غصب فدك و ناراحتي فاطمه از ابوبكر!!!

غصب فدك و ناراحتي فاطمه از ابوبكر!!!


                                                                               بسم الله الرحمن الرحيم
افضل الصلوات علي سيدنا محمد وعلي آله واصحابه و سلم
و اما بعد اين مقاله رديه اي هست بر موضوع (غصب فدك و ناراحتي فاطمه از ابوبكر)كه بازيچه دست بعضي از افراد شده واز اين موضوع براي لعن ونفرين وطعنه در اصحاب رسول الله خصوصاً حضرت ابوبكر الصديق عليه السلام استفاده مي كنند.
خلاصه موضوع اينكه آقايان شيعه ادعا دارند كه پيامبر فدك را به فاطمه به عنوان ارث داد و وقتي ابوبكر الصديق خليفه شد فدك را غصب نمود و فاطمه هم ناراحت شد تا وقت وفات با ابوبكر صحبت نكرد.
حالا شيعيان غوغا كرند كه (پيامبر صلي الله عليه وسلم فرموده فاطمه پاره تن من هست هركس او را ناراحت كند من را ناراحت كرده وهر كس من را ناراحت كند خدا را ناراحت كرده).
رد بر اين ادعاي باطل:
(پيامبر صلي الله عليه وسلم زميني و باقي خمس خيبر را از خود باقي گذاشتند بعد از وفات علي وعباس نزد ابوبكر آمدند وخواستار سهم عباس و سهم فاطمه شدند وابوبكر الصديق رضي الله عنه در پاسخ فرمود:إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: (لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ)
رسول الله فرمود(انبياء ارثي نمي گذارند هر چه از ايشان باقي ماند صدقه هست)رواه البخاري رحمه الله عليه
)سپس حضرت صديق رضي الله عنه فرمود: (إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال، وإني والله لا أغير شيئًا من صدقة رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حالها التي كان عليها في عهده، ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم(
يعني(اما آل محمد از اين مال مي خورد و بخدا قسم كه من چيزي از صدقه رسول الله را تغيير نمي دهم وبه همان روشي عمل مي كنم كه در عهد رسول الله خودشان عمل كرده اند) رواه البخاري
ودر روايت ديگر بخاري مي فرمايد حضرت ابوبكر الصديق (لست تاركًا شيئًا كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يعمل به، إلا عملت به، فإني أخشى إن تركت شيئًا من أمره أن أزيغ)
يعني(كاري را كه پيامبر عمل نموده ترك نمي كنم الا اينكه به آن عمل كنم و مي ترسم كه اگر چيزي را كه او عمل كرده ترك كنم و منحرف شوم(
سوال اينكه آيا اين حديث انبياء ارث نمي گذارند بر علي مخفي بوده؟
مسلما خير نه از علي و نه عباس ونه اكثر صحابه زيرا اين حديث از طرق بسياري روايت شده مانند (طريق أبي بكر، وعمر، وعثمان، وعلي، وطلحة، والزبير، وسعد، وعبد الرحمن بن عوف، والعباس، والسيدة عائشة، وأبي هريرة، )رضي الله عنهم
و اصلا تفسير ارث در فكر و نظر عباس وعلي چه بوده؟ منظورشان چه بوده؟
هنگامي كه ابوبكر از دادن ارث به عباس و علي خود داري كرد علي با ابوبكر ملاقات كرد وفرمود( إنا نعرف يا أبا بكر فضيلتك، ثم ذكر عليّ قرابتهم من رسول الله صلى الله عليه وسلم وحقهم، أي أنه ما زال يطلب الإرث لزوجته، فقال أبو بكر رضي الله عنه:
والذي نفسي بيده، لقرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم أحب إلى أن أصل من قرابتي.)
(همانا ما قدر ومنزلت تو را اي ابوبكر مي دانيم. سپس علي قرابت ونزديكي خودشان با پيامبر را ذكر كرد وحقشان. پس ابوبكر پاسخ داد بخدا قسم كه جانم در دست اوست نزديكي با رسول الله وقرابت با او واهل بيتش از قرابت ونزديكي با اهل بيت خودم بالاتر و افضلتر هست).
معلوم ميشود كه او قرابت ونزديكي با رسول الله را قطع نمي كند قصدش ظلم وغصب به قول شيعه نيست بلكه قصد او كسب صواب هست قرار داشتن بر راه صواب.
سوال: اصرار و تكرار طلب ارث توسط علي براي چه بوده؟
وحتي بيشتر (ناراحتي فاطمه از ابوبكر وصحبت نكردن او تا هنگام وفات)همانطور كه بخاري روايت كرده (وهجرت الصديق رضى الله عنه، فلم تكلمه حتى مرضها الأخير الذي ماتت فيه بعد ستة شهور من وفاة الرسول صلى الله عليه وسلم، )
طبيعي هست كه شيعيان در اين قسمت حديث روزنه اي پيدا كرده اند كه توسط آن به ابوبكر الصديق بلكه به كل صحابه طعنه بزنند وآنها را ظالم بخوانند زيرا حق فاطمه را غصب كردند .(اما درست مي توان همين روش را در مقابل شيعه بكار برد يعني عده اي بلند شود و ادعا كنند و عباس وعلي وفاطمه را متهم به طلب مال وامول ودنيا دوستي بكنند )زيرا باب ادعا هميشه باز هست و هر كسي مي تواند ادعايي براي خودش بكند
اما تفسير منطقي كه متعلق به اهل سنت هست از اين جريان (عباس وعلي وفاطمه طلب ارث كردند از ابوبكر به آن شكل و روشي كه پيامبر بر آن بودند وابوبكر بر آن در مقابل علي وعباس وفاطمه اصرار داشت يعني: پيامبر انفاق مي كردند به اهل بيتش از غذا وبعضي چيزهاي ديگر به قدر كافي .(وعلي و عباس وفاطمه هدفشان ارث و مال واموال براي خودشان نبوده بلكه هدفشان بدست آوردن حق تقسيم ارث بر اهل صدقه بودند ).
و ابوبكر الصديق از اين كار خود داري مي كند و اصرار كرد كه اين امر را خودش بر عهده بگيرد همانطور كه در مسند احمد وسنن ابي داوود آمده ه (كه پيامبر مسووليت اين كار را بر عهده كسي قرار دادند كه بعد از ايشان متولي امور شود(.
و معروف ومشهور هست كه خليفه تصرف دارد بر بيت المال مسلمين و طائفه اي از مومنين هم عمل او را مراقبت مي كنند.
ولي سيده فاطمه رضي الله عنها به اين فقهي كه ابوبكر الصديق رسيده بود نرسيده بودند وهمينطور علي وعباس اجتهاد كردند كه به دليل قرابت با رسول الله آنها ميتوانند اين امر را برعهده بگيرند وبه اين دليل از ممانعت ابوبكر ناراحت شدند وايرادي نيست كه مسلمين در امري اجتهادي, اجتهادات مختلف كنند.يا در اين ميان عده اي از هم دلگير شودند.
.ولي اين دلگيري موجبات بيرون شدند از آداب اسلامي را فراهم نمي كند همانطور كه اين مسئله باعث اطاعت نكردن علي از ابوبكر نشد و اثري در معامله صديق با علي وفاطمه نداشتد بلكه در كمال مهرباني ومحبت بود بلكه سيدنا ابوبكر (به ملاقات سيده فاطمه رفت واز ايشان دل جويي كرد و سيده فاطمه از ابوبكر الصديق راضي وخشنود شد )طبق روايت بيهقي رحمه الله وراويان شيعه مانند ابن میثم بحرانی ودنبلی شیعی در شرح نهج البلاغه
شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی ج5ص107
شرح ابن ابی الحدید معتزلی شیعی ج1ص57
پس عقل سيلم و قلبي خالي از كينه قبول نمي كند كه ابوبكر حق فاطمه را غصب كرده هرگز زيرا اگر موضع آنطوري بود كه شيعه ادعا دارد تازه بايد براي ابوبكر بهتر ميشد زاير ارث به دختر او هم ميرسيد وچيزي نصيب او هم ميشد اما امان از تعصب و كينه با بهترين امت.
در آخر در مورد روايت بخاري كه مي گويد (فاطمة قد هجرت الصديق رضي الله عنه) .
اولا: از شرع اسلام نيست كه مردان و زنان باهم اختلاط كنند كه فاطمه بخواهد از ابوبكر رو گردان باشد
دوما: سيده فاطمه طبق آيه قرآن پيرو امر خداوند هست كه مي فرمايد به صفت عامه (ولآل البيت، وللنساء بصفة عامة [وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا] {الأحزاب:٣ }
سوما: سيده فاطمه مشغول بيماري خود و حزن و اندوه وفات پدرش بوده و وقتي نداشته كه بخواهد هر روز به ميدان بيايد و از ابوبكر را ملاقات كند, شايد در طول عمر شريف خود چند باري ابوبكر را ديده باشد زيرا اين مسئله خلاف شرع اسلام هست كه زنان همش در كوچه خيابان باشند.
ورابعا: ابوبكر الصديق هم مشغول به محاربه با اهل رده و جيش اسامه و جهاد با روم بوده كه اصلا مجالي به اين قضيه پيش پا افتاده نميدهد ولي كار شيعه از كاه كوه درست كردن هست زيرا فقط بغض و كينه اصحاب را به ارث برده اند.
واين هم روايت كتب شيعه مبني بر عدم ارث گذاشتن انبياء:
)أن عليا يرث من النبي الكتاب والسنة وليس ملكا ولا غيره. وأسند الصدوق إلى عبد الله بن أوفى قوله «آخى رسول الله بين أصحابه وترك عليا فقال له: آخيتَ بين أصحابك وتركتني؟ فقال: والذي نفسي بيده ما أبقيتك إلا لنفسي، أنت أخي ووصيي ووارثي. قال: وما أرث منك يا رسول الله؟ قال: ما أورث النبيون قبلي: كتاب ربهم وسنة نبيهم» (الأمالي للصدوق346 تفسير الميزان8/117 للطباطبائي كتاب الأربعين للماحوزي ص236).
( يعني علي از پيامبر كتاب وسنت به ارث برده ونه ملكي و نه اموالي, وپيامبر به علي مي گويد تو وارث مني مي پرسد از شما چه ارث مي برم؟مي فرمايد همان كه انبياء به ارث بردند سنت پيامبرشان و كتاب پروردگارشان)
                                                     

0 نظرات:

ارسال یک نظر