اگر ابوبكر و عمر، غاصب خلافت بودند‌، چرا علی با خلفا همكاری می‌‌كرد؟

اگر ابوبكر و عمر، غاصب خلافت بودند‌، چرا علی با خلفا همكاری می‌‌كرد؟

                                                              
توضيح سؤال اهل سنت:
اگر حضرت على نسبت به حضرت عمر سوء نيتى مى‏داشت يا قلباً از او ناراضى بود و او را غاصب حق خود مى‏دانست ، همواره منتظر فرصتى براى اعاده حق خود مى‏شد و براى غاصب حق خود از اين فرصت طلايى استفاده مى‏كرد آنجا كه حضرت عمر از حضرت على مشاوره‏اى در مورد رفتن خود براى جنگ با ايرانيان خواست او را راهنمائى مى‏كرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود و زمينه براى خلافت وى فراهم آيد ؛ اما مى‏بينيم كه چگونه با دل سوزى و صميميت فوق العاده در راستاى خيرخواهى عمر و ساير مسلمين مى‏كوشد. ( خلاصه سوال این است که چرا علی مانع رفتن عمر بجنگ میشود ودر حریص است تا عمر نمیرد )
خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سليمي ، ذيل پاسخ چهارم و پانزدهم از بحث واقعه‌ي غدير خم .

جواب شيعه:
نقش امير المؤمنين در اين موارد حد اكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائي طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلماني است. حتي اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد ، باز هم وظيفه دارد كه با نهايت امانت‌داري وي را راهنمايي كند ؛ چه رسد به اين كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دين خدا در ميان باشد .
.
در حقيت امير مؤمنان عليه السلام بين ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلي و ميان صبر و شكيبائي در برابر ظلم‌ها و همكاري با خلفا ، يكي را بايد انتخاب مي‌كرد كه طبق دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله ، گذشتن از حق غصب شده خود و همكاري با خلفا را ترجيح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نيفتد ، ولذا در روايتي مي‌فرمايد :
إِنَّ هَؤُلَاءِ خَيَّرُونَّا أَنْ يَظْلِمُونِي حَقِّي وَ أُبَايِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّى بَلَغَتِ‏ الرِّدَّةُ أَحَداً فَاخْتَرْتُ أَنْ أُظْلَمَ حَقِّي وَ إِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا .
اين قوم تصميم گرفتند تا حقم را غصب كنند وبا آنان بيعت نمايم ، گروهي سرپيچي كرده و از دين دور شدند ، پس ظلم بر حق خويش را بر گزيدم اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند .بحارالأنوار ، محمد باقر مجلسي ، ج28 ، ص393 .
براي روشن شدن حساسيت اين جنگ و نقش شكست و يا پيروزي مسلمانان در سرنوشت مسلمانان ، اصل نامه عمار ياسر را از كتاب الفتوح ابن أعثم نقل مي‌كنيم .

عمار ياسر اين گونه مي‌نويسد:
مردم ري ، سمنان ، ساوه ، همدان ، اصفهان ، قم ، كاشان ، راوند ، فارس ، كرمان و اطراف آذربايجان در سرزمين نهاوند با يكصد و پنجاه هزار سواره نظام و پياده نظام تحت فرماندهي چهار نفر از پادشاهان ، با مرداني مصمم و تجهيزات كامل و مركب‌هايي نيرومند و سلاح‌هايي مجهّز جمع شده و پيمان بسته و هم قسم شده اند ، تا ما را از سرزمين مان بيرون كنند؛ اما دست خدا بالاي همه دست ها است .
بدان كه تمام ياران و دوستان ما را در شهر‌هايشان كشته‌اند و به سرزمين‌هايي كه آزاد كرده‌ايم نزديك شده‌اند و تصميم دارند شهرهاي ما را يكي پس از ديگري تا كوفه تصرف نمايند ، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان مي رسد در هراسيم ، اين نامه را نوشتم تا خودت تصميم بگيري و ما را راهنمائي كني .
وقتي كه نامه به دست عمر رسيد وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتي ، مسلمانان صداي بر هم خوردن دندانهايش را مي شنيدند ، از جايش حركت كرد و داخل مسجد شد وفرياد زد : مهاجران و انصار كجايند ؟ همه جمع شويد ، خدا شما را رحمت كند ، كمكم كنيد ، خدا شما را كمك كند .
علي عليه السلام مهر سكوت را شكست و مانند هميشه دل سوزانه براي عزّت و نجات امت اسلامي هر آن چه لازم دانست به عمر پيشنهاد نمود:
و اگر خودت با مردم مكه و مدينه به طرف بصره و كوفه حركت كني و زمين را دور بزني تا به دشمن برسي ، مسلمانان پشتيبان و پناهگاهي نخواهند داشت تا به او تكيه كنند ؛ پس در مدينه بمان كه براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان .
كتاب الفتوح ، العلامة أبي محمد أحمد بن أعثم الكوفي (متوفاى314 هـ) ، ج 2 ص290 ـ 295
اگر امير مؤمنان در چنين مسأله مهمي دخالت و راهنمائي نمي كرد ، چه سرنوشتي در انتظار اسلام و مسلمين بود ؟
                                                                                              
                                                                                                                                                گروه پاسخ به شبهات
                                                                      
                                                                                        پاسخ اهل سنت
اولا:
نويسنده کتاب بحارالانوار ، 300 سال پیش مرده ! پس این کتاب هرگز منبع و سرچشمه علم حدیث و روایات نمیتواند باشد.
آیا بر علامه مجلسي وحی نازل میشده که توانسته 110 جلد کتاب حدیث بنویسد؟
اگر بگویید او از پیشینیان خود نقل کرده ! میگوییم از کدام پیشینیان؟ چرا از همان کتابهای پیشینیان نقل قول نمیکنید ؟!
بحار الانوار یک کتاب، جعلیست و 320 سال پیش نوشته شده و هیچ ارزشی علمی ندارد. پس اولین دلیل ما بر بطلان شما همین دلیل آوریتان از کتب حدیثی است که 1100 سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم، توسط افراد مجهول الهویه نگارش یافته ، افرادی که از جبل عامل لبنان آمدند به ایران و کسی نمیداند اینها یهود بودند یا مسلمان.
گمان نمیکنم در زمان ما، مسلمانی جرات کند از پیامبر ؛در 110 جلد قطور ؛ احادیث دست اول نقل کند . پس یهودی بودند ! یهودیها از این کارها میکنند . آیا ندیدید چه بلایی بر سر تورات آوردند ؟
اگر سنی ها این سوال را 400 سال پیش از شیعه میپرسیدند آنوقت کتاب بحارالانواری نبود که جواب دهند!!


دوما:
این مجلسی فکر کرده خلافت علی یا عمر مثل پادشاهی ،پادشاه زمان خودش – شاه سلطان حسین است - است
و گمان میکند خلیفه بودن یک حق است نه یک وظیفه! مجلسی از زبان حضرت علی میگوید :
اين قوم تصميم گرفتند تا حقم را غصب كنند وبا آنان بيعت نمايم ، گروهي سرپيچي كرده و از دين دور شدند ، پس ظلم بر حق خويش را بر گزيدم .بحارالأنوار ، محمد باقر مجلسي ، ج28 ، ص393 .
تصور ساده مجلسی این است که حق علی خورده شده و از پادشاهی محروم شده
پادشاه زمان مجلسی ،شاه سلطان حسین بود و علامه مجلسی؛ این عالم بزرگ شیعه؛ وزیر اول او بود
باید شاه سلطان حسین را بشناسید تا بدانید منظور مجلسی از حق خورده شده علی، و ظلم بر علی چیست
شاه سلطان حسین بفتوای مجلسی، همزمان 500 زن عقدی و 4500 کنیز داشت ، در کناب رستم التواریخ که در تایید و ستایش شاه سلطان حسین است ،نوشته شده:
شاه سلطان حسین ، یکبار در یک شب با 100 زن و دختر بکر ، ..... کرده اند ، البته این قدرت را ، از دوای فلان دکتر حاذق داشته اند.
حتی شاه در همان زمانی که علامه مجلسی، وزیر اول او بود،، دستور داده بود که در هر سال ،سه روز مردان در خانه ها بنشینند و زنانشان بر دکاکین بیایند.
بعد شاه میامد و این زنان را دید میزد و آنی را که میپسندید به نکاح محمدی؟!! به عقد موقت خویش در میاورد، البته قبل از آن به امر شاه ،شوهر بخت برگشته، آن زن را طلاق میداد !!
البته شاه عادل بود!! بعد از یک بار مصرف، آن زن را با مال و منال به خانه شوهر باز پس میفرستاد
مال و منال را هم از زارعین بدبخت بزور میگرفت بفتوای مجلسی !!
حالا مجلسی گویا تصوری این چنینی از حق حاکم دارد که میگوید حق حضرت علی را خوردند و ایشان ظلم بر خویش را پسندیدند!!!!!
سوما:
حالا برگردیم به صورت مساله یعنی سعی حضرت علی در زنده نگه داشتن امیر المومنین عمر!
خلاصه جواب شیعه این است که((نظر و رای علی برای نرفتن عمر به میدان جنگ، بخاطر حفظ خود عمر نبود بلکه برای حفظ اسلام بود))
اما جواب شیعه این معنی را دارد که زنده ماندن اسلام در این برهه زمانی، منوط بود به زنده ماندن عمر ! مشروط بود به بر سر حکومت ماندن عمر!!
از طرف دیگر علمای شیعه حضرت عمر را بدتر از ابوجهل و عبدالله ابن ابی میدانند
شما را قسم به الله ! آیا ممکن است تصور کنید که پیشرفت اسلام ؛بلکه وجود اسلام؛ روزی بستگی پیدا کند به اینکه ابوجهل زنده بماند و رییس دولت اسلامی شود
آیا همچنین چیزی قابل تصور است ؟!!
چهارما:
شما ببینید تاریخ نویس شیعه چگونه دروغ میگوید :
وقتي كه نامه به دست عمر رسيد وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتي ، مسلمانان صداي بر هم خوردن دندانهايش را مي شنيدند
منظورش این است که وقتی به مدینه نامه رسید که ایرانیان شکست خورده، صدو پنجاه هزار نفر، برای جنگ دیگری آماده کرده اند، حضرت عمر در مدینه به لرزه افتاد.حتی از ترس دندانهایش به هم میخورد !!
و این را نیز بدانید که حضرت عمر نمیخواست بخاطر این بجنگ برود که مسلمانان در حال فرار بودند، بلکه به این دلیل میخواست بیایید که روند پیروزی را سرعت دهد
اما حضرت علی گفت : ابهت و هیبت شما در اینجا بیشتر کمک میکند به پیروزی اسلام ...... الی آخر قضیه
حالا شما جواب شیعه یکبار دیگر بخوانید و قضاوت کنید.
اگر در زیر چماق علمای شیعه زندگی میکنید و به زبان چیزی نگویید اما حداقل در دل قضاوت کنید!!

0 نظرات:

ارسال یک نظر