وفات الناصر لدين الله ـ آغاز فروپاشی آندلس


 وفات الناصر لدين الله ـ آغاز فروپاشی آندلس


زمان : چهارشنبه 10 شعبان سال 610 هجري
مکان : مراکش ـ مغرب
موضوع : وفات الناصر لدين الله امير مغرب و آندلس ، آخرين امير قدرتمند آندلس


هر کس گمان کند که پيروزي نتيجه تلاشهاي يک فرد است هر چقدر هم که تلاش کند، اشتباه کرده و هر کس پندارد که پيروزي در يک لحظه معين يا در يک نقطه قاطع بدست مي آيد هم بر خطا رفته است . و اين از آن روست که اهداف بزرگ به نسبت بزرگي و اهميتشان نيازمند تلاش و کوششند . هم از اين رو انديشه و هدف والا براي آنکه به ثمر برسد به وجود عده اي از اشخاص نياز دارد که هر کدام به نسبت مسؤوليتي که دارند مهم هستند و بايد که لياقت و خلاقيت داشته باشند. هر کدام وظيفه خود را انجام مي دهد تا اينکه پرچم را به خلف خود تحويل مي دهد و او هم همانطور وظيفه خود را به سرانجام مي رساند و پرچم را به نفر بعدي تحويل مي دهد . و اين چنين است که امت براي تحقق يک هدف بزرگ آماده مي شود و قابليت حصول يک پيروزي مهم را بدست مي آورد . آن وقت است که زمان دروکردن کشته ها مي رسد . شبيه حوادثي که در جريان فتح بيت المقدس و آزادي آن از اسارت صليبي ها اتفاق افتاد. چنانکه سلسله اي از دلاور مردان مسير آزادي قدس را هموار کردند . سرسلسله اين مردان امير مودود بود؛ اولين کسي که جهاد با صليبي ها را آغاز کرد و پس از او عماد الدين زنگي و آنگاه پسرش نورالدين محمود راهش را ادامه داد تا اينکه صلاح الدين ايوبي بعد از نور الدين آمد و بيت المقدس را آزاد کرد در حالي که نزديک 70 سال تلاش بي وقفه پشتوانه کار او بود. و اين قصه پيش روي ما از اين قبيل است ، اما با اين تفاوت که سلسله تحقق هدف در اينجا منقطع شده و حصول هدف نهايي دشوار شده است . علتش آن است که يکي از مردان اين سلسله به اعتبار ساير مردان اين سلسله نبوده است . لذا اين سلسله منقطع شده و هدف بر قوت خود باقي نمانده و همه تلاشها به شکست انجاميده است واين در کنار از هم گسيختگي ها و شکست هاي ديگر ، نتيجه را تلخ تر و بدتر کرد. پس از آنکه مسلمانان در جنگ زلاقه به سال 479 هجري پيروزي بزرگي بر صليبيان آندلس بدست آوردند، آندلس بار ديگر شوکت و وجهه اسلامي خود را از سر گرفت و ستاره بخت صليبيان اندکي افول کرد، مسلمانان قوي تر شده و تهاجماتي را براي بازپس گيري مناطقي که در جنگ هاي پيشين از دست داده بو دند ؛آغاز کردند. با رهبري مرابطون که بر بيشتر خاک اندلس مسلط بودند ، اقتدار مسلمانان ادامه يافت و پس از آن دولت مرابطون که به علت خوشگذراني به ضعف گرائيده بود بوسيله موحدون ساقط شد و عبدالمؤمن بن علي اولين امير موحدين ، شهر مهديه را از صليبيان بازپس گرفت و وارد آندلس شد و در پيکارهاي بزرگي بر صليبيان پيروز شد. پس از وي پسرش يوسف بن عبدالمؤمن که به جاي پدر نشسته بود با شورشهاي داخلي مواجه شدولي او را جهاد در آندلس باز نداشت و توانست اراضي جديدي رابراي مملکت اسلامي فتح کنند. اين حوادث فرمانروايان صليبي از جمله فرمانروايان ليون و نافارا را واداشت تا به عقد معاهدات صلح با مسلمانان اقدام کنند . در اين دوره با تشويق امير يوسف حرکت جهادي جديدي آغاز شد. خود امير يوسف که همواره به جهاد مشغول بود سرانجام زندگي اش با شهادت در پيکار عظيم شنترين به سال 580 هجري به پايان رسيد. بعد از وي پسر بزرگش امير يعقوب بن يوسف بن عبدالمؤمن ملقب به المنصور به حکومت رسيد وي عليرغم بروز فتنه هاي داخلي در مغرب که نيرو و توان زيادي صرف خاموش کردن آنها شد علم جهاد را بر سر صليبيان برافراشت .
در عهد المنصور پيکار بزرگ ارک اتفاق افتاد که شکوه و شوکت اسلام و مسلمين را در اندلس بالا برد و صليبيان در لانه هايشان زمين گير شدند و به آنچه داشتند دل خوش بودند و همواره از جنگ با مسلمانان در هول و هراس بودند . المنصور از بزرگترين فرمانروايان مسلمان در مغرب و آندلس بود و در دوره وي اسلام به اوج اقتدار رسيد و اگر فتنه هاي داخلي در مغرب اتفاق نمي افتاد ، کار صليبي ها براي هميشه در اندلس تمام مي شد و بار ديگر اندلس به طور کامل تحت اختيار مسلمانان در مي آمد.

اين پرچم جهاد، صحيح و سالم به شخصيت اين داستان ما يعني محمد الناصر بن يعقوب بن يوسف بن عبدالمؤمن رسيد که نه آن خصال حميده پدران خود و نه کارنامه آنها را داشت . آشوب هاي داخلي در دوره وي شدت يافته و او را به خود مشغول مي داشت . بويژه مردي به نام يحيي الميورقي که بر شهر المهديه و بيشتر بلاد آفريقا تسلط يافت و مثل خاري در گلوي موحدين گير کرده بود. علاوه بر او شورشهاي بني غانيه در الجزاير هم بود . به اين ترتيب بيشتر دوره خلافت الناصر در سرکوب کردن آشوب طلبان و شورشيان گذشت تا اينکه توانست آن آشوبها را قلع و قمع کند. همين اوضاع باعث شد که مارهاي صليبي از لانه هاي خود خارج شده و دم بجنبانند. چنانکه آلفونسوي هشتم که در نبرد بزرگ ارک به سختي شکست خورده بود؛ بار ديگر حملات خود عليه سرزمينهاي مسلمانان را آغاز کرد. و بعضي از قلعه ها و استحکامات اسلامي را غارت کرد . بعلاوه آلفونسو بين مملکت قشتاله (کاستيل ) با مملکت ليون هم پيماني برقرار کرد. ولي البته اين نقشه آنها نقش بر آب شد و اختلافات و جنگهاي بسيار بين آنها اتفاق افتاد. لذا آلفونسو نقشه خود را عوض کرده و متوجه پاپ « انوسان سوم » شد و براي يک جنگ صليبي عليه مسلمانان از پاپ کمک خواست . پاپ هم پذيرفت و کمک هاي فراواني از فرانسه و ايتاليا براي او فرستاد.

امير الناصر تصميم گرفت براي جنگ با آلفونسوي هشتم و هم پيمانان صليبي وي به آندلس برود ولي وزيران و فرماندهان ارتش به علت آشوبهاي داخلي با اين تصميم مخالف بودند . با اين وجود الناصر خير خواهي آنها را رد کرد وبه خاطر علاقه اي که به جهاد داشت در سال 607 هجري در رأس سپاهي انبوه که تمام کشورهاي صليبي را به لرزه درآورد؛ وارد آندلس شد. صليبي ها آنقدر ترسيده بودند که بعضي از پادشاهان به سرعت با الناصر پيمان صلح امضا کردند . الناصر در آندلس به حرکت خود ادامه داد و بر قلعه مستحکم « شلبطره » دست يافت . آلفونسونيز به سرعت بر قلعه « رباح » مسلط شد. سقوط قلعه صليبي شلبطره به دست مسلمانان زنگ خطر را براي همه صليبي ها به صدا درآورد . از اين رو سيل کمک از تمام اروپا براي آلفونسو سرازير شد . و از سوي ديگر « ردريک » اسقف بزرگ طليطله (تولدو) و عده اي ديگر از بزرگان مسيحيت در تمام اروپا براي جمع آوري جنگجويان داوطلب مي گشتند. همه اين جنگجويان داوطلب در طليطله جمع مي شدند و پاپ انوسان سوم در رم دستور داد براي پيروزي صليب در اسپانيا سه روز روزه بگيرند و در همه جا مراسم عمومي دعا براي پيروزي برگزار مي شد و به اين ترتيب بيش از پيش کينه صليبي را براي اين رويارويي بر مي انگيختند . از آن طرف الناصر نيز تلاشهاي خستگي ناپذيري را آغاز کرد و براي جمع آوري نيرو اعلام عمومي کرد به دنبال آن جنگجويان داوطلب مسلمان از هر طرف به سپاه او پيوستند و لشکر فوق العاده بزرگي فراهم آمد. تا آنجا که گفته شده تعداد جنگجويان به نيم ميليون نفر رسيده بود . و همين انبوهي بي مورد لشکر چنانکه خواهيم ديد باعث شکست آن شد.

بعضي اوقات کثرت خود مشکل بزرگي براي ارتش به حساب مي آيد زيرا تدارکات و تغذيه و نقل و انتقال چنين لشکر گراني بسيار سخت است ، اداره چنين لشکري آسان نيست و مشکلات داخلي اين لشکر بسيار است و بالاتر و بدتر از همه اينها غروري است که برفرماندهان لشکر و حتي سربازان عادي نظر به انبوهي سپاه عارض مي شود . تا جايي که پيروزي خود را حتمي مي پندارند نه به خاطر توکل بر نصرت و فضل خدا بلکه به اعتماد نيروي فراوان خودشان ، همين دليل به تنهايي براي شکست يک لشکر کافي است . از سوي ديگر مشاوره در خصوص تصميمات سرنوشت ساز از مهمترين عوامل موفقيت و پيروزي به شمار مي آيد ولي با تأسف بسيار در پيکار عقاب به سال 609 هجري آن عامل مهمي که براي شکست برشمرديم گريبانگير لشکر شده بود و اما آن عامل مهمي که براي پيروزي گفتيم ضرورت دارد بکار گرفته نشد. چنانکه الناصر به کثرت لشکر خود مغرور شده و مشورت هيچ خيرخواهي را نپذيرفت و به پيروزي خود اطمينان داشت . اين موضوع از حوادثي که در شب قبل از جنگ پيش آمد روشن مي شود چنانکه صليبي ها شب را با مراسم دريافت برکت و غفران پاپي نزد کشيشان و روحانيون مسيحي و با نماز و دعا سپري کردند ولي با کمال تأسف مسلمانان هيچ عمل مثبتي انجام ندادند و ديگر از آن صحنه هاي تأثر انگيز که در شب قبل از جنگ بزرگ ارک اتفاق افتاده بود، خبري نبود. از آن رو که يک غرور کاذب به همه چه فرماندهان و چه سربازان دست داده بود و بيش از حد به خود و پيروزي شان مطمئن بودند . لذا نيازي به نماز و دعا در طول شب نمي ديدند . با اين حساب نتيجه چه شد؟ در جنگ عقاب در سال 609 هجري فاجعه هولناکي گريبانگير مسلمانان شد حتي نزديک بود که خود امير الناصر در جنگ کشته شود . مسلمانان در اين جنگ دهها هزار کشته دادند . زيرا آلفونسو صليبي ندا کرده بود که اسير گرفته نشود و هرکس اسيري بگيرد او را با اسيرش خواهد کشت . بنابراين مسلمانان زيادي کشته شدند تا جايي که گفته شده تا دويست هزار نفر کشته شدند و صليبيان به مناسبت اين پيروزي آن روز را جشن ملي اعلام کردند و تا امروز به عنوان روز پيروزي صليب جشن گرفته مي شود.

الناصربعد از اين شکست مفتضحانه به مراکش پايتخت مملکتش بازگشت اما از آن پس در اثر فاجعه عقاب هميشه غم زده و اندوهگين بود چنانكه به فشار خون مبتلا شد که نهايتاً باعث سکته مغزي وي گرديد. و براثر سکته در 10 شعبان سال 609 هجري درگذشت . گفتني است عليرغم شکست در نبرد عقاب ، الناصر از امراي قدرتمند به شمار مي رود و تنها کسي بود که توانست بر آشوبهاي داخلي چيره شود و شهر ميورقه را به حاکميت مسلمين بازگرداند . الناصر لدين الله توانست امور کشور را سرو سامان دهد و مفسدان و آشوبگران را قلع و قمع کند و دست کارگزاران ظالم را کوتاه کند. وي در اجراي وصيت پدرش المنصور به مشورت با مشايخ و علما و بزرگان تمايل داشت ولي در اواخر حکومتش از اين کار سربازد. همين از عوامل آن شکست فاجعه بار وي گرديد . يکي از مصاحبان وي در باره اش مي گويد: « آدمي بود بسيار ساکت و کم حرف ، ژرف انديش و بلند همت بود و بيشتر با خودش خلوت مي کرد و گوشه گير بود ، به هر چه مي خواست با تلاش و کوشش به آن مي رسيد، در اداره کشور خود رأي و خود کامه بود » با مرگ اين امير ، ديگر آندلس اميري قدرتمند به خود نديد تا در برابر فزون طلبي هاي صليبيان بايستد. بعد از پيکار عقاب و وفات امير الناصر لدين الله ـ آخرين امير قدرتمند آندلس ـ آتش توسعه طلبي هاي صليبيان شعله ور تر گرديد.

ترجمه: ابويحيي
صدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر