پاسخ به شبهات منکرین معجزه


پاسخ به شبهات منکرین معجزه
عبدالرؤوف ریگی شفا

معجزه
حتماً شما می‌گویید: راه شناخت پیامبر چیست؟ و چطور باید فهمید شخصی که ادعای نبوت می‌کند پیامبر واقعی است؟ باید گفت: پیامبران خدا همراه دعوای نبوت و رسالت خویش دست به اموری می‌زدند که خارج از جریان عادی طبیعت بود و معجزات و خوارق عادت نام داشت.

حقیقت معجزه
خداوند این جهان را؛ جهان اسباب قرار داده اما گاه گاهی کاری را بر دست شخص مخصوصی بدون سبب ظاهری فقط با ارادة و قدرت خود پیدا می‌کند؛ تا بندگان را بر قدرت خداوند یقین کامل پیدا شود و خصوصیت و امتیاز آن شخص برای مردم ظاهر و بوسیلة آن فرد مردم بتوانند به خدا برسند. لفظ معجزه از اعجاز مشتق است به معنای عاجز گردانیدن، یعنی آن کاری که بر دست پیامبر ظاهر می‌شود و دست دیگران از آوردن آن کوتاه و عاجز باشد، و مردم با مشاهدة آن بفهمند که آن کرشمة قدرت خداوندی است.

وقوع خوارق عادت
ما در جهان دو نوع پدیده داریم:
1- پدیده‌هایی که از راه اسباب و علل عادی بوجود می‌آیند و با آزمایشهای تجربی قابل شناخت هستند مانند تمام پدیده‌های فیزیکی و شیمیایی.
2- پدیده‌هایی که بدون اسباب و علل عادی بوجود می‌آیند یعنی نه دارای قانون و قاعده می‌باشد و نه مدرسه و آموزشگاهی برای آموزش و تعلیم آن شروع بکار کرده است.
هگل، فیلسوف معروف اروپایی در این مورد می‌نویسد: سلسله مسایلی است که از ضرورت‌های عقل محسوب گردیده و اجازة خلاف آنرا نمی‌دهد یعنی اصلاً خلاف آن امکان ندارد مثل قضایایی که در ریاضیات بکار می‌رود قضایایی که در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب می‌گردد مثل اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.
ولی یک سلسله مسایلی داریم که مسایل تجربی است، یعنی آنهایی که عقلاً هیچگونه لزومی در آن درک نکرده‌ایم بلکه بحکم آنکه آنطور یافته‌ایم می‌گوییم: آن چنان است. مثالی که هگل برای این نوع مسائل ذکر می‌کند این است که می‌گوید: ما تا بحال هر چه در عالم، تجربه کرده‌ایم این طور یافته‌ایم که آب در اثر حرارت صد درجه مثلاً بخار می‌شود بعد اسم آن را می‌گذاریم علیت و می‌گوییم: حرارت علت بخار شدن آب است، و یا اگر آب را می‌بینیم در سرمای زیر صفر منجمد می‌گردد می‌گوئیم: سرما علت انجماد است وی می‌گوید:
«برای عقل انسانی هیچکدام لزومی ندارد ما چون این طور دیده‌ایم اینگونه حکم کرده‌ایم در صورتیکه اگر از بدو تولدمان خلافش را مشاهده می‌کردیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب می‌یافتیم از نظر عقل هیچ فرق نمی‌کرد». پس بنابر اینکه چیزی را یک طور یافته‌ایم و خلاف آنرا مشاهده نکرده‌ایم نباید قضاوت کنیم. بنابراین، معجزات از ممکنات بشمار می‌آیند و هنگامیکه چیزی عقلاً ممکن باشد و دلیل نقلی بر وقوع آن دلالت کند پذیرفتن وقوع لازم و واجب است.

شبهات منکرین معجزه[1]

شبهه اول
کسانی که دید آنها فقط محسوسات و تجربیات است؛ وقوع معجزات و خوارق عادت را انکار می‌کنند و می‌گویند: معجزات مخالف با عقل ومحال هستند زیرا پیدا شدن چیزی بدون سبب ناممکن و محال است، و این جهانی است که بقاء نظامش توسط اسبابی است که مشاهده می‌کنیم؟!
پاسخ؛ کسانی که قائل بر این‌اند که چیزی بدون سبب پیدا نمی‌شود ادعایی است که برای اثبات آن هیچ‌گونه دلیل و برهانی ندارند.
آنچه را که آنها مارک محال بودن بر آن می‌زنند خالی از هر گونه دلیل قطعی می‌باشد لازماً همچنین محال خود ساخته‌ای هرگز حکم محال واقعی را به خودش نمی‌گیرد.
ما از معترضین می‌پرسیم: آیا خود اسباب بوسیله اسباب پیدا شده‌اند یا بدون اسباب؟ اگر برای اسباب هم اسباب بپذیریم تسلسل اسباب لازم می‌آید و تسلسل باطل است پس باید سلسلة اسباب بر یک سببی اختتام‌ بپذیرند که خود آن سبب بدون سبب پیدا شده باشد و آن را سبب اول می‌نامند پس قادر مطلق که سبب اول را بدون سبب پیدا کرده‌اند آیا قادر بر این نیست که چیزی را بدون دخالت سببی دیگر، بوجود آورد بطور مثال نان از آرد و آرد از گندم و گندم از کشت، این همه اسباب به کشت اختتام می‌پذیرد. الآن اگر بپرسم که کشت از کجا پیدا شده پس جوابی غیر از این نداریم که بگوئیم از گندم پیدا شده پس گندم از کشت و کشت از گندم و این را «دور» می‌نامند و دور باطل است؛ بنابراین باید بپذیریم که گندم اول بدون کشت بوجود آمده و هنگامیکه بوجود آمدن یک فرد از اسباب بدون سبب ثابت شد در هر فردی این امکان ثابت می‌شود زیرا که در مقابل قدرت خداوندی تمام افراد یکسانند. فلاسفه، با تجربة محدود و ناقص خود ادعا کرده‌اند چیزی بدون سبب طبیعی نمی‌توان پیدا شد؛ فلاسفه اگر تأثیر اسباب و علل و کیفیت و کمیت آن را می‌دانستند هرگز اینچنین ادعایی نمی‌کردند؛ زیرا اسباب موجد و سازندة مسببات نیستند؛ ایجاد و یپدا کردن صفت پروردگار است، جماد نمی‌تواند چیزی بوجود آورد همانطور که اسباب و علل خودشان عطیه خداوندی‌اند همینطور صفت تأثیر اسباب و علل و تمام صفات و کیفیات عطیه خداوندی‌اند و آنها مطابق با اراده و مشیت خداوندی اثر می‌کنند.
ثانیاً؛ دریافت کردن سبب و علت از تجربه ثابت می‌شود و با هیچگونه دلیل عقلی و برهان قطعی ثابت نمی‌شود مثلاً این را گفتن که فلان بیماری با فلان دوا علاج می‌شود یا اینکه آتش می‌سوزاند یا آب غرق می‌کند همه بنابر تجربه گفته شده‌اند و روشن است چیزی که با تجربه ثابت بشود قطعی و یقینی نیست بلکه ظنی است (چنانچه در ابتدای کتاب ثابت کردیم) چون در تجربه، تغییر و تبدیل می‌آید و در تجربه امکان اشتباه هم هست. بنابراین، با یک تجربه جزئی نمی‌توان حکم کلی زد؛ عقل هر چند دوربین و ریزبین باشد باز هم انتهای ادراکش محدود است؛ ثانیاً عقل از خطا و اشتباه مصون نیست؛ ثالثاً هیچ عقلی نمی‌تواند ادعا کند که تمام اسباب و شرایط و موانع آن چیز، مورد بررسی قرار گرفته‌اند لهذا ممکن است یک چیز دارای اسباب و علل متعددی باشد و برای وجود آن، شرایط و موانعی باشد و عقل؛ بعضی از آنها را درک و بیشتر آنها را درک نکرده است، در حقیقت آن اشخاصیکه معجزه را رد می‌نمایند در پشت پرده ادعای علم محیط و غیرمحدود را دارند گویا به زبان حال می‌گویند عقل ما تمام اسباب و علل جهان را بطور کلی درک و احاطه کرده است بنابراین ما حکم می‌زنیم معجزه ناممکن و محال است. حالا در این جا نتیجه‌گیری را محوّل به صاحبان خرد بکنیم و از آنها جویا بشویم آیا چنین ادعایی که بی‌بنیاد و مبتنی بر جهل و عدم شعور انسانی است تا چه حدی صحت دارد؟
دانشمندان بزرگ و معروف جهان بر آنند که دایرة علوم و مجهولات جهان خلقت بقدری وسیع است که ما جزء کوچکی از آن را درک نکرده‌ایم. چنانچه دانشمند بزرگ هکسلی در رد این طور اشخاص چنین می‌نویسد: اما راه رفتن بر آب، یا تبدیل کردن شراب را به آب، یا پیدا شدن بچه بدون پدر، یا زنده کردن مرده همة اینها بنابر مفهوم بالا ناممکن نیستند البته اگر ما چنین ادعا کنیم که در مورد فطرت اشیاء علم ما تمام ممکنات را احاطه کرده است شاید این گفتة ما بجا بود که صفات انسانی با راه رفتن بر آّب و پرواز کردن در هوا منافی هستند اما این حقیقت مانند روز روشن ظاهر است که رسیدن به انتهای علم، ممکنات بجای خود هنوز ما از الفبای آن نگذشته‌ایم بلکه توانائیهای ما بقدری محدود است که هیچ وقت نمی‌توانیم برای ممکنات حد و مرزی تعیین کنیم،[2] با وجود این، همه این بی‌خردان با کمال بی‌باکی چیزی را که از درک و فهشمان خارج است انکار می‌کنند!!

دومین شبهه
منکرین معجزه، می‌‌گویند: معجزات، مخالف با قانون قدرت هستند و هیچ چیز مخالف با قانون قدرت واقع نمی‌شود!
پاسخ: در جواب باید گفت که این ادعای قانون‌مندی از چه ناحیه‌ای به تثبیت رسیده است و بوسیله کدام قانون حکم صادر می‌کنید و می‌گویید مخالف با قانون قدرت است!!
ملزم هستید بیان کنید وکیل مدافع کدام قانون هستید و آن قانون چه نوعیتی دارد و چه اساسنامه‌ای برای آن دارید؟ انسانی که سرا پا نسیان و فراموشی است چطور می‌تواند قدرت غیرمحدود خداوند را در قانونی که مدون و ساخته و پرداخته خود اوست بیان کند!! قانون قدرت، نام آن محسوساتی است که ما آن را مشاهده می‌کنیم دایره معلومات انسان از چند محسوسات بیرون نیست؛ علاوه بر این، هر روز ما چیزهای عجیب مشاهده می‌کنیم آیا همة اینها مخالف با قدرت است یک نگاهی به عالم عناصر، عالم بصائر، عالم مرکبات، عالم نباتات، عالم حیوانات و بعد از همه به عالم انسان بیندازید هر طبقه‌ای مجموعه عجایب و غرایب درست شده اگر فرض کنیم حیوانات با قصور درکی که دارند عجایبی که انسانها انجام می‌دهند را به مسخره بگیرند و بگویند: این کارهای انسانی مخالف با قوانین قدرت است، آیا این تمسخر حیوانات دارای ارزش است؟! همان نسبتی که عالم حیوان نسبت به عالم انسان دارد همان نسبت در میان عالم جسمانی و عالم روحانی است همانطور که کرشمه‌های عالم انسانی از عالم حیوانی بیشتر است همینطور کرشمه‌های عالم روحانی از کرشمه‌های عالم انسانی بیشتر است.
ثانیاً، عادت با قدرت خیلی زیاد فرق می‌کند مگر عموماً به فرق اینها توجه داده نمی‌شود؛ همانطور که در انسان دو چیز جداگانه یکی بنام قدرت و دیگری بنام عادت موجود است. قدرت انسان عامتر است رفتار همیشگی و خاص انسان را عادت می‌نامند و انجام دادن مخالف آن را قدرت می‌نامند. همینطور خداوند دارای قدرت و عادتی است اکثر و بیشتر ظهور امور مطابق با عادت مستمره می‌شود لیکن گاه گاهی مختلف با عادت هم کاری می‌کند با این همه آن کار خلاف عادت از قدرت خداوند خارج نیست اشیاء را با اسباب پیدا کردن عادت خداوند است، و گاه‌گاهی بدون سبب پیدا کردن قدرت خداوند است؛ بنابراین معجزات و خوارق عادت مخالف با قانون عادت هستند ولی مخالف با قانون قدرت نیستند مثلاً عادت خداوند است که از نطفه علقه و از علقه مضغه و از مضغه گوشت و بعد فرزند پیدا می‌کند مگر این لازم نمی‌آید که بدون نطفه خلق کردن فرزند خارج از قدرت خداوند است، قدرت بالاتر از عادت است و بر تمام اسباب حکمفرمایی می‌کند. اگر در دنیا چیزی خلاف عادت رخ دهد همه آن را می‌پذیرند اگر چه فرد واحدی مخبر آن باشد؛ ولی معجزات و خوارق عادت اگر چه با تواتر ثابت گردند مورد تمسخر قرار می‌گیرند یک دانشمند فرانسوی در کتاب المسائل الروحیه در مورد یک زن می‌نویسد که پستان این زن بر ران چپش بود و بچه خود را از همان پستان شیر می‌داد. حالا این خلاف عادت است، ولی همه آن را می‌پذیرند ولی هنگامیکه به معجزات می‌رسند می‌گویند: مخالف با قانون قدرت است و آن را تکذیب می‌کنند!!

شبهه سوم
منکرین معجزه می‌گویند: ما می‌‌دانیم که قوانین علمی سنن ثابت و لایتغیری هستند که همین ثبات و دوام آنها پایه ایجاد صنایع و اختراعات و اکتشافات گوناگون شده است، و با معجزه قوانین علمی نقص می‌شوند پس باید معجزات را تردید کنیم به عنوان مثال زنده شدن مرده توسط حضرت عیسیu؟! چون حیات بخشیدن به یک پیکر بی‌جان هنوز از نظر علمی قابل حل نیست، و علم پزشکی و بیولوژی نمی‌تواند آن را تأیید کند.
پاسخ: اولاً معجزات به قدرت خداوند ظهور کرده‌اند و قدرت خداوندی دارای حد و مرزی نیست خدایی که این جهان را با این همه انرژی و ماده از نیستی به هستی درآورده؛ آیا نمی‌تواند چیزی مانند معجزه که به مراتب آسان‌تر از پیدایش زمین و آسمان است ظاهر کند؟!
چنانکه ولیم استانل جیونس فیلسوف مشهور انگلستان در این مورد چنین می‌نویسند: از بحثهای بالا که در مورد حقیقت و نوعیت علوم تجربی بیان شد یک نتیجه‌ای به آسانی می‌توان اخذ کرد آن این است که ما به هیچ وجه نمی‌توانیم مداخلت خداوندی را در کارخانة فطرت باطل قلمداد کنیم زیرا آن ذات توانائی که جهان را خلق کرده می‌تواند در آن اضافه و کم بکند و چنین واقعاتی برای ما غیرقابل تصور نیستند همان‌طور که خود جهان برای ما غیرقابل تصور نیست[3].
دوماً: قوانین شما نمی‌توانند قوانین کلی باشند؛ زیرا بسیاری از ویژگیهای طبیعت تاکنون برای شما پوشیده و مخفی هستند پس شما نمی‌توانید با تجربه چند چیز یک قانون علمی کلی بسازید؛ بسیاری از دانشمندان و فلاسفه اعتراف کرده‌اند و گفته‌اند: بشر هنوز جهان را آنطور که هست نشناخته و تمام قوانین و عوامل موثر و پدیده‌ها را بخوبی در نیافته است، و اساس قوانین علمی در عین ثابت و قاطعیت نسبی و متغیر است چون عوامل ناشناخته‌ای هم وجود دارد که دست‌اندرکاران این پدیده‌ها هستند؛ بدین ترتیب بشر همه چیز را آنطور که هست نشناخته است و علم نتوانسته همة قوانین و روابط را مهار کند؛ تازه خود انسان هنوز موجود ناشناخته‌ای است و جامعه‌شناسی در مراحل ابتدایی تلقی کرده و تازه وارد و بی‌تجربه می‌نامند و بسیاری از شعب این علوم تازه در دست تحقیق و مطالعه قرار گرفته است، بنابراین ما هنوز نمی‌توانیم به طور قاطع پیدایش معجزات را با قوانین علمی موجود نارسا و ناسازگار بدانیم چون همه عوامل در کار پدیده‌های جهان را نشناخته‌ایم.
همانطور که در گذشته پرواز بشر به سوی آسمان ارسال صوت و تصویر از یک سوی جهان به سوی دیگر حتی از مسافتها بسیار نزدیک و کوتاه با علم آنروز قابل حل نبود بلکه محال شناخته می‌شد اما رفته رفته عادی و آسان شد معجزات را نیز نمی‌توان بنابر درک نکردن (زیرا درک نکردن چیزی سبب بطلان آن چیز نیست) غیرممکن و با علم امروزی غیرقابل حل دانست.

خلاصه
خلاصه بحث در مورد معجزه این است که ما این را قبول می‌نماییم که معجزه بر خلاف قوانین جاری و عادی است و با امکانات و توانایی معمولی بشر متناسب نیست با این همه مجبور نیستیم معجزات را نوعی قانون‌شکنی توسط قانون‌گزار طبیعت توجیه کنیم بلکه صددرصد آنها را قانون تلقی می‌نماییم؛ اما از آن قوانین که هنوز به حقیقت پی نبرده‌ایم. چنانکه بسیاری از دانشمندان به حقیقت خوارق عادت اعتراف کردند در سال 1869 میلادی انجمن بسیار مهمی برای تحقیق در این مسایل در لندن منعقد شد که ارکان آن اشخاص زیر بودند:
سرجان لیگ عضو پارلمان، رئیس انجمن، پروفسور هکسلی عالم طبیعت لوئیس فیزیکدان معروف، الفر دویلز معاصر و همکار داروین در مسئله نشو و ارتقاء، مارگن رئیس انجمن علوم ریاضی و جان لوکس علاوه بر دانشمندان نامبرده فضلای زیادی در این انجمن عضویت داشتند مدت هیجده ماه مشغول تحقیق بودند در پایان گزارشی تهیه نمودند که یک قسمتش این است: «مجلس مدار خود را فقط بر تجاربی نهاده که خود مشاهده کرده است بطوری که در آن جای شک و تردید باقی نمانده است در این مجلس چهار پنجم اعضاء کسانی بودند که در ابتدای امر جداً منکر اینگونه واقعات یعنی خرق عادات بودند و معتقد بودند که این قضایا از شعبده سرچشمه گرفته است و یا آنها را اثر نظام عصبی می‌پنداشتند لیکن پس از تجربه مکرر و دقیق ناگزیر شدند که اعتراف نمایند به اینکه خرق عادت‌ها واقعیت و حقیقت دارد.
بعد از آن در انگلستان و آمریکا برای تحقیق این موضوع انجمنی تشکیل شد که ریاست آن با هیزلوب و هودسن بود. انجمن مذبور قریب دوازده سال مشغول تحقیقات بود تا در سال 1899 به تحقیقات خود خاتمه داد و در نتیجه صحت واقعات را اعتراف کرد رأیی که هیزلوب در این موضوع صادر کرد چنین است: «من امیدوارم که پس از چندی جلوی تمام دنیا با دلایل کافی و قطعی ثابت کنم که بعد از این جهان فانی جهان دیگری هم وجود دارد، من با چشمان خود خرق عادتی دیدم که بهیچ وجه نمی‌شود دربارة آن احتمال هیچگونه شعبده و فریب داد، و بعضی از جملات هودسن چنین است به زودی برای جهانیان یک سلسله اطلاعات مهمی حاصل خواهد شد، و امید است که من در ظرف یکی دو سال راجع به قوانین فطری حیات انسان تفسیرهای تازه‌ای به دنیا تقدیم نمایم اگر هیزلوب ادعا می‌کند که با ارواح مردگان صحبت داشته این ادعا راست و مطابق با واقع است».
خبرنگاری در این باب از هودسن سؤالی کرد که جواب بدین شرح دریافت داشت: «من با پروفسور هیزلوب با هم شروع به تحقیقات نمودیم ما هر دو طبیعی مذهب بودیم و به ماورای طبیعت عقیده نداشتیم و از تحقیقات هم غرض ما این بود که از شعبده بازیهای مدعیان روحانیت پرده برداریم لیکن اکنون من قائلم که با مردگان می‌شود حرف زد، و در این باب مخصوصاً دلایلی در دست است که هیچ قابل تردید نیست»[4].
با این همه آیا باز هم می‌توان از وقوع معجزات انکار کرد؟ مگر کسی انکار خواهد کرد که از چشمان کور و از گوشها کر و قلبش سخت و از قبول حق‌گریزان باشد.

-----------------------------------------------------------------
زيرنويس‌ها:

[1]- در این قسمت از کتاب «اصول اسلام» علامه ادریس کاندهلوی استفاده شده است.
[2]- ممکنات و ناممکنات از هکسلی ص 197.
[3]- اصول سائنس ص 766.
[4]- به نقل از علم کلام شبلی نعمانی ص 104-105.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر