واقعه قتل دو پسران عبیدالله بن عباس و ادعای خیانت او به حسن رضی الله عنه!

واقعه قتل دو پسران عبیدالله بن عباس و ادعای خیانت او به حسن رضی الله عنه!

نویسنده: 
محمد باقر سجودی
توضيح سؤال:
در زمان جنگ امام حسن با حضرت معاويه؛ آيا ابن عباس فرمانده سپاه يا فرمانده يكي از سپاهیان حسن بودند ؟ و آيا ابن عباس بدليل نجات دو فرزندش سپاه را به معاويه واگذار كرد ؟ (يعني آن چيزي كه در سريال امام حسن (تنهاترين سردار) نشان دادند درست است يا خير ؟ )
با تشكر
پاسخ شیعه:
فرمانده سپاه امام حسن عليه السلام برگزيده شد عبيد الله بن عباس است .
که دو فرزند وي در زمان حيات امير مومنان و به دست بسر بن أرطاة از فرماندهان معاويه به شهادت رسيده بودند . و چنين نبود که وي به خاطر گروگان گرفتن دو فرزندش دست از فرماندهي سپاه امام حسن برداشته و به حضرت خيانت کند: امالي شيخ مفيد ص 306 ش 4
وقتي که کار معاويه محکم شد بسر بن أرطاة را به سوي حجاز فرستاده تا شيعيان امير مومنان را بکشد؛ و نماينده حضرت در مکه عبيد الله بن عباس بود ؛ وي به دنبال عبيد الله آمد ولي نتوانست او را بيابد؛ پس به وي خبر دادند که عبيد الله دو فرزند کوچک دارد ؛ پس به دنبال آن دو فرستاده ايشان را پيدا کرده و از مخفيگاه بيرون آوردند ... پس دستور داد سر آن دو را از بدن جدا کردند ؛ وقتي که خبر اين ماجرا به مادرشان رسيد نزديک بود که قالب تهي کند ... بعد از مدتي بسر و عبيد الله در نزد معاويه به هم رسيدند؛ پس معاويه رو به عبيد الله ( وخطاب به بسر) گفت : آيا اين پير مرد را ميشناسي اي کسي که دو پسر بچه را کشتي ؟ گفت : آري من آن دو را کشته ام !! که چه ؟ عبيد الله گفت: اگر شمشير داشتم مي فهميدي !!! بسر گفت: بيا و اين شمشير را بگير و با دستش به شمشيري اشاره کرد؛ معاويه جلوی او را گرفته و او را بازداشت و گفت: واي بر تو اي پيرمرد ديوانه !!! مي خواهي به کسي شمشير بدهي که دو پسرش را کشته ای؟ انگار که شيردلان بني هاشم را نمي شناسي؛ قسم به خدا اگر شمشير را به او بدهي در ابتدا تو را کشته و سپس من را مي کشد؛ عبيد الله گفت: خير؛ در ابتدا تو را مي کشتم و سپس به سراغ بسر مي رفتم .
اما طبق برخي روايات ضعيف وی به امام حسن عليه السلام خيانت کرده و در مقابل گرفتن يک مليون درهم به سپاه معاويه پيوست :
اين مطلب در کتب ذيل نقل شده است :
معاويه وقتي روي به حسن بن علي آوردن و با عبيد الله بن عباس در مسکن صلح نمود و وي اطاعت معاويه را قبول کرد، پس معاويه او را اکرام نموده و او را از نزديکان خويش قرار داد و صلحنامه را در مورد او اجرا کرده و آنچه را از مال به او وعده داده بود به او داد .
الغارات ثففي ج 2 ص 644 چاپخانه بهمن و ص 662
وقتي که شب شد معاويه به نزد عبيد الله بن عباس فرستاده و به او گفت: حسن بن علي در مورد صلح با من نامه نگاري مي کند؛ و او کار را به دست من سپرده است؛ اگر تو الان در اطاعت من وارد شوي از حسن بن علي جلو خواهي افتاد ( و به من نزديک تر خواهي بود ) و گرنه او از تو جلو مي افتد؛ و اگر الان سخن من را قبول کني يک ميليون درهم به تو خواهم داد که اکنون براي تو نصف آن را پيش مي فرستم؛ و وقتي به کوفه وارد شدم نيمه ديگر را به تو مي دهم؛ نيمه شب عبيد الله از لشکر جدا شده و به لشکرگاه معاويه وارد شد؛ معاويه نيز آنچه را به او وعده داده بود پرداخت کرد ؛ صبح گاه مردم منتظر بيرون آمدن عبيدالله براي نماز بودند اما وي بيرون نيامد تا آفتاب طلوع کرد ؛ پس به دنبال وي گشته اما او را نيافتند !!!
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16 ص 42 چاپ دار احياء الکتب العربية
لازم به ذکر است که به گفته برخي محققين اين روايات جداي از ضعف سند، از جهت مضموني نيز ضعيف بوده و مي خواهند به ياوران و فرماندهان و نيز واليان از طرف امير مومنان و امام حسن ، اتهام ضعف و سستي در دين بزند .
پاسخ اهل سنت:
واقعه قتل دو پسران عبیدالله بن عباس در کتاب تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن کثیر آمده، به اینصورت که و قتی که بسر بن ابی ارطاه با 3000 نفر از شام حرکت کرد و برق آسا اول مدینه و بعد مکه را بدون جنگ گرفت، عبیدالله بن عباس والی یمن بود و بسر به سراغ او نیز رفت عبیدالله از جلوی بسر گریخت و رفت کوفه در پیش علی بن ابی طالب
اما در بحبوبه فرار دو پسر خردسالش ( عبدالرحمن و قثم) در یمن در پیش بادیه نشینی جا ماندند و بسر آندو را گرفت و خواست بکشد پناه دهنده گفت گناه این دو بچه کوچک چیست؟ و به دفاع از انها پرداخت و کشته شد و بعد دو بچه عبید الهب بن عباس را هم کشتند .ابن ثیر داستان را نقل میکند بدون اظهار نظری
اما ابن کثیر میگوید هرچند این داستان مشهور است اما من باورش نمیکنم و الله داناتر است
دنباله ماجرای جنگ این است که ........علی که خبر حمله برق آسای فرمانده معاویه را شنید جاریه بن قدامه را به جنگ بسر فرستاد و بسر از جلوی او فرار کرد و یمن را رها کرد مکه را و مدینه را هم رها کرد و فرار کرد به شام
جاریه بر منبر رفت و بمردم مدینه گفت بیعت کنید!! گفتند با کی ؟؟علی که ترور شد! گفت با هرکس که لشکر علی بیعت کرد شما هم بیعت کنید و جاریه از مردم برای حسن بن علی بیعت گرفت.
از آنطرف در کوفه عبیدالله با حسن همراه شد و وقتی لشکر حسن بخاطر تصمیم حسن به مصالحه و واگذاری خلافت به معاویه،دو دسته شدند عبیدالله با حسن همراه شد اما با قیس بن سعد قصد جنگ داشت
معاویه که از حسن و عبیدالله فارغ شد با قیس مذاکره کرد که آخر برای کی می جنگی؟ خلیفه تو که بیعت کرد و نرم نرمک او راضی به صلح کرد الی آخر داستان..
حالا شیعه برای اینکه صلح حسن را صلحی اجباری جلوه دهد، داستانهای میسازد که حتی فردی چون قزوینی با آن مخالفت میکند
مگر بخش فرهنگی رادیو تلویزیون ایران که فیلم کذایی را ساخته در دست کیست ؟ خب معلوم است که در دست علمای شیعه است

پس چرا یکی این ساز را میزند یکی آن ساز را ؟!!
یکی میگوید عبیدالله خیانت کرد یکی میگوید عبید الله خیانت نکرد
حالا تلویزیون و رایش را میاریگذارم و به رای قزوینی و دار و دسته اش میپردازیم :
شما که قبول دارید بلکه یقین دارید که معاویه دو کودک خردسال عبیدالله را کشت
اما این عبید الله حاضر شد با وجود مخالت اکثریت لشکر حسن با معاویه صلح کند ( به پیروی از حسن ) و...
وشما که قبول دارید حسن با وجود داشتن مردانی چون قیس و جاریه پیروز در مکه و یمن و مدینه باز صلح کرد.
خب شما مگر سر پیازید یا ته آن ؟!!! مردی که دو فرزند بیگناه و خردسالش در جنگ کشته شدند اما حاضر شد با قاتل بیعت کند، شما دیگر چه کاره هستید آنهم بعد از 1400 سال ؟؟

حسن که یک فرمانده اش، برق آسا سه کشور را پس گرفت ( جاریه بن قدامه ) و مردم را وادار به بیعت با حسن کرد و فرمانده دیگرش قیس بن سعد ( با او بیعت تا مرگ یا پیروزی ) کرده بود با این وجود صلح کرد ...... شما را چی شده که 1400 سال بعد از پاپ کاتولیک تر و از عبیدالله بن عباس و حسن بن علی گرم تر شده اید؟ پس شما ریگی در کفش دارید و خاری در گلو .......و تیر پیروزی های بعدی اسلام که بعد از این صلح بر دل شما نشسته تا حالا دل شما را آتش زده و منافقانه از عبیدالله بن عباس نیز بیشتر با معاویه دشمنید در حالیکه او دشمنش نبود
حالا نظر اهل سنت درباره نقش عبیدالله بن عباس:
درکتابهای تاریخی آمده که وقتی حسن خواست با معاویه صلح کند دانست که قیس این را خوش ندارد پس او را از مقدمه جیش برکنار و عبیدالله را منصوب کرد، و عبیدالله بنوبه خود چون دید که حسن قصد صلح دارد پیشاپیش با معاویه تماس گرفت که اگر از او درباره اموال یمین در وقت امارت نپرسد، او تسلیم خواهد شد و معاویه قبول کرد و او شبانه لشکر را ترک کرد البته لشکر هم که این را دید با قیس یکجا شد و قسم خوردند که از پاننشینند
پس خلاصه اینکه:
نه روایت تلویزیون ایران درست بود
نه روایت این قزوینیک ودار و دسته اش و حوزه قم و....
روایت درست این است:
که عبیدالله دید حسن میخواهد صلح کند پس در فکر مصالح شخصی خود شد و اینکه تلویزوین میگوید حسن چون خیانت او را دید صلح کرد نه این درست نیست بلکه با خیانت یک نفر حسن نمیبایست صلح میکرد زیرا عبیدالله بدون لشکر به معاویه پناهنده شد و لشکر همچنان سخت سر باقی ماند .
و این داستان که دو پسر عبیدالله را سر بریدند نیز باید درست نباشد به دو دلیل:
اول: اینکه این در جاهلیت هم کودک کشی، بین اعراب رواج نداشت چه برسد به اسلام
دوما: اگر دو پسرش را کشته بودند عبیدالله اینقدر نرم خویی نمیبود و مثل قیس بن سعد زیر بار صلح حسن نمیرفت.

0 نظرات:

ارسال یک نظر