نقد نظريه ي داروين



نقد نظريه ي داروين

قبل از بحث درباره ي اين نظريه و موضع اسلام درمورد آن مي خواهيم اندکي با شخصيت صاحب اين نظريه آشنا شويم. نام و مشخصات وي آقاي: (چارلز رابرت داروين) متولد سال 1809ميلادي، و متوفي سال 1882ميلادي است. براساس آنچه در دائرة المعارف آسان بيان گرديده: وي دانشمند علوم طبيعي اهل انگلستان بود که درس پزشکي را در ادنبره فراگرفت ... سپس در علم تاريخ طبيعي تخصصش را گرفت. داروين دركتاب خود با عنوان (اصل انواع موجودات) 1859م. اساس نظريه ي خويش و دلايل آن را به شيوه اي نادر و عالي بنيان نهاد، به همان شيوه که نظريه ي اصل تپه هاي مرجاني را ارائه نموده و بسياري آن را پذيرفته بودند. از ديگر کارهاي وي: (اصل و ريشه ي انسان و انتخاب بر اساس جنس ) سال 1871م، و (تنوع نباتات و جانوران تحت استئناس) در سال 1867م.

ليکن نظريه ي داروين بر تعدادي از امور استوار است، از قبيل:
انسان چيزي جز يکي از انواع حيوانات نيست که از طريق پيدايش و پيشرفت پديد آمده است و به علت مشابهت وي با ميمون ها است ممکن است هر دو از اصل واحدي مشتق شده باشند.
داروين مراحل تکوين و چگونگي پايان پذيرفتن آن را در چند نکته تشريح مي نمايد، از جمله ي مهم ترين آن ها:
(انتخاب طبيعي) عوامل نابودي باعث انقراض و از ميان رفتن موجودات ضعيف و ناتوان و باقي ماندن موجودات قوي تر مي گردد. ديگري به نام قانون (بقاء شايسته ترين ها) خوانده مي شود که موجود قوي تر و سالمي که مانده است صفات نيرومندي خود را براي اولاد خود به جا مي گذارد و اين صفات قوي تر به مرور زمان باعث تکوين صفات جديدي در موجود مي شوند که همان (تکامل) است که موجود با صفات مذکور به موجودي برتر ارتقاء مي يابد و به اين ترتيب تکامل ادامه پيدا مي کند و آن را (ارتقاء يا تکامل) مي نامند.

البته دانشمندان زيادي آن را مردود دانسته و تکذيب کرده اند: دكتر (سوريال) در كتاب خود با نام "تصدع مذهب دارون" عنوان مي کند: "حلقه هاي مفقود بين طبقات موجودات زنده ناقص مي باشد، و اين نقص صرفاً بين انسان و ديگر موجودات ديده نمي شود. بدين نحو که حلقه هايي مابين موجودات اوليه ي تک سلولي و حيوانات چندسلولي و نيز بين بي مهرگان و مهره داران، بين حيوانات مهره دار و و ماهي ها و حيوانات و دوزيستان و نيز بين آن ها و حشرات وپرندگان و بين چهارپايان و آدميان يافت نمي شود. که آن ها را براساس ترتيب پيدايش آن ها در طول دوران هاي زيست شناختي برشمرده ام."
بسياري از دانشمندان طبيعي دان از جمله دالاس به رد اين نظريه دست زده اند، چنانچه به طور مختصر ابراز مي دارد: "تکامل بواسطه ي انتخاب طبيعي در مورد انسان صدق نمي کند و چاره اي نيست جز آنکه معتقد به خلقت جداگانه و مستقيم وي باشيم."
همچنين استاد فرخو مي گويد: از واقعيت ها چنين برمي آيد که تفاوت هاي موجود بين انسان و ميمون ها به قدري زياد است که نمي توان به اين مطلب باور داشت که انسان از نژاد ميمون ها و يا ديگر حيوانات باشد و گفتن اين مسأله نيز درست نيست."
دانشمند ديگر ميگرت مي باشد که پس از بررسي حقايق فراوان درباره ي موجودات زنده به اين نتيجه مي رسد که: "نمي توان مذهب و رويکرد داروين را مورد تأييد قرار داد چون نظريه اي کودکانه است."
جايي ديگر هكسلي دوست داروين اينگونه نظر خويش را بيان مي دارد: "باتوجه به شواهدي که در دست ما موجود ي باشد به هيچ عنوان به اثبات نرسيده است که هيچ گياه يا حيواني با انتخاب طبيعي يا انتخاب مصنوعي تکامل يافته باشد."
همچنين بسياري از دانشمندان ديگر که براي رعايت اختصار از بيان نظرياتشان صرف نظر نموديم.

گذشته از اين ها، گفته هاي داروين تنها يک نظريه است و يک حقيقت يا قانون علمي نيست. يعني مي توان آن را پذيرفت و يا رد کرد. با اين وجود واقعيت هاي موجود که در برابر ديدگان همه قرار دارد نيز آن را تأييد نمي کند و درصورت حقيقت داشتن اين نظريه حتماً بايد شاهد حيوانات و انسان هاي بسياري مي بوديم که تنها از طريق تکامل پديد مي آمدند و نه از طريق توليد مثل.
همچنانکه توانايي انطباق با محيط که در بعضي از جانداران، به عنوان مثال در آفتاب پرست ها(که خود را هم رنگ محيط اطراف مي کنند)، مي بينيم، توانايي است که همه ي حيوانات در هنگام تولد آن را به همراه دارند و در برخي اين توانايي بيشتر بوده و در برخي ديگر در حال ازميان رفتن است. اين توانايي در بين همه ي جانداران محدود بوده و از حد و مرز خود خارج نمي شود. بنابراين توانايي تطابق با محيط يک توان بالقوه است و نه خصلتي تکامل يافته که طبيعت آن را ترقي داده باشد، آنگونه که صاحبان نظريه ي تکامل بدان باور دارند. در آن صورت طبيعت اين توانايي را به سنگ و خاک و ديگر جمادات نيز بايد مي بخشيد.

اما موضع دين اسلام دربرابر اين نظريه، که ما آن را در چند نکته توضيح خواهيم داد:
1- ادعاي آنان بر اينکه طبيعت است که بدون بصيرت دست به خلقت مي زند و انسان داراي خالق نمي باشد با قرآن کريم در تضاد است که خداوند سبحان مي فرمايد: (الله خالق كل شيء وهو على كل شيء وكيل) [الزمر: 62] يعني: «خدا آفريدگار هر چيزى است و اوست كه بر هر چيز نگهبان است.» همچنين جايي که فرموده است: (إنا كل شيء خلقناه بقدر) [القمر: 49] يعني: «ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريده‏ايم.» و ديگر آيات در اين زمينه.

2- ادعاي آنان در اين باره که از چگونگي پيدايش حيات بر روي زمين آگاه مي باشند را کلام خداوند متعال اين چنين رد مي کند: (ما أشهدتهم خلق السموات والأرض ولا خلق أنفسهم) [الكهف: 51] يعني: «[من] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان!» همانطور که پروردگار سبحان درباره ي خلقت انسان به گونه اي مستقل و کامل با ما سخن گفته و حتي فرشتگان را قبل از خلقت وي آگاه ساخته است و مي فرمايد: (وإذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة) [البقرة: 30] يعني: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت.»
ايزد تعالي حتي درباره ي ماده اي که بشر از آن خلق شده نيز ما را باخبر نموده است. انسان از آب و گل آفريده شده است. مي فرمايد: (فإنا خلقناكم من تراب) [الحج: 5] يعني: «پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏ايم.»
در حديثي از ابوموسى اشعري رضي الله عنه آمده که مي گويد: از رسول الله صلى الله عليه و سلم شنيدم که مي فرمود: "إن الله تبارك وتعالى: خلق آدم من قبضة قبضها من جميع الأرض، فجاء بنو آدم على قدر الأرض، منهم الأحمر، والأبيض، والأسود، وبين ذلك، والسهل والحزْنُ، والخبيث والطيب" يعني: «همانا خداوند تبارک و تعالي آدم را از مشتي که از همه جاي زمين برگرفته بود آفريد. اين گونه است که فرزندان آدم به نسبت زمين هستند، در ميان آن ها سرخ، سفيد، سياه و مابين آن و ملايم و درشت و زشت و زيبا هست.» [أخرجه الترمذي وأبو داود]
آب نيز عنصري است که در آفرينش انسان بکار رفته است. خداوند متعال مي فرمايد: (والله خلق كل دابة من ماء) [النور: 45] يعني: « و خداست كه هر جنبنده‏اى را [ابتدا] از آبى آفريد.» و پروردگار منان آدم را با دستان خويش آفريده است، خداوند در قرآن کريم فرموده است: (قال يا إبليس ما منعك أن تسجد لما خلقت بيديّ) [ص: 75] يعني: « فرمود اى ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان خويش خلق كردم سجده آورى؟»

اين گِل به گِلي نيکو و سفال مانند تبديل مي گردد، قرآن کريم: (خلق الإنسان من صلصال كالفخار) [الرحمن: 14] يعني: « انسان را از گل خشكيده‏اى سفال مانند آفريد.»
ديگر آنکه نخستين انسان همان حضرت آدم عليه السلام بوده است. بر خلاف نظريه ي داروين انسان به طور ناقص آفريده نشده که سپس تکامل پيدا نمايد! بلکه درعوض بگونه اي كاملا آفريده شده ولي به تدريج دچار نقصان گرديده است. چنانچه در حديثي که بخاري و مسلم از رسول الله صلى الله عليه و سلم روايت مي کنند آمده است: "خلق الله آدم عليه السلام وطوله ستون ذراعاً" يعني: « خداوند، آدم را آفريد كه قامتش، شصت ذراع بود.»، همچنين آمده است که مؤمنان به صورتي کامل شده و به هيئت حضرت آدم عليه السلام وارد بهشت خواهند شد، در ادامه ي حديث قبل آمده است: "فكل من يدخل الجنة على صورة آدم" يعني: « پس تمام كساني كه وارد بهشت مي شوند، به شكل آدم خواهند بود (خصوصيات آدم را خواهند داشت).» آنگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: "فلم يزل ينقص الخلق حتى الآن". يعني: « و مردم از آن زمان تا كنون، در حال كوتاه شدن هستند.»
3- اين گفته ي ايشان که قوي تر ها مي مانند و بلايا سبب نابودي موجودات ضعيف تر مي شود نيز پذيرفتني نيست، چرا که مرگ براي قوي ترها و ضعيف ترها يکسان است. خداوند متعال مي فرمايد: (الذي خلق الموت والحياة ليبلوكم أيكم أحسن عملاً) [الملك: 2] يعني: « همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.»
5- در پايان اصل بزرگي را يادآور مي شويم که بر تماميت اين نظريه خط بطلان مي کشد، که آن همان کرامت بخشيدن خداوند متعال بر فرزندان آدم در خشکي و دريا است که هيچ تناسبي با نسبت دادن اصل انسان به ميمون ها ندارد. خداوند متعال مي فرمايد: (ولقد كرمنا بني آدم وحملناهم في البر والبحر ورزقناهم من الطيبات وفضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلاً) [الإسراء: 70] يعني: « و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده‏هاى خود برترى آشكار داديم.» و نيز مي فرمايد: (لقد خلقنا الإنسان في أحسن تقويم) [التين: 4] يعني: « كه] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.»

موارد بيان شده شمه اي بود از آنچه پيرامون نظريه ي داروين و تعدادي از پاسخ هاي وارد بر آن گفته شده است. کساني که مايل باشند بيشتر در اين مورد اطلاع يابند مي توانند به کتاب هايي که در نقد نظريه ي داروين نوشته شده اند مراجعه نمايند، از جمله ي اين کتاب ها مي توان موارد زير را نام برد: "العقيدة في الله" نوشته ي استاد عمر سليمان اشقر، "الإسلام في عصر العلم" نوشته ي محمد فريد وجدي ص (797)، و مجله ي الازهر: جلد دوم، سال 48، ص (1341 ــ 1348).. والله أعلم.


ترجمه: مسعود
منبع: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر