تأليف شيخ يوسف القرضاوي
عقل نيز همانند فطرت به وجود هستيبخشي يكتا در وراي اين جهان رهنمون است. اين جهان پهناور و گسترده با وجود تنوّع آفريدهها كه برخي كوچك و برخي بزرگند، برخي جاندار و برخي بيجان، صدادار و بيصدا، عاقل و غيرعاقل، برخي در بالا و برخي در پايين هستند، همه را يكقانون واحد اداره ميكند و از يك ذرّهي كوچك تا يك كهكشان عظيم را در بر ميگيرد، به گونهاي كه يك دانشمند علوم تجربي با تأمّل در ساختار يك اتم آن را همانند ساختار منظومه شمسي ميبيند و در آن تفاوتي نمييابد.
به عنوان مثال يك قانون كلي به نام قانون زوجيّت در ميان همهي مخلوقات وجود دارد،كه انسان از گذشته آن را در خود و حيوانات، و در قالب مذكر و مؤنّث شناخته است و حتّي آن را در برخي درختان نخل نيز مشاهدهكرده بود. سپس دانش جديد به اين مسئله پي بردكه همهيگياهان داراي جنس مذكر و مؤنث هستند و حتي جمادات نيز داراي اين زوجيّت در قالب بار الكتريكي مثبت و منفي هستند. و از همه مهمتر، اتم به عنوان خشت ساختمان هستي و كوچكترين واحد تشكيل دهندهي جهان در اطراف هستهي خود داراي بار الكتريكي مثبت و منفي (در قالب الكترون و پروتون) ميباشد. در واقع اين يافتهي جديد بشري تصديقكنندهي حقيقتي استكه قرآن در هزار و چهارصدسال پيش به آن اشاره داشتهاست،كه خداي بلندمرتبه چنين به آن اشاره كرده است :
] سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الأزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ وَ مِنْ أنْفُسِهِم وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ [ يس / 36
«تسبيح و تقديس خدايي را سزاست كه همهي نر و مادهها را آفريده است، اعمّ از آنچه از زمين ميرويد و از خود آنها و از چيزهايي كه ايشان نميدانند.»
و نيز ميفرمايد :
] وَ مِنْ كُلِّ شَيءٍ خَلَقْنَا زَوْجَينِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ [ ذاريات/ 49
«ما از هر چيزي جفتي را آفريدهايم، تا اين كه شما (عظمت آفريدگار را) ياد كنيد.»
واضح است كه لفظ «كلّ شيء» نه مجاز است و نه بيانگر اكثريت، بلكه همان معني حقيقي خود را داراست.
از جمله دلايل ديگري كه بر وحدت هستي دلالت ميكند، همكاري ، همبستگي و هماهنگي موجود ميان اجزاء هستي است. به گونهاي كه هر جزئي وظيفهي خود را به طور منظم و بدون برخورد با ساير اجزاء و يا ايجاد مانع و انحراف از مسير، به انجام ميرساند و علاوه بر آن هر جزئي جزء ديگر را با تأمين نيازمنديهايش در انجام وظيفه ياري ميدهد و خود نيز آنچه را به آن احتياج دارد از او ميگيرد. همانگونه كه در روابط موجود ميان جهان حيوانات و گياهان مشاهده ميكنيم. آيا ميان اين دو دسته از مخلوقات، قراردادي براي انجام اين مبادلات وجوددارد؟ يا اين كه ذاتي مدبّر و بلندمرتبه ميان اين دوگروه چنين رابطهي شگفتانگيزي را تنظيم نمودهاست؟
و باز جاي اين پرسش استكه چهكسي روابط ميان خورشيد و زمين، زمين و ماه، ماه و خورشيد و ستارههاي منظومهشمسي با يكديگر و بين منظومه شمسي با ميليونها مجموعه ستاره ديگر كه در كهكشان بزرگ ما وجود دارند را برقرار ساخته است؟ بهگونهايكه همه با هم همكاريدارند و برخوردي ميان آنها نيست و هرچيز طبق محاسبه و اندازهي مشخص قرار دارد.
] الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسبَانِ * وَ النَّجْمُ و الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ * وَ السَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزانَ [ الرحمن/ 5 ـ 7
«خورشيد و ماه برابر حساب (منظمي در گردش) هستند. گياهان و درختان براي خدا سجده ميكنند و كرنش ميبرند. آسمان را برافراشت و قوانين و ضوابطي گذاشت.»
] لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّيلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ [ يس / 40
«نه خورشيد را سزد (كه در مدار خود سريعتر شود و) به (مدار) ماه رسد و نه شب را سزد كه بر روز پيشي گيرد. هر يك در مداري شناورند.»
اين يكپارچگي و هماهنگي موجود ميان همهي مخلوقات كه هم با چشم سر و هم با ديدهي بصيرت قابل مشاهده است، خود دليلي بسيار نيكو براي يگانگي پديدآورندهي آن است و البته به طور قطع، دليل واضحي نيز براي وجود اوست.
يقيناً اگر در وراي اين جهان بيش از يكخالق وجود داشت، نظام هستي به تزلزل افتاده و اعتدال آن مختل ميشد و در هر جزئي از اجزاء هستي، اثر امر خالق همان قسمت را كه بر آن مسلّط بود، مييافتيم. و ميديديمكه در اثر ارادهيخدايان متعدّد قوانين حاكم برهستي، متفاوت و سنّتهاي جاري ميانمخلوقات با هم در تضادّ است و در نتيجه آن به طور يقين همهي هستي به تباهي ميگراييد.
قرآن كريم نيز در صدد اثبات يگانگي پروردگار به همين دليل موجود در هستي اشاره ميكند و ميفرمايد :
] لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ [ انبياء/22
«اگر در آسمانها و زمين، غير از يزدان، معبودها و خداياني ميبودند، قطعاً آسمانها و زمين تباه ميگرديدند (زيرا بودن دو شاه در كشوري و دو رئيس در ادارهاي، نظم و ترتيب را به هم ميزند) لذا يزدان صاحب سلطنت جهان، برتر از آن چيزهايي است كه ايشان بر زبان ميرانند.»
و در يكي از سورههاي قرآن آمده است كه :
] مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِن إلهٍ، إذَاً لَذَهَبَ كُلُّ إلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُم عَلَي بَعْضٍ، سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ [ مؤمنون/91
«خداوند نه فرزندي براي خود گرفته است و نه خدايي با او انباز بوده است، چرا كه اگر خدايي با او ميبود، هر خدايي به آفريدگان خود ميپرداخت و هر يك از خدايان بر ديگري برتري و چيرگي ميجست. خدا والاتر و بالاتر از آن چيزهاست كه ايشان ميگويند.»
از جهتي ديگر اعتقاد به يگانگي پروردگار بلندمرتبه، علاوه بر اين كه انسجام حاكم بر هستي بر آن دلالت ميكند، امري است كه با منطق درست بشري نيز هماهنگ است. زيرا عقل بشر نداي عبور از كثرت به سوي وحدت را ميدهد و خواهان اين است كه از اسباب متعدد به يك سبب واحد برسد كه سر ـ منشأ همهي اسباب و علّت همهي علّتها باشد. و بههمين دليل است كه برخي از فيلسوفان از تعبير «علت اوليه» براي خالق هستي استفاده ميكنند.
به نقل از کتاب: حقيقت توحيد، تأليف شيخ يوسف القرضاوي
0 نظرات:
ارسال یک نظر