وإن المنافق إذا مرض ثم أعفي كان كالبعير عقله أهله ثم أرسلوه فلم يدر لم عقلوه ولم أرسلوه } يعني: «وقتي رنج و ناتواني که بر يک مؤمن وارد آمده و سپس از آن خلاص مي شود براي وي کفاره ي آنچه از گناهان که پيشتر مرتکب شده باشد است و پند و موعظه اي است براي آينده ي او، زماني هم که يک منافق بيمار شود و سپس بهبود يابد همچون شتري است که صاحبش او را ببندد و سپس رهايش سازد و او هيچ نمي داند که براي چه او را بستند و چرا رهايش ساختند.»

16ـ از فوائد بيماري: خداوند بواسطه ي آن شکر و سپاسگزاري را خارج مي سازد. وقتيکه بنده اي بعد از سلامتي که داشته دچار بيماري شود و پس از نزديکي و قربت دچار فراق و هجران گردد از جان و دل مشتاق عافيت و آرامش خواهد بود و درنتيجه به واسطه ي دعا و نيايش در معرض وزش نفحات خداوندي قرار گيرد که چيزي جز دعا قضا و قدر را بازنمي گرداند، پس بايد که به خداوند توسل جسته و مانند اشخاص نادان خود را مجبور به تحمل آن ننموده و نگويد: لزومي ندارد که از او چيزي بخواهم که او خود بر حال من آگاه است! چرا که خداوند خود بندگانش را به جهت بزرگداشتش به درخواست از وي دستور داده است و اگر از وي درخواست نشود خشم گيرد. زمانيکه خداوند بنده اي را سلامت دوباره بخشيد و آن را بدو بازگرداند فرد قدر آن نعمت را خوب خواهد دانست و با اشتياق سپاس خواهد گفت شکر و سپاسي کسي که بيماري را مي شناسد و با آن بوده و درد و رنج آن را چشيده باشد و نه شکر آنکس را که تنها تعريف آن را شنيده و درد آن را نشناخته باشد. چنانچه مشهور است: "آشناترين مردمان به مصايب مصيبت ديده ترين آنان اند." آنگاه که پروردگار متعال درد و فشار بيماري، فقر يا ترس را از روي بنده برداشت و او را به فراخي امنيت، عافيت و توانگري برساند شور و نشاط و شکر و محبتش به پروردگار به دليل شناختن او وضعيت خويش چند برابر گردد، اما حال و وضعيت آنکه در راحتي و توانگري پرورده شده و جز آن را نشناسد آنگونه نخواهد بود.

17ـ ديگر فايده ي بيماري: آگاهي بنده از ميزان حقارت و نيازمندي اش به آفريدگار مي باشد. موجودات زمين و آسمان ها همگي محتاج او هستند، همگي نيازمندان او هستند و از همه بي نياز است. چنانچه بيماري هايي را بر بندگانش مستولي ننمايد خويش را از ياد خواهند برد، براي همين پروردگار کاري کرد تا بيمار شوند و نيازمند تا تكرار موقعيت هاي نيازمندي و عجز باعث فرونشاندن نشانه هاي ادعاي وي مي گردد، همان ادعاي خدا بودن. چنانچه آن ها را بدون حس نيازمندي و ناداري رها مي ساخت، گستاخ گشته و ادعاي ربوبيت مي کرد چرا که در نفس انسان مشابهتي با ربوبيت وجود دارد و براي همين خداوند خواري بندگي رابر وي چيره ساخت که خود بر چهار نوع است: خواري نيازمندي، خواري فرمانبري، خواري محبت، چون انسان عاشق همواره خوار و ذليل معشوق خويش است، و ذلت معصيت. در هرحال زماني که شخص بيمار مي شود هرکس که باشد فقر و نيازمندي خويش را به خداوند به خوبي احساس مي کند.

شايد بگويي: اين شواهد بيانگر آن است که بلا و مصيبت در دنيا بهتر از نعمت و رفاه است، پس آيا از خداوند طلب بلا و مصيبت نماييم؟ پاسخ منفي است، هيچ لزومي به اين کار نيست. درعوض پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم هنگامي که اهل طائف ايشان را بيرون کردند اينگونه دعا نمود: {إن لم يكن بك غضب علي فلا أبالي، ولكن عافيتك أوسع لي} يعني: «چنانچه خشم تو بر من نباشد مرا باکي نيست، ليکن عافيتت برايم فراختر است.» و نيز روايت شده است که وقتي که حضرت عباس رضي الله عنه از رسول الله صلى الله عليه و سلم خواست تا به او دعايي را بياموزد، آنحضرت فرمود: {سل الله العفو والعافية ، فإنه ما أعطى أحد أفضل من العافية بعد اليقين} يعني: «از خداوند عفو و سلامت درخواست نما چون پس از ايمان چيزي بهتر از عافيت به کسي بخشيده نشده است.» و حسن [بصري] مي گويد: خيري که در ان شري نباشد همان عافيت و آسودگي همراه با شکر و سپاس است، چه بسيار نعمت داده شدگاني که شکرگزار نيستند و اين به قدري آشکار است که نيازي به شاهد و دليل آوردن ندارد.

سزاوار است که از خداوند سبحان نعمت کامل در دنيا و دور کردن بلا و مصيبت را درخواست کنيم. ليکن چنانچه بنده اي دچار بلا و مصيبتي گشت براي او بهتر است که صبر نموده و به قضاي الهي راضي باشد.

ترجمه: مسعود
منبع: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر