ربُّ المشارق والمغارب

 



عبدالرؤوف مخلص هروی
استاد دانشکدهء شرعیات دانشگاه هرات افغانستان 

خدای سبحان در كتاب بزرگ خود می‌فرماید:
]رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ[
«پروردگار مشرق و مغرب» [شعرا/28]
]رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ[
«پرودرگار مشرقین و مغربین» [الرحمن/17]
]رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[
«پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها» [معارج/40]
ملاحظه می‌كنیم كه در آیهء اول، مشرق و مغرب به لفظ مفرد، در آیهء دوم به صیغهء تثنیه و در آیهء سوم به صیغهء جمع ذكر شده‌اند.
اكنون اگر ما هر یك از این آیات را فراخور حجم تفکّر عقلی بشر در هنگام نزول آن تفسیر كنیم، می‌بینیم كه:
1.                 در آیهء اول: مفهوم مشرق عبارت از جهت طلوع خورشید، و مفهوم مغرب جهت غروب آن است. پس هنگامی كه خدای سبحان می‌گوید: «پروردگار مشرق و مغرب»؛ دیگر در اینجا میان عقل بشر زمان بعثت و آیهء مباركه تعارضی پدیدار نمی‌شود.
بعد از آن، اگر از دید معاصران نزول قرآن به آیهء دوم یعنی: ]رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ[  نگاه كنیم، ملاحظه می‌كنیم كه تفسیر آن در عصر نزول قرآن به دو معنی كاربرد دارد؛ یكی جهت شرق، و دیگری مكان معین طلوع‌گاه خورشید. به همین گونه «مغرب» نیز دارای دو معنی است: یكی جهت مغرب و دیگری مكان معین غروب گاه خورشید. یعنی اینکه از دیدگاه عقل بشر در عصر نزول قرآن، آیهء مباركه­یی كه (مشرقین و مغربین) را به لفظ تثنیه ذكر نموده، دو معنای جهات مشرق و مغرب و دو مكان معین طلوع و غروب خورشید را ـ هر دو ـ در خود جمع نموده است كه این تفسیر، همان برداشت متعارف از آیهء فوق در زمان نزول قرآن كریم می­باشد.
2.                 اما چون به ]رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[ می‌رسیم، می‌بینیم كه تفسیر آن در وقت نزول آیهء مباركه این است كه: هر سرزمینی از خود طلوعگاه و غروبگاه مخصوصی دارد و خداوند ذوالجلال است كه فرمانفرمای همه این طلوعگاه‌ها و غروبگاه‌هاست.
ولی اگر از عصر نزول قرآن كریم گذر كرده و به این آیات از دیدگاه مفاهیم علمی معاصر نظر اندازیم، ملاحظه می­كنیم كه تفسیر معاصر این آیات، با تفسیر زمان نزول آنها اختلاف مفهومی پیدا می‌كند.
ابتدا از ]رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ[ آغاز می‌كنیم؛ آیهء كریمه در اینجا به معنی عام خود تفسیر می‌شود لیكن از این عمومیت كه بگذریم، می‌بینیم كه خدای متعال در این آیه، كلمهء «مشرق» را به كلمهء «مغرب» پیوسته گردانیده است. البته تفسیر دقیق علمی این تقارن این است كه در واقع امر، بدون مغرب، مشرقی وجود ندارد كه كرویت زمین این امر را حتمی می‌گرداند. یعنی در عین وقتی كه خورشید از یك جهت غروب می‌كند، در عین همان لحظه از جهت دیگر آن طلوع می‌نماید. بنا براین، وقتی خدای عزّوجلّ می‌گوید: «پروردگار مشرق و مغرب»؛ و نمی‌گوید: «پروردگار مشرق و پروردگار مغرب»، این دقیقاً بدان معنی است كه برای مغرب مفهوم جداگانه­یی از مشرق قائل نمی‌شود بلكه این دو را كاملاً با همدیگر پیوند می‌زند. پس معنی این تقارن دقیقاً این است كه طلوع و غروب هر دو در یك زمان انجام می‌گیرند. یعنی در عین زمان که خورشید در یك سرزمین غروب می‌كند، در قلمرو دیگری طلوع نموده است؛ تفسیر و دیدگاهی كه با برداشتهای عقلی بشر در هنگام نزول قرآن بیگانه است، چر اكه عقیدهء حاكم در عصر نزول قرآن این بود كه مشرق و مغرب، دو جهت كاملاً جداگانه­یی بوده و تماماً در مقابل همدیگر قرار دارند. پس ملاحظه می‌كنیم كه قرآن كریم در این آیه، معنایی را به اذهان بشر معاصر نزول خویش القا می‌كند كه تماماً با دیدگاه آنان همخوانی دارد در عین حالی كه با جدیدترین دستاوردهای دانش زمان ما نیز تفسیر می‌شود.
بعد از این، به آیهء كریمهء: ]رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ[ می‌رسیم و از زاویهء علم جدید با این سؤال رو به رو می‌شویم كه چرا قرآن كریم در این آیه هر كدام از «مشرقین» و «مغربین» را بالاستقلال به صیغهء تثنیه ذكر كرده است و باز به علاوهء اینکه مشرقین و مغربین را به صیغهء تثنیه آورده، كلمهء «ربّ» را نیز در آغاز هر صیغه به طور جداگانه ذكر نموده است كه این امر، مفید استقلال و تباین آنهاست؟
در پاسخ باید گفت: اگر ما به كرهء زمین بنگریم می‌بینیم كه این كره در واقع به دو بخش تقسیم شده است، كه نیم آن روشن و نیمهء دیگر آن در عین زمان تاریك است. نیمهء روشن آن از خود طلوعگاه و غروبگاهی دارد، در حالی كه نیمهء تاریك آن در تاریكی دیجوری خود شناور است. و چون كره تماماً دور زند، باز نیمهء تاریك آن با خورشید رو به رو می‌شود در حالی­كه  نیمهء روشن آن در تاریكی مطلق فرو رفته است. بنابراین نیم كره‌یی كه تاریك بوده است، از خود مشرقی دارد. و نیم‌كره‌یی كه در روشنی به سر می‌برده است، در تاریكی شناور می‌گردد. بنابراین، زمین در عمومیت خود، دارای دو مشرق است؛ مشرقی كه خورشید از آن نیم كره را روشن می‌كند و مغربی در عین حال. و وقتی كره تماماً دور می‌خورد و نیم كرهء دیگر آن می‌آید، باز این نیمه از خود مشرق و مغرب جداگانه­یی دارد. به این ترتیب، آیهء: ]رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ[ به ما می‌گوید كه نیم كره‌یی كه در تاریكی شناور است، دارای مشرق و مغربی نیست در عین حالی كه نیمهء روشن آن را مشرق و مغربی است. و چون و ضع منعكس شود، این نیمهء دیگر صاحب مشرق و مغرب می‌شود در حالی كه نیمهء اول، باز مشرق و مغرب خود را از دست می‌دهد. پس با این حساب است كه كرهء زمین، در عمومیت خود، دارای دو مشرق و دو مغرب جداگانه می‌باشد.
وچون به : ]رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[ می‌رسیم، می‌بینیم كه با تقدم حاصله در علم نجوم، این حقیقت دیگر روشن می‌باشد كه ما در هیچ كشوری از كشورهای جهان، مشرق و مغرب واحدی نداریم بلكه این مشارق و مغارب متعدد و بی شمار اند كه در هر جایی از زمین وجود دارند؛ زیرا در واقع امر، زاویهء طلوع در مكانهای مختلف تغییر می‌كند. و به همین ترتیب زاویهء غروب نیز؛ اما حسّ انسان ظاهراً این امر را درك نمی‌كند. در حالی كه اگر ما به كرهء زمین بنگریم، در می‌یابیم كه در هر جزئی از یك ثانیه، مشرقی است كه خورشید در آن بر شهری طلوع می‌كند در عین حال كه از شهری دیگر غروب نموده است. یعنی در واقع ما برای هر منطقه از جهان، میلیونها مشرق و مغرب داشته و به طور قطع می‌دانیم كه مشرق و مغرب حتی در یك كشور واحد هم، در ایام یك سال دو بار تكرار نمی‌شود  و خورشید هرگز بر یك شهر از عین مكانی كه دیروز از آن طلوع نموده، طلوع نمی‌كند. هرچند جهت طلوع نیز یكی است اما مسلماً زاویهء آن در هر روز فرق می‌كند؛ و همچنین است غروب. همین اختلاف البته، در فصول مختلفهء سال نیز حاكم می باشد. یعنی طلوع خورشید در زمستان، با طلوع آن در بهار و خزان متفاوت است. و چنین چیزی ممكن نیست مگر اینکه زمین در هر سال یك بار بر محور خورشید حركت دورانی داشته باشد. در واقع همین حركت است كه برای هر روز، مشرق و مغرب جداگانه، یا زاویه‌های طلوع و غروب جداگانه، بلكه حتی وقت‌های جداگانه و مختلف ایجاد می‌كند؛ به طوری كه وقت هر روز با وقت روز دیگر تفاوت دارد.
 به جای اینکه برای اثبات این حقیقت به پیچید‌گی های علم نجوم وارد شویم، بهترین مثال برای ما همین روزهء ماه رمضان است. ملاحظه می‌كنیم كه ما در ماه مبارك رمضان، در افطار هر روز، مغرب جداگانه‌یی از روز دیگر داریم. و همچنین در خودداری از اكل و شرب، طلوع دیگری غیر از طلوع روز قبل. اوقات نماز نیز در هر روز نسبت به روز دیگر فرق می‌كند كه اینها همه تابع حركت زمین بر محور خورشید است.
دقیقاً در اینجاست كه ما به عمق مفهوم علمی آیهء كریمهء ]رَبُّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[ آشنا می‌شویم و در برابر اعجاز علمی این سه آیهء مباركه كه با سه گونه تعبیر از یك حقیقت كه همانا طلوع و غروب خورشید است، نازل گردیده اند و هر یك از نظر علمی در نهایت دقّت قرار دارند، خیره می‌مانیم.
شیخ محمد متولی الشعراوی كه مبحث فوق را در كتاب خود: «معجزة القرآن الكریم» بازنموده است، بعد از تبیین این حقیقت می‌گوید:
«من می‌خواهم در اینجا روی این نكته تأكید نمایم كه داده‌های قرآن در آیهء اوّل، یعنی: ]رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ[، داده‌های آن در آیهء دوم یعنی: ]رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ[ را ملغی و بی اعتبار قرار نداده است. و باز داده‌های این هر دو آیه، عطا و بخشش آن در آیهء سوم، یعنی: ]رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[ را مخدوش نگردانیده است بلكه هر آیه در جای خود، عطا و دهشی مستفیض و عظیم را برای بشریت ارمغان می‌كند.
حتی تقدم علمیی‌ كه بسیاری از مفاهیم متعارف و دیگاه‌های سنتی در عرصهء علوم هستی شناسی را تغییر داده است، هر گز نتوانسته معنی این آیات را تغییر دهد بلكه تماماً با آنها همآهنگ گردیده است. او می افزاید: در اینجا سخنی را به خاطر می‌آورم كه در یكی از نسخ خطی قدیمی خوانده بودم. نویسندهء این مخطوطه می‌گوید: «ای زمان! كه در تو هست همهء زمانها!» معنای این سخن این است كه «زمان» در كائنات یك امر نسبی است. مثلاً وقتی من در اینجا در محلهء «الحسین» قاهره نماز ظهر را ادا می‌كنم، مردمی دیگر در بعضی از جاهای دیگر دنیا در عین زمان نماز عصر را برگزار می‌نمایند، جمعی دیگر در یك جای سوم نماز مغرب را. جمعی چهارم در جای دیگری نماز عشا را و جمعی پنجم در جایی دیگر، نماز صبح را. یعنی اینکه در روی زمین در یك وقت واحد، جهت ادای نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد، برای خدای عزّوجلّ اذان و اقامه خوانده می‌شود و از این روی، در تمام اوقات و لحظات زمان، ذكر و نیایش حق­تعالی جاری است».
این فقط سه آیه از آیات قرآن كریم است كه مرزهای زمان را درنوردیده و با تقدم علمی بشر، دقّت در تعابیر و معانی آن روشن گردیده است به طوری كه این آیات در هنگام نزول قرآن عطا و بخششی داشته اند، امروز عطای دیگری دارند و ای چه بسا كه در زمانهای آینده و بعد از تقدم بیشتر علم، باز بخششها و دریافتهای مجدد دیگری داشته باشند؛ از آن رو كه عطایای قرآن همیشه متجدّد و متطوّر می‌باشد.
اعجاز قرآن كریم درا ینجا این است كه برای هر عصر و هر نسل، عطایای خاص خود را داراست و نیاز هر عقل را نیز، مطابق ظرف و محمل آن برآورده می‌كند بدون آنکه این كار، با حقیقت علمیی در تناقض باشد و یا با حقایق هستی در تصادم. تصادم حقایق هستی با حقایق قرآن از آن رو منتفی است كه فاعل در حقیقت خدای متعال است، خالق نیز هم اوست و گوینده نیز خود او می­باشد. و این، خود یكی از نواحی اختلاف قرآن كریم در معجزاتش با كتب آسمانی دیگر است؛ امری كه شیخ شعراوی در ابواب دیگر كتابش از آن به تفصیل سخن گفته و ما را در این رساله مجال بازكردن بیشتر آن نیست.

به نقل از: تجلی قرآن در  عصر علم  (نگاهی تطبیقی به اعجاز علمی قرآن کریم در پرتو علوم جدید)، عبدالرؤوف مخلص هروی استاد دانشکدهء شرعیات دانشگاه هرات افغانستان

0 نظرات:

ارسال یک نظر