ضرورت سند در روایت

ضرورت سند در روایت

مهندس آدم غلامی
 
هر روایت از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول سند روایت و بخش دوم متن روایت نام دارد.
مثال: دویست سال پیش ابوبکر به امید گفته است: باید دنیا را زیبا دید. امید آن را برای آرمان نقل می‌کند و آرمان برای صابر و صابر برای ابراهیم و ابراهیم آن را برای ما نقل کرده است.
ابراهیم به نقل از صابر به نقل از آرمان به نقل از امید به نقل از ابوبکر را سند روایت می‌نامیم و ابراهیم، صابر، آرمان، امید و ابوبکر، رجال (مردان) سند نامیده می‌شوند و عبارت «باید دنیا را زیبا دید» متن روایت نامیده می‌شود.

سؤال: ضرورت سند در روایت چیست؟
جواب: طبعا هر نوع میراث و بازمانده‌ای از گذشته نیاز به یک ریشه دارد. انسان بدون اصل و نسب، همچون درخت و یا گیاه بی ریشه‌ای است که تکیه‌گاهی ندارد به قول شوقی شاعر:
مثل القوم نسوا تأریخهم
کلقیط عیّ فی الحیّ انتسابا
أو کمغلوب علی ذاکرة
یشتکی من صلة الماضی انقضابا
ترجمه: «هر دسته و گروهی که ریشه‌ی تاریخی (اصل و نسب) خود را فراموش کنند، همچون بچه‌ای سر راهی هستند که هر دم خود را به کسی منتسب می‌کند، (چرا که به دنبال تکیه‌گاهی می‌گردد که به واسطه‌ای آن به امنیت برسد) و یا همچون دیوانه‌ای هستند که از گذشته‌ای بریده شده از آن، آه و فغان سر می‌دهد».
وجود سند همان وجود ریشه است، همان اتصال است که در رابطه با هر موضوعی به آن موضوع اعتبار و اطمینان می‌بخشد.
درخت با ریشه، سند دارد و محکم سر جایش ایستاده است و هیچ بادی نمی‌تواند آن را از پا درآورد. عمق و استحکام ریشه به اصالت و پایداری ساقه و تنه می‌افزاید. اصالت یک ساختمان به فنداسیون خوب طراحی شده و خوب اجرا شده‌ی آن بر می‌گردد و این یک قانون و اصل مسلم، در کون و هستی می‌باشد.
پس با این وصف طبیعی است که به نسبت روایت نیز نیاز به ریشه احساس شود و این همان احساس و فهم دقیقی است که نسل‌های اولیه‌ی تابعین براساس آن روایت می‌کردند و براساس آن روایت را می‌پذیرفتند. از جمله‌ی آن‌ها ابن سیرین بود که می‌فرمود: «إن هذا دین، فانظروا عن من تأخذونه»: «این [احادیث]، دین را برای ما بیان می‌کنند پس با سند آن‌ها را بپذیرید».
تاکنون دانستیم که روایت بی‌سند، همچون درخت و یا اسکلت بی‌ریشه‌ای است که با هر باد کوچکی و با هر لرزه‌ای آمادگی فرو ریختن دارد.
اما نباید فراموش کرد که اعتبار یک سند صرفا به معنای ردیف کردن چند اسم پشت سر هم نیست، بلکه اعتبار سند به ناقلان و رجال معتبر و موثقی برمی‌گردد که هم خوب مطلب را گرفته باشند و هم خوب توانسته باشند آن را برسانند و اهل دروغ نباشند. مایه‌ی سند وجود داشتن است نه درست کردن و به وجود آوردن. درختی که خودش ریشه نداشته باشد وصل کردن ریشه به آن، وصله‌ای ناهمگون بیش نیست و به درخت، آن اصالت را نمی‌بخشد. اگر می‌شد با جعل و درست کردن یک سند، صاحب چیزی شد، هر کسی می‌توانست با جعل سند بهترین و مرغوب‌ترین زمین‌ها را به تملک خود درآورد.
همان‌طور که اداره‌ی ثبت املاک و اسناد، جهت اعتبار دادن به اسناد، شرایطی دارد، سندیت یک روایت نیز دارای شرایطی است. در این زمینه أئمه‌ی این فن، روش‌های مختلفی ارائه کرده‌اند و قاعده و قانون خاصی جهت ثبت و اعتبار بخشیدن به سند روایت وضع کرده‌اند که بسیار دقیق و موشکافانه می‌باشد.
علمای حدیث را با توجه به اعتبار اسانید، احادیث را به پنج سطح تقسیم‌بندی کرده‌اند که از بالا به پایین عبارتند از: متواتر، صحیح، حسن، ضعیف و موضوع.
اگر سندیت روایتی موجب علم ضروری و یقینی باشد و اصلا نیاز به بررسی نداشته باشد متواتر است، و اگر روایتی سندیت و اعتبار بالایی داشت اما به حد علم ضروری و یقینی نرسید صحیح نامیده می‌شود، مانند احادیث بخاری و مسلم، و اگر سندیت و اعتبار کم‌تری داشت حسن نامیده می‌شود، مانند بیش‌تر احادیث حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک. و اگر سندیت پایین‌تر از سطح حسن بود ضعیف نامیده می‌شود. (البته فراموش نکنیم که اگر در مورد حدیثی گفته شد ضعیف و یا غیر صحیح است به این معنا نیست که آن حدیث دروغ است، بلکه به این معناست که آن حدیث از نظر شرایط سندیت ضعیف است و چه بسا ذاتا درست هم باشد) و اگر سندش جعلی و ساختگی بود (طبعا سند جعلی مایه‌ی اعتبار نمی‌شود و روایتش پوچ و بی‌ارزش است) موضوع نامیده می‌شود.
تاکنون فهمیدیم که روایت، مطلب و موضوعی است مربوط به گذشته‌های دور و یا نزدیک و برای پذیرفتن آن نیاز به سند داریم و جهت رسمیت بخشیدن به سند، شروطی حاکم است.
تاریخ وجود سند در روایت به نقل از شاهدان عینی، به احادیث پیامبر r برمی‌گردد و قبل از آن روایات با سند نداریم و یا سندهای معتبری نمی‌توان برایشان پیدا کرد.
و از گذشته‌های دور (قبل از میلاد آن حضرت) تنها آنچه که با کاوش‌های علمی باستانشناسی به ثبت رسیده باشد و یا به صور مکتوب، از آن دوران باقی باشد دارای اعتبار است.


به نقل از: مقدمه‌ی علم حدیث، تألیف : مهندس آدم غلامی (طلبه حوزه علمیه احناف خواف).
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر