چرا نام حضرت علي رضی الله عنه در قرآن نيست؟!


چرا نام حضرت علي رضی الله عنه در قرآن نيست؟!
نويسنده: محمد باقر سجودي

 
مقدمه
الحمدلله رب العا لمين و سلام و درود بر رسول خدا وآل و اصحاب او.
اهل تشيع هر روز سه بار در اذان با صداي بلند و برملا مي گويند:
 ((أشهد أن علياً ولي الله))
 ((أشهد أن علياً حجة الله))
و مدعي هستند که اذان آنها از طرف خداوند و اذان اسلام است. وقتيکه اين کتاب را مطالعه ميکنيد نکته بالا را همواره بخاطر داشته باشيد.

 توجه به اين نکته کمک شاياني به کشف حقيقت ميکند.

 
قرآن قابل تحريف نيست
هر کس ميداند که قرآن کريم يک کتاب معمولي نيست، ولي خيلي ها نميدانند که يک فرق مهم قرآن با کتابهاي ديگر اين است که هر کتابي دستخوش تحريف و کمي يا زيادي ميشود اما قرآن کريم درطول تاريخ از هرگونه تحريفي مصؤن مانده است.
 براي مثال کتابهاي حافظ و سعدي و خيام و امثال آنها را ببينيد اينها نوشته هاي معمولي هستند، نه دشمني دارند و نه کسي با آنها مخالف است اما بر اثر مرور زمان وسهل انگاري و عوامل ديگر...، نسخهاي مختلف آنها باهم تفاوت پيدا کردند شعرهاي جديد به اين کتاب اضافه يا چيزهايي از آن حذف شده و ياجملات تغيير يافته است و اين در حالي است که قدامت اين کتابها، نصف عمر نزول قرآن است.
قرآن کريم دشمنان فراوان و قسم خورده داشته و دارد ولي نه جمله اي و نه حتي حرفي از آن کم شده و نه زياد شده و ترتيب آن نيز دست نخورده باقي مانده است. کتابهاي سعدي و حافظ و خيام در گستره کوچکي ازکره زمين پخش شدند وفقط فارسي زبانان آنها را مطالعه ميکرده اند در حاليکه قرآن کريم درسراسر کره زمين به مقدار وسيع پخش بوده و هست اما حتي اين انتشار گسترده ازقلب صحراي افريقا تا بلند قله هاي ترکستان، از جزاير اندونيزي تا شبه جزيره بالکان نيز نتوانست در قرآن تغييري ولو کوچک بياورد.
مردان قدرتمندي قصد تحريف قرآن را داشتندولي نتوانستند
در طول تاريخ خيلي از مردان موفق وقدرتمند قصد دست برد به قرآن را داشتند اما نتوانستند حتي يک حرف (ب) را تبديل به (و) کند يا يک مثال نقاب از روي اين حقيقت برميداريم: کاري نداريم که شيعه راست ميگويد يا سني يا فرقه اي ديگر، حالا به اين کاري نداريم فقط از اختلاف بين 73 فرقه که بارزترين آنها اختلاف بين شيعه وسني است نا چاريم اين حقيقت را بپذيريم که حتما علمای يکي از اين دو فرقه عمداً و قصداً سعي بر تخريب اسلام داشتند و هدف ايشان از بين بردن دين بود. عرض کردم حالا نه شيعه را مهتم ميکنم و نه سني را، اما اينکه يکي مجرم و گناهگار است در اين گفته شکي نيست چرا؟ چون يکي از دو فرقه نماز را تغيير داده، اذان را، حج را، روزه را، زکات را، جهاد را تغيير داده شب را، روزه را، بلي شوخي نمي کنم حتي شب و روز را تغيير داده، اين فرقه مي گويد شب است روزه را افطار کن ونماز بخوان ، آن ديگري مي گويد دست نگهدار هنوز شب نشده افطار نکن.
ما هر چقدر هم خوش بين باشيم چونکه يکي از اين دو فرقه هر دستور اسلام را تغيير داده نمي توانيم آنرا خطاي بشري بنامیم.
يکي از اين دو فرقه سخنان حضرت محمد صلي الله عليه وسلم را صد در صد تغيير داده است.
سني مي گويد حضرت محمد صلي الله عليه وسلم فرمود بهترين فرد اين امت حضرت ابوبکر است. شيعه مي گويد حضرت محمد صلي الله عليه وسلم فرمود بدترين فرد اين امت ابوبکر است. اما اين دو فرقه در قرآن باهم هيچ اختلافي ندارند حتي دريک کلمه حتي دريک حرف حتي دريک نقطه.
 سوال اينجاست کسيکه حرف حصرت محمد صلي الله عليه وسلم را صد درصد تغيير داده چرا نتوانست قرآن را يک درصد تغييردهد؟
عجيب اينحاست که يکي از اين دو فرقه احاديث متعدد و روايات مستندي دارد مبني بر اينکه قرآن تحريف شده و جاي تحريف را هم نشان داده ولي عملاً حتي وقتيکه قدرت در دستش بوده هم نتوانسته قرآني مطابق احاديث خود چاپ کند و مجبورشده به همين قرآن موجود گردن نهد و همين را تلاوت کند.
 عجبا که قرآن فرصت تحريف را به مخالفان داده
الله وقتيکه ميخواست قدرت خود را به فرعون نشان بدهد اول در خواب، دشمن او را که کودک شير خواري بود به وي شناساند. فرعون دست به کشتار نوزادان زد اما همان نوازد مطلوب را در خانهء خويش بزرگ کرد.
در فرآن آمده )إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ( (الحجر: 9). يعني ما قرآن نازل کرديم وما آنرا حتما حفظ مي کنيم.
الله جل جلاله با فراخواني فرعون هاي زمان درجلوي ايشان فرصت تحريف را هم قرار داد.
 مثلاً در قرآن آمده: يتفکرون، يعلمون، يفقهون، يتذکرون، يعلمون. آيا نمي شود به راحتي جاي اين کلمات مشابه را عوض کرد؟
همه سوره هاي قرآن بسم الله الرحمن الرحيم دارد غير از سوره توبه، دشمان اگر ادعا مي کردند که اين سوره هم بسم الله داسته آيا دليل آنها مقبولتر نبود؟ چرا فرقه اي که حرف محمد صلي الله عليه وسلم را تغيير داده از اين فرصت طلايي استفاده نکرد؟ گاهي دريک سوره بارها يک جمله تکرار شده مانند )فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ( آيا نميشد يک بار آنرا زياذ يا کم کرد؟ آنها یيکه شب را روز قرار دادند کجا بودند و هستند؟!! پس چارهء ديگري نيست جز آنکه بپذيريم قرآن قابل تحريف نيست ويک قدرت غيبي از آن حفاظت مي کند.
 
يک مثال براي روشن شدن موضوع
تاجري با73 نوکر و خادم خويش راهي ديار دور دست شد ولي قبل از عزيمت، به پسران خود در خلوت گفت:
عزيزانم! شايد اين سفر را بازگشتي نباشد پس اگر خبر مرگم به شما رسيد ثروتم را از نوکرانم مطالبه کنيد و اين قرار بين ما و شما باشد که من به هر نوکر 2 کيسه ميدهم يکي حاوي سکه هاي طلا وديگري حاوي سکه هاي نقره.
پسرانم اين راز بين من و شما باشد و بدانيد من همواره سعي ميکنم کيسه هاي حاوي طلا و نقره 73نوکر،يک جور ويک اندازه ويک رنگ ويک وزن و يک مقدار باشند يعني اگردر کيسه نوکري 300 سکه طلا ديديد بايد همه کيسه ها داراي 300 سکه باشد و اگر کسي مقداري يا جور ديگري داشت،بدانيد که او خائن است و طردش کنيد.
 پدر رفت وچون مرگ خود را نزديک ديد چنان کرد که به فرزندان گفته بود، يعني 73 نوکر خود را خواست و 73 کيسه طلا که مثل هم بودند و73 کيسه نقره که همانند بودند را جلوي آنها گذاشت و به هر نفر 2 کيسه داد وگفت از الله بترسيد واين کيسه ها را بي کم و کاست به فرزندانم برسانيد.
بعد از وفات تاجر، نوکران برگشتند و هر کس 2 کيسه خود را جلوي فرزندان نهاد.
 اما پسران تاجر شاهد اتفاق عجيبي شدند، به اين صورت که کيسه هاي طلايي سر مويي باهم فرق نداشتند يک اندازه ويک جور ويک وزن ويک عيار و خلاصه يکسان بودند اما اشکال در کيسه هاي نقره بود، يکي 50 سکه آورد يکي 49 يکي 500، يکي اصلاً کيسه نقره اي همراه نداشت یکی در کيسه او بجاي نقره برنز بود.
پسران متقاعد شدند که نو کران قصد خيانت داشتند اما حيرت آنها دراين بود چرا در کيسه هاي طلا که باارزشتر ومهمتر بود دست نبردند و فقط به جان کيسه هاي نقره افتادند پس ناچار شدند باور کنند يک نيروي مرموز از کيسه هاي طلا نگهداري ميکرد.
يک پسر باهوشتر تاجر به کمک قرائن موجود در کيسه طلايي توانست از بين کيهاي مختلف نقره کيسه اي که دست نخورده شده بود را کشف کند و از ميان 73 نوکر،نوکر صادق را تشخيص دهد.
در اين داستان پیغمبر اسلام بلاتشبيه به تاجر مانند شده اند، امت او در طول تاريخ همان پسران تاجر هست، 73 نوکر،73 فرقه هست، کيسه هاي طلايي قرآن و کيسه نقره ،حديث پيغمبر است.
وچنان که قبلاً گفتيم شيعه وسني در هر چيزيکهمربوط به حديث است با يکديگر اختلاف دارند اما در قرآن هيچ اختلافي ندارند. حالا ما چون آن پسر با هوش تاجر بايد به کمک قرآن که در آن اختلافي نيست احاديث صحيح را از احاديث با طل تشخيص دهيم وخادم اصلي را پيدا کنيم.
 ما يک نشانه داريم يک نشانه پاک، حالا ما ميتوانيم حرفهاي را که به محمد صلي الله عليه وسلم نسبت داده شده را با ترازو ومحک قرآن بسنجيم و راست را از دورغ تشخيص دهيم.
بيايد قرآن را بخوانيم و ببينيم در باره علي رضي الله عنه چه مي گويد، در باره کسيکه اساس و پايه مذهب شيعه بر او بنا شده و مي گويند او جانشین رسمي پيغمبر و برگزیده از طرف خدا است چند آيه دارد؟
 در حديث البته هزاران سخن به نفع علي و امامت او از طريق علماي شيعه روايت شده و دهها حديث برضد ادعاي شيعه از طرف اهلسنت روايت شده پس حديث در مرحله اول درد ما را دوا نمي کند علاج در قرآن است، بياييد ببينيم که آيا قرآن از علي سخن مي گويد، از امامت صحبتي مي کند، در باره حسن و حسين و مهدي حرفي مي زند؟ اين ما و اين قرآن.

ذکري از نام امامت علي در قرآن نيست
در قرآن کريم ذکري از حضرت علي نيست، پس نتيجه ميگيريم که حضرت محمد صلي الله عليه وسلم اصلاً جانشيني نداشته اند.
الله جل جلاله حفاظت حديث را تضمين نفرموده لذا همين است که مي بينيم شيعه هزاران حديث را در باره علي وباقي امامانشان جعل کرده بلکه امامها را مصدر حديث دانسته و از زبان پيغمبر هر چه خواسته دروغ بافته و حتي علي را از حضرت ابراهيم بالاتر دانسته حضرت علي که هيچ، حتي امام تقي و نقي را از حضرت عيسي و حضرت موسي بهتر دانسته و همه اين گفته ها را به روز احاديث ساختگي ثابت کرده ولي در قرآن چونکه حريم ممنوع بوده نتوانسته اباطيل خود را داخل کند.
اگر به راستي حضرت علي جانشين پيغمبر مي بود اگر امامت از اصول دین باشد اگر علي معصوم و از ابراهيم بالاتر باشد بالاخره اگرائمه مصدر قانون گذاري در اسلام باشند بايد در قرآن حد اقل دهها آيه دراين باره ميبود.
ولي عملاً يک آيه هم نيست. اين يعني چه؟ از نظر ما يعني اينکه الله جل جلاله براي پيغمبر خويش جانشيني برنگزيد و هرچه که دراين باره در بين شيعه ها منتشر است همانا حرفهاي )مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ( است حرفهاي که سند از طرف خداوند ندارد.
ببينيم علماي شيعه در اين باره چه مي گويند، يکي از علماي بزرگ آنها که خميني باشد جواب سوال ما را بر 19طريق داده است و مشاهده خواهيد کرد که هر طريقه اش ازطريقه ديگر بدتروسست تر است ما جوابهاي او را مينويسيم و بعد ضعف جواب را نشان ميدهيم و از الله جل جلاله در اين عمل توفيق و برکت ميخواهيم.

چرا نام حضرت علي در قرآن نيست؟
چرا موضوع امامت در قرآن مطرح نيست؟
جواب اول خميني: به نقل از صفحه 105 کتاب کشف الاسرار 5 خط آخر خميني مي گويد:
قرآن ننوشته باشد هم بايد قبول کنيد:
 ((اينک ما قبل از جواب اساسي از اين پرسش خود را نيازمند ميدايم به يک نظر به طور کلي در باره امامت از خرد و عقل، داوري ميخواهيم تا ببينيم امامت را، عقل که فرستاده خدا است يکي از اصول مسلمه دين به شمار مياورد و لازم ميداند که خداي جهان کارهايش همه بر اساس خرد بنا نهاده شده اين اصل را گوشزد بشر کند شايد همين جا سخن ما و شما ختم شود و نيازمند به دنبال دادن آن نباشيم))
 و در صفحهء 107 سطر 5 به بعد خميني مي نويسد:
((پيغمبريکه براي رفتن به مستراح و خلوت کردن با زن و شير دادن طفل چنين حکم خدايي و فرمان آسماني آورده و براي هيچ چيز کوچک و بزرگ نيست مگر آنکه تکليف معين کرده براي موضوع جانشيني پيغمبر که بقا واساس دعوت نبوت بر آن است چطور ممکن است هيچ کلمه تمام عمر نگويد و دين الهي را دستخوش اغراض مشتي چپاولچي هرزه کند، ماخدایي را ميپرستيم که به خلاف گفته عقل کاري نکند نه خداي که بناي مرتفع عدالت و دينداري را بنا کند و خود بخرابي آن بکوشد و يزيد و معاويه و عثمان و از اين قبيل چپاولچي هاي ديگر را به مردم امارات دهد و تکليف ملت را پس از پيغمبر تعين کند.
يک ريیس کارخانه که 50 نفر کار مند دارد يا سر پرست عائله که 10نفر افراد دارد اگر بخواهد 2 ماه مسافرت کند نه آن کارخانه را بي تکليف مي اندازد و نه اين عائله خود را بي سرپرست مي گذارد اينک پيغمبر اسلام که هزاران قانون آسماني آورده و يک نظام بزرگ برپا کرده ميخواهد از ميان آنها براي هميشه برود، اکنون خرد چه مي گويد؟ اکنون خرد ميگويد که بايد جانشين معرفي کند و اين کار آخر بزرگترين کار براي بقاي اساس توحيد است را بکند نه اين که آيين خود را بي سرپرست رها کند و به دست يک مشت معلوم الحال که وقت مردن او بر سر رياست بر سر کله هم ميزدند وآشوت بپا ميکردند واگذار کند عقل شما و همه خردمندان چه حکم دارد ميگويد هيچ حکم ندارد يا ميگويد که امامت يک اصل مسلم است که در اسلام خدا تعيين آن را کرده چه در قرآن اسم برده باشد يا فرضاً اسم برده نباشد)).
جواب:
اولاً: اگر بفرض که حرف تو درست باشد در آن صورت همان ايراديکه بر ما ميگيريد بر مهدي تو وارد است زيرا به خيال تو محمد صلى الله عليه وسلم 12 امام را جانشین خود معرفي کرد، اولين آنها حضرت علي و آخرين آنها مهدي است اما شما مهدي را 1200سال پيش غيب کرديد و کارخانه اسلام را بدون جانشين رها کرديد و حالا در روي کره زمين هيچ کس نمي تواند ادعا کند که من از طرف الله دهبر مردم هستم، چرا اين کار مهدي راعاقلانه ميدانيد و کار محمد صلى الله عليه وسلم را دور از خرد ميشماريد؟
اکر هميشه بايد شخصي بشريت را رهبري کند قبل از ظهور پيغمبر رهبر بشريت کي بود؟
 عجا از اين و عقايد متضاد ايشان آيا باور به روز قيامت ندارند؟ يا عقل ندارند تا اين تضاد آشکار بين آنچه که مي گويند و آنچه که به آن معتقدند را درک کنند. گوييا باور نمي دارند روز داوري که چنين مکر و فريب در کار داور ميکنند.
عجبا خميني که گويندهء اين حرفهاست خودش بي جانشين مُرد اما شايد خداوند پيروان او را کور کرده که اين تناقضات آشکار را نمي بينند.
دوماً: ما از تو دليل عقلي نخواستيم دليل شرعي خواستيم اگر عقل همه کاره باشد ديگر درهيچ چيزي به قرآن احتياج نداريم حتماً در عقل نقصي است که خدا پيغمبران را فرستاد همين عقل به هندي مي گويد مدفوع گاو را بخورد و به تو امر مي کند که خاک قبر مرده را بخوري و به زن تايواني ميگويد ادرارخود را بخورد وهر سه گمان مي کنيد کار تان ثواب است.
سوماً: کسيکه راهي را بلد نيست و راه بر اوناشناخته است البته احتياج به راهنما دارد ولي اگرراهنما يک بار راه را به او نشان داد و نقشه راه راهم به او داد ديگر لازم نيست که هميشه راهنما همراه او باشد، پيغمبر يک بار راه را به بشريت تشان داد و خداوند هم ضمانت کرده که اجازه ندهد کسي جاده را عوض کنند (قرآن قابل تغيير نيست). لذا با نقشه هرکس ميتواند راه را پيدا کند پس کاري برخلاف عقل انجام نشده است.
 چهارماً: فرضاً اگر قبول کنيم که حضرت علي را خداوند جانشين کرده باز حالا براي ما بي فايده است و لازم است که امروز هم امامي تعيين کند پس چونکه تعيين نکرده حرف تو از پاي بست ويران است و تو بي خود در بند نقش ايوان هستي.
***
 پاسخ دوم خميني: به اين سوال به نقل از صفحه  113 كتاب کشف الاسرار سطر9 به بعد خميني مي گويد:
 ((قرآن به جزئيات نمي پردازد!
 چنانکه ميدانيم قرآن کتاب دعوت به دينداري
در مقابل بيديني است ودر حقيقت اين کتاب
بزرگ آسماني براي درهم شکستن عقايد فاسده
جاهليت آمده وچنين کتابي نبايد به جزئيات
بپردازد بلکه بايد همان کلیات را بگويد و
جزئيات و خصوصيات را به عهده بيان پیغمبر
واگذار کرده است)).
 جواب ما:
ما اين حرف خميني را باحرف خودش پاسخ ميدهيم،درفصل پيش ديديد وقتي ميخواست جانشيني علي را ثابت کند يادش رفت علي جزئيات است و در صفحه 107 سطر 5 به بعد خميني مي نويسد:
 ((پيغمبري که براي رفتن به مستراح و خلوت
کردن با زن و شير دادن طفل چندين حکم خدايي
فرمان آسماني آورده و براي هيچ چيز کوچک و
بزرگ نيست مگر آنکه تکليف معين کرده براي
موضوع جانشيني پيغمبر که بقا و اساس دعوت
نبوت برآن است چطور ممکن است هيچ کلمه
تمام عمر نگويد ودين الهي را دستخوش اغراض
مشتي چپاو لچي هرزه کند ما خدايي را مي پرستيم
که به خلاف گفته عقل کاري نکند نه خدائيکه بناي
مرتفع عدالت و دينداري بنا کند و خود به خرابي
آن بکوشد)).
  
خب آنجا که ميخواهي با دليل عقلی امامت علي را
ثابت کني دار و مدار عالم بقا را برآن ميداني و هيچ
موضوعي را از آن کلي تر نمي داني آيا اين شما نيستيد که
 ميگوييد علي از همه پيغمبران پيشين بالاتر و افضل تر
است، اينجا که در قرآن آيه اي سراغ نمي بينيد ميگويید
قرآن به جرئيات نمي پردازد شما را قسم به خدا علي و
امامت را از جرئيات ميدانيد؟آخر حيا هم خوب چيزي است خدايي که به قول تو شيردادن بچه و رفتن به مستراح را جزئيات نمي داند و فرمان آسماني دارد چطور در باره علي ندارد و يک باره او را جزئيات مي کند راست گفته اند:
 قافيه چو تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد
 آنجا ميگوييد دارمدار و بقاي نبوت و توحيد بر امامت است اينجا مي گوييد جزئيات است،کدام را باور کنيم؟ دم خروس يا قسم حضرت عباس را !!! نه علي جزئيات نيست حرف اينست که در قرآن و تخريب ممکن نبود پس نتوانستد يک آيه به نفع علي در آن داخل کنيد و در حديث که امکان تحريف بود علي را از هر کلي کلي تر کردند.
((حتي از پيامبران مقامش را بالاتر برديد)) خدا پيروان تو را هدايت کند آخر چطور طاقت آتش جهنم را داشتي که اين طور بر الله دورغ بستي؟
 ***
پاسخ سوم خميني: به نقل از صفحه 114
کتاب کشف الاسرار خط 1-6 خميني مي گويد:
 ((اين ننوشتن در قرآن خود ايرادي برشما است.
همين اشکال بي کم و کاست برشما وارد است
زيرا ديندار ان هم ميتوانند بگويند اگر امامت
يک امر دروغي است چرا خدا دروغ بودن آن را
اعلان نکرده تا خلاف بين مسلمان برداشته شود
و اين همه خونريزي بر سر اين کار نشود خوب
بود خدا يک سوره نازل ميکرد که علي بن ابي
طالب و اولاد او در اسلام امامت پس از پيغمبر
نداند در اين صورت يقيناً خلاف برداشته ميشد)).

پاسخ ما: هردم از اين باغ بري ميرسد
 تازه تر از از تازه تري ميرسد
آخر اين هم حرف شد؟ بااين استدلال بهائي ها و قادياني ها هم ميتوانند ادعا کنند که بهاء الله و غلام احمد پيغمبرند و در جواب اعتراض مخالفان بگويند که اگر نيستند چرا در قرآن ذکر نشده که نيست!تعجب از خميني نيست تعجب از کساني است که مقلد اويند.
  دوماً: اگر در قرآن ميامد که علي جانشين پیغمبر نيست از کجا معلوم که شما عباس را علم نميکرديد و اگرذکرميشد که عباس هم نيست شما که بي سندحرف ميزنيد و دنبال اختلاف هستند يزيد را جانشين پيغمبر معرفي ميکردند با اين حساب قرآن بايد نام تمامي امت محمد صلي الله عليه وسلم را بنويسد و ذکر کند که هيچ کدام پيغمبر نیستند آخر براي مجادله هم بايستي قانوني را رعايت کنيد.
سوماً: در قرآن ذکر شده که علي امام نيست در قرآن بارها و بارها آمده که از آنچه که خدا نازل نکرده پيروي نکنيد و آمده اين اسامي گوناگونی که وجود دارد اينها نامهايي است که شما و پدرانتان ساخته ايد و از طرف الله بر آن دليلي ندارید.
 (ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آباؤکم ماانزل الله بها من سلطان إن الحکم إلا الله امر الا تعبدوا إلا إياه ذلک الدين القيم ولکن اکثرالناس لايعلمون).
 ((سوره يوسف آيه40))
 نمي پرستيد جز الله مگر اسم هاي خيالی راکه خودتان و پدرانتان نامگذاري کرده ايد از خداوند بر آن نام ها دليلي نازل نشده درحاليکه حکم فقط براي الله است و حکم کرده جز او را نپرستيد اين دين درست است اما اکثر مردم نمي دانند.
(قال قد وقع عليکم من ربکم رجس وغضب اتجادلونني في اسماء سميتموها انتم وأباوکم ما نزل الله بها من سلطان فانتظروا إني معکم من المنتظرين)
 «سورهء اعراف آيه 7»
گفت براستي که غضب رب و بدي بر شما فرود امده آيا با من مجادله مي کنيد سر اسم هايي که خود تان و پدرانتان ساخته ايد و از طرف الله بر آنها دليلي نداريد؟
پس صبرکنيد من هم همراه شما صبر مي کنم.
(و منظر حکم الله هستم) و مثل اين آيات زياد است.
***
  پاسخ چهارم خميني: به اين سوال به نقل از
کتاب کشف الاسرار ص 113خميني مي گويد:
قرآن اگر نام را مي نوشت مخالفان قبول نمي کردند،
فرضاً قرآن اسم امام را تعیين ميکرد باز اختلاف بين مسلمانها واقع ميشد انهاييکه سالها به طمع رياست خود را به پيغمبر و دين چسپانده بودند و دست بنديها ميکردند ممکن نبود بگفته قرآن از کار خود دست بردارند بلکه شايد به اين صورت اختلاف بين مسلمانها طوري ميشد که به انهدام اساس اسلام منتهي ميشد زيرا ممکن بود آنهاييکه به اسم اسلام در صدد رياست بودند چون ديدند به اسم اسلام نمي شود به مقصود خود برسند يکسره حزبي بر ضد اسلام تشکيل ميدادند در اين صورت نا چار علي ابن ابي طالب و ديگر دينداران سکوت را روا نمي داشتند و نهال نورس اسلام با يک چنين اختلاف بزرگ بين مسلمانها از بين ميرفت و آن نيمه اسلام را هم بباد فنا مي داد پس نام بردن از علي ابن ابي طالب در قرآن بر خلاف صلاح اصل امامت که هيچ، بر خلاف صلاح دين هم ميشد»
جواب ما:
اولا ً: اسلام نيمه فايده ندارد فرض کنيد نو مسلماني بگويد من تا ظهر نصف روزه را ميگيرم خداوند کي راضي ميشود؟ تا به نصف اسلام ابوبکر و عمر راضي شود نصف مسلمان بودن با نا مسلماني هيچ فرقي ندارد بلکه بدتر است. منظور اينکه در حفظ نصف اسلام هيچ مصليتي نيست!
دوماً: خميني ميگويد خداوند از ترس آنکه اسلام از بين نرود از حق گويي در قرآن دست کشيد اما نمي گويد اين ترس و اين نگراني را چرا پيغمبر براي اسلام نداشت که از زبان ایشان شيعه هزاران بار و حتي در لحظهء مرگ هم نقل قول ميکند که ميفرمود علي علي.
 سوماً: خميني توضيح نمي دهد که پيغمبر چرا اينهايي که براي رياست به او چسپيده بودند را از خود دور نکرد و باز توضيح نمي دهد پيغمبري که غولهاي بزرگ چون ابوجهل را از بین برد از جواني چون عمر و مرد بي قدرتي چون ابوبکر چرا اين همه واهمه داشت.
 همين حالا طرفداران پيغمبر کذاب بهاالله ميگويند نام پيغمبر ما صراحتاً در قرآن نيست چون مسلمانها راضي نمي شدند اين حرف چقدر چرند است.
در قرآن آيه هاي بسياري (حتي در مکه دروقت ضعف) است که مشرکان خوش نداشتند اما نازل شد از علي بالاتر، قرآن بتهاي آنها را در هم کوبيد و هر کس اعتراض کرد جانش را از دست داد آخر مگر خميني تاريخ نمي داند مگر نميداند که عمر و ابوبکر و مهاجزان در مدينه آنقدر قوي نبودند و قدرت در دست انصار بود و آنگهي چطور ممکن است که فرد قدرت طلبي براي کسب قدرت عوض آنکه برود و خود را به پاشاه زمان- ابوجهل- بچسباند ميايد و با يک نفر بي قدرت فراري هم داستان ميشود؟
 آيا نه اينکه وقتيکه عمر و ابوبکر به حضرت محمد صلي الله عليه وسلم ايمان آوردند،
ايشان فردي بود که طرفدارانش حتي نميتوانستند عقيده خود را علني کنند و آخر از شهر خود رانده شدند؟
 براي هذيان گويي هم بايدحدي باشد اما خميني مرزي نميشناسد.
***
 جواب5 خميني: به نقل صفحه 114 کتاب
کشف الاسرار خميني مي گويد:
((اگر نام علي ذکر ميشد قرآن را تحريف مي کردند
ممکن بود در صورتي که نام امام را در قرآن
ثبت ميکردند آنهائي که جز براي دنيا و رياست
با اسلام و قرآن سر و کار نداشتند و قرآن را
وسيله اجرای نيات فاسده خود کرده بودند آن
آيات را از قرآن بردارند و کتاب آسماني را
تحريف کنند و براي هميشه از نظر جهانيان
بياندازند و تا روز قيامت اين ننگ براي
مسلمانها و قرآن آنها بماند و همان عيبي را که
مسلمانان به کتاب يهود و نصاري ميگرفتند عيناً
بر خود اينها ثابت شود.))
  
جواب ما:
 شايد خميني گمان ميکند که عمر و ابوبکر قدرتشان ازالله هم بيشتر بود يا شايد اين آيه را نخوانده (إنا نحن نزلناالذکر وإنا له لحافظون) ما قرآن را نازل کرديم و ما حتماً آنرا حفظ ميکنيم. يا شايد خوانده و معنايش را نمي داند آيا خميني گمان مي کند الله نميتوانست چنانچه نام علي را ذکر میکرد قرآن را از شر ابوبکر و عمر حفظ کند؟ اين آدم چه مي گويد اين آدم طرفدارانش چگونه مردمي هستند آيا روزي پيش الله نخواهند رفت؟
 اصل قصيه چيزي ديگر است تحريف در قرآن ممکن نيست اگر بود شما حالا در 100جايش نامي علي را ذکر ميکرديد و پراوي اختلاف بين مسلمانها را هم نميداشتيد اگر ميداشتيد امروز هر چيز تان حتي از اذان تان با ما فرق نمي کرد.
اگر در اعلان جانشینی حضرت علي اينهمه رسول الله محافظه کاري کرده و الله حتي از ذکر نام او در يک گوشه قرآن به خاطر حفظ اسلام خود داري کرده اگر اينطور است، ميشود براي ما بگويند که ديگر چرا در صدر اسلام بلال پنج بار در اذان با صداي بلند نام حضرت علي را ذکر نميکردند؟ اگر بگوييد اين اذان زمان رسول الله نیست بعد ها اختراع کرده‌ايم که اين عذر بدتر از گناه مي شود جواب داريد؟ نداريد!!
*** 
جواب 6 خميني: به نقل از صفحه 114 – 115
کتاب کشف الاسرار خميني مي گويد:
«اگر نام علي ذکر ميشد قدرت طلبان با جعل حديث آيه را بیکار ميکردند
 ممکن بود آن حزب رياست خواه فوراً يک حديث به پيامبر نسبت دهند که گفت: امر شما با شوري باشد و علي را از اين منصب خلع کرد
شايد بگوييد اگر در قرآن امامت تصريح ميشد شيخين مخالفت نمي کردند ولي با ذکر
مثال ثابت ميکنيم که آنها مخالفت کردند ومردم نيز قبول نمودند مثلا ًدر تواريخ معتبره به کتابهاي صحيح سنيان نقل شده که فاطمه دختر پيامبر آمده پيش ابوبکر و مطالبه
ارث پدر کرد ابوبکر گفت پيامبر فرمود: إنا معشر الانبيا لا نورث و ما ترکناه صدقه
يعني از ما گروه پيامبران کسي ارث نمي برد و هرچه به جا گذاشتيم بايد صدقه داده شود، اين کلامي که ابوبکر به پيغمبر نسبت داده مخالف آيات صريح است. در سوره نمل آمده   (وورث سليمان داود)يعني ارث برد سليمان از داود و در  سوره مريم آمده زکریا پيغمبر فرمود: « فهب لی من لدنک ولیاً یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله رب رضيا» يعني خدايا به من یک فرزند بده که از من و آل يعقوب ارث ببرد، اينک شما بگوييد خدا را تکذيب کنيم يا بگوييم پيغمبر بر خلاف گفته هاي خدا سخن گفته يا بگوييم اين حديث از پيغمبر نيست و براي استئصال اولاد پيغمبر پيدا شده  از اينها گذشتيم آيا اين حکم بر خلاف عقل نيست که خدا اولاد پيغمبران را از ارث پدر ممنوع کند و اموال آنها را صدقه قرار دهند آنگاه خرج آنها را از بيت المال قرار دهد؟

جواب ما:
اولا ً: به فرض اگر گفته تو درست باشد و ابوبکر باجعل حديث آيه امامت علي را منسوخ اعلام ميکرد و مسلمانان هم قبول ميکدند باز ذکر نام علي در قرآن اين فايده را براي شما داشت تا در پاسخ به سوال من آسمان و ريسمان را باهم نبافيد و پریشان گويي نکنید
اين فايده را براي شما داشت که مجبور نمي شديد همين کتاب ما را در حوزه قدرت خود ممنوع اعلام کنيد و ميتوانستيد به راحتي درمقابل اين حق گويي ما به طرفداران خود آيه را نشان دهيد.
 دوماً: هرگز مسلمانها حديث را از آيه بالاتر نميدانند بلکه درنزد آنها آيه اول وحديث دوم است، درست بر عکس آنچه که شيعه ميکند يعني با حديث آيه را هرطور که دلش خواست تفسيرو تاویل مي کند و مثالي که زدي هم يک سفسطه است آيا فرقي بين شيرخوراکي و شير جنگلي و شير آب قائل نمي شوي؟يا چونکه هر سه کلمه مشابه هستند مي گويي آن 3 چيز يک چيز است توهم قبول داري علما وارث انبياء هستند اين يعني چه؟! يعني اينکه زمين و گاو و گوسفند و لباس انبياء بايد بين علما تقسيم شود يا مي گويي وارث علم هستند؟
چرا اين طور اينجا تفسير مي کني و بعد گمان ميکني که حضرت زکريا 30 سال دعا ميکرده که خدايا فرش زير پاي مرا بي وارث نگذار بعد مگرحضرت زکريا تنها وارث آل يعقوب بوده که دنبال وارث براي همه آل يعقوب ميگشته، وحضرت داود مگر يک فرزند داشته که تو گمان ميکني که همه ميز و صندلي واثاث آشپزخانه او راحضرت سليمان به ارث برده خودت هم ميداني منظور از ارث در اين آيات علم و نبوت و حکومت است اما چه کنيم که کور دلي و شغل ناشريف گمراه کردن مردم است.
حالا مثلاً تو دو روز حاکم ايران شدي ما بايد جزيره کيش را به پسرت بدهيم که انتظار داري ابوبکر فدک را به فاظمه بدهد آيا فدک ارث پدري حضرت محمد صلي الله عليه وسلم بود که بعد از ايشان در اختيار دخترش قرار گيرد و بعد مگر زنان پيغمبر خصوصاً عايشه و حفصه(دختران ابوبکر و عمر ) با اين حديث به گفته شما جعلي از ارث پيغمبر محروم نشدند؟ و مگر نه اينکه علي که خليفه شد هم فدک را به فرزندان فاطمه نداد آيا تو دلت از علي بشتر براي اولاد حضرت علي ميسوزد يا از او بهتر اسلام را ميشناسي؟
سوماً: گفتي خلاف عقل است که پيغمبر براي فرزندان خود ارث نگذارد چرا نمي گويي خلاف است که پيغمبر 9 زن بيگرد و مسلمانها 4 زن؟ چرا نمي گويي خلاف عقل است که پيغمبر زنان بيوه را تشويق به عروسي کند و زنان خود را بعد از وفات خويش مطلقاً از عروسي منع کند؟ چرا نمي گويي خلاف عقل است که قرآن در حد مشروع به زنان مسلمان اجازه ميدهد مال دنيا و زينتش را بخواهند ولي زنان پيغمبر را منع ميکنيد؟ و مي گويد اگر مال دنيا و زينتش را بخواهد پيغمبر شما را طلاق ميدهد. در امورزندگي پيغمبران مسائلي هست که با زندگي ما فرق دارد خواه عقل تو قبول کند يا نکند آيا از ياد بردي که پيغمبرما فقير بود و مال و منالي نداشت، ابوبکر هم مثل توميدانست (بلکه ديده بود) که يک ماه ميگذشت و از خانه محمد صلي الله عليه وسلم دودي بلند نميشد پس ديگر حاجتي نبود که حديث جعل کند و وارثان پيغمبر را از ارث او منع کند.
و حرف آخر اينکه اگر اين حديث غلط ميبود حضرت علي و حسن در زمان خلافت خود به آن عمل نمي کردند
 پس اگر نام علي در قرآن ميامد ابوبکر نمي توانست حديث جعل کند و اگر ميکرد کسي نمي پذيرفت، و اين اباطيلي که ميبافي فقط به اين خاطر است که جواب نداری و راهت از هر طرف بسته است.
***
جواب 7 خميني: به نقل صفحه109کتاب کشف الاسرار سطر 10به بعد خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
در سوره نساء آمده يا ايها الذين آمنو اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم يعني اي ايمان آوردگان از خدا و رسول و از صاحبان امر خود اطاعت کنيد
 خداتعالي برتمام مومنان واجب نموده اطاعت خود و اطاعت پيغمبر و
اطاعت صاحبان امر را خداي تعالي در آيه تشکيل حکومت اسلام را داده است تا روز قيامت روشن است که فرمانبرداري کس ديگري جز اين سه کس را واجب نکرده چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت الي الامر را پس ناچار بايد حکومت اسلامي يک حکومت بیشتر نباشد حالا به عقل و خرد که فرستاده خدا است آنچه را بايد مورد
بررسي قرار دهيم آن است که اولي الامر چه کساني هستند آنها رضاخان و کمال آتاتورک و معاويه و يزيد وديگر خلفاي عباسي و اموي هستند يا کسي اولي الامر است که در تمام امارتش از اول تا آخر يک کلمه بر خلاف دستورات خدا نگويد و عمل نکند يعني حضرت علي»

جواب ما:
خميني بيخود دارد با قرآن شوخي ميکند اين به رسوايي او ميا فزايد همين آيه بزرگترين دليل است که امامت شيعه ساختگي است به شرطي که مثل خميني آيه را قيچي نکنيم.و کامل بنوسيم کامل آيه اينست:(ياايهالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم و إذا تنازعتم في شئ فردوه إلي الله و رسوله إن کنتم تو منون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاوبلاً)اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و اولي الاامري که از بين خود تان است را اطاعت کنيد . اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول اومراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهترو درست تر است.
خب اگر علي«اولي الاامر» چنانکه شيعه ميگويد حرفش مرجع باشد و معصوم باشد بايد الله ميفرمود و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید) و چون الله نفرموده و قرآن هم قابل دست برد نيست خميني دست پاچه شده و راه حل را در اين ديده که نصف آيه را ننوسيد زيرا آن نصف نوشته نشده امام را در وقت اختلاف در رد يف امت قرار ميدهد پس امر اولي الامر حرف آخر نيست پس اولي الامر معصوم نيست پس اين علي که شما ساخته ايد را الله نمي شناسد تا در وقت اختلاف به ما امر کند که به او مراجعه کنيم اين قسمت نوشته نشده آيه، حضرت علي را در وقت نزاع در رديف بقيه مردم قرار داد پس اين آيه دليل است بر رد امامت شيعه و اولي الامر همان است که ما ميگويم اميري است از بين ما که حق ندارد پا را از دايره ترسیمی قرآن و سنت بيرون بگذارد و ما حق رد او، در صورتي که خلاف قرآن و سنت کاري کرد را داريم.
ميدانيم که شيعه ميگويد که علي هرگز خلاف قرآن وسنت کاري نمي کند اين حرف به فرض درست باز جواب سوال ما کجا است اين آيه هيچ اشاره اي ندارد که علي جانشين رسمي پيغمبر است يا امامت اصل سوم است اين استباطي است دورغ و ثابت کرديم آيه از اولي الامر هرگزآن معني که شيعه از امامت ميفهد را ارا ئه نمي دهد بلکه عکس آنرا مي گويد.
دوماً: ما نگفتيم اولي الامر بايد کمال آتاتورک يا رضاخان ياخميني باشد و طبق همين آيه
حق نزاع با هراولي الامر که پايش را از دايره قرآن و سنت بيرون نهاد براي ما محفوظ است.
 ***
جواب 8 خميني: به نقل صفحه.13کتاب کشف الاسرار سطر5 آخر و صفحه13 خط 1-2 ميگويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
ما در اوايل اين گفتار ثابت کرديم که پيغمبر امام را با اسم و رسم در قرآن ذکر کند ميترسيد که مبادا پس از خودش قرآن را دست بزند يا اختلاف بين مسلمانها شديد شود و يکسره کار اسلام تمام شد و اينکه گواهي از قرآن مياوريم که در اظهار امامت با اسم و رسم محافظه کاري ميکرده و از منافقان ترس داششت و در سوره مائده آمده «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و اين لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس»
اين آيه به اعتراف اهلسنت و نقل آنها به طرق معتبره از ابي سعيد و ابي رافع و ابي هريره و اتفاق شيعه روز غدير خم در باره تبليغ امامت علي بن ابي طالب نازل شده و سوره مائده آخرين سوره نازل شده. اين آيه و آيه شريفه اليوم اکملت لکم دينکم در حجت الوداع که آخرين حج پيغمبر بود نازل شده و بين نزول اين آيه و وفات پيغمبر، دو ماه 10 روز فاصله بيش نبوده و معلوم است که پيغمبر تا آن وقت تبليغ همه احکام را فرموده بوده چنانچه خود آنحضرت در خطبه روز غدير خم ميگويد پس معلوم ميشود اين تبلغ راجع به امامت است و وعده کردن اينکه خدا ترا نگهداري ميکند دليل برآن است که همچو چيزي راميخواهند تبلیغ کند و اگر نه در سايراحکام ترسي و محافظه کاري نبود جمله کلام آنکه از اين آيه به واسطه قرآئن و نقل احاديث کثيره معلوم ميشود که پيغمبر در تبلیغ امامت خوف از مردم داشت واگر کسي رجوع به تواريخ و اخبار کند ميفهمد که ترس پيغمبر بجا بوده ولي خداوند او را امر کرده بايد تبلغ کني و وعده کرد او را حفظ کند او نيز تبلیغ کرد و در بارهء آن کوششها کرد تا آخرين نفس ولي حزب مخالف نگذاشت کار انجام گردد)).

پاسخ ما:
اولاً:قبلاً در همين کتاب کشف الاسرار گفتي که آوردن نام علي در قرآن مصلحت نبود چونکه سبب اختلاف و تحريف و تغیير و جنگ ميشده و به همين دلايل الله نام او را در قرآن ذکر نکرده حالا مي گويد الله به رسولش گفته من صلاح نديدم در قرآن بگويم ولي تو در حديث بگو و حضرت محمد صلي الله عليه وسلم جواب داده در حديث هم صلاح نيست خداوند فرموده نه تو بايد بگويي! ؟< اين چه هست که ميگويي آخر اين چيست که ميگويي؟ >.
دو ماً: ميگويي ترس محمد صلي الله عليه وسلم بجا بوده يعني خداوند
(نعوذ بالله) بيجا گفتند ؟ تو آخر چي ميگويي ؟
سوماً: شما ميگوييد حضرت محمد صلي الله عليه وسلم امامت را تبليغ کرد
 مردم آمدند تبريک گفتند پس ديگر ترس براي چي بوده حقيقت اين است که آيه ربطي به اين قضيه ندارد همه حرفهايت فرض روي فرض است خيال بالاي خيال است پندار در پندار است.
چهارماً: تو تقسير اين آيه را از طريق اهلست آنهم ابوهريره نوشتي چونکه دروغگو کم حافظه است از ياد بردي که قبلاً گفته بودي الله براي اين نام علي را در قرآن ذکر نکرد چونکه ترس آن بود حزب رياستخواه آيه را منکر ميشدند يا تحريف مي کردند و دين برباد ميشد حالا همان سني را اينقدرصادق کردي که معما و چپستان را به طرفداري از علي تفسير ميکند کسيکه به قول تو اگر نام علي در قرآن ميآيد آن را با يک حديث جعلي منکر ميشد پس به طريق اولي بايد اين اشاره را به امامت عمر تفسير ميکرد پس معلوم شد که اول دروغ گفتي و حرف بر تناقص و تضاد و دوگانه گويي استوار است.
پنجماً: الله گفته بلغ يعني بگو چه را بگو خودش ترسيده به حضرت محمد صلي الله عليه وسلم گفته بگو اين تفسير تو از آيه است آيا عاقل اين حرف را مي گويد؟
ششماً:خواننده اگر قبل و بعد از اين آيه را مطالعه کند مي بيند که در باره جدال با يهود و نصاري است. دراين آيه مي گويد بلغ و در آيه بعدي مي گويد اي اهل کتاب شما يک ذره هم برحق نيستيد، ربط علي به اين آيات از کجاست؟ از گفته ابوهريره؟ شيعه مي گويد ابوهريره دشمن علي است پس تضاد در خود حرف نهفته است.
***
جواب 9 خميني: به نقل صفحه 136 کتاب کشف
الاسرار سطر 12 به بعد خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
اکنون آياتي از قرآن کريم که به شهادت
سنيان که مخالف با امامت علي هستند در باره علي و امامت او وارد شده را ذکر ميکنيم:
-«اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا»
- در غايت المرام در باب 39 شش حديث از احاديث اهلسنت نقل شده است که اين آيه در روزغدير خم که پيغمبرعلي را به امامت معرفي کرد در بارهء علي نازل شده و بيشتر آنها است که پيغمبر گفت: الله اکبر علي إکمال الدين و تمام النعمه و رضا الرب برسالتي
و الولايه لعلي»

.پاسخ ما:
ما اين حرف خميني را با حرف ديگرش جواب ميدهيم
در صفحه 114 کتاب خود نوشته:
«نام علي در قرآن ذکر نشد زيرا ممکن بودآن حزب رياستخواه يک حديث جعلي را به
پيغمبر نسبت دهند که خدا علي را خلع کرد
شايد بگوييد اگر در قرآن تصريح ميشد شيخين مخالف نميکردند و اگر ميکردند مردم نمي پذير فتند ما با ذکر مثال ثابت ميکنيم آنها مخالف کردند و مردم پذيرفتند.»
خب حالا چطور اين کتاب غايت المرام از طريق همان اهلست که تو توصيفشان کردي نقل ميکند اين آيه مربوط به حضرت علي است؟ چرا سني اينجار اينطور صادق شده؟
اين آيه اي که خميني ذکر کرده جمله کوچکي از آيه بزرگ است و هيچ ربطي به حضرت علي ندارد تا آنجا بي ربط است که خميني مجبور شده براي ربط دادن آن به امامت، سني را شاهد بياورد سني نميتواند بگويد حضرت علي جانشين پيغمبر به امر الله است و در همان حال سني باقي بماند به محض گفتن اين جمله شیعه ميشود همان طوريکه يک سني به محض شهادت دادن به پيغمبري غلام احمد ديگرسني نيست و قادياني نميتواند حرف او را سند بياورد.
***
جواب 10 خميني: به نقل ص 136-137 کتاب
کشف الاسرار خميني مي گويد:
 «نام علي در قرآن است اما به اشاره!
در سورهء معارج آيه يک آمده (سال سائل
بعذاب واقع ) نعمان بن حرث چون شنيد پیغمبرامير المومنين را روز غدير به امامت نصب کرد
آمد پيش پيغمبر گفت تو ما را از جانب خدا امر کردي که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو دهیم و امر کردی به جهاد و حج و روزه ونماز و ما نيز قبول کرديم بعد از اينها راضي نشدي تا آنکه اين بچه را نصب کردي براي امامت . گفتي که هرکس که من مولي او هستم علي هم هست اين گفته را از خود آوردي يا از طرف خدا است؟
 پيغمبر سوگند خورد ازطرف خدا است، نعمان بن حرث روي برگرداند و گفت:
خدايا اگر اين راست است از آسمان به سر من سنگ ببار ناگهان خدايا سنگي بر سر او زد و او را کشت و اين آيه نازل شد
 امام ثعلبي در ثفسير کبير خود و علامه مصري شپلنجي در کتاب نور الابصار و حلبي در جز سوم از سيره خود در حجت الوداع و حاکم در مستدرک ص502 از جز ثاني اين قصيه نقل نمودند و اينها از معتبرين اهلسنت هستند».
جواب ما:
اولاً: گفتيم چرا نام علي در قرآن نيست گفتي مصلحت نبود حزب رياستخواه قبول نمي کرد قرآن را تحريف ميشد، حالا مي گويي خدا مخالف امامت علي را بسنگ آسماني کشت آيا نمي توانست با عمر و ابوبکر همين کار را بکند!
دوماً: اين نعمان بن حرث چه هیزم تري به الله فروخته بود که سرش سنگ آمد درحاليکه از نظر شما جرم حضرت ابوبکر و حضرت عمر خيلي بزرگتر از جرم نعمان بن حرث بود، اما ديديد الله به عوض آنکه به سر شان سنگ بگوبد آنها را عزيز کرد و نام نيکشان تا قيامت باقي ماند!
سوماً: شرح واقعه عذاب مخالف علي در قرآن و در همان حال عدم ذکر امامت علي بخاطر ترس از مخالفت مردم حرف غریبی است درست مثل اينکه بگوييم يک دختر و پسر از ترس حکومت عروسي خود را در دفتر ازدواج ثبت نکردند.اما بچه که به دنيا آمد رفتند از حکومت برايش شناسنامه بگيرند! والله حرف تو و تفسير تو از آيه از اينهم خنده دار تراست.
چهارماً: اگر ما قبول کنيم که آيه (سال سائل به عذاب واقع)درسوره معارج درباره امامت علي است بايد همراهش قبول کنيم که قرآن بزرگترين کتاب معما وچيستان دنياست کتاب معمايي که فقط امثال خميني ميتوانند آن را حل کنند با اين تفسير سنگ روي سنگ بند نميشود آيا ميدانيد بهائيها براي اثبات پيغمبري بها الله کتابي دارند به نام اثبات پيغمبري بها الله از آيات قرآن؟ و در آن مثل خميني آيات را به نفع پيغمبر کذاب خود تقسير ميکنند تعجبي ندارد زيرا مذهب بهائي چون مذهب شيعه هردو مذاهب باطني هستند و هر دو سر و ته يک کرباسند.
شايد اينجا خواننده بپرسد آيا اين حرفها در کتب اهلسنت نيست جواب ما قاطعانه اينست که نه نيست و آنچه که خميني جمع کرده و آش دهن سوز خود را پخته مجموعه اي هست از چند چيز:
1 حرف حقي که اهلسنت در باره علي گفته زيرا حضرت علي در نزد آنها از اصحاب بزرگ پيغمبر است.
2- حرفهاي باطلي است که خميني خودش و امثال خودش ساخته اند.
3- حرفهاي حقي است که از اهلسنت نقل کرده منتهي نصفه يعني درست مثل همان کاري که با قرآن کرده.
4-از دوزيستاني نقل قول کرده که معلوم نسيت شيعه بودند يا سني مثلاً ثعلبي را کي امام کرده که خميني مينويسد مام ثعلبي؟ در کلام حوزه ديني سنيها ثعلبي را يک
آدم معتبر ميشناسند؟ اين ثعلبي چطور ميتواند سني باشد درحالی که آیه(سال سائل) را در باره دشمن خلافت حضرت علي ميداند؟
حرف آخر اينکه ما به کمک قرآن بايد احاديث را تفسيرکنيم نه آنکه به کمک حديث قرآن را آنطوريکه ميخواهيم معني کنيم و بالاخره خميني نگفت با اين همه امامان سني که طرفدار علي بودند و آيات اشاره را به نفع علي تفسيرميکردند چرا قرآن نام علي را به صراحت ذکر نکرد.
 ***
جواب11خميني: به نقل صفحه 137-138
کتاب کشف الاسرار خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
سوره مائده آيه 55(إنما و ليکم الله و رسوله
والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزکاة
و هم راکعون)
جز اين نيست که مولی ومتصرف در شما خدا و پيغمبر است و آنانيکه ايمان دارند
و نماز به پا ميکنند و زکات در حالت رکوع ميدهند.
24 حديث از اهلسنت نقل شده که اين آيه درباره علي بن ابي طالب نازل شده و ما اينجا يک حديث از آن احاديث را که سنيان ذکر کردند مياوريم،
 حمويني که از بزرگان علماء اهسنت است و ثعلبي به اسناد خود از عبابه ابن ربعي
نقل مي کنند که ابن عباس بر ير چاه زمزم نشسته بود و ازپيغمبر حديث نقل ميکرد ناگهان شخصي آمدکه عمامه خود را برروي خود پيچيده بود و هر حديثي که ابن عباس نقل ميکرد او هم يک حديث نقل ميکرد ابن عباس گفت ترا به خدا کي هستي؟ عمامه را از روي خود باز کرد و گفت هرکس مرا ميشناسد بشناسد و هرکس نمي شناسد من ابوذر غفاري هستم
 شنيديم از پيغمبر با اين دو گوش و إلا کر شوند و ديديم با اين دو چشم وإلا کور شوند که ميگفت علي پيشواي خوبان است کشنده کفار است ياري شود هر کي او را ياري کند و مخذول شود هرکس او را مخذول کند آگاه باشيد من يک روز با پيغمبر نماز ظهر ميخواندم سائلي چيزي در مسجد خواست کسي به او نداد آن سائل دست به آسمان برداشت و گفت:
خدايا شاهد باش که در مسجد پيغمبر سوال کردم هيچکس به من چيزي نداد و علي در حالت رکوع بود باو اشاره کرد که انگشتري که در انگشت کوچک دست راست داشت بيرون آورد و سائل رفت و بيرون آورد
و اين در مقابل چشم پيغمبر بود چون پيغمبر از نماز فارغ شد سر به سوي آسمان بلند کرد وگفت:
 خدايا موسي سوال کرد از تو و گفت خدايا به من شرح صدر بده و کار مرا آسان کن و گره از زبان من بگشا تا سخن مرا بفهمند و وزير مرا از اهل من قرار ده هارون برادر من است پشت مرا باو محکم کن و او را شريک من قرار ده پس تو قرآن گوينده به او نازل کردي که زود محکم کنم بازوي تورا به برادرت و قرار دهم شما را مسلط بر فرعونيان و آنها به شما دست نيابند. خدايا من محمد هستم پيغمبر برگزيده تو. خدايا شرح صدر به من بده و کار مرا آسان کن و از براي من وزيري از اهل من قرار بده که آن علي با شد پشت مرا به او محکم کن.
ابوذر گفت هنوز تمام نشده بود کلام پيغمبر که جبريل آمد از پيش خداي تعالي و گفت:
 اي محمد صلي الله عليه وسلم بخوان گفت چه بخوانم گفت بخوان (إنما و ليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزکاة و هم راکعون).
موفق بن احمد که از علماي سنيان است نقل ميکند که عمرو بن العاص به معاويه نوشت:
 چيزهاي در قرآن نازل شده در شان علي که هيچ کس با او شريک نيست و ازآن جمله اين آيه راشمرده
وابن شهر آشوب گويد: به احماع امت اين آيه درباره علي نازل شده و قوشچي که يکي از بزرگان سنيان است در شرح تجريد گويد:
 به اجتماع مفسرين اين آيه دربارهء علي است.»
جواب ما:
 اولاً: راست نگفتي که به اجتماع امت اين آيه درباره امامت است و باز دروغ گفتي که قوشچي از بزرگان علماي سنيان است و بالاترين دروغت اينست که گمان کردي همه مفسرين مثل تو آيه را تفسير کردند.
دوماً: آيا در رکوع ميتوان تلاوت کرد يا بچه خود را نصيحت کرد يا اذان گفت؟ هر کاري جاي خود را دارد کسيکه زکات ميدهد بايد در حالت نماز نباشد ومعني آيه را غلط فهميدي معني اينست دوستان شما خدا و رسولش ومومنان هستند که نماز ميخوانند و زکات ميدهند و رکوع کنند گانند.
سوماً: همين گدا مگر مسلمان نبود که مسلمانان نماز ظهر ميخواندند و او گدايي ميکرد و حواس آنها را پرت مينمود
 بعد مگر اين سائل عقل نداشت که که نميدانست مسلمانان در وقت نماز دست در جيب خود نمي کنند و پول خود را نمي شمارند تا از آن چيزي به گدا بدهند
بعد شما ميگوييد علي در حالت نماز آنچنان از خود بي خود مبشد که نيزه را از بدنش خارج ميکردند و او متوجه نبود اينجا چطور متوجه سخنزاني يک گداي هرزه گو شد
بعد مگر پيغمبر ازعلي بخشنده تر نبودکه گدا را دست خالي برگرداند
 بعد يک انگشتري کوچک دادن چه هنري بود که يک دفعه پيغمبر اين همه دعاها را شروع کرد مگر نه انيکه علي بارها و بيش از اين اتفاق کرده بود مگر نه اينکه همه اصحاب همينطور بودند
 بعد عمرو بن العاص که دشمن علي بود چطور اينقدر صادق شد که گمان ميکند فقط علي مصداق اين آيه است؟ وقتي عمرو بن العارص اينطور باشد پس قرآن از ترسي کي نام علي را ننوشت؟ وقتي در بارهء اين موضوع کوچک(دادن انگشتر) آيه فوراً آمده چرا در باره موضوع بزرگ امامت آيه نيامد؟ اصل حرف همان است که قرآن را نتوانستيد تغيير بدهيد از احاديث و تقاسير و دورغ و دجالي گري کمک گرفتيد تا معني آنرا غلط تفسير کنيد.
بعد اين ابوذر عوض آنکه نماز ظهر خود را بخواند به چپ و راست نگاه ميکرد حتي که ديد علي انگشتر را از کدام انگشت خود بيرون آورد که اين بهتان بر ابوذر است.
 حالا اگر همان کساني که خميني آنها را مغرض
ميداند حديث جعل ميکردند و ميگفتند اين آيه در باره عمر است چه جوابي به آنها ميداديم به کمک اين احاديث ما قرآن را عاجز مي کنيم و ديگر قرآن نميتواند ميزان و فرقان باشد.
و بعد ادعاي شيعه را اگر باور کنيم عملاً دعاي پيغمبر قبول نشد يعني هارون وزير موسي شد و پشت موسي به او محکم گشت اما وزير محمد صلي الله عليه وسلم ابوبکر و عمر بودند و پشت او با آنها محکم شد اين حاصل ادعاي شيعه هاست.
بعد تکرار دعاي موسي از طرف محمد صلي الله عليه وسلم آنهم در زمانيکه او پيروز بود و زبانش روان و سليس بود و مردم حرفش را فهميده بودند و حکومت اسلامي ايجاد شده بود چه محلي از اعراب دارد؟
حرف آخر اينکه اگر شما آيه را بخوانيد و پيش و پس آنرا ببينيد مي بينيد که الله ميگويد اي مومنان با کافران دوستي نکنيد بلکه دوستان يکديگر باشيد و اين آيه ربطي با علي ندارند.
 ***
 جواب 12 خميني: به نقل صفحه 139 کتاب
کشف الا سرار سطر 1-3 خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
سورهء آل عمران آيه (و اعتصموا بجبل الله جميعاًو لا تفرقوا)از طريق اهلسنت 4 حديث نقل شده که حبل الله که مردم مامورند به او متمسک شوند علي بن ابي طالب است».
جواب ما:
يغني حبل الله حضرت محمد صلي الله عليه وسلم نيست، حبل الله قرآن نيست ومردم مامور نيستند که به آنها متمسک شود؟ حبل الله علي است،اين را سني ميگويد؟
 آخر اين انصاف است؟که الله مردم را مامور کند که به حبل الله چنگ برنند، مردم را تکليف به اين امر کند اما ازترس بعضي از مردم مشخص نکند حبل الله چيست و کيست و بعد روز قيامت مردم را بخاطر چنک نزدن به حبل الله عذاب کند آيا درآن روز مردم به الله نخواهند گفت که بار الها تو که خالق مردم و جهان هستي از ترس عمر و ابوبکر نام حبل خود را نگفتي چطور از ما انتظار داشتي نام او را به زبان آريم بلکه انتظارداشتي از او پيروي کنيم؟
اگر علماي سني مثل خميني جرأت داشتند و اين آيه را تحريف ميکردند و به نفع عمر تفسير ميکردند آن وقت تکليف مردم چه بود و اين قرآن ساکت براي مردم چه فائده اي داشت؟
 ***
جواب 13 خميني: به نقل صفحه 139 کتاب
کشف الاسرار سطر 4-8 خميني مي گويد:
 «نام علي در قرآن است اما به اشاره !
سوره توبه آيه 119 (يا ايها لذين آمنو اتقوا
الله وکونوا مع الصادقين)،7 حديث از اهلسنت واردشده که اين آيه درباره علي است،ابن شهرآشوب از طريق سنيان از تفسير ابو يوسف يعقوب بن سفيان نقل مي کند که گفت: مالک
ابن انس از نافع از ابن عمر حديث کرده که خداوند به اصحاب پيغمبر امر کرده که از خدا بترسيد و با صادقين باشيد يعني با محمد صلي الله عليه وسلم و اهل بيت او».

جواب ما:
صادقين، راکعين، متقين، مومنين، مسلمين، موقنين همه علي شدند پس قرآن فقط نازل شده تا به طور رمزي و اشاره درباره علي صحبت کند و اصحاب را امر کند که از علي پيروي کنند اما از ترس همان اصحاب نام او را صريحاً ذکر نکند اين (ترس) و آن (امر) چطور با هم جور ميايد آيا این مردم سرسام گرفته اند که اين گونه هذيان ميگويند؟.
در سورهء حجرت آيه 15آمده:
(إنما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم ير تابوا وجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله اولئک هم الصادقين)
به درستي مومناني که ايمان به الله و رسولش آوردند و سستي نکردند و با مال و جان خود جهاد کردند در راه الله ايشان از جمله صادقين هستند.
الله مثل اين در چندين آيات کلمه صادقين را تفسير مي کند اما خميني دو پايش را در يک کفش کرده و ميگويد صادقين يعني علي و اولادش و حواله هم از اهلسنت ميدهد آنهم از طريق ابن شهر اشوب شيعي!آيا لعنتي به نام شرم را ميشناسد؟!
خداوند در سورهء حشر آيه 8 مي گويد صادقين آنهايي هستند که از ديار و مال خود اخراج شدند و درجستجوي کسب فضل و رضايت خدا شدند و الله و رسولش را ياري کردند يعني تمام صحابه مصداق اين آيه هستند و صادق ميباشند و دليلي نداريم که آن را فقط مختص به حضرت علي بدانيم.
***
جواب 14 خميني: به نقل صفحه 139 کتاب
کشف الاسرار سطر 9-13 خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
سورهء صافات آيه 23 (و قفوهم إنهم مسوولون)
8 حديث از طريق سنيان وارد است که مردم را نگاه ميدارند روز قيامت و از ولايت علي ابن ابي طالب از آنها سوال ميکند و دربعض از روايت است که از همان ولايتي را که پيغمبر براي علي ثابت کرد وگفت من کنت مولاه فعلي مولاه در روز قيامت سوال ميشود».

جواب ما:
اي خواننده برو پس و پيش آيه را بخوان ببين در بارهء
علي صحبت ميکند يا تکذيب کنند گان روز قيامت.
آيات از حالت مردمي صحبت ميکند که منکر روزقيامت
بودند و حالا با آن روز روبرو شدند و هيچ ربطي به علي ندارد و خميني ديگر شورش را در آورده و خيال ميکند با تکرار دروغگويي ميتواند حرف ناحق خود را حق کند اگر اين ايه در بارهء علي است پس تمام آيات مربوط به روز قيامت هم در بارهء او است.
***
جواب 15 خميني: به به نقل ص 139 کتاب کشف
الاسرار سطر 14-20 خميني مي گويد:
 «نام علي در قرآن است اما به اشاره!
سوره بقره آيه 123 (اني جاعلک للناس إماما
قال و من ذر يتي قال لاينال عهدي الظالمين)از
طريق سنيان در اين آيه دو حديث وارد است
يکي رابه طور اجمال ذکر ميکنيم.
ابن مغزلي شافعي به سند خود از ابن مسعود
نقل ميکيند که پيغمبر گفت من جزء دعاي ابراهيم
هستم که گفت خدايا مرا واولاد مرا ازبت پرستي
دور کن آنجا که خدا گفت که عهد امامت به
ظالمين نمي رسد و در دعاي ابراهيم مرا و علي
را شامل کرد هيچ يک ما بت پرستي هرگز
نکرديم پس خدا مرا پيغمبر و علي را و صي کرد».
جواب ما:
تمام اين حرفها را پيغمبر در همان دو ماه و ده روز آخر عمر خود گفت؟ شما مي گفتند که از مردم ميترسيد پس اين همه حديث از کجا پيدا کرديد؟ تازه اين حرفها را در کتب سنيها کشف کرديد آنچه که کتب شما هست چقدر است آيا فکر نمي کنيد در اين دو ماه و ده روز اگر پيغمبر شب و روز هم تبليغ مي کرد اين همه حديث جمع نميشد؟
ما گفتيم چرا نام علي به صراحت در قرآن نيست کار دارد به جاهاي بار يک ميرسد هرچه که در دستشان ميايد ميگويد درباره علي است اگر يک فرقه ديگر پيدا شود مثل اسماعيليه و تمام اين آيات را در حق امامان خود بدانند و بگويند امامان ما بت نپرستيده اند و اين آيه در باره آنها است ما به چه منطق با آنها بحث کنيم قرآن پس براي چه نازل شد؟ براي اينکه به کمک احاديث جعلي تو بکشي من بکشم !! يا بايد خودش آيات خود را تفسير کند.
***

جواب 16 خميني: به نقل 139 کتاب کشف الاسرار دو سطر آخر، خميني ميگويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
سوره نحل آيه 43 (فائسلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)از طريق سنيها 3 حديث و ارد
شده که اهل ذکر علي بن ابي طالب است.
جواب ما:
اگر اين آيه را کامل بخوانيم و آيات پيش از آن را
ببينيم مشاهده مي کنيم که بحث سر اين است که مشترکين قبول نمي کردند که خدا مردي ، انساني را پيغمبر کند و گمان ميکردند که پيغمبر بايد از جنس فوق بشر باشد و مثلاً غذا نخورد و در اين آيه که خميني –طبق عادش- نصفش را آورده اول الله ميفرمايد که اي مشرکين قبل از محمد صلي الله عليه وسلم هم هر پيغمبري که آمد از جنس بشرو مرد بود، اگر حرف محمد صلي الله عليه وسلم را قبول نداريد که پيغمبر ميتواند از جنس بشر
باشد از اهل کتاب بپرسيد، حالا خميني ميگويد که الله فرموده که: اي محمد به مشرکان بگو اگر باور نداريد بشري مثل من ميتواند پيغمبر باشد از علي که پيرو من است بپرسيد آيا اين حرف عاقلانه است، مشرکين که محمد صلي الله عليه وسلم را قبول نداشتند حرف علي را چطور قبول ميکردند که الله بگويد فاسئلوا اهل الذکر (يعني بپرسيد از علي)!!
پس اهل الذکر همانا اهل کتاب بودند که باوجود دشمني با محمد صلي الله عليه وسلم ناچار بودند شهادت بدهند که پيامبران آنها نيز طعام ميخورند و در بازار ميرفتند
و در آخر ما آيه را کامل مياوريم تا سند رسوايي خميني باشد.
(و ما ارسلنا قبلک إلا رجالاً نوحي اليهم فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون. وما جعلنا هم جسداً لا ياکلون الطعام و کانوا خالدين).
 «سورهء الانبيا آيه 6 و 7 »
وما پيش از تو نيز جز انسانهاي مرد کس ديگري را به پيامبري نفر ستاديم از اهل کتاب بپرسيد اگر نمي دانيد و آنها را نيز(پيامبران پيشین) را نيز اينطور بدن نداريم
که غذا نخورند يا جاويدان باشند (يعني آدمهايی مثل شما بودند و فرشته نبودند)
*** 
پاسخ 17 خميني: به اين سوال از صفحه 140
کتاب کشف الاسرار سطر 1 و 2 خميني مي گويد:
 «نام علي در قرآن است اما به اشاره!
در سورهء بقره آيه 43 (و ارکعوا مع الراکعين).از طريق اهلست 4 روايت وارد است آيه درباره پيغمبر و علي است».
جواب ما:
شکر خدا در اينجا پيغمبر را با علي شريک کرديد و نگفتند فقط دربارهء علي است . خواننده خودش برود و قرآن را باز کند و بيبيند آيات خطاب به بني اسرائيل است و اول و آخر آن ربطي به علي ندارد اگر منظور از اين آيه علي باشد پس منظور همه آيات قرآن، علي است.
  
پاسخ 18 خميني: به اين سوال از صفحه 140
کتاب کشف الاسرار سطر 3-7 خميني مي گويد:

 « نام علي در قرآن است اما به اشاره
سورهء رعد آيه 7 (إنما انت منذرولکل قوم هاد) 7 حديث از اهلست وارد شده که منذر
پيغمبر و هادي علي است از آن جمله ابراهيم حمويني که از بزرگان اهلسنت است به سند
خود از ابوهريره نقل ميکند که پيغمبر مي گفت انماانت منذر و دست بر سينه خود
نهاد پس دست به دست علي گذاشت و گفت لکل قوم هاد».

جواب ما:
يعني پيغمبر هادي نبود و فقط منذر بوده آيا مسلمان اين حرف را مي گويد؟
جالب است بدانيد يکي ازدلا يل بسيار مهم بهائيها-به زغم خود شان- بر پيغمبري بها الله کذاب همين آيه است. وقتيکه تفسير (من در آوردي) باشد آخر کار بآنجا هم ميرسد. ادعاي امامت و پيغمبري که سهل است با تفسير (من درآوردي) ميشود ادعاي خدايي هم
کرد.
 
پاسخ 19 خميني: به اين سوال از صفحه 140
کتاب کشف الاسرار سطر 8-10 خميني مي گويد:
«نام علي در قرآن است اما به اشاره!
 و ما اينجا براي اختصار ترک کرديم آياتي را که از طريق اهلسنت درباره علي و اولاد او آمده و هرکس بيشتر ميخواهد به کتاب غايت المرام تألیف لسيد الجليل سيد هاشم بحراني رجوع کند که در آنجا 140 آيه ذکر کرده از طريق شيعه و سني در باره علي)).
جواب ما:
اگر سني 140 آيه قرآن را در بارهء علي ميداند حتماً شيعه 1400 آيه قرآن را مربوط او ميداند در پرتو اين حقيقت ما دو سوال داريم:
1- وقتي 140 يا 1400 آيه قرآن در بارهء امامت است خميني چرا در پاسخ دوم گفت قرآن به جزئيات نمي پردازد و علي از جزئيات است.
2- وقتي خميني از طريق اهلسنت 140 آيه را به کمک هزاران حديث به نفع علي تفسير ميکند چرا درپاسخهاي 4 و 5 و6 خود مي گويد الله از ترس سنيها نام علي را در قرآن ننوشته است
 اين حرفهاي متضاد بخوبي ثابت ميکند که خميني بر باطل و حرف ما برحق است يعني چون قرآن قابل تحريف و تغيير نبوده و نيست ونخواهد بود پس شيعه نتوانست نام امام خود را در آن داخل کند و ناچار شد دست به جعل حديث بزند و خواننده ديد که تمام کوششهاي خميني براي پاسخ دادن به اين سوال فايده اي نداشت جز آنکه بطلان مذهبش را بيشتر آشکار کرد.
حالا خواننده بايد شبهاي تنهايي قبر را به ياد آورد و حق را بپذيرد و از فشار جامعه نترسد.
 از ما گفتن بود....

حرف آخر...
من از پدر و مادری شيعه مذهب زاده شدم و در کودکي و جواني بر آن مذهب بودم در پاي منبر علماي شيعه، فراوان نشستم وکتب زيادي از اهل تشيع را مطالعه کردم تا آنکه الله مرا به برکت قرآن هدايت کرد ومذهب شيعه را رها کردم باتوجه به اين آشنايي به مذهب شيعه ترسم ازاين است برخي از علماي شيعه وقتي درمقابل سوال ما و رسوايي عالم خود -خميني- راه چاره را بسته ديدند دست به دامان تهمت بزنند و بگويند در کتاب کشف الاسرار آن چيزها نيست يا حتي ممکن است چاپهاي قديمي کتاب را جمع کنند و از سر نو بنويسند ما مطمئنيم آنها بهتر از خميني نميتوانند به اين سوال جواب دهند ولو آنکه کتاب کشف الاسرار را صد بار هم بازنويسي کنند
ولي بااين طرفند، ما را متهم به دروغ گويي خواهند کرد تا مردم را از موضوع اصلي دور کنند وچند صباحي ديگر در گمراهي نگهدارند.
ما از خواننده ميخواهيم اگر از آنها چنين حيله اي را ديدند از موضوع اصلي دور نشوند و با اصرار جواب اين سوال را از آنها بخواهند:
چرا نام حضرت علي در قرآن نيست؟
چرا موضوع امامت در قرآن مطرح نيست؟

این کتاب را بخوانید
 این کتاب کوچک حاوی گفتاری بزرگ است از یک طرف یکی از معجزات جاوید قرآن کریم را بیان میکند از سوی دیگر ناتوانی وبی سوادی و عجز دانشمندان شیعه را نشان میدهد.
امامت نزد اهل تشیع از اصول دین بلکه اصل سوم دین به شمار میرود ولی درمقابل این اهمیتی که برای آن قایلند هیچ ذکری ولو اندک در قرآن از امامت نشده و این در حالی است که قرآن از مستحباب و فروعات دین صحبت میکند و علمای بزرگ شیعه منجمله (آیت الله خمینی) عاجزند علت نادیده گرفته شدن این مسئله در قرآن را به پیروان خود بیان بکنند و جواب این سوال را بدهند که چرا قرآن کریم از امامت صحبت نمی کند؟!
لطف کتاب در این است که نویسنده ایرانی و خود اول شیعه مذهب بود و همه فامیل او تا اکنون شیعه اند، او حتی سه سال درمدارس تهران تعلیمات دینی و امور تربیتی را تدریس می کرده و آخرین شغل او مدیریت مدرسه راهنمایی سلمان فارسی در میدان محسنی تهران بوده است اما الله جل جلاله او را هدایت کرد و مذهب باطل را ترک و به اهلسنت و جماعت پیوست و برای حفظ عقیده خود مجبور به هجرت از ایران شد.
این کتاب کوشش مبارکی است برای هدایت ایرانیانی که تا هنوز از باطل بودند مذهب خود بیخبرند و بر هر شیعه لازم است این کتاب را مطالعه کند و مطالعه آنرا به سنی ها نیز توصیه میکنیم. این کتاب را بخوانید.
ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ

0 نظرات:

ارسال یک نظر