بررسي سنتها و خرافات وارده در روز عاشورا


 بررسي سنتها و خرافات وارده در روز عاشورا


از شيخ الا سلام (ابن تيميه) در باره آنچه مردم در روز عاشورا از قبيل كُحل (سرمه به چشم زدن)، شستن اعضاء، حنا زدن به سر و اعضاء ديگر، گفتگو و مصافحه با يكديگر، پخش شله زرد، اظهار شادي و سرور و... انجام مي دهند سؤال شد كه آيا حديث صحيحي از رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين باره وارد شده است؟ و اگر در اين مورد حديث صحيحي وارد نشده آيا انجام دادن آن بدعت است؟ و آنچه دسته ديگر از قبيل غم و ناراحتي، خود را تشنه نگه داشتن، نوحه سرايي كردن، خواندن مصراع هايي در باره عاشورا و پاره كردن يقه انجام مي دهند؛ آيا از ابتدا بوده است؟

جواب: الحمد الله رب العالمين.
حديثي از رسول الله صلي الله عليه وسلم و اصحابش در اين باره ذكر نشده و هيچ يك از ائمه اربعه (امام مالك، امام ابوحنيفه، امام شافعي، امام احمد حنبل) و غير ايشان آن را مستحب ندانسته اند.
نويسندگان معتبر نيز از پيامبر، صحابه و تابعين حديثي روايت نكرده اند. در كتابهاي صحيح، مسند و مسانيد نيز حديث صحيح و يا ضعيفي در اين مورد روايت نشده است.

اصلاً در قرن هاي اوليه اسلام بحثي در اين مورد نبوده اما از متأخرين رواياتي نقل شده است، مانند اينكه: اگر كسي در روز عاشورا سرمه به چشم بكشد در آن سال به چشم درد مبتلا نمي شود، همچنين كسي كه در روز عاشورا خود را بشويد در آن سال مريض نمي گردد. و مثال در اين باب زياد است كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره نمود:

در باره نماز روز عاشورا فضائلي روايت نموده اند؛ همچنين روايت شده كه: در روز عاشورا توبه آدم قبول شد؛ كشتي نوح بر كوه جودي قرار گرفت؛ يوسف به يعقوب رسيد؛ ابراهيم از آتش نجات پيدا كرد؛ قوچ به جاي اسماعيل قرباني شد؛ چيزهاي ديگر كه در باره اين روز گفته اند.
در حديث دروغ و موضوعي از رسول الله صلي الله عليه وسلم نقل كرده اند: كسي كه روز عاشورا خانواده اش را سير نگه دارد خداوند در ساير سالها روزيش را وسيع مي گرداند.
تمام اين رواياتي كه به رسول الله صلى الله عليه و سلم نسبت داده اند دروغ مي باشد.

از ميان اين روايات، روايت سفيان بن عيينه كه او نيز از ابراهيم بن محمد بن منتشر و او نيز از پدرش روايت نموده مشهور مي باشد كه گفت: به ما ابلاغ شده كه هر كس در روز عاشورا خانواده اش را سير نگه دارد خداوند در ساير سالها روزيش را وسيع مي گرداند.

ابراهيم بن منتشر اهل كوفه بود و اهل كوفه دو طائفه بودند:

طائفه يا دسته رافضي كه اظهار دوستي اهل بيت را مي كردند ولي در باطن زنديق هاي بي‌دين و يا اهل هوا و هوس بودند و دسته ديگر نسبت به علي و يارانش كينه توز بودند.

اين دو دسته قتلها و فتنه هايي را به وجود آوردند.
در حديث صحيحي كه مسلم از رسول الله صلى الله عليه و سلم به ثبت رسانيده است، مي فرمايد| أَنَّ فِي ثَقِيفٍ كَذَّابًا وَمُبِيرًا|[1] «همانا دو ثقفي( به وجود خواهند آمد ) كه يكي بسيار دروغگو و ديگري قاتل و جاني مي‌باشد».

آن دروغگو مختار بن ابي عبيد ثقفي بود كه اظهار دوستي اهل بيت را نمود و آنها را نصرت داد. عبيد‌الله بن زياد، امير عراق، را كه سپاهي براي قتل حسين بن علي م مجهز كرده بود، كشت. سپس دروغ بزرگي مرتكب گرديد و آن ادعاي پيامبري بود! گفت كه جبرئيل بر او نازل شده است.

اين ماجرا را براي ابن عباس و ابن عمر م (صحابه هاي پيامبر) بازگو نمودند و به يكي از ايشان گفتند: مختار بن ابي عبيد ثقفي گمان مي كند كه جبرئيل بر او نازل مي شود؛ در جواب گفت: راست مي‌گويد زيرا اللهـ مي فرمايد:*هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ &[2] «آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كساني فرود مي آيند؟ بر كساني كه بسيار دروغگو و گنهكار باشد.»

و به آن ديگري گفتند: مختار گمان مي كند كه به او وحي مي شود! ايشان در جواب گفتند: راست مي‌گويد زيرا اللهـ مي فرمايد:*وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ&[3] «شياطين به دوستان خود وسوسه مي كنند تا با شما مجادله نمايند.»

و آن آدمكش حجاج بن يوسف ثقفي بود كه از جمله نواصب و از دشمنان عليس و يارانش بود. در ابتدا از جمله روافض بود و اين رافضي از جمله بزرگترين دروغگويان و افتراكنندگان و دشمن دين بود كه ادعاي نبوت كرد.

او كساني را كه بر عليه سلطان وقت، عبد الملك بن مروان، قيام مي كرد به شدت مجازات مي‌نمود و همچنين كساني را كه متهم به مخالفت با عبد الملك بن مروان بودند را مورد زجر و عقاب قرار مي داد. و در كوفه بين دسته رافضي و نواصب ( دشمنان علي ) فتنه ها و قتل و كشتارهايي جاري بود.

حسين در روز عاشورا به وسيله دسته ظالم و سركش به شهادت رسيد.

خداوند حسين را با شهادت گرامي داشت همانگونه كه با آن اهل بيتش حمزه، جعفر، پدرش علي و غير ايشان را تكريم نمود و جايگاه و منزلت او را به بالاترين درجه رسانيد. همانا او و برادرش، حسنس، سرور جوانان بهشتند. منازل عالي تنها با تحمل سختي و مشقت بدست مي‌آيد.
از رسول الله صلي الله عليه وسلم سؤال شد:|أَيُّ النَّاسِ أَشَدُّ بَلَاءً قَالَ الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الصَّالِحُونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ مِنْ النَّاسِ يُبْتَلَى الرَّجُلُ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ فَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ صَلَابَةٌ زِيدَ فِي بَلَائِهِ وَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ رِقَّةٌ خُفِّفَ عَنْهُ وَمَا يَزَالُ الْبَلَاءُ بِالْعَبْدِ حَتَّى يَمْشِيَ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ لَيْسَ عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ|[4] «بيشترين بلا‌ء و ناراحتي شامل چه كساني مي شود؟ رسول الله فرمودند: پيامبران، سپس صالحان و بعد از آن طبقات ديگر به ترتيب ايمانشان امتحان مي گردند، اگر در دينش ثابت قدم باشد بلاء و ناراحتي‌اش شديدتر است و اگر ايمانش ضعيف باشد آزمايشش سبكتر است. بلاء و نارحتي به مؤمن و ايماندار نمي رسد مگر اينكه بر زمين حركت مي كند و ديگر گناهي ندارد».

حسن و حسين و گذشتگان بزرگ و پاك آن مقام عالي را كه خداوند به آنها داده است تنها با سختي و ناراحتي بدست آوردند.

ايشان (حسن و حسين) در اسلام متولد شدند و در عزت و كرامت پرورش يافتند. مسلمانان براي آنها احترام قائل بودند و آنها را تكريم و گرامي مي داشتند.

پيامبرصلى الله عليه و سلم فوت نمودند در حاليكه آنان به سن بلوغ نرسيده بودند. خداوند به آنها نعمت داد و به آنچه كه لياقت اهل بيتشان بود امتحان نمود، همانگونه كه افضل ترين آنها، علي بن ابي طالب را آزمايش نموده بود.

حسين به سبب فتنه و آشوب بين مردم كشته شد؛ همچنانكه بزرگ ترين دليلي كه سبب كشته شدن عثمانس شد، فتنه بين مردم و تفرقه امت اسلامي در آن روز بود. در حديث آمده:|ثلاث من نجا منهن فقد نجا:موتي، و قتل خليفة مصطبر، و الدجال| «هر كس از اين سه چيز نجات يابد به حقيقت نجات يافته است: فوت من(رسول الله)، قتل خليفه متمسك به حق و صابر بر آن، و دجال».
مرگ پيامبرصلى الله عليه و سلم از بزرگترين اسباب فتنه بود كه به وسيله آن بسياري از اسلام خارج شدند. در اين هنگام خداوند، ابوبكر صديقس را عزت داد تا به وسيله او ايمان را پابرجا نگه دارد و به آنچه امر شده بود دعوت كند. مرتدين دوباره به اسلام گرويدند و اهل ايمان بر اسلام آنها شهادت دادند. اللهأ بر دشمنانش قدرت، شدت و جهاد قرار داد و براي دوستانش بر آنچه كه لياقت داشتند و بيشتر از آن آساني عطا نمود.

بعد از ابوبكر صديقس، عمرس خليفه شد. در آن زمان او كه كفار عبارت بودند از مجوس و اهل كتاب، شكست خوردند و اسلام عزت پيدا كرد؛ شهرها آباد شدند؛ بخشش زياد شد؛ ديوان عالي عدالت برپا داشته شد و عدالت گسترش يافت؛ سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم زنده شد؛ و اسلام در آن ايام سربلند و پيروز گرديد همان سربلندي كه اللهأ آن را تصديق نموده است، آنجا كه مي‌فرمايد:*هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفي بِاللَّهِ شَهِيدًا&[5] «خداست كه پيامبر خود را همراه با رهنمون و آيين راستين فرستاده است تا آن را بر همه‏‏‏‏‎‎ آيين ها پيروز گرداند. كافيست كه خدا گواه باشد». و در جاي ديگر مي فرمايد:*وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا‏&[6] «خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد همانگونه كه پيشينيان را جانشين گردانيد و آن ديني را كه برايشان مي پسندد، فرمانروا مي سازد و خوف و هراس آنان را به امنيت مبدل مي گرداند، تا فقط مرا بپرستند و چيزي را با من شريك نگردانند». رسول الله صلي الله عليه وسلم نيز مي فرمايد:|إِذَا هَلَكَ كِسْرَى فَلَا كِسْرَى بَعْدَهُ وَإِذَا هَلَكَ قَيْصَرُ فَلَا قَيْصَرَ بَعْدَهُ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُنْفَقَنَّ كُنُوزُهُمَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ|[7] «هرگاه كسري نابود گردد ديگر بعد از آن كسرايي نخواهد بود و هنگامي كه قيصر نابود شود ديگر قيصري در كار نخواهد بود و قسم به آن كسي كه نفس من به دست اوست آن گنجينه ها در راه خدا خرج خواهند شد».

عمرس ، آن كسي بود كه گنجينه ها را تقسيم نمود. دانستيم كه براستي آن را در راه خدا انفاق كرده است. او خليفه اي راهنما و هدايتگر بود.

او دستور داد (در آخر عمرش براي تعيين خليفه جديد) شورايي شش نفره تشكيل شود كه در آن مهاجرين و انصار خلافت را به عثمان بن عفانس دادند بدون آنكه خودش به آن رغبتي داشته باشد و(مهاجرين و انصار) از روي ترس و وحشت خلافت را به او ندادند بلكه همه به اجماع و از روي خشنودي و رضايت با او بيعت نمودند.

در اواخر ايام خلافتش اسباب شر و فتنه بين اهل علم وجهل و دشمنان به وجود آمد. در اثر فتنه تلاشها به ثمر ننشست تا اينكه خليفه مظلوم شهيد شد و بدون دليل خونش مباح گرديد؛ او صابري بزرگوار و بزرگ منش بود، و اجازه نداد مسلماني به خاطرش كشته شود.

وقتي عثمان بن عفانس شهيد شد تفرقه و جدايي بين قلبها ايجاد شد و اين تفرقه گسترش پيدا كرد و بزرگ شد تا آنجا كه بدي آشكار گرديد و نيكي و راستي پست و ذليل گرديد.

به وجود آورندگان فتنه براي اينكه زنده بمانند با علي بن ابي طالبس بيعت كردند. در آن هنگام به حقيقت او لايق خلافت و از بقيه داناتر بود ولي قلب هم پيمانان علي پر از نفاق بود و آتش فتنه شعله ور گشته بود؛ مردم با هم اتفاق نظر نداشتند و تمام مردم به صورت يك رشته واحد در نيامده بودند؛ اختيار امت در دست خليفه نبود؛ در نتيجه مردم به دسته ها و فرقه هاي مختلف تقسيم گرديدند.

از سوي ديگر خوارج، كساني كه زياد نماز مي خواندند، به كثرت روزه مي گرفتند و قرآن زياد تلاوت مي نمودند، به وجود آمدند. اين افراد با عليس جنگيدند و مسلمانان به فرمان اللهأ و رسولش با آنان نبرد كردند و از قول رسول الله صلي الله عليه وسلم اطاعت نمودند، آنجا كه در وصفشان مي‌فرمايد:|يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ و قرائته مع قرائتهم يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ حناجرهم يَمْرُقُونَ مِنْ الاسلام كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِيَّةِ اينما لقيتموهم فقتلوهم فإن في قتلهم اجرا عند الله لمن قتلهم يوم القيامة|[8] «هر كدام از شما(منظور اصحاب رسول الله است) نمازش را در برابر نماز ايشان، روزه اش را در برابر روزه ايشان و قرائتش را در برابر قرائتشان كوچك مي شمارد. قرآن مي خوانند در حاليكه از حنجره هايشان پايين تر نمي رود (در قلب هايشان تأثير نمي كند)، از اسلام خارج مي شوند همانگونه كه تير از كمان رها مي گردد، هر كجا آنها را يافتيد، بكشيدشان. نزد خدا براي كسي كه آنها را بكشد در قيامت اجري است». و در حديث ديگري مي فرمايد:|تمرق مارقة علي حين فرقة من المسلمين، يقتلهم اولي الطائفتين الي الحق|[9] «مارقه(خوارج) از گروهي از مسلمانان خارج مي گردند و آنها را شايسته‌ترين طائفه به حق مي كشند». اينها خوارج بودند كه باعث تفرقه بين مؤمنان شدند و جنگ و خونريزي راه انداختند، اما اين كارشان سبب خارج شدن از دايره اسلام نگرديد، به دليل كلام الله تعالي كه مي‌فرمايد:*وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ&[10] «هرگاه دو طائفه از مسلمانان با هم جنگيدند در ميان آنها صلح برقرار سازيد. اگر يكي از دو گروه در حق ديگري ستم روا داشت با آن دسته اي كه ستم مي كند بجنگيد تا زماني كه به سوي فرمان خدا برمي گردد و حكمش را مي‌پذيرد، هرگاه بازگشت و فرمان الله را پذيرا شد، در ميانشان دادگرانه صلح برقرار سازيد چرا كه خداوند عادلان را دوست دارد. مؤمنان برادر يكديگرند، پس ميان برادران صلح و آشتي برپا داريد».

خداوند جنگ و پيكار را در برابر ايمانداراني كه به برادرانشان ستم روا مي دارند برگزيد و امر به اصلاح بين ايشان داد.

خوارج همانطور كه پيامبر خبر داده بود به وسيله شايسته ترين طائفه به حق كشته شدند آنها علي بن ابي طالب و يارانش بودند كه با خوارج جنگيدند، و اين كلام پيامبر مي رساند كه آنها از معاويه و همراهانش به حق نزديك ترند هر چند هر دو طائفه مؤمنند.

عبد الرحمن بن ملجم از دسته خوارج بود كه عليس را شهيد نمود.

اصحاب(بعد از شهادت علي) با فرزندش حسن بيعت كردند و آن فضيلتي كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در حديث صحيح از آن خبر داده بود، آشكار گرديد. آنجا كه مي فرمايد:|إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ وَسَيُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنْ الْمُسْلِمِينَ|[11] «اين فرزند من سيد و آقا است، خداوند به وسيله او فتنه بزرگي بين دو دسته از مسلمانان را فرو خواهد نشاند».

ولايت و سرپرستي مسلمانان به حسن بن عليم رسيد. خداوند به وسيله او صلح و آشتي بين دو دسته از مسلمانان برقرار كرد. اين آنچه بود كه پيامبر او را به خاطر آن ستود.

بعد از مدتي حسن بن علي فوت نمود و به درجات بلند و رضايت الله تعالي دست يافت.

بعد از مدتي طوائف و دسته هايي به حسين بن عليم نامه نوشتند و به او وعده دادند كه او را در آنچه بخواهد ياري دهند. آنها دروغ مي گفتند زيرا هنگامي كه پسر عمويش را به سويشان فرستاد، خلاف وعده كردند و پيماني را كه با حسين بسته بودند، شكستند و او را به قتل رساندند.

اهل رأي و دوستداران حسين مانند ابن عباس، ابن عمر و ... به او پيشنهاد كردند كه رفتن به سوي آنها به مصلحت نيست، اما قبول نكرد و به طرف آنها حركت نمود.

هنگامي كه حسين خارج شد ديد كه شرايط فرق كرده است(زيرا تا آن موقع از كشته شدن پسر عمويش با خبر نشده بود). زماني كه با دشمنان روبه‌رو گشت به آنان پيشنهاد داد كه: يا بگذارند، بر گردد؛ يا به برخي از مرزها برود؛ يا پيش پسرعمويش، يزيد، برود. آنها با پيشنهاد اول و آخر وي مخالفت كردند تا اينكه او را اسير كردند و در درگيري كه بين او و آنها به وجود آمد او را به شهادت رساندند. و با اين شهادت خداوند مقام او را بالا برد و او را به مقام اهل بيتش كه پاكترين پاكان بودند، رسانيد. تجاوزگران ظلم و ستم را بر او ناچيز شمردند و اين ظلم و ستم به خاطر شر و بدي‌اي بود كه از طرف مردم به او وارد شده بود.

طائفه اي جاهل و نادان كه جز ملحدين بي دين و سركشان گمراه چيزي بيش نبودند اظهار محبت حسين و اهل بيتش را سر دادند، روز عاشورا را روز حزن و اندوه و نوحه سرايي معرفي كردند و روش‌هاي جاهليت را از قبيل سيلي زدن به صورت، پاره كردن يقه پيراهن و عزاداري به شيوه جاهليت را دوباره زنده كردند. اين در حالي بود كه خداوند به وسيله قرآن و احاديث پيامبرش دستور داده است- هرگاه مشكلي پيش آمد- صبر كنند و از خداوند طلب استغفار نمايند.
الله تعالي مي فرمايد:*وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إليهِ رَاجِعونَ أُولَـئِكَ عليهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ&[12] «و به بردباران مژده بده. كساني كه هرگاه بلائي به ايشان مي رسد، مي گويند: ما از آن خدائيم و به سوي او برمي‌گرديم. لطف و مرحمت خداوند شامل حالشان مي گردد و ايشان راه يافته گانند». در صحيحين از پيامبر نقل شده كه فرمودند:|لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَطَمَ الْخُدُودَ وَشَقَّ الْجُيُوبَ وَدَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ|[13] «هر كس به صورت سيلي زند، و يقه پاره نمايد و به شيوه جاهليت عزاداري كند از ما نيست». و باز مي فرمايد:|أَنَا بَرِيءٌ مِنْ الصَّالِقَةِ وَالْحَالِقَةِ وَالشَّاقَّةِ|[14] «من از كساني كه به هنگام مصيبت داد و بي‌داد راه مي اندازد و شروع به كشيدن موي سر و پاره كردن لباس مي كنند، بيزارم». در حديث ديگري چنين مي فرمايد:|النَّائِحَةُ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تُقَامُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَعَلَيْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ|[15] «نوحه كننده هرگاه قبل از مرگ توبه نكند در روز قيامت در حالي كه لباسهايي بلند از قطران(ماده سريع الاشتعال) و جامه هايي از جرب(كثافت) پوشيده است، زنده مي شود».

در مسند امام احمد حنبل آمده است: از فاطمه دختر حسين و او نيز از پدرش كه او هم از رسول الله صلي الله عليه وسلم شنيده كه فرمودند: |ما من رجل يصاب بمصيبة، فيذكر مصيبته و ان قدمت، فيحدث لها استرجاعا الا اعطاه الله من الاجر مثل اجره يوم اصيب بها|«اگر مردي به مصيبتي دچار شود و پس از مدتي آن را به خاطر آورد و اندوه هاي گذشته اش دوباره زنده شود، خداوند به او مانند روز نخست اجري عطا مي نمايد».

پس، اگر مصيبت حسين و غير او را بعد از مدتي طولا ني بياد آورد شايسته است آنطوركه خدا و رسولش امر كرده انجام دهد تا اجري همانند اجر مصيبت ديده در روزي �كه بدان دچار گشته است، عطا شود.

درحالي كه خداوند امر به صبر در دوران مصيبت كرده است، با گذشت زمان شيطان آن را براي افراد گمراه و سركش زينت داد و روز عاشورا را روز حزن و اندوه، گريه، نوحه سرايي، پخش و انتشار قصيده‌هاي ناراحت كننده و غمگين و اشاعه روايات دروغ معرفي �كرد. و اينكار تنها به منظور ايجاد فتنه و آشوب بين مسلمانان انجام گرفت و آن را وسيله اي براي دشنام سابقين قرار دادند. دروغ و فتنه در دنيا زياد شد و مسلمانان احساس نكردند كه بيشتر آن كذب مي باشد.
اين طائفه گمراه و سركش، كافران را عليه مسلمانان ياري دادند. از ميان اين گروههاي گمراه خوارج از همه بدتر بود.

رسول الله صلي الله عليه وسلم در موردشان مي فرمايد:|يَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الْأَوْثَانِ|[16]«با اهل ايمان مي‌جنگند و كافران را ياري مي دهند». آنان همانگونه كه يهود، نصاري و مشركين را عليه اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم و امت اسلام ياري دادند، مشركين ترك و تاتار را نيز در تصرف بغداد كمك و مساعدت نمودند و بر قتل و اسارت اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم ، فرزند عباس و غير ايشان و همچنين بر خرابي و ويراني شهرها آنان را ياري رساندند. شر و زيان آنها به اسلام را هيچ مرد فصيح و سخنوري نمي تواند بيان كند. در مقابل دسته اي مخالف دسته قبل عمل كردند و از مخالفان متعصب بر ضد حسين و اهل بيتش بودند كه از جاهل ترين، فاسق ترين، دروغگوترين، بدترين و بدعت گذارترين افراد بودند. خوشحاليشان را با كارهايي از قبيل سرمه كشيدن، رنگ كردن(دستها و موها با آن)، وسعت دادن نفقه بر خانواده و پخش غذاهاي غير معمول نشان دادند.

دسته اي كه روز عاشورا را به عنوان عيد و دسته ديگر كه در آن شروع به غم واندوه نمودند، هر دو دسته خطاكار، كارشان خارج از سنت رسول الله بود. آنها اهداف بدي در سر داشتنـد. و بزرگ ترين جنايات را مرتكب شدند و ظلم را ظاهر و آشكار نمودند. در صورتي كه خداوند امر به عدالت و احسان نموده بود.

پيامبر مي فرمايد:|إِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ بَعْدِي فَسَيَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الْمَهْدِيِّينَ الرَّاشِدِينَ تَمَسَّكُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ|[17] «كساني از شما بعد از من اختلافات زيادي را (در دين) مشاهده مي‌كنند بر شما لازم است كه به سنت من و سنت خلفاي هدايت گر و راشد بعد از من عمل نماييد و آن را محكم و بدون كم و كاست بگيريد و از نوآوري در كارها (امور دين) بپرهيزيد، بدانيد تمام نوآوري ها بدعت، وهمه بدعتها گمراهي است». سنت رسـول الله صلى الله عليه و سلم وسنت خلفاي راشدين در روز عاشورا هيچكدام از اين كارها، يعني خواندن قصيده هاي غم انگيز يا شادي آور نبوده است. هنگامي كه رسول الله صلي الله عليه وسلم وارد مدينه شد، مشاهده نمود كه يهود روز عاشورا را روزه مي گيرد. علت اين كار را از آنها پرسيد:|مَا هَذَا الْيَوْمُ الَّذِي تَصُومُونَهُ فَقَالُوا هَذَا يَوْمٌ عَظِيمٌ أَنْجَى اللَّهُ فِيهِ مُوسَى وَقَوْمَهُ وَغَرَّقَ فِرْعَوْنَ وَقَوْمَهُ فَصَامَهُ مُوسَى شُكْرًا فَنَحْنُ نَصُومُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَنَحْنُ أَحَقُّ وَأَوْلَى بِمُوسَى مِنْكُمْ فَصَامَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَمَرَ بِصِيَامِهِ|[18] «امروز چه روزي است كه آن را روزه مي گيريد؟ گفتند: امروز روز بزرگي است كه در آن خداوند موسي و قومش را نجات داد و فرعون و يارانش را غرق نمود. موسي نيز به شكرانه اين نعمت اين روز را روزه گرفت ما نيز به تبعيت از موسي روزه مي گيريم.

پيامبرصلى الله عليه و سلم فرمودند: ما از شما نسبت به موسي برحق تر و سزاوارتريم. در نتيجه آن روز را روزه گرفتند و امر به گرفتن آن نمودند». قريش نيز در زمان جاهليت اين روز را گرامي مي داشتند. پيامبر در ماه ربيع الاول وارد مدينه شد و آن هنگام قرار بود سال بعد، روز عاشورا را روزه بگيرد و نيز امر به گرفتن آن كرده بود اما بعد از مدتي روزه ماه رمضان فرض شد و روزه ماه عاشورا منسوخ گرديد.

علماء در باره روزه ماه عاشورا كه آيا واجب است يا مستحب اختلاف نظر دارند. دو قول در اين مورد وجود دارد كه صحيحشان اين است: ابتدا واجب بود سپس مستحب گرديد. زيرا پيامبرصلى الله عليه و سلم در آن سال امر به گرفتن آن ننمودند بلكه فرمودند:| هَذَا يَوْمُ عَاشُورَاءَ وَلَمْ يَكْتُبْ اللَّهُ عَلَيْكُمْ صِيَامَهُ وَأَنَا صَائِمٌ فَمَنْ شَاءَ فَلْيَصُمْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيُفْطِرْ|[19] «امروز روز عاشورا است، خداوند روزه آن را بر شما فرض نكرده است. من روزه هستم هركس خواست روزه بگيرد و هركس خواست آن را افطار نمايد». در حديث ديگري مي‌فرمايد: | صوم عاشوراء يكفر سنة، و صوم يوم عرفة يكفر سنتين|[20] «روز عاشورا گناهان (صغيره) يك سال و روز عرفه گناهان(صغيره) دو سال را از بين مي برد». به رسول الله صلي الله عليه وسلم در آخر حياتشان خبر رسيد كه يهود روز عاشورا را عيد اعلام كرده است. رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمودند:|لَئِنْ بَقِيتُ إِلَى قَابِلٍ لَأَصُومَنَّ التَّاسِعَ|[21] «اگر تا سال بعد زنده بمانم روز تاسوعا را هم روزه مي گيرم». و اينكار به منظور مخالفت با يهود انجام گرفت تا عيدشان به يهود شبيه نباشد. از صحابه و علماء كساني بودند كـه روزه آن روز را به تنهايي مستحب نمي‌دانستند، بلكه معتقد بودند روزه در آن روز كراهت دارد كما اينكه از گروهي از كوفيان نيز آن نقل شده است.

و از علما كساني بودند كه آن را مستحب دانسته اند.

درست آن است، براي كسي كه روز نهم و دهم را روزه بگيرد، مستحب مي باشد. زيرا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمودند:|لئن عشت الي قابل لاصومن التاسع مع العاشر|[22]«اگر تا سال بعد زنده بمانم تاسوعا و عاشورا را روزه مي گيرم». بطوريكه تفسير آن در بعضي از توضيحات حديث آمده است. در نتيجه روزه گرفتن در دو روز ياد شده سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم مي باشد. اما ساير كارها نظير پختن غذايي كه خارج از عرف و عادت مي باشد(مانند حبوبات و غير حبوبات)، خريد لباس نو، زياد كردن نفقه خانواده، خريد حوائج و نيازمنديهاي سال در آن روز، انجام دادن عبادتهاي مخصوص مانند: نماز عاشورا، قصد و انجام ذبح، خوردن گوشت همراه حبوبات در هنگام صبح، سرمه به چشم زدن، رنگ كردن سـر و دست، مصافحه با يكديگر، قرار گرفتن در جايي و تكان نخوردن، زيارت مساجد و گنبدها و ... از منكرترين و بدترين بدعتها (نوآوريها)هستند كه از رسول الله صلي الله عليه وسلم و خلفاي راشدين ديـده نشده است و هيچ يك از ائمه مسلمين، مالك، ثوري، ليث بن سعد، ابوحنيفه، اوزاعي، شافعي، احمدبن حنبل، اسحاق بن راهويه آن را مستحب ندانسته اند.

اما بعضي از متأخرين تعدادي از اين احاديث را صحيح دانسته اند بدون شك اين افراد نزد اهل علم به خطا رفته اند. حرب كرماني در باره اين حديث(من وسع علي اهله يوم عاشوراء) از امام احمد بن حنبل سؤال نمود، ايشان در جواب گفتند كه چيزي در اين باره نديده اند.
بهترين دليلي كه نزدشان است حديثي است كه از ابراهيم بن منتشر و او نيز از پدرش نقل نموده كه گفت: به ما خبر رسيده هركس روز عاشورا نسبت به خانواده اش سخاوتمند باشد خداوند در تمام سال روزيش را وسيع مي گرداند.

سفيان بن عيينه گفت: ما شصت سال در آن شك داشتيم تا اينكه آن را صحيح دانستيم.

ابراهيم بن محمد اهل كوفه بود و ذكر نكرده آن را از چه كسي شنيده است. پس شايد كسي كه اين را گفته از اهل بدعت بوده كه نسبت به علي و يارانش كينه و دشمني داشته و خواسته به وسيله دروغ با آنها مقابله كند. مقابله فساد كننده با فساد كننده و بدعت گذار با بدعت گذار.
ابن عيينه در اين باره مي گويد: دليلي كه نشان دهد خداوند در آن روز نعمتش را عطا مي كند در دست نيست.

خداوند نعمتش را بر افضل ترين مردمان كه مهاجرين و انصار بودند عطا نمود اما وعده نداده كه به اهل عاشورا نيز نعمت دهد. و اين مانند اين است كه بسياري نذر مي كنند كه نيازشان برآورده شود، خداوند نيازشان را برآورده مي كند و آنان گمان مي كنند كه نذرشان سبب برآورده شدن آن گشته است. در حديث رسول الله صلي الله عليه وسلم چنين ثبت شده است:|أَنَّهُ نَهَى عَنْ النَّذْرِ وَقَالَ إِنَّهُ لَا يَأْتِي بِخَيْرٍ وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنْ الْبَخِيلِ|[23]) «پيامبرصلى الله عليه و سلم از نذر نهي كرده و فرموده اند: نذر تأثيري بر تقدير خداوند ندارد، با آن تنها چيزي از انسان خسيس و بخيل گرفته مي شود.» در نتيجه كسي كه گمان كند با نذري كه انجام داده سبب برآورده شدن حاجتش شده به خدا و رسولش دروغ بسته است.

مردم وظيفه دارند از خدا و رسولش، دين و راهش را اطاعت كنند و شكر خدا را گويند كه از ميان خودشان پيامبري برگزيد و آيات خدا را برايشان خواند و آنها را پاك نمود و كتاب و حكمت را به آنها آموخت. پيامبرصلى الله عليه و سلم مي فرمايد:| ان خير الحديث، كتاب الله و خير الهدي، هدي محمد و شر الامور محدثاتها و كل بدعة ظلالة|[24] «بهترين كلام، كلام خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد است. تمام امور نو پيدا شر و بدي و همه نوآوري ها گمراهي است».
علماء اتفاق نظردارند كه اگر شخصي در هوا پرواز كند يا بر روي آب راه برود، تا زمانيكه موافق امر خدا و رسولش نباشد مردم حق ندارند از او پيروي نمايند. و اگر شخصي ديد كسي چيزي را برايش آشكار نمود يا در چيزي تأثير گذاشت، پس اگر از آنچه مخالف خدا و سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم است تبعيت نمايد، او از زمره كساني است كه از دجال تبعيت نموده است.
دجال به آسمان مي گويد: ببار، مي بارد؛ به زمين مي گويد: برويان، مي روياند؛ به خرابه ها و ويرانه ها مي گويد: ثروت درونت را آشكار كن، سيم و زرش را نمايان مي كند؛ مـــردي را مي‌كُشد، بعد از مدتي به او مي گويد: زنده شو، بلافاصله زنده مي شود؛ و اين ملعون همان دشمن خداست.

رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد:|مَا من نَبِيّ إِلَّا قَدْ أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الدَّجَّالَ وانا انذر�موه وَإِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَإِنَّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبًا كَافِرٌ يقرأه كل مؤمن قاريء و غير قــاريء و اعلموا ان احدا لن يري ربه حتي موت|[25] «هيچ پيامبري نيامده مگر اينكه امتش را از دجال ترسانده است من نيز شما را از او مي‌ترسانم(تا دچار كفـر نگرديد). او كور است، بدانيد پروردگار شما كور نيست. بين چشمانش كلمه ـ ك ـ ف ـ ر نوشته شده است. هر ايمانداري كه قادر به خواندن باشد يا نباشد مي تواند آن را بخواند. بدانيد هيچ يك از شما تا نميرد خدايش را ملاقات نمي‌كند». و در حديث ديگري مي فرمايد:|إِذَا تَشَهَّدَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ|[26] «هرگاه يكي از شما در نماز( تشهد اخير) نشست از چهار چيز به خدا پناه ببرد؛ مي گويد: يا الله از عذاب جهنم، عذاب قبر، فتنه دنيا و مرگ و فتنه مسيح دجال به تو پناه مي برم». در حديث ديگري مي فرمايد:|لا تقوم الساعة حتي يخرج ثلاثون دجالون كذابون، �لهم يزعم انه رسول الله|[27] «تا سي دجال بسيار دروغگو آشكار نگردند و همه آنها ادعا نكنند كه رسول الله هستند قيامت برپا نمي شود». و در حديث ديگري اين چنين مي فرمايد:|يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ دَجَّالُونَ كَذَّابُونَ يَأْتُونَكُمْ مِنْ الْأَحَادِيثِ بِمَا لَمْ تَسْمَعُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ فَإِيَّاكُمْ وَإِيَّاهُمْ|[28] «درآخرالزمان دجالهاي بسيار دروغگويي خواهند بود كه با شما صحبت مي كنند به آنچه كه شما و پدرانتان نشنيده ايد. شما از آنها و آنان از شما مي ترسند».

شياطين بر آنها وارد مي شوند و به آنان الهام مي‌كنند همانطوركه اللهأ در باره ايشان مي‌فرمايد:*هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ&[29] «آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كساني فرود مي آيند. بر كسانيكه بسيار دروغگو باشند(به شياطين) گوش فرا مي‌دهند و بيشترشان دروغگو هستند).
و از اولين آنها مختار بن ابي عبيد ثقفي بود كه ذكر گرديد.

كساني كه بين حالات شيطاني و رحماني فرقي نمي نهند به سان كسي است كه بين محمد، رسول‌اللهأ، و مسيلمه كذاب فرقي نمي نهد در حالي كه شيطان بر مسيلمه نازل و به او وحي مي‌نمود.

از نشانه هاي آن حالات شيطاني اين است كه همگام و همزمان با سوت زدن و كف زدن و بلند كردن صدا و عربده كشي- مانندحالت مصروع- بر ايشان وارد مي آيد. و سخناني بر زبان مي‌رانند كه معنايش واضح نيست. سخنان شياطين بر زبانشان جاري مي گردد همانگونه كه مصروع و ديوانه سخن مي گويد.

آنچه در اين باب مهم است اين است كه مردم بدانند براستي دوستان خداوند كساني هستند كه خداوند در كتابش به آنها نعمت داده و از آنها ياد نموده است. آنجا كه مي فرمايد:*أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عليهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ‏&[30] «بدانيد و آگاه باشيد بي گمان دوستان خدا ترسي بر آنان نيست و غمگين نمي‌گردند. آنان كساني هستند كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده اند). پيامبرصلى الله عليه و سلم در حديث صحيحي مي فرمايد:|إِنَّ اللَّهَ قَالَ مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ|[31] «اللهأ مي فرمايد:كسي كه با دوست من جنگ نمايد با او اعلان جنگ مي كنم. از وسايلي كه بنده ام به من تقرب مي جويد آنچه است كه بر وي فرض كرده ام و آن را ترك نمي نمايد، بنده ام هميشه بوسيله نوافل به من تقرب مي جويد، تا اين كه او را دوست مي دارم، چون وي را دوست داشتم شنوايي اش مي شوم كه بدان مي شنود، بينايي اش مي شوم كه با آن مي بيند و دستي كه بدان چنگ مي زند و پايي كه بدان راه مي رود(منظور اين است كه خداوند گوشش را از شنيدن لهو، چشمش را از ديدن منهيات، دستش را از چنگ زدن به معاصي و پايش را از دويدن به دنبال باطل باز مي دارد)، اگر از من چيزي بخواهد به او مي دهم و اگر به من پناه جويد، پناهش مي‌دهم، من ترديد دارم كه روح بنده مؤمنم را بگيرم زيرا او مرگ را دوست ندارد من نيز مرگ را برايش ناپسند مي دانم(نهايت محبت الله را نسبت به بندگانش نشان مي دهد)».

دين اسلام بر دو اصل بنا نهاده شده است:1. تنها اللهأ را بپرستيم (لااله الا الله) 2. و او را آنطوركه شرع گفته عبادت كنيم و از بدعت (در عبادت الله) دوري گزينيم. همانگونه كه خود مي‌فرمايد:*فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا&[32] «هر كس به لقاي پروردگارش اميد دارد بايد كار شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نگرداند). پس آن عمل صالح كه خدا و رسولش دوست دارند همان شرع پاك و پاكيزه مي‌باشد. براي همين است كه عمر بن خطابس در دعايش مي فرمايد:| اللهم اجعل عملي كله صالحا و اجعله لوجهك خالصا، و لاتجعل لأحد فيه شيئا| (خداوندا! تمامي اعمالم را براي خودت صالح و آن را براي وجه خود خالص گردان و آن را پاكيزه دار و چيزي(از ريا) در آن براي احدي قرار مده).

اصول اسلام پيرامون سه حديث زير دور مي زند:1.|إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى|[33] «ارزش اعمال به نيت آن بستگـي دارد، هر انسان بر اساس نيتش پاداش داده مي‌شود». 2.|مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ|[34] «هر كس عملي انجام دهد كه امر ما بر آن نباشد آن عمل مردود است(منظور بدعت مي باشد)». 3.| الْحَلَالُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ وَبَيْنَهُمَا مُشْتَبِهَاتٌ لَا يَعْلَمُهُنَّ كَثِيرٌ مِنْ النَّاسِ فَمَنْ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ وَعِرْضِهِ وَمَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ كَالرَّاعِي يَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يَرْتَعَ فِيهِ أَلَا وَإِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى أَلَا وَإِنَّ حِمَى اللَّهِ مَحَارِمُهُ أَلَا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ أَلَا وَهِيَ الْقَلْبُ|[35] «حلال و حرام مشخص شده است و متشابهات بين اين دو قرار دارد، بيشتر مردم آن را نمي شناسند، پس كسي كه شبهات را ترك نمايد دين و آبرويش را نجات داده و هركس در آن گرفتار گردد به حرام دچار مي شود. مانند چوپاني كه(حيواناتش را) در قسمت منع شده اي بچراند و نزديك است كه در آن وارد گردند. بدانيد هر مالكي(پادشاهي) قسمت منع شده اي دارد (كه كسي حق ندارد به آن تجاوز كند) و قسمت منع شده خداوند چيزهاي حرام است. آگاه باشيد در هر جسمي پاره گوشتي وجود دارد هرگاه اصلاح گردد تمام جسم اصلاح و هرگاه فاسد گردد تمام جسم را فاسد مي كند. بدانيد و آگاه باشيد كه آن قلب است».
و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و علي آله و صحبه وسلم

تاليف : شيخ الاسلام رحمه الله
مترجم: عبدالوهاب
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر