شخصيت اخلاقي شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر



 
مصطفي حسيني طباطبائي
 
مطالعه در زندگاني شيخ محمد عبده ما را با مردي روبرو مي كند كه در عين مهابت و شجاعت، نرمخو و متواضع و مهربان بوده است !

مردي كه از يكسو ، چنان دلير بود كه در برابر خديو مصر مي ايستاد و مي گفت :

ما به رعايت قانون جامعه ي تشريف را بر اندام فلان شيخ كه شما فرمان داديد نپوشانديم و اين كار در صورتي عملي مي شود كه قانون تغيير كند !و در مجلس درس اگر كسي سخني سخيف و بر خلاف قاعده مي گفت بر مي آشفت و خشم او را مي گرفت و هيبتي داشت كه ديگران را وادار به خاموشي و احترام مي كرد از سوي ديگر چنان رئوف و عاطفي بود كه چون به وسيله ي جرائد آگاه مي شد عده اي از مصريان در داخل حريق افتاده اند شب را تا سپيده دم نتوانست بخوابد و گویی هر دم خود را در ميان آتشها مي ديد و احساس سوزش مي كرد !

خودش مي نويسد :

يعني :چون وصف آن حادثه ي «آتش سوزي »را خواندم شعله هاي آتش قلبم را مي خورد ،همانگونه كه اجسام آن بيچارگان را مي خورد !

و دلم چون گوشت هاي پيكر ايشان مي گداخت .آن شب را گريستم و چشمانم جز اندكي بسته نشد چون كسي كه در نعمت هاي خداوند زندگي مي كند شب را آرام به سر برد با اينكه گروه بسياري از برادران و خواهران او در سختي و گرسنگي مي گذرانند ؟

خواستم تا آنجا كه قدرت دارم به كمك مالي در بارهي ايشان مبادرت ورزم ولي توانائي اندك من نه نياز ايشان را رفع مي كرد و نه آن بليه و گرفتاري را بر طرف مي ساخت سپس به نظرم آمد گروهي از ثروتمندان پايتخت را دعوت كنم تا بامن در اين كار كه نيكوترين اعمال خير است هر چه زودتر شركت كنند .

البته شيخ به اين مهم اقدام نمود و از طريق جمعيت خيريه اسلاميه كه رياست آن را به عهده داشت كمكهاي شاياني را به حريق زدگان كرد .

از ويژگيهاي ديگر شيخ ،روحيه ي غيور او بود !آري اين مرد بزرگ نسبت به اسلام غيرت بسيار داشت و قدرت و عزت اين آئين محور آمال و آرزو هاي او شمرده مي شد .

احمد امين مي نويسد :دوستي براي من تعريف كرد در سفر ژنو «يكي از شهر هاي سويس »با استاد امام محمد عبده همراه بودم و برخي از سخنراني هاي تابستاني را كه در دانشگاه برگزار مي شد با يكديگر مي شنيديم در آن اثناء سخن از اسلام و مسلمين به ميان آمد .شيخ گفت من تمام عمر خود را در راه اصلاح عقايد اسلامي و پاك كردن آن از اوهام و خرافاتي كه به اسلام بسته اند صرف كرده ام .من گفتم آيا دين نزد عوام جز اوهام و خرافات چيز ديگري هست ؟و اگر اين امور در نظر آنها باطل و زائل شود چه چيزي براي ايشان باقي مي ماند ؟!ناگهان ديدم كه چهره ي شيخ قرمز شد چنان خشمي او را گرفت كه نظير او را نديده بودم !پس فوراًتأويلي بر سخن خود نهادم تا انقلاب روحي شيخ خاموشي گرفت .

شيخ عزم و اراده ي آهنيني داشت و با وجود همه ي مشكلات و دشواري هائي كه محيط برايش پيش آورده بود دست از اصلاح بر نمي داشت !

زماني كه شيوخ ازهر توده ي مردم را بر ضد او بر مي انگيختند و روشنفكران او را به سازش با بيگانه متهم مي كردند و دستگاه خديو بسختي با او ابراز مخالفت مي نمود و روز نامه ها به او حمله ور شده بودند برخي از دوستانش مانند زغلول و قاسم و امين به او اظهار مي داشتند با وجود اوضاعي كه پيش آمده اصرار در اصلاح ازهر درست نيست و مصلحت در آن است كه شيخ در اين باره خاموش بنشيند تا صدا ها نيز تا اندازه اي خاموشي گيرند !اما شبخ در كار خود پافشاري مي نمود و برخي از شبها نمي خوابيد ودر شيوه ي اصلاح ازهر انديشه مي كرد و به دوستانش پاسخ مي داد :«وجدان من به خاموشي در برابر تباهيها راضي نمي شود !»

همين پايداري و استقامت سر انجام شيخ محمد عبده را بر مخالفانش پيروز كرد و چه در زمان حيات و چه پس از مرگ ارادتمندان بسياري براي وي فراهم آورد و نتنها روشنفكران مصر بلكه هوشمندان دنياي اسلام را نيز به سوي وي جلب نمود .

شيخ عبدالله دراز از اساتيد بزرگ و دانشمندان ازهر مي نويسد :

در مجلس او ،شنوندگان از هزار نفر كمتر نبودند !اين گروه از بزرگان طبقات مختلف مصر و مردم قاهره و بزرگوار ترين افراد ازهر بشمار مي آمدند .

برخي دانشجو بودند و برخي مدرس .همگي استاد و دانشجو و غيره از بيانات عاليه و استد لات نيرومند او در نهايت شگفتي فرو رفته و سرشار از شوق مي شدند ...و افسوس بر مجالس گرانقدري كه والاترين طبقاط مردم در خلال آنها از كتاب خدا ،آب زلال ،حكمت عاليه را مي نوشيدند مجالسي كه برخي از رؤساي اديان ديگر غير از اسلام در آن شركت مي كردند و آنگاه با قلب پريشان و عقيده ي متزلزل نسبت به دين خود از آن مجالس بيرون مي رفتند و برخي از اين رؤسا آشكارا به اين امر كه دين اسلام شايسته تر از هر آئيني است اعتراف مي كردند .

--------------------------------------------------

منبع : شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر

مولف : مصطفي حسيني طباطبائي

ناشر : انتشارات قلم

0 نظرات:

ارسال یک نظر