1 ذی الحجه سال 2 هـ.ق.
ازدواج علي با فاطمه رضی الله عنها
فاطمه دختر امام متقيان، سردار فرزندان آدم و رسول خدا صلی الله علیه و سلم است. مادرش خديجه دختر خويلد بود، كنيهاش ام ابيها:(1) (مادر پدرش) است. در سن سی و پنج سالگي رسول الله صلی الله علیه و سلم و پيش از بعثت متولد شده است.(2) پيامبر صلی الله علیه و سلم در سال دوّم هجرت بعد از جنگ بدر او را به عقد ازدواج علي بن ابي طالب رضی الله عنه در آورد و خداوند سه فرزند به نامهاي حسن و حسين و ام کلثوم به او عنايت كرد.
1 - مهريه و جهيزيه فاطمه رضی الله عنها
علي رضی الله عنه میگويد: از فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم خواستگاري كردم، یکی از کنیزهایم گفت: آيا خبر داري كه به خواستگاري فاطمه دختر پيامبر رفتهاند؟ گفتم: خير. گفت: از او خواستگاري كردهاند، چرا به نزد پيامبر نمیروي تا او را به عقد (ازدواج) تو در آورد. گفتم: مگر من چيزي دارم كهاو را به همسری به من بدهد؟ گفت:يقين دارم اگر پيش پيامبر صلی الله علیه و سلم بروي و خواستگاري كني، او را به نكاح تو در ميآورد. گويد: سوگند به خدا، همواره مرا اميدوار ميكرد تا آنكه به خدمت پيامبر رفتم، وقتي نشستم زبانم بند آمد و به خدا از هيبت او نتوانستم چيزي بگويم. پرسيد: براي چه آمدي؟ نيازي داري؟ سكوت كردم، باز فرمود: «شايد آمدي از فاطمه خواستگاري كني؟» گفتم: آری، فرمود: «آیا چیزی برای مهریهاش داری؟» گفتم: سوگند به خدا اي رسول خدا چيزي ندارم، فرمود: «زره را چکار کردی؟» آن زره با ارزش است و قيمتش چهارصد درهم است، گفتم: آن را دارم. فرمود: «آن را به عنوان مهريه بده، او را به نكاح تو در آوردم». به اين ترتيب آن زره به عنوان مهريه دختر پيامبر صلی الله علیه و سلم تعيين شد.(3)
رسول الله صلی الله علیه و سلم فاطمه را با پارچهای مخملی، یک مُشک و یک بالش از پوست كه داخل آن را با گياه اذخر پر كرده بودند، آماده فرمود. اينها جهيزيه سيده فاطمه بوده است.(4)
در روايات شيعه آمده كه علي گفته است: زرهام را برداشتم و به بازار رفتم و آن را به چهارصد درهم به عثمان بن عفان (خليفه سوم) فروختم، وقتي درهمها را تحويل گرفتم و او زره را از من تحویل گرفت، گفت: ای اباالحسن آیا من بیش از تو سزاوار این زره نیستم و تو بیشتر سزاوار داشتن این درهمها نیستی؟ گفتم: البته، گفت: حال كه چنين است اين زره از طرف من هديه است و به تو تقديم ميكنم. لذا زره و درهمها را گرفتم و آمدم آنها را جلوي پيامبر صلی الله علیه و سلم گذاشتم و ماجرا را برايش تعريف كردم، پيامبر براي عثمان دعاي خير كرد.(5)
2- زفاف سيده فاطمه رضی الله عنها
اسماء دختر عميس گويد: من در آماده كردن فاطمه براي زفاف حضور داشتم، وقتی صبح شد رسول الله صلی الله علیه و سلم به در خانه آمد و گفت: «اي ام ايمن برادرم را صدا كن. ام ايمن گفت: برادر توست و حال آنکه دخترت را به نكاحش درمیآوری؟ گفت: آري. ام ايمن گويد: علي را صدا زديم و آمد – پيامبر صلی الله علیه و سلم رويش آب پاشيد و برايش دعاي خير كرد. سپس گفت: فاطمه را برايم صدا كنيد. اسما میگويد: فاطمه را صدا زدند در حالي كه از شدّت شرم و حيا آمدن برايش مشكل بود، خطاب به او گفت: «سكوت كن كه تو را به محبوبترين اهل بيتم به نكاح دادم.» روي فاطمه هم آب پاشيد و برايش دعاي خير كرد، پیامبر برگشت كه برود که چشم مباركش به خانمی افتاد، گويا صورت خانم پوشيده بود – پرسيد كيستي؟ گفتم: منم، گفت: أسمايي؟ گفتم: آري، گفت: دختر عميس؟ گفتم: آري، گفت: آمدي به احترام دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم او را براي زفاف آماده كني، گفتم: آري و ایشان برايم دعای خير كرد.(6)
3- ولیمهی عروسی
از بريده رَضِیَ اَللهُ عَنْهَا روايت است: وقتي علي از فاطمه خواستگاري كرد رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «انه لابد للعرس من وليمة»: (براي عروسي وليمه لازم و اجتناب ناپذير است)، وی میگويد: سعد گفت: یک قوچ به عهدهی من، گروهي از انصار برايش چند پیمانه ذرّت جمعآوري كردند، شب زفاف كه فرا رسيد رسول الله صلی الله علیه و سلم به علي فرمود: «تا وقتی که با من ملاقات میكني چیزی نگو»، آن وقت رسول الله صلی الله علیه و سلم درخواست آب کرد، وضو گرفت و روي علي پاشيد و اين گونه دعا كرد: «اللّهمّ بارك فيهما و بارك عليهما و بارك في شلبهما»([7]) :(پروردگارا در زندگي اين دو بركت بده و بركت نصيبشان كن و به فرزندانشان بركت عنايت فرما).
4- شيوه زندگي علي و فاطمه رضی الله عنها
زندگي علي و فاطمه كه مجبوبترين افراد در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند، زندگي زاهدانه، سخت و همراه صبر و تحمّل سختيها بود. هناد از عطا روايت ميكند كه به من خبر دادهاند علي گفته است: روزهاي متوالي بر ما میگذشت كه نه در خانهی ما و نه در خانهی رسول الله صلی الله علیه و سلم چيزي براي خوردنيافت نميشد. از خانه بيرون شدم، ديدميك دينار سر راه افتاده، لحظاتي صبر كردم، در تردید بودم که آیا آن را بردارميا نه و بالاخره تنگدستي شديد باعث شد كه آن را بردارم و با آن از حمّالها یا آرد فروش آرد خريدم و به خانه آوردم و به فاطمه گفتم: خمير كن و نان بپز، شروع به خمير كردن نمود. امّا از شدّت گرسنگي نزديك بود روي لبه تشت بيافتد، سپس نان پخت، من خدمت پيامبر صلی الله علیه و سلم رفتم. او را در جريان گذاشتم، فرمود: «كلوه فانه رزق رزقكموهالله عزوجل»(8): (بخوريد آن رزقي بوده كه خداوند نصيب شما كردهاست).
از شعبي روايت كه علي میگفت: با فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه و سلم ازدواج كردم در حاليكه من و او بستر و رختخوابي جر پوست قوچي كه شب براي خواب نداشتيم، روز كه ميشد روي همان پوست براي شتر آبكش مان علف میداديم و غير از آن شتر كاري نداشتيم.(9)
از مجاهد روايت است که علي ميگفت:يك بار در مدينه بشدّت گرسنه شدم. لذا براي یافتن كار به اطراف مدينه رفتم. در آنجا با زني برخوردم كه مقداري خاک و كلوخ جمع كرده بود و میخواست گل درست كند، پيش آن زن رفتم و به توافق رسيديم كهاز چاه برايش آب بكشم و در برابر هر سطل آب يك خرما به من بدهد. شانزده سطل آب بالا كشيدم تا اينكه دستهايم تاول زد. پيش آن زن آمدم، برايم شانزده خرما شمرد. خرماها را گرفتم و خدمت پيامبر آمدم وماجرا را برايش تعريف كردم. پيامبر صلی الله علیه و سلم از همان خرماها با من خورد.(10)
اين روايت از شدّت تنگدستي امير مؤمنان علي در مدينه حكايت دارد و از اين روايت راه صحيح مقابله با مشكلات و سختيها را میآموزيم. چون علي براي مقابله با فقر و تنگدستي بدنبال كسب رزق حلال از راه مشروع بيرون ميرود و به انتظار كمك وياري نيكوكاران و اهل خير ننشست. نكته ديگر اين كه علي در حاليكه از شدّت گرسنگي رنج ميبرد، سختي طاقت فرساي كار را تحمل كرد. مورد ديگري كه در اين روايت قابل ملاحضه است، ايثار و گذشتی است در این كه اميرالمؤمنين مزد كارش را نگهداشت و علي رغم گرسنگي شديد باز هم تا خدمت پيامبر رسید صبر كرد و آن را با رسول الله صلی الله علیه و سلم خورد.(11)
1-اسد الغابه 5/520 الاصابه 4/365.
2- الطبقات ابن سعد 8/26.
3- دلايل النبوه، بيهقي 3/160 اسناد آن حسن است.
4- صحيح السيرهالنبويه /667، مسند فاطمهالزهراء و آنچه در فضيلتش در روايات نقل شدهاست از سيوطي با تحقيق فؤاد احمد زمري/189.
1 - مهريه و جهيزيه فاطمه رضی الله عنها
علي رضی الله عنه میگويد: از فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم خواستگاري كردم، یکی از کنیزهایم گفت: آيا خبر داري كه به خواستگاري فاطمه دختر پيامبر رفتهاند؟ گفتم: خير. گفت: از او خواستگاري كردهاند، چرا به نزد پيامبر نمیروي تا او را به عقد (ازدواج) تو در آورد. گفتم: مگر من چيزي دارم كهاو را به همسری به من بدهد؟ گفت:يقين دارم اگر پيش پيامبر صلی الله علیه و سلم بروي و خواستگاري كني، او را به نكاح تو در ميآورد. گويد: سوگند به خدا، همواره مرا اميدوار ميكرد تا آنكه به خدمت پيامبر رفتم، وقتي نشستم زبانم بند آمد و به خدا از هيبت او نتوانستم چيزي بگويم. پرسيد: براي چه آمدي؟ نيازي داري؟ سكوت كردم، باز فرمود: «شايد آمدي از فاطمه خواستگاري كني؟» گفتم: آری، فرمود: «آیا چیزی برای مهریهاش داری؟» گفتم: سوگند به خدا اي رسول خدا چيزي ندارم، فرمود: «زره را چکار کردی؟» آن زره با ارزش است و قيمتش چهارصد درهم است، گفتم: آن را دارم. فرمود: «آن را به عنوان مهريه بده، او را به نكاح تو در آوردم». به اين ترتيب آن زره به عنوان مهريه دختر پيامبر صلی الله علیه و سلم تعيين شد.(3)
رسول الله صلی الله علیه و سلم فاطمه را با پارچهای مخملی، یک مُشک و یک بالش از پوست كه داخل آن را با گياه اذخر پر كرده بودند، آماده فرمود. اينها جهيزيه سيده فاطمه بوده است.(4)
در روايات شيعه آمده كه علي گفته است: زرهام را برداشتم و به بازار رفتم و آن را به چهارصد درهم به عثمان بن عفان (خليفه سوم) فروختم، وقتي درهمها را تحويل گرفتم و او زره را از من تحویل گرفت، گفت: ای اباالحسن آیا من بیش از تو سزاوار این زره نیستم و تو بیشتر سزاوار داشتن این درهمها نیستی؟ گفتم: البته، گفت: حال كه چنين است اين زره از طرف من هديه است و به تو تقديم ميكنم. لذا زره و درهمها را گرفتم و آمدم آنها را جلوي پيامبر صلی الله علیه و سلم گذاشتم و ماجرا را برايش تعريف كردم، پيامبر براي عثمان دعاي خير كرد.(5)
2- زفاف سيده فاطمه رضی الله عنها
اسماء دختر عميس گويد: من در آماده كردن فاطمه براي زفاف حضور داشتم، وقتی صبح شد رسول الله صلی الله علیه و سلم به در خانه آمد و گفت: «اي ام ايمن برادرم را صدا كن. ام ايمن گفت: برادر توست و حال آنکه دخترت را به نكاحش درمیآوری؟ گفت: آري. ام ايمن گويد: علي را صدا زديم و آمد – پيامبر صلی الله علیه و سلم رويش آب پاشيد و برايش دعاي خير كرد. سپس گفت: فاطمه را برايم صدا كنيد. اسما میگويد: فاطمه را صدا زدند در حالي كه از شدّت شرم و حيا آمدن برايش مشكل بود، خطاب به او گفت: «سكوت كن كه تو را به محبوبترين اهل بيتم به نكاح دادم.» روي فاطمه هم آب پاشيد و برايش دعاي خير كرد، پیامبر برگشت كه برود که چشم مباركش به خانمی افتاد، گويا صورت خانم پوشيده بود – پرسيد كيستي؟ گفتم: منم، گفت: أسمايي؟ گفتم: آري، گفت: دختر عميس؟ گفتم: آري، گفت: آمدي به احترام دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم او را براي زفاف آماده كني، گفتم: آري و ایشان برايم دعای خير كرد.(6)
3- ولیمهی عروسی
از بريده رَضِیَ اَللهُ عَنْهَا روايت است: وقتي علي از فاطمه خواستگاري كرد رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «انه لابد للعرس من وليمة»: (براي عروسي وليمه لازم و اجتناب ناپذير است)، وی میگويد: سعد گفت: یک قوچ به عهدهی من، گروهي از انصار برايش چند پیمانه ذرّت جمعآوري كردند، شب زفاف كه فرا رسيد رسول الله صلی الله علیه و سلم به علي فرمود: «تا وقتی که با من ملاقات میكني چیزی نگو»، آن وقت رسول الله صلی الله علیه و سلم درخواست آب کرد، وضو گرفت و روي علي پاشيد و اين گونه دعا كرد: «اللّهمّ بارك فيهما و بارك عليهما و بارك في شلبهما»([7]) :(پروردگارا در زندگي اين دو بركت بده و بركت نصيبشان كن و به فرزندانشان بركت عنايت فرما).
4- شيوه زندگي علي و فاطمه رضی الله عنها
زندگي علي و فاطمه كه مجبوبترين افراد در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند، زندگي زاهدانه، سخت و همراه صبر و تحمّل سختيها بود. هناد از عطا روايت ميكند كه به من خبر دادهاند علي گفته است: روزهاي متوالي بر ما میگذشت كه نه در خانهی ما و نه در خانهی رسول الله صلی الله علیه و سلم چيزي براي خوردنيافت نميشد. از خانه بيرون شدم، ديدميك دينار سر راه افتاده، لحظاتي صبر كردم، در تردید بودم که آیا آن را بردارميا نه و بالاخره تنگدستي شديد باعث شد كه آن را بردارم و با آن از حمّالها یا آرد فروش آرد خريدم و به خانه آوردم و به فاطمه گفتم: خمير كن و نان بپز، شروع به خمير كردن نمود. امّا از شدّت گرسنگي نزديك بود روي لبه تشت بيافتد، سپس نان پخت، من خدمت پيامبر صلی الله علیه و سلم رفتم. او را در جريان گذاشتم، فرمود: «كلوه فانه رزق رزقكموهالله عزوجل»(8): (بخوريد آن رزقي بوده كه خداوند نصيب شما كردهاست).
از شعبي روايت كه علي میگفت: با فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه و سلم ازدواج كردم در حاليكه من و او بستر و رختخوابي جر پوست قوچي كه شب براي خواب نداشتيم، روز كه ميشد روي همان پوست براي شتر آبكش مان علف میداديم و غير از آن شتر كاري نداشتيم.(9)
از مجاهد روايت است که علي ميگفت:يك بار در مدينه بشدّت گرسنه شدم. لذا براي یافتن كار به اطراف مدينه رفتم. در آنجا با زني برخوردم كه مقداري خاک و كلوخ جمع كرده بود و میخواست گل درست كند، پيش آن زن رفتم و به توافق رسيديم كهاز چاه برايش آب بكشم و در برابر هر سطل آب يك خرما به من بدهد. شانزده سطل آب بالا كشيدم تا اينكه دستهايم تاول زد. پيش آن زن آمدم، برايم شانزده خرما شمرد. خرماها را گرفتم و خدمت پيامبر آمدم وماجرا را برايش تعريف كردم. پيامبر صلی الله علیه و سلم از همان خرماها با من خورد.(10)
اين روايت از شدّت تنگدستي امير مؤمنان علي در مدينه حكايت دارد و از اين روايت راه صحيح مقابله با مشكلات و سختيها را میآموزيم. چون علي براي مقابله با فقر و تنگدستي بدنبال كسب رزق حلال از راه مشروع بيرون ميرود و به انتظار كمك وياري نيكوكاران و اهل خير ننشست. نكته ديگر اين كه علي در حاليكه از شدّت گرسنگي رنج ميبرد، سختي طاقت فرساي كار را تحمل كرد. مورد ديگري كه در اين روايت قابل ملاحضه است، ايثار و گذشتی است در این كه اميرالمؤمنين مزد كارش را نگهداشت و علي رغم گرسنگي شديد باز هم تا خدمت پيامبر رسید صبر كرد و آن را با رسول الله صلی الله علیه و سلم خورد.(11)
1-اسد الغابه 5/520 الاصابه 4/365.
2- الطبقات ابن سعد 8/26.
3- دلايل النبوه، بيهقي 3/160 اسناد آن حسن است.
4- صحيح السيرهالنبويه /667، مسند فاطمهالزهراء و آنچه در فضيلتش در روايات نقل شدهاست از سيوطي با تحقيق فؤاد احمد زمري/189.
5- كشف الغمهاردبیلي 1/359 – بحار مجلسي/39 به نقل از كتاب: «الشيعه و اهل البيت».
6- فضايل الصحابة 2/955. ش/ 342 اسناد آن صحيح است.
7 - معجم الکبیر طبرانی ش1153،فضائل الصّحابة (2/858)با اسناد صحیح.
8 - كنز العمال 7/328؛ المرتضي ندوي/41.
9 - كنز العمال 7/133، المرتضي 41.
10 - صفهالصفوة 1/320، الموسوعة الحدیثیة مسند احمد-/1135 – اسنادش به دليل انقطاع ضعيف است.
11- التاريخ الاسلامي، حميدي 19/49-50.
6- فضايل الصحابة 2/955. ش/ 342 اسناد آن صحيح است.
7 - معجم الکبیر طبرانی ش1153،فضائل الصّحابة (2/858)با اسناد صحیح.
8 - كنز العمال 7/328؛ المرتضي ندوي/41.
9 - كنز العمال 7/133، المرتضي 41.
10 - صفهالصفوة 1/320، الموسوعة الحدیثیة مسند احمد-/1135 – اسنادش به دليل انقطاع ضعيف است.
11- التاريخ الاسلامي، حميدي 19/49-50.
0 نظرات:
ارسال یک نظر