سخني با دعوتگران پراگماتيستِ ماكياولي کلامی

سخني با دعوتگران پراگماتيستِ ماكياولي کلامی

ابوعمر انصاري

تعاريف:
پراگماتيسم: فلسفه ايست تجربي با ماهيت واقع گرايي . به اين معني كه در مورد فكري نمي توان اظهار نظر كرد كه حق است يا باطل، مگر بعد از آشكار شدن منفعت و صلاحيت آن در مجال عملي . يا به قولي ديگر هر چيزي كه منفعت دارد حق است اما برعكس نمي توان گفت كه هر چيزي حق است منفعت دارد.
ماكياوليسم: منسوب به فيلسوف مشهور ایتالیایی "نیکولو ماکیاولی" بدين معني كه هدف وسيله را توجيه مي كند.
اهل كلام: منظور من در اينجا قسمتي از اعتقادات اهل كلام است كه قائل بر اصالت عقل بشر مي باشند يعني اگر نصوص شرعي با عقل متعارض شد اصالت با عقل بشري است و باهمين عقل مي توان آن نص را اگر قرآن بود تأويل (تحريف) كرد و اگر حديث صحيح بود تأويل يا به طور كلي رد كرد.
................................................................................................................................................
اين مقاله را شايد بتوان ادامه مقاله «درد دلي با دوست داران سنت» ناميد اما با اين تفاوت كه سخن من با كساني است كه در راه دعوت و نشر دين حنيف اسلام قدم بر داشته اند .كساني كه به اين نتيجه مهم رسيده اند كه دين را تنها براي خود نخواهند و به فرمان پروردگار خويش براي رساندن آن به جهانيان لبيك گفته اند.
امروزه ما با سپري كردن چندين دهه از آغاز بيداري اسلامي روشها و طريقه هاي فراوان و متفاوتي را براي دعوت به سوي اسلام در كارنامه مسلمانان مشاهده مي كنيم . روشهايي كه بسياري از آنها خالي از اشكال و اشتباه نبوده و حتي در موارد فراواني مخالف با شرع حنيف اسلام مي باشد.

مسلما من نمي خواهم و نمي توانم به بررسي تمامي اين دعوتها و نقاط قوت و ضعف آنها بپردازم. بلكه اين مقاله نقدي است بر روش تعداد زيادي از دعوتگران گذشته و امروز كه من اسم آن را پراگماتيسم همراه با انديشه ماكياولي و تفكر اهل كلام ناميده ام و در ادامه علت آنرا توضيح خواهم داد.

سخن من با دعوتگراني است كه در عرصه هاي مختلف اقتصادي ،‌سياسي ، فرهنگي و تربيتي منفعت زده شده اند يعني اصالت را بر فايده نهاده و براي تحصيل آن تمام تلاش و كوشش خود را صرف مي كنند و در اين ميان نيز از حق و حقيقت غافل مانده اند .غافل از اينكه هر منفعتي قطعا حق نيست و بلكه اين حق است كه منفعت حقيقي را به دنبال دارد.
خداوند در باره شراب و قمار در قرآن كريم مي فرمايد:

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا 219 سوره بقره
«تو را از شراب و قمار مي پرسند بگو در اين دو(شراب و قمار) گناه بزرگيست و منفعتهايي براي مردم وجود دارد و گناه اين دو بزرگتر از منفعتشان است.»

پس مي بينيم كه اصالت با منفعت نيست و اين گونه هم نيست كه ما بتوانيم به خوبي منافع بي ضرر را از منافع همراه با ضرر تشخيص دهيم. بلكه در اين راه محتاج راهنمائيهاي پروردگارمان مي باشيم.

در زمينه اقتصادي زماني كه به عملكرد اين دعوتگران از اقشار مختلف نگاهي بياندازيم به روشني خواهيم ديد كه به علت همين فهم نادرست از دين هر زمان كه با معامله يا كسب اقتصادي كه ظاهرا داراي نفع فراوان بوده اما با شرع اسلام ( قرآن و سنت و فهم سلف صالح امت) در تعارض است،‌برخورد مي كنند جانب منفعت را گرفته و قانون اسلام را با فهم ( هواي نفس) خود تحريف كرده و مي گويند: براي پيشرفت اسلام و دعوت به سوي آن، احتياج به اقتصاد قوي داريم و زمانه اقتضا مي كند كه اين طور و آن طور رفتار كنيم و اينجاست كه با منطق پراگماتيسمي ( اصالت منفعت) و ماكياولي ( هدف وسليه را توجيه مي كند) و اهل كلامي( اصالت عقل در تشخيص صحيح از ضعيف در نصوص شرع) معاملات ربوي و قمار گونه آغاز شده و مسلمان است كه در گناه و عصيان از برادرش سبقت مي گيرد و شيطان رجيم از خوشحالي در پوست خود نمي گنجد و به نقشه خود آفرين مي گويد...
آيا اين افراد كلام خدا را نشنيده اند كه مي فرمايد:

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (96)
«اگر مردمان اين شهر ها و آباديها ايمان مياوردند و تقوا پيشه مي كردند،‌بركات آسمان و زمين را بر روي آنها مي گشوديم ولي آنان به تكذيب پرداختند و ما هم ايشان را به كيفر اعمالشان گرفتار و مجازات نموديم.»

مگر هدف دعوت برپايي شرع و قانون خداوند بر روي زمين نيست؟ چرا بايد دعوت را بهانه اي براي سرپيچي از فرمان خداوند قرار داد؟
آيا همين افكار باعث نشده كه سنت زيباي قرض الحسنة از بيشتر جوامع ما رخت بركند و پايه هاي اقتصاد ربوي هر چه بيشتر در ميان ما مستحكم شود؟ مگر اصحاب رسول الله صلي الله و عليه و آله و سلم نبودند كه به خاطر هجرت در راه خدا تمامي اموال خود را در مكه و در ميان مشركين جا گذاشتند و رفتند؟

در زمينه سياسي كه خدا رحم كند، قرآن و سنت ناگهان نعوذ بالله ناپديد مي شوند و جاي خود را به عقل سياسي و منافع استراتژيك دعوت و مصلحت پيشبرد اهداف، البته به هر وسيله كه شده، مي دهند.

براي پيشرفت دعوت بايد قوي شد و براي قدرت بايد كرسي بدست آورد و براي كرسي بدست آوردن هم بايد رأي جمع كردو براي رأي هم هرچه مي خواهد دل تنگت بگو و بكن. و در ادامه اسلام تبديل مي شود به شعارهاي عوام فريبانه ي غالب بر جامعه،‌از دموكراسي و آزادي و دريك كلام ليبراليسم اسلامي.
براي بدست آوردن كرسي در مجلس ( كه داراي منفعت فراوان است و وسيله اي براي رسيدن به هدف) مي توان هر قانوني را قبول كرد و به آن سوگند خورد و هر خفتي را پذيرفت. و البته راه ديگري هم دارد و آن اينكه با عقل خود قرائتي ديگر از نصوص شرعي ساخت و خوش بود.!!!

حال مي گويم اگر واقعا بايد اينطور بود چرا رسول الله صلي الله و عليه و آله و سلم زماني كه راهي جهاد بود كمك مشركين هم پيمان خود را كه براي همراهي با او آمده بودند نپذيرفت و فرمود ما از مشرك در مقابل كافر كمك نمي طلبيم.
آيا تعداد افراد بيشتر براي جهاد عين منفعت نبود؟ كمي بيشتر فكر كنيم.

در زمينه تربيتي نيز كه معمولا بايد بيشتر مواظب بود تا اشتباه نكنيم ،‌مي بيني كه باز هم همين افكار دست از سرشان برنمي دارد و آنقدر بر نخبه گرايي تأكيد مي كنند كه گويي پروردگار دينش را فقط براي نخبگان فرستاده ، خوب علتش هم واضح است زيرا به نظر ما نخبگان ( در تمامي زمينه ها) براي ما و دعوت ما منفعت بيشتري دارند اما عوام كه حيف است وقت براي آنها بگذاريم.
من يك سؤال از اين افراد مي كنم : پس شما تلاش رسول الله صلي الله و عليه و آله و سلم را براي اسلام آوردن آن كودك يهودي در حال مرگ چگونه تفسير مي كنيد؟ آيا كودكي كه قرار است لحظات ديگري از دنيا برود چه نفعي براي اسلام و دعوت آن دارد؟؟؟

مؤمن قوي در نظر آنها تنها كسي است كه از نظر بدني يا عقلي قويتر از ديگران باشد زيرا از منفعت معنوي غافل مانده اند و اگر كسي آنها را به تلاش براي شبيه ساختن خويش به اصحاب رسول الله صلي الله و عليه وآله و سلم تشويق بكند او را ايده آليست و آرمان گرا مي نامند ،‌چون به نظر آنها انسان بايد واقع گرا باشد!!!

اين افكار در مجموع سبب شده كه اهل هر منطقه فقط مشكلات و منافع منطقه خود را ببيند و آنرا مشكل اصلي امت اسلامي قلمداد كند ،‌در حالي كه از ديگر زواياي دين غافل مانده و تمام هم و غم خود را در بر طرف كردن آن كه در واقع كل مشكل نيست بكنند.

و همين افراد كه گاه با نام روشنفكران البته با نگرشي نو!!! معروف شده اند با افكار خود جوانهاي مسلمان را تا مدتهاي زيادي سرگردان و بلاتكليف و سرخورده مي كنند. به عنوان مثال : زماني كه از غرب و پيشرفتهاي مادي آن سخن مي گويند آنقدر شروع به تعريف و تمجيد مي كنند كه جوان مسلمان به اين نتيجه مي رسد كه براي تصحيح اسلام خود ناچار است به غرب رجوع كند و چاره مشكلات خود را در آنجا بيابد. شما حتما اين جمله را زياد شنيده ايد كه درغرب مسلمان كم ديدم ،‌اما اسلام زياد و در شرق مسلمان زياد ديدم اما اسلام كم. حال من كاري ندارم كه اين جمله از كيست اما به نظر شما شخصي كه اسلام را در مظاهر آن ،‌مثلا آبادي زمين و يا شعبه هاي آن مانند بهداشت و سلامتي و نظم و .. مي داند اما از هدف اصلي اسلام كه همان توحيد و يكتاپرستي و برپايي قانون خدا بر زمين است غافل مانده آيا واقعا اسلام را خوب شناخته؟

ولي زماني كه از شرق اسلامي سخن به ميان مي آورند آنقدر انتقاد بدون راه حل مي كنند كه جوان مسلمان چاره اي جز سرخوردگي و تنفر از فكر و عقيده اش پيدا نمي كند.
چرا بايد اينهمه ديد ما مادي شود؟ مگر دين فقط براي مسائل مادي آمده ؟ كمي هم خوب است به معنويات توجه كنيم،‌البته نه كمي ،‌بلكه بسيار زياد.

در آخر هم خطاب به تمامي برادرانم كه چه در زمينه نظري و چه در زمينه عملي دچار اين افكار شده اند مي گويم:
به عقيده پاك اسلامي اعتماد كنيد.
به قرآن و سنت و علماي خير القرون اعتماد كنيد.
راه حل در گوشه تاقچه هاي ما خاك مي خورد ،‌خود را سرگردان نكنيم.
پاك و منزه است پروردگار تو از توصيفهايي كه( مشركان ) مي كنند، پروردگار عزت و قدرت، و درود بر پيامبران باد، و ستايش الله را سزاست كه پروردگار جهانيان است.
به نقل از سايت بيداري

0 نظرات:

ارسال یک نظر