ولایت فقیه چگونه صیغه‌ای است؟


ولایت فقیه چگونه صیغه‌ای است؟

• محمد جعفری


در حقیقت قرآن که در طول ۲۳ سال بر پیامبر عظیم الشأن نازل گشته است، بیان روش و سنت او است و ملاحظه شد که چگونه در ضدیت با ولایت فقیه است. وقتی تاریخ و سیره ایشان را هم که مورد مداقه قرار می دهیم، بر هیچ انسان بی طرفی پوشیده نیست که سیر و سلوک آن حضرت کوچکترین همخوانی با ولایت فقیه ندارد.
با استعانت از قرآن، نهج البلاغه وتاریخ، در فصول مختلف این بحث تا به حال مشخص شده است که حکومت صرفاً يك مفهوم سياسي غير الهي براي زمامداري امور مردم است كه از سوي مردم ویا شوراي مردمي به كسي تفويض مي شود و اين امر به كلي از مقام نبوت كه يك مقام و منصب الهي است و وابسته به انتخاب و بيعت مردم نيست، جدا است.
از متن رسالت و نبوت حضرت رسول ولايت به معنای حکومت و زعامت سیاسی برنمي آيد. بلكه ولايت به معنای حکومت و اینکه آن را خداوند به کسانی واگذار کرده و تحت نام دين، دقيقاً ضد رسالت الهي مقام نبوت است. زیرا در جامعه و براي ادارۀ زندگي مردم، نيروي مردم منشاء حكومت است و حكومت يك واقعيت سياسي و اجتماعي است كه واقعيتي جز انتخاب مردم دربرندارد و با انتخاب مردم است كه كسي حكومت مي كند و يا فرمان مي راند.
حال که مسئله چنین است، ولایت فقیه دیگر چه صیغه ای است که کسانی بنام دین آن را بر مردم تحمیل کرده و بر مردم حکومت می کنند؟ نا آگاهی مردم از دین خود و بویژه از متن قران، نهج البلاغه، تاریخ و حتی از احادیث و روایات از یکطرف و زور و قدرت مسلط و اظهار نکردن به موقع علماء و مطلعین علم خود را، از طرف دیگر موجب چنین بدعت و جعلی در دین اسلام و قبلاً هم در دین مسحیت شده بود.
علمای شیعه غالباً در طول تاریخ و با این اعتقاد حرکت خود را شروع کردند که امامت و ولایت به معنای زمامداری سیاسی، مختص امام معصوم  (بنا به تصور شیعه) است و در غیبت امام کسی را نشاید که بنام دین و امام بر مردم حکومت براند و کسانی که بعد از رحلت رسول خدا، امام معصوم (که ایده‌ای خلاف آنچه امت اسلام بر آن پایه ریزی شد، و شعیه آنرا برای رسیدن به مکاسب سیاسی بنا نمود) را کنار زدند و بنام خلیفه رسول اکرم(ص) ( از سوی مردم و با انتخابات و یا شورای بزرگان و سران قوم بصورت نظام مردم سالاری انتخاب شدند)، بر مردم حکومت راندند غاصب و ناحق بوده اند!!! و شیعه از این منظر و نگاه حرکت خود را از دیگر مسلمانان جدا و مدعی داعیه دیگری شد. این روال و طریقه را ۱۴ قرن ادامه داد تا اینکه کمتر از دو قرن پیش، ملا محسن نراقی مشهور به فاضل کاشانی برای اولین بار با اجتهادی غلط از چند حدیث که اگر هم صحیح باشند، به معنای داوری و قضاوت است، ولایت را به معنای حکومت و کشورداری به لحاظ نظری بکار برد و آقای خمینی که خود در ابتدا مخالف ولایت فقیه بود. وقتی آب به آسیابش افتاد، آنرا گرفت وبا دیکتاتوری و تحمیق مردم و ساکت کردن فقیهان دین دار، بوسیله جذیه رهبریت خویش، و کوتاه آمدن علمای آگاه و مطلع و مسلط ساختن جوانان با احساس و پرشور و برانگیخته شده، ولایت فقیه و یا بهتر بگویم استبداد دینی که از هر استبدادی خطرناک تر و زیانبار تراست را بر مردم ایران تحمیل کرد.
با برقراری این بدعت در شیعه و روش عملی آقای خمینی که حفظ حکومت آخوند را اوجب واجبات به مردم معرفی کرد واز به مسلخ کشیدن انسانها ابائی نداشت، پا جای پای حکومتهای جبار گذاشت.
 از آنجا که این استبداد، بنام دین و نمایندگی خدا بر مردم حکومت می راند و خدا مطلق است، چنین حکومتی نیز که خود را جانشین خدا می پندارد، عاری از خطا و اشتباه است. در چنین حالتی هر جنایت، ظلم و ستم، غارتگری، چپاول، جباریت، تجاوز به عنف، تجاوز به نوامیس مردم، هتک حیثیت مردم، دروغ و تهمت و افترا، همه و همه توجیه دینی می شود و مخالفین خود را به نام ضد دین وضد خدا و نظام عادل دینی، ضد امام و رسول خدا و… با قساوت و شقاوت تمام و انواع و اقسام ترور و سر به نیست کردن، آنها را از بین می برد، از هر استبدادی خطرناک تر است زیرا دین و اعتقادات مردم را هدف قرار می دهد و به همین علت مبارزه با آن بسی سخت تر وزیانبارتر.
در جاى جاى قرآن آمده است كه هر قوم و ملت و شخصى مورد آزمايش پروردگار قرار مى‏گيرد. هيچكس بدون آزمايش رها نخواهد شد. آزمايش و ابتلاء هر قوم، دسته، گروه، ملت و مردمى متناسب با وضعيت و شرايطى كه دارند متفاوت است. موضوع امتحان و آزمايش هر قوم و گروه و يا اشخاص آن چيزى است كه آنها خود را صاحب، امين و دلباخته نسبت به آن چيز معرفى مى‏كنند و مى‏پندارند كه خود بهترين امين، حافظ و نگهدارنده حقوق و پيمانهاى الهى در مورد آن موضوع هستند.
“مگر اين مردم پنداشته‏اند به صرف اينكه گويند ايمان داريم رها مى‏شوند و امتحان نمى‏شوند.؟”
گروهى به مال و منال، دسته‏اى به اولاد، ريشه و تبار، گروهى ديگر را به ساير مظاهر مادى نظير رياست، صدارت، حكومت، عده‏اى را به شخص و شخصيت پرستى، عده‏اى را با مجموعه‏اى از اينها و گروهى را نيز با معنويت و دين آزمايش مى‏كند. همچنانكه بسيارى از علما و پيشوايان اديان الهى گذشته در آزمايش الهى شكست خوردند و دست به تحريف دين خدا زدند و مال مردم را به ناحق خوردند و در گرفتن و خوردن مال مردم به حرام و رشوه شتافتند، روحانيت و علماى حاكم شيعه که می گفتند مراجع اعلم و اتقی و اعدل هستند، قبول بفرمائید در آزمایش خداوند مردود شده اند و اين رژیم ولایت فقیه، امتحان الهى بود برای بسیاری و بویژه براى آقاى خمينى و روحانیت شیعه و سردمداران حكومت روحانی، آزمايش بوده و هست برای كسانيكه خود را صاحب منبر و محراب حضرت رسول و على(ع) تصور مى‏كردند و وعده حكومت عدل اسلامى و عدل علی وار و جامعه امام زمانى را به مردم مى‏دادند و همه حاكمان را در طول تاريخ غاصب و ناحق مى‏شمردند و خود را صاحب اصلى حكومت و اصلحترين گروهى كه لايق اداره امور مردم است مى‏پنداشتند، وقتى به مسند حكومت تكيه زدند، براى استقرار ديكتاتورى مطلق و حفظ حكومت دست به تحريف دين خدا نيز زدند و از هر دیکتاتوری دیکتاتور تر شدند. در اين آزمايش الهى آقاى خمينى و روحانيت شيعه چنان شكستى خوردند و از جلسه امتحان مردود بدرآمدند كه در تاريخ چنين چيزى و با ابعادی به اين گستردگى سابقه نداشته و يا كم سابقه بوده است.
با توجه به مقدمه فوق به سراغ ۲ اصل اجتهادی مسلمانان یعنی قرآن، و سنت رسول خدا، می رویم تا ببینیم بر اساس این ۲ اصل اجتهادی که خود فقها ی شیعه بدان معتقدند، چه پاسخی برای ولایت فقیه می توان یافت.
۱ - اول از قرآن شروع می کنم. در اسلام و بین تمام فرق آن برای حل مسائل خود اول به سراغ قرآن که همه برصحت و تغییر ناپذیری آن اعتقاد دارند، می روند و کلید حل مسائل خود را از کلام خداوند می جویند. از مجموع ۶۲۳۶ آیه حتی یک آیه نمی توان یافت که کلمه ولایت فقیه، چه بعنوان فرع دینی یا بعنوان اصل سیاسی و حکومتی چه در زمان پیامبر و چه بعد از پیامبر و چه در زمان غیبت کبری آمده باشد. و قریب به اتفاق فقیهان و حتی ملا احمد نراقی و آ قای خمینی یک آیه را بعنوان “دلیل مستقل” بر ولایت فقیه عنوان نکرده اند. از طرف دیگر اجماع کلیه مفسران شیعه، «اولی الامر» قرآنی را فقط معصومین علیه السلام می دانند و تنها حکومت امام معصوم را مصداق «صاحب امر» در قرآن می شمرند!
در قرآن کریم آمده است که “وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ”. یا  ”وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ”. سئوال این است که آیا خداوند، از بیان گفتن کلمه ولایت فقیه عاجز بود و یا از کسی ترس داشت که بگوید: ما حکومت را به ولی فقیه واگذار کرده ایم؟ اگر خدا را تا این اندازه عاجز و ترسو تصور کنیم، در این صورت خدا را از خدائی انداخته ایم و اصلاً خدائی که اینقدر ناتوان و عاجز است، قابل ستایش است؟ خدا خود بهتر از هر کسی می داند که ولایت انسان بر انسان نافی حقوق ذاتی و اختیار و آزادی است که خودش بودیعه درنهاد هر کسی نهاده است و حتی نافی بهشت و جهنم و معاد است. چرا وقتی قرار است حکومتی به ضرب سرنیزه انسان را به بهشت و یا جهنم ببرد، آن بهشت و جهنم و حساب و کتاب چه معنی می تواند داشته باشد و یا دارد؟ مگر خود نفرموده : “ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (۹) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا” . و نافی آیات متعددی از قران است.
در هیچ جای قرآن و یا گفته پیامبرنیامده و یا پیامبر مدعی نشده است که چون از جانب خداوند به پیامبری و رسالت مبعوث شده است، اداره امور زندگی مردم و یا حکومت بر مردم ویا وکالت داشتن از مردم نیز جزئی از نبوت و رسالت اوست و یا چون پیامبر است پس حاکم بر مردم نیز هست. بلکه با آیات بینات متعددی مشاهده شد که بدلیل پیامبری از این امور دوری جسته و خداوند او را مأمور کرده است که دقیق و بدون کم و کاست وظیفه اش را به مردم برساند و او هم رسانده است. بنا براین به ضرس قاطع، ولایت فقیه فاقد ریشه و مستند قرآنی است.
۲- سنت: اکنون مختصری هم به احادیث و روایات که بیان کننده سنت هستند، نظری بیفکنیم. قاعده کلی در مورد احادیث و روایات هم “عرضه آن به قرآن” است و اگر حدیث یا روایتی مخالف آیه و یا آیاتی از قرآن بود، موافق فرمودۀ امام باید آن را به دیوار زد.
الف- در اصول کافی، کتاب فضل العلم، باب الاخذ باسنة و شواهد الکتاب حدیث ۱تا ۶ متضمن این مسئله است. از مجموع بیش از ۴۰ هزار حدیث یا روایت مندرج از ناحیه امامان که در کتب اربعه که نزد شیعیان پس از قرآن معتبرترین کتب محسوب می باشد، نامی از “ولایت فقیه” به میان نیامده است. حتی در کتاب بهار الانوار ملا محمد باقر مجلسی. که بیش از نیم میلیون روایت و حدیث جمع آوری کرده است کلمه ولایت فقیه نیامده است. علاوه بر این در شش کتاب اهل سنت(صحاح سته): صحیح بخاری،صحیح مسلم،سنن ابی داود،،سنن ابن ماجه، سنن نسائی و جامع ترمزی یا سنن ترمزی که معتبرترین کتب حدیث و پس از قرآن مهمترین و معتبرترین منبع و مدرک فقهی نزد اهل سنت است و جمعاً بیش از ۴۰ هزار حدیث دارد و تماماً از ناحیه پیامبر اسلام از طریق اهل سنت و جماعت نقل شده است، صحبتی از ولایت فقیه، جمله ای و یا حدیثی کوتاه دال بر ولایت فقیه یافت نمی شود. آیا اینها همه مسئله اتفاقی است؟، نه چرا که روشن است که ولایت فقیه در ضدیت آشکار با قرآن است و چگونه می شود اینهمه آیات قرآن را نادیده گرفت و از قول رسول و یا امامی حکومت را برای فقیه اثبات کرد؟. تنها از دید قدرت است که می شود برای فقیه و یا هر قدرتمند دیگری حکومت و فلسفه حکومت ساخت.
سیره امامان شیعه و بیش از هزار سال علما و فقهای شیعه در هیچ زمان از ادوار تاریخ شیعه یک فقیه اعتقاد به ولایت فقیه به معنای کشورداری و زعامت ادره امور مردم، بعنوان یک نظام و روش حکومت وجود ندارد بلکه اجماع فقهای شیعه در نفی آن عمل کرده اند. حتی شیخ اعظم شیعه، شیخ مرتضی انصاری در مکاسب رد نظریه استادش ملا احمد نراقی می فرماید: ” اگر به این باور باشیم که اطاعت از فقیه همانند و یا مساوی با اطاعت از امام(ع) است، این بیان خارج از دلیل است و همانند خاری است که بر دست ما می رود”. و به تعبیر آیت الله مهدی حائری یزدی :” اثبات چنین فرضیه ای مانند مشت بر سندان کوبیدن است ، یا مانند دست به میخ خاریدن است”. و چنان استدلال دو شیخ اعظم شیعه قوی بود که تا زمان آقای خمینی هیچ کدام از فقها و مجتهدین به خود اجازه ندادند که در مقابل استدلال وی تشکیک کنند.
فقیه و حضرت امیر:
حضرت امیر در نهج البلاغه خطبه ۱۱۰ می فرماید :” و تعلموالقرآن فانّه احسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فانّه ربیع القلوب …” و قرآن بیاموزید که بهترین سخن است و در آن دانشمند گردید که همانا قرآن بهار دلهاست و ازقرآن بهبود بیمارها را طلب کنید که شفای سینه بیمار است.” و در خطبه ۱۹۸ آمده است که قرآن ” خدای، آن را برای تشنگی عالمان، وسیله سیرابی قرار داد، و بهار قلوب دانایان و فقیهان، جادۀ راههای صالحان و دارویی که با وجود آن بیماری نماند و نوری که با آن تاریکی وجود ندارد و رشته ای که دستگیرۀ آن استوار است، و پناهگاهی که قله آن رفیع است…”. و در مورد فقیه کامل می فرماید:” الفقیه کلّ الفقیه من لم یقنط الناس من رحمة الله، و لم یؤیسهم من روح الله، و لم یؤمنهم من مکرالله. فقیه کامل کسی است که مردمان را از رحمت خدا نومید نگرداند و از مهرورزی او مأیوس نکند و از بازخواست و کیفر خدا غافل و بی خبر نگرداند”.
آنچه که مولا علی(ع) در مورد فقیه و تفقّه می فرمایند در انطباق کامل با« یتفقّهون» قرآن است و بدرستی صدر المتألهین در شرح خود بر اصول کافی، فقیه را چنین معرفی می کند” مقصود از توصیفی که امام علیه السلام از فقیه فرموده اند، ثمرۀ فقه است؛ زیرا اصل فقه علم به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز جزاست، آن هم نه هر علمی بلکه علم یقینی و پایدار. و از همین جهت است که باز امام علیه السلام وارد شده که هیچ کس به مقام فقاهت تام و کامل نخواهد رسید مگر آنکه مردم را در برابر ذات خدا، فانی و نادیده انگارد و نکات و ابعاد فزاینده قرآن کریم را دست یازی کند و همچنین از برخی تابعین در توصیف فقیه آمده است: ” فقیه کسی است که بصیرت در دین داشته باشد و در عبادت پروردگار مداومت کند و از تعرض به اعراض مردم پرهیزگاری نماید و از دستبرد به اموال مردم دوری جوید و از نصایح مشفقانه به جامعه، خویشتن داری نکند.”.
حال این سئوال مطرح است که چرا فقهای قدرت طلب، به دنبال قرآن و نهج البلاغه نمی روند؟، جواب روشن است زیرا با قرآن و نهج البلاغه نمی شود قدرت مسلط و ولایت بر مردم ساخت و آنها را در عداد صغار و مهجورین به حساب آورد. اما با فقیه و فقهی که از محتوای حقیقی خالی شده و با محتوای قدرت آنرا پر کرده اند و با یک حدیث و روایتی جان و مال و ناموس مردم به هدر است، از آن تئوری قدرت بنام اسلام می توان ساخت.
هیچ تعجب برانگیز نیست که تمامی سلسله های قدرتمدار جبار در دنیای اسلام نظیر اموی، عباسی،و…و ولایت فقیه جمهوری اسلامی، مشروعیت خود را از طریق احادیث وروایاتی که فقها و فقه موجود تو خالی بیان کننده آن هستند گرفته اند و نه قرآن. زیرا قرآن ضد هر سلطه طلب و قدرتمدار و سالب حق آزادی، اختیار و حق خدادادی سرنوشت مردم بدست خویش است و بی جهت نیست که بانیان نظری و عملی ولایت فقیه، تمامی استنادات اصلی و پایه ای خود را بر روایت و منقوله و توقیع منسوب، استوار کرده اند و نه قرآن. اگر قرآن را اصل و پایه قرار میدادند، کجا ممکن بود که فقهای جیره خوار جمهوری اسلامی بگویند” ولی فقیه تنها آن نیست که صاحب اختیار بلامعارض در تصرف اموال و نفوس مردم و خود مختار در تصرف احکام و شرایع الهی می باشد، بلکه ارادۀ او حتی در تعطیل توحید و شرک ذات باری تعالی نیز مؤثر است و اگر بخواهد می تواند حکم تعطیل توحید را صادر کند و یگانگی پروردگار را در ذات یا در پرستش محکوم به تعطیل اعلام دارد.” . یعنی در واقع اینکه با یک فرمان، خدا را از خدائی بیندازد. یکی دیگر از مجذوبین قدرت، یعنی آیت الله جوادی آملی” ولایت فقیه را از رده مسائل فقهی خارج کرده و در عداد اصول دین همچون توحید، نبوّت، و معاد شناخته است”. ویا در مقام رهبر می گوید: ” مردمی که مبدء قابلی امر حکومت اند، نه مبدئ فاعلی آن، صاحب اختیار امر نخواهند بود تا زمامدار آن باشند و با تبادل نظر همدیگر آن را انشاء کنند و بیافرینند…”. آیت الله مؤمن، مجذوب دیگر قدرت در لباس ولایت فقیه و رهبر می نویسد:
” مقام رهبر به نسبت مردم، مقام ولی و قیم نسبت به مولی علیه است… امت اسلام مولی علیه است و معلوم است که مولی علیه در حیطۀ اعمال ولایت ولی، اختیار و اراده ای ندارد…”. چقدر جای تاسف است که کسانی که باید پاسدار دین خدا باشند که برای قدرت و دیکتاتوری مطلق، فلسفه بافی کنند و تا حدی سقوط کنند و مجیز گوی قدرت باشند که هیچ دیکتاتور و قدرتمداری خود تا این حد آشکار و بی پرده از قدرت سخن نگفته باشد.
از این فقهای جیره خوار قدرت، می شود پرسید، آیا به این دسته از روایات توجه دارید که: “هیچ کس از ما پیش از خروج قائم آل محمد صلوات الله علیه خروج نمی کند مگر مانند جوجۀ پرنده ای که پیش از کامل شدن بالهایش، پرواز کند و در چنگ کودکان دچار گردد.”. ” هر بیرقی که برای جنگ پیش از قائم آل محمد صلوات الله علیه بلند گردد، صاحبش سرکش است و غیر خدا را پرستش می کند.”. ” بودن دو گرگ درنده در میان گله گوسفندی که چوپانش حاضر نباشد زیانبخش تر از ریاست نسبت به دین مسلمانان نیست.”. امام صادق(ع) فرمود: “ملعونست کسیکه ریاست را به خود بندد، ملعونست کسیکه به آن همت گمارد، ملعونست کسیکه بفکر آن باشد.”.
امام باقر به ربیع شامی فرمود: ” وای بر تو، ای ابا ربیع، ریاست مجو و گرگ مباش که بنام ما مردم را بخوری که خدا محتاجت کند، و در بارۀ ما آنچه خود نگفته ایم مگو زیرا ناچار تو در قیامت بازداشت و بازخواست شوی..”.
امام صادق به ابو حمزه ثمالی فرمود:” بپرهیز از ریاست و بپرهیز از اینکه دنبال مردم روی! عرض کردم: قربانت گردم ریاست را فهمیدم و اما اینکه دنبال مردم روم، که من دو سوم آنچه دارم از دنبال مردم رفتننم بدست آمده؟ فرمود: چنانچه تو فهمیدی نیست مقصود این است که مردی را بدون دلیل به پیشوائی برگزینی و هر چه گوید تصدیقش کنی.”.
و بسیار دیگر از این دست که با قرآن و سنت وعقل و اجماع، همآهنگی دارد. اگر روایت، روایت است اینها هم روایت است.
امام صادق(ع) فرمود: بر نماز و روزه مردم گول نخورید، زیرا بسا انسان به نماز و روزه شیفته می شود تا آنجاکه اگر ترک کند به هراس افتد، ولی آنها را به راستگوئی و اداء امانت بیازمائید.”. و یا ” به طول دادن رکوع و سجود مردم ننگرید، زیرا به آن عادت گرفته و اگر ترک کند وحشتش گیرد، ولی به راستی گفتار و اداء امانتش بنگرید.”.
در حقیقت قرآن که در طول ۲۳ سال بر پیامبر عظیم الشأن نازل گشته است، بیان روش و سنت او است و ملاحظه شد که چگونه در ضدیت با ولایت فقیه است. وقتی تاریخ و سیره ایشان را هم که مورد مداقه قرار می دهیم، بر هیچ انسان بی طرفی پوشیده نیست که سیر و سلوک آن حضرت کوچکترین همخوانی با ولایت فقیه ندارد.
سنت پیامبر و امامان و بویژه امام علی که حدود پنج سال زعامت و رهبری مسلمانان را در اختیار داشت نیز با ولایت فقیه نه در شکل و نه در محتوی ذره ای همخوانی ندارد.

منبع: انقلاب اسلامی در هجرت. با تصرف
به نقل از: سنی نیوز
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر