وفات امام علي ابن حزم رحمه الله عليه


وفات امام علي ابن حزم رحمه الله عليه

زمان: 28 شعبان  سال 455 هـ.

امامي که مستقل بود، اقيانوسي بي کران و صاحب مهارت ها و آگاهي هاي بسيار ابومحمد علي بن احمد بن سعيد بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن معدان بن سفيان بن يزيد فارسي الاصل، سپس اندلسي، قرطبي و يزيدي غلام امير يزيد بن ابوسفيان بن حرب اموي -رضي الله عنه- معروف به يزيد الخير. نائب اميرالمؤمنين ابوحفص در دمشق، فقيهي حافظ، متكلم و اديب و وزيري ظاهري. نخستين کسي از صحابه که وارد اندلس شد حاکم اندلس، عبدالرحمن بن معاويه بن هشام؛ معروف به داخل بود .

ابومحمد در سال سيصد و هشتاد و چهار هجري قمري در شهر قرطبه متولد شد.

او در يک زندگي پر از نعمت و رفاه بزرگ شد. داراي هوش بسيار و ذهن فعالي بود و کتاب هاي ارزشمند بسياري نوشت. پدرش از بزرگان اهل قرطبه بود و در در دولت عامري سمت وزارت را به عهده داشت. ابومحمد نيز در همان جواني به وزارت منصوب گشت. در همان ابتدا در ادبيات و اخبار گذشتگان و شعر، در منطق و اجزاء فلسفه به استادي رسيد و تاثيري بر وي نهاد، که ايکاش از شر آن در امان مي ماند. اين علم وي را در نگارش کتاب هايي مساعدت کرد که در آن رويکرد قابل توجهي به علم منطق، که آن را بر ديگر علوم برتر مي دانست، داشت. او علم منطق را در رأس علوم اسلامي ميدانست و رنج هاي بسياري را به خاطر آن متحمل گشت. در علوم نقلي تبحر فراواني يافت، بطوريکه کسي مانند وي ماهر در آن يافت نمي شد و در فروع دين، و نه در اصول، بسيار در انديشه ي ظاهري زياده روي نمود.

مي گويند: او ابتدا بر اساس فقه شافعي عمل مي نمود و سپس اجتهادش او را به اين انديشه رسانيد که بطور کامل قياس را؛ چه آشکار و چه پنهان، نفي کند و تنها ظاهر نص و عموم كتاب و حديث را قبول داشته باشد و معتقد به برائت اصلي و استصحاب حال باشد و در اين زمينه کتاب هاي بسيار نوشت و بر اين عقيد مناظره ها نمود و درشت گويي و قلمفرسايي ها کرد و در ارتباط با امامان مذاهب ادب و احترام را کنار نهاد و درعوض به عبارات ناخوشايند و ناسزا و سخنان ناروا درباره ي ايشان پرداخت، کار به جايي کشيد که دسته هايي از مسلمانان از نوشته هاي وي رويگرداندند و او را رها ساخته و از وي گريختند و زماني مورد آزار قرار گرفت. برخي از علما به او توجه کرده و در کارهايش به قصد انتقاد و بهره بردن و گرفتن و نيز مواخذه نمودن جستجو و تحقيق نمودند و در آن مرواريد گرانبهايي را يافتند که در پوسته اي بي ارزش پيچيده شده است. بنابراين گاه از آن به وجد مي آمدند و گاه خرسند مي گشتند و گاه از يکه تازي او به تنگ مي آمدند. روي هم رفته کمال و توانايي اش مورد توجه بود. سخن هرکس را که مي خواست مي پذيرفت يا رها مي نمود جز رسول خدا -صلى الله عليه وسلم.

در تمامي علوم دست مي برد و تبحر کسب مي نمود. در نقل احاديث مهارت بسيار داشت و در نظم و نثر يدطولايي داشت. انساني ديندار و بسيار خير بود و اهداف زيبايي در سر داشت و نوشته هايش مفيد بود. علاقه اي به رياست نداشت و در خانه مي ماند و سرگرم علم و دانش مي ماند. ما درباره ي او زياده روي نمي کنيم، بزرگاني پيش از ما او را ستوده اند:

ابو حامد غزالي مي گويد: درباره ي اسماء خداوند -تعالى- كتابي را يافتم که ابومحمد بن حزم اندلسي آن را نگاشته و نشانه ي قدررت بالاي حفظ و حضور ذهن بسيار او است.

امام ابوالقاسم صاعد بن احمد مي گويد: ابن حزم در بين همه ي اهالي اندلس علوم اسلامي را بيشتر در خود گردآورده بود و علوم سخنوري او وسيع تر از همگان بود و در علم بلاغت و شعر ذوق زيادي داشت و داراي شناخت فراواني بر زندگينامه ها و اخبار گذشتگان بود. پسر او درباره ي چهارصد تاليف پدرش، ابومحمد، به من خبر داد که بالغ بر هشت هزار صفحه بود.

ابوعبدالله حميدي مي گفت ابن حزم حافظ حديث و فقه بود و احكام را از كتاب و سنت استنباط مي نمود، در انواع علوم خود را مشغول مي داشت، به علم خويش عمل مي کرد، کسي را مانند او نديده ام که هوش، سرعت حفظ، تقوا و دينداري همه راباهم داشته باشد. در ادبيات و شعر شايستگي و ذوقي سرشار داشت، هرگز کسي را نديده ام که مانند وي با چنان سرعتي بصورت في البداهه شعر بسرايد. شعرهاي بسياري دارد که آن ها را بر اساس حروف الفبا جمع کرده است.

ابوالقاسم صاعد مي گويد: پدر وي ابوعمر يکي از وزراي منصور محمد بن ابوعامر و مدبر دولت مؤيد بالله بن مستنصر مرواني بود و سپس وزارت مظفر و آنگاه ابومحمد وزارت مستظهر عبدالرحمن بن هشام را به عهده گرفت. بعد از مدتي از اين شيوه دست کشيد و به علوم شرعي روي آورد و به علم منطق توجه نمود و در آن مهارت يافت و سپس از آن هم روي برگرداند. – به عقيده ي من: وي تا وقتي که در درونش امور و انحرافاتي از سنت رشد ننمود از علم منطق روي برنگرداند.
او آن چنان به علوم اسلامي روي نمود که تا آن زمان در اندلس کسي به آن حد نرسيده بود.

يسع ابن حزم غافقي درباره ي ابومحمد چنين مي گويد: محفوظات وي دريايي مواج و جويباري روان است که از درياي او گوهرهاي حکمت بيرون آيد و بر گذار آن گياهان و درختان پربار در بهشت اراده و توانايي روييده است. دانش مسلمين را فراگرفته است و بر همه ي اهل دين سبقت گرفته است. کتاب "الملل والنحل" را به رشته ي تحرير درآورد. دوراني که ابن حزم ديندار نبود لباس ابريشم مي پوشيد و بر جايي جز تخت راضي نمي شد. به عنوان سفير برگزيده شد و به نيکي از عهده ي آن برآمد و به قصد "بلنسيه" به راه افتاد که مظفر، يکي از بزرگان، در در آن جا بود. عمر بن واجب در مورد او برايم چنين نقل کرد: وقتي که ما نزد پدرم در بلنسيه بوديم و او دروس مذهبي مي داد؛ ابومحمد بن حزم آن را شنيده و شگفت زده شد و از يکي از حاضران يک مسأله ي فقهي پرسيد. به او پاسخ دادند ولي او بدان پاسخ اعتراض کرد و بعضي از حاضران به او گفتند: اين علم در حيطه ي کاري تو نيست. او هم برخاست و به منزلش رفت و در آن جا خودش را حبس نمود و از گريستن بازنايستاد. پس از چند ماه وقتي به همانجا بازگشتيم و او به خوبي با آنان مناظره نمود و گفت: من دنباله ي حقيقت را مي گيرم و اجتهاد کرده و به مذهب خاصي مقيد نيستم.

آري،آنکه به درجه ي اجتهاد برسد و عده اي از ائمه نيز به اين موضوع گواهي بدهند، تقليد براي وي جايز نيست، همچنان که فقيه تازه کار و فرد معمولي که قسمتي يا بخش زيادي از قرآن را حفظ نموده باشد به هيچ وجه حق اجتهاد ندارد، اگر هم بخواهد اين کار را بکند چگونه اجتهاد مي کند و چه خواهد گفت؟ براساس چه دلايلي؟ چگونه پرواز مي کند درحاليکه هنوز پر در نياورده است؟

بخش سوم آنکه: فقيه بسيار محتاط و داراي فهم والا و محدث که خلاصه اي از فروع و کتابي هم از قواعد اصول را آموخته و حفظ دارد، و نحو را خوانده و در کارهاي حسنه مشارکت کرده و قرآن را حفظ نمايد و درعين حال به تفسير بپردازد و توان مناظره داشته باشد حائز رتبه اي از اجتهاد مقيد شده است و داراي اهليت بازنگري در دلايل ائمه را دارا مي باشد و هرگاه درباره ي مسأله اي حقيقت براي وي روشن گشته نص آن برايش اثبات شده باشد و يکي از ائمه ي معروف مانند ابوحنيفه، مالك، ثوري، اوزاعي، شافعي، ابوعبيد، احمد يا اسحاق بدان عمل نموده باشند. او نيز در اين مورد پيرو حق بوده و دنباله رو رخصت ها نباشد و پارسايي پيشه کند؛ پس از آشکار شدن حجت ها و دلايل ديگر براي وي روا نيست که تقليد کند.

ولي چنانچه بيم آن داشته باشد که بعضي از فقها بر سر اين حکم به نزاع پرداخته و داد و فرياد مي نمايند آن را پنهان داشته و آن را بروز ندهد. ممکن است فرد به خودش مغرور شده و بخواهد ابراز وجود نمايد و درنتيجه درچار مشکل شده و نياتش را به اميال پنهاني خويش آغشته مي کند. چه بسيار کساني که به نام حق و حقيقت داد سخن داده اند و امر به معروف نموده اند ولي خداوند به خاطر آن که نيت نادرست و گرايش به برتري و رياستي که داشته اند کساني را بر ايشان مسلط ساخته تا آزارشان دهد. اين همان بيماري پنهاني است که در درون جان فقها و ثروتمنداني که بذل و بخشش مي کنند و صاحبان وقف ظاهر صلاح و همچنين به نهانگاه سينه ي سربازان و امرا و مجاهدان سرايت مي نمايد و آنان را مي بيني که با دشمن روبرو مي شوند و دو گروه باهم مي ستيزند و در اندرون سينه هايشان کبر و اظهار شجاعت مي خلد تا ديگران تعريف و تمجيد شان کنند، و همچنين خودبيني و پوشيدن لباس هاي جامه هاي فاخر و زردوخت و کلاه خودهاي آراسته و زره هاي آهنين بر تن هاي پر از تکبر و اسبان آزين بسته و گذشته از آن برهم زدن نماز، ستم بر رعيت و مي خوارگي که مي کنند، چگونه ياري و پشتيباني مي شوند؟ چگونه است که خوار و زبون نمي گردند؟

پروردگار! دين خويش را ياري رسان! و بندگانت را پيروز گردان!

آنکه علم را براي عمل بدان فراگيرد، دانشش وي را فروتن و شکسته مي سازد و بر حال خويش مي گريد. ولي آنکه علم را براي جايگاه خويش در مدرسه و افتا و فخر و ريا فراگيرد، خود را بي خرد جلوه داده و دوروي ورزيده است. مردم را ناچيز پنداشته و کبر و خودپسندي اش او را نابود کند و مردمان را دشمن خويش دارد. آري :"قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا" يعني: « كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد. و هر كه آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت.» آنکه نفس خود را با گناهان و نافرماني پروردگار بيالايد، نفس خويش را دشمن اصلي خود قرار داده است.

شيخ عزالدين بن عبدالسلام – يکي از مجتهدين- مي گويد در ميان کتاب هاي علمي اسلامي کتابي مانند "المحلى" نوشته ي ابن حزم و كتاب "المغني" شيخ موفق الدين را نديده ام.

به عقيده ي من سخن شيخ عزالدين کاملاً درست است. سومين کتاب "السنن الكبير" نوشته ي بيهقي و چهارمين کتاب "التمهيد" ابن عبدالبرمي باشد. بنابراين آنکس که اين کتاب ها را گردآورد و از مفتيان بزرگ باشد و آن ها را پيوسته بخواند يک عالم راستين است.

ابن حزم تاليفات مهمي دارد که بزرگ ترين آن ها كتاب "الإيصال إلى فهم كتاب الخصال" حاوي پانزده هزار صفحه و كتاب "الخصال الحافظ لجمل شرائع الإسلام مشتمل بر دو جلد، كتاب "المجلى" درباره ي فقه يک جلد، كتاب "المحلى في شرح المجلى بالحجج والآثار" هشت جلد، كتاب "حجة الوداع" محتوي يکصد و بيست صفحه، كتاب "قسمة الخمس في الرد على إسماعيل القاضي" يک جلد، كتاب "الآثار التي ظاهرها التعارض ونفي التناقض عنها" حاوي يک هزار صفحه که البته آن را به پايان نرسانيده است، كتاب "الجامع في صحيح الحديث" بدون اسانيد، كتاب "التلخيص والتخليص في المسائل النظرية"، كتاب "ما انفرد به مالك وأبو حنيفة والشافعي".
همچنين کتاب هاي "مختصر الموضح" ابوالحسن بن المغلس ظاهري يک جلد، كتاب "اختلاف الفقهاء الخمسة مالك ، وأبي حنيفة ، والشافعي ، وأحمد ، وداود"، كتاب "التصفح في الفقه" يک جلد، كتاب "التبيين في هل علم المصطفى أعيان المنافقين" مشتمل بر سه جزء، كتاب "الإملاء في شرح الموطأ" حاوي يک هزار صفحه، كتاب "الإملاء في قواعد الفقه" مشتمل بر يک هزار صفحه، كتاب "در القواعد في فقه الظاهرية" شامل يک هزار صفحه، كتاب "الإجماع" شامل دو جلد، كتاب "الفرائض" يک جلد، كتاب "الرسالة البلقاء في الرد على عبد الحق بن محمد الصقلي" دو جلد، كتاب "الإحكام لأصول الأحكام" دو جلد، كتاب "الفصل في الملل والنحل" شامل دو جلد کتاب بزرگ، كتاب "الرد على من اعترض على الفصل" يک جلد، كتاب "اليقين في نقض تمويه المعتذرين عن إبليس وسائر المشركين" يک جلد کتاب بزرگ، كتاب "الرد على ابن زكريا الرازي" حاوي يکصد صفحه، كتاب "الترشيد في الرد على كتاب "الفريد" لابن الراوندي في اعتراضه على النبوات" يک جلد، كتاب "الرد على من كفر المتأولين من المسلمين" يک جلد، كتاب "مختصر في علل الحديث" يک جلد، كتاب "التقريب لحد المنطق بالألفاظ العامية" يک جلد، كتاب "الاستجلاب" يک جلد، كتاب "نسب البربر" يک جلد، كتاب "نقط العروس" شامل يک جلد، و غيره ...

آثاري از ايشان که محدود به يک بخش مي باشند: "مراقبة أحوال الإمام"، "من ترك الصلاة عمدا"، "رسالة المعارضة" ، "قصر الصلاة" ، "رسالة التأكيد" ، "ما وقع بين الظاهرية وأصحاب القياس" ، "فضائل الأندلس" "العتاب على أبي مروان الخولاني" ، "رسالة في معنى الفقه والزهد" ، "مراتب العلماء وتواليفهم" ، "التلخيص في أعمال العباد" ، "الإظهار لما شنع به على الظاهرية" ، "زجر الغاوي" دو جزء، "النبذ الكافية" ، "النكت الموجزة في نفي الرأي والقياس والتعليل والتقليد" يک جلد کوچک، "الرسالة اللازمة لأولي الأمر" ، "مختصر الملل والنحل" يک جلد، "الدرة في ما يلزم المسلم" دو جزء، "مسألة في الروح"، "الرد على إسماعيل اليهودي الذي ألف في تناقض آيات" ، "النصائح المنجية"، "الرسالة الصُّمادحية في الوعد والوعيد" ، "مسألة الإيمان" ، "مراتب العلوم" ، "بيان غلط عثمان بن سعيد الأعور في المسند والمرسل" ، "ترتيب سؤالات عثمان الدارمي لابن معين" ، "عدد ما لكل صاحب في مسند بقي" ، "تسمية شيوخ مالك" ، "السير والأخلاق" دو جزء، "بيان الفصاحة والبلاغة" ، رسالة في ذلك إلى ابن حفصون ، "مسألة هل السواد لون أو لا" ، "الحد والرسم" ، "تسمية الشعراء الوافدين على ابن أبي عامر" ، "شيء في العروض" ، "مؤلف في الظاء والضاد" ، "التعقب على الأفليلي في شرحه لديوان المتنبي" ، "غزوات المنصور بن أبي عامر" ، "تأليف في الرد على أناجيل النصارى ".

ابن حزم کتاب "رسالة في الطب النبوي" را نگشته است که در آن کتاب هاي خود درباره ي طب را نام برده است که از جمله ي آن ها موارد زير مي باشند: "مقالة العادة"، "مقالة في شفاء الضد بالضد" ، "شرح فصول بقراط" ، وكتاب "بلغة الحكيم" ، كتاب "حد الطب" و كتاب "اختصار كلام جالينوس في الأمراض الحادة" ، و كتاب"الأدوية المفردة" ، "مقالة في المحاكمة بين التمر والزبيب" ، "مقالة في النخل" و برخي ديگر از کتاب هايي از اين دست. او به خاطر درشت گويي در مورد علما دچار رنج هاي بسيار شده و از زادگاهش تبعيد شد و در روستايي که ملک خود وي بود ساکن شد و مسائلي برايش پيش آمدند؛ گروهي از پيروان مذهب مالكي عليه وي برخاستند و بين او و ابوالوليد باجي مناظرات و کشمکش هايي پديد آمد. ملوك آن ناحيه از وي بدشان مي آمد. دولت نيز ابن حزم را دور ساخت و چندين جلد از کتاب هايش را سوزانيد و به بياديه ي لبله در آن دهکده نقل مکان نمود.

ابوالقاسم بن بشكوال حافظ در کتاب"الصلة" اش مي گويد: قاضي صاعد بن احمد مي گويد: ابن حزم به خط خويش بايم چنين نوشت: در بقرطبه و در کناره ي شرقي و اطراف منيه ي مغيره، قبل از برآمدن خورشيد در آخرين لحظات شب چهارشنبه، آخرين روز رمضان سال سيصد و هشتاد و چهار و در برج عقرب، که مصادف با روز هفتم ماه نونيراست به دنيا آمدم.

صاعد مي گويد: دستخطي از پسر وي، ابورافع به من رسيد که در آن آمده بود که پدرش در شب يکشنبه، درحاليکه دو شب از ماه شعبان باقي مانده بود، و در سال چهارصد و پنجاه و پنج و در عمر هفتاد و يک سالگي دار فاني را وداع گفت. خداوند بر وي رحمت کند.

ترجمه: مسعود
منبع: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر