غذای ساده خلفای راشدين




مترجم: ابو عبدالفتاح عبدالله ريگی

غذای حضرت عمر بن عبدالعزيز  رضی الله عنه  بعد از نائل شدن به خلافت بسيار ساده و معمولی بود يک بار عمه ايشان آمدند در آنوقت روی سفره ايشان نان خشک و نمک و روغن زيتون بود عمه ايشان شروع به صحبت کرد و گفت که آيا غذای بهتری از اين نيست که بخوريد ؟ حضرت امير المؤمنين فرمود : عمّه ! نزد ما بهتر از اين چيزی نيست .(سيرت عمر بن عبد العزيز ص 62) حضرت عمر بن عبد العزيز انگور را خيلی دوست داشتند برای خريد انگور از همسرشان قرض خواستند . وی گفت ندارم و گفت شما که امير المؤمنين هستيد نداريد من از کجا بياورم ؟ حضرت فرمود : عذاب آخرت جلوی رويم است و اگر نه هنگام خلافت مال و زر زياد است .(البدايه و النهايه ج 9 ص 202)
يک بار زياد بن عبد العزيز برادر حضرت عمر بن عبدالعزيز  رضی الله عنه  خدمت ايشان تشريف آوردند و ديدند که روی سفره به غير از مسور و پياز چيز ديگری نيست برادرشان شروع به اعتراض کرد - حضرت عمر بن عبدالعزيز  رضی الله عنه  فرمودند ساکت شويد من نمی خواهم در آينده راز من فاش شود که از غذای ساده و بی تکلف و ساده من کسی مطلع شود (سيرت عمر بن عبدالعزيز ص 141 البدايه و النهايه ج 9 ص 209 و تاريخ خلفاء ص 559) يکی از راويان می فرمايد که حضرت عمر بن عبدالعزيز را در حال خطبه ديدم که قسمت گريبان و يقه اش وصله زده شده بود.(طبقات کبری للشعرانی ج 1 و تذکره الخلفاء ج 1 ص 113)
در زندگی هنگام قبل از خلافت , برای ايشان لباسهايي با قيمت 400 دينار و 1000 دينار می خريدند و ايشان می گفتند که خيلی کلفت و سخت است اما هنگام خلافت اگر لباسی به قيمت 10 يا 11 دينار برای ايشان می خريدند می فرمودند که خيلی نرم و لطيف و ملايم است . (تذهيب الاسماء ج 2 ص 20 البدايه و النهايه ج 9 ص 387 مروج اذهب للمسعودی ج 2 ص)196
يک بار ايشان لباسی با قيمت ( 8 درهم ) سفارش دادند وقتی آن را ديدند گفتند که خيلی ملايم است شخصی خنديد حضرت گفتند که شما احمقيد که بدون هيچ موردی می خنديد ؟ شخص گفت خير موضوع از اين قرار است که وقتی که شما در زمان شاهزادگی بوديد , لباس ابريشمی با قيمت 800درهم برای شما آوردم شما گفتيد که اين خيلی کلفت است ليکن امروز به لباس 8 درهمی می گوييد که خيلی ملايم و نرم است . (سيرت عمر عبدالعزيز ص 48) به همين صورت لباسهای فرزندانشان از جاهای مختلف پاره بودند که فرمودند : اي پسرم لباست را پيوند بزن . علامه شعرانی  رضی الله عنه  می نويسند که يک بار حضرت عمر بن عبدالعزيز رضی الله عنه  يکی از بچه ها را صدا زد وی حاضر نشد ايشان خادم را به دنبالش فرستاد هنگامی که او آمد پرسيدند : چه چيزی مانع تو شد اين که جواب مرا بدهی و جلويم شوی او در جواب گفت چون که لباسی برای پوشيدن نداشتم که بپوشم و خدمت شما حاضر شوم حضرت عمر بن عبدالعزيز  رضی الله عنه  بسوی يک لباس کلفت اشاره فرمودند که از آن استفاده کنيد .(طبقات کبری للشعرانی ج 1 ص 29).در طبقات ابن قتيبه دينوری آمده است که هنگام وفات شان برای يک ملاقات و ديدار کوتاه فرزندانشان را  خوستند که جمعاً 13 يا 14 پسر بودند عمر بن عبدالعزيز به طرف ايشان نگاه کرد در حالی که آنها از لباسهای قبطی مصری پوشيده بودند که ( بسيار ساده و کلفت بودند ) لذا چشمانشان پر از اشک شدند . (البدايه و النهايه ج 9 ص 214 احياء العلوم ج 3 ص 228 الامامه و السياسه ج 2 ص 130).

0 نظرات:

ارسال یک نظر