قرآن راجع به علمانيگری چه می گويد؟



ما نبايد مانند بعضی ها بدون هيچگونه احساس مسؤوليتی هر آنچه را که نفس ما می خواهد ويا که شيطان به ما القاء می کند به خدا ورسول صلی الله عليه وسلم نسبت بدهيم،بلکه بايد مؤدب باشيم واگر حکمی از کتاب خدا وسنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم در موضوع مورد بحث موجود نبود و يا آنکه وجود داشت وما از آن اطلاع نداشتيم،بايستی خاموش بنشينيم واز خداوند متعال برای خود طالب هدايت شويم. من به پندار خود می خواهم آيه مبارکی از سوره نساء را راجع به طرز ديد علمانيگری،از نگاه قرآن بياورم که اگر به خطا رفته باشيم از نفس من وشيطان است واگر به حق گفته باشم از عطيه خداوندی واز اثر توفيق الهی است ولی بيشتر از آن،آنچه را که من از اصطلاح علمانيگری فهميده ام می خواهم برسم مقدمه،چند کلمه کوتاه خدمت شما خوانندگان عزيز،عرض وارايه نمايم،در اسلام گرايش به علمانيگری از لحاظی مورد ندارد که در جامعه اسلامی،قدرت به صورت يک زوج،کليسا - دولت ويا دولت - کليسا وجود ندارد که تا ما بخواهيم به تفکيک دين از حکم ويا که حکمرانی از دين،دست يازيم.
در اسلام روحانيت به يک " طبقه" ممتاز وجود ندارد ويا که به رسميت شناخته نشده که بخواهيم به عنوان استفاده از يک اصل علمانيگری،مبارزه عليه روحانيت را به راه اندازيم وسر و سامان بدهيم. در اسلام قرائت وفهم کتاب خدا،به مانند آئين مسيحيت،در انحصار هيچ مرجعی مانند کليسا يا گروه وطبقه خاصی قرار ندارد که ما بخواهيم به شيوه علمانيها،آزادی مذهب را بهانه قرار دهيم وبا اين بهانه قوانين الهی بسازيم ويا که در سياست از مذهب فاصله بگريم.
برای فهم بهتر علمانيگری منطقاً لازم می ايد که از روش مؤمنان صحبت کنيم که در آن قرآن کريم می گويد:{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً} [النساء : 59] ای کسانی که ايمان آورده ايد از خدا واز پيغمبر اطاعت کنيد ،واز کارداران وفرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائيد واگر در چيزی اختلاف داشتيد آن را به خدا وپيغبر او بر گردانيد اگر به خدا وروز رستاخيز ايمان داريد. اين کار برای شما بهتر وخوش فرجام تر است . دکتر محمد عماره اين آيه مبارکه را بدين نحو شرح می دهد که می گويد: فرمانبرداری کنيد " فرمانبرداری کنيد خدا را " به معنی مرجعيت قرآن است ومنظور از اينکه می گويد( فرمانبرداری کنيد پيغمبر را)به معنی مرجعيت سنت است وباز چون می گويد که " فرمانروايان را " هدف اصل سلطه وقدرت است وچون می گويد: " از جنس خويش " منظور يک سلطه حکمرانی در اسلام است " مرجعيت دينی" وباز وقتی که می گويد " اگر اختلاف کرديد در چيزی پس گردانيد آن را به سوی خدا وپيامبر خدا" منظور اطاعت مطلق از اولوالامر نيست بلکه مشروط ومقيد به پيروی از کتاب خدا وسنت است وباز که می گويد: اگر اعتقاد می داريد به خدا وروز رستاخيز ،اين مطلب را می رساند که اگر مرجعيت کتاب وسنت را نپذيريد که در وقت نزاع واختلاف نظر با احکام،به منظور حل وفصل قضايای اختلافی،تنها به رأی حاکم مراجعه کنيد واطاعت شما از حکام والوالامر مشروط ومقيد به حکم خدا ورسول خدا نباشد در واقع شما به خدا وروز آخرت ايمان نداريد.
در همين رابطه شيخ جعفر ادريس می گويد : اينکه خداوند به هنگام نزاع واختلاف به حکام ومحکومين هر دو به مراجعه به کتاب وسنت امر کرد،به اين علت است که در چنين حالتی مراجعه به حکام،اين معنی را می دهد که حاکم در عين اينکه خصم است (طرف نزاع است)حَکَم" نيز هست وقبول رأی حکام در چنين حالتی زمينه را برای زورگوی وطاغوت منشی در قلمرو زير نفوذ مسلمانان گسترش وتعميم می دهد.
استباط ديگری از اين آيه مبارکه را در اينجا قابل بحث می دانيم که بعضی ها به اين نتيجه برسند که چون مراجعه به کتاب وسنت،وظيفه علما است،بناءً عالم بايد حکم فرما نيز باشد وبه اين باورند که منظور از اولوالامر علما است،اين طرز استدلال مستند قوی ندارد چونکه لزوم مراجعه به کتاب وسنت به هنگام بروز نزاع ميان فرمانروايان ومحکومين، برای هر دو حتمی وضروری پنداشته شده واين حتمی است که حاکم بايد عالم باشد واما گروه خاصی که علم را وظيفه واختصاص خود بشناسند وباقی أمّت،همچنان جاهل ونافهم باقی بماند،در اسلام هيچ محلی از اعراب ندارد وما گروه خاصی را از اين آيه مبارکه بنام عالم،نمی توانيم استنتاج نماييم،اين طرز ديد ما ملهم از تعبير امام شافعی رحمه الله در اين آيه است که امام شافعی می گويد:" فَإِن تَنَازَعْتُمْ ..- يعنی والله اعلم لهم وأمراهم الذين أمروا بطاعتهم" در ين جا امام شافعی تصريح می کند که خطاب متوجه فرماندهان ومردم عام هردو است که از احکام اطاعت می کنند در رابطه با اطاعت از خدا ورسول وبه تبع آن از الوالامر ميگويد که : بعضی از اهل علم مراد از الوالامر" سرايا" سران لشکر پيامبر خدا را گفته اند وچون عرب حوالی مکه به امارت،آشنا نبودند .بعضی از آنان از بعضی ديگر به شيوه امارت اطاعت نمی کردند،همينکه به پيامبر خدا ايمان آوردند،به اين باور آمدند که فرمان برادری تنها از پيامبر خدا شايسته است. از همين رو به پيروی از الو الامری مامور شدند که پيامبر خدا آن را امير مقرر کرده است .
اين تعبير امام شافعی نظر به همه تفسير های که تا اکنون از ين آيه مبارکه شده به شمول تفسير دکتر محمد عماره که ما آن را در بالا نقل کرديم متفاوت است . حال بياييم بر سر بحث از علمانيگری،ما پيوست به همان آيه مبارکه می خوانيم:{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً ، وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُوداً ............... فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً [النساء : 60-65] آياتعجب نميکنی از کسانی که ميگويند که آنان بدانچه برتو نازل شده وبدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند ميخواهند داوری را به پيش طاغوت ببرند وحال آنکه بديشان فرمان داده شده است که به طاغوت ايمان نداشته باشند. و اهر يمن ميخواهد که ايشان را بسی گمراه کند. وزمانی که بديشان گفته شود: به سوی چيزی بيائيد که خداوند آن را نازل کرده است،وبه سوی پيغمبر روی آوريد،منافقان را خواهی ديد که سخت به تو پشت ميکنند..........".
اما،نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نميآيند تا تو را در اختلافات ودر گيريهای خود به داوری نطلبند وسپس ملالی در دل خود از داوری تونداشته وکاملا تسليم باشند. درين آيه های قرآنی،اشارت صريح وروشن به روش وآئين علمانيها است از آن جمله وقتی که می گويد:" آيا تعجب نميکنی از کسانی که ميگويند که آنان بدانچه برتو نازل شده وبدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند ميخواهند داوری را به پيش طاغوت ببرند وحال آنکه بديشان فرمان داده شده است که به طاغوت ايمان نداشته باشند" تفاوت يک علمانی بايک غير مسلمان،اين است که علمانی می گويد: که من به خدا ورسول وی ايمان دارم مگر نمی خواهم که بجای يک دولت مدنی داشته باشيم وشريعت را در رفع خصومات مدار حکم قرار بدهم،ودر عوض سلطه ديني می خواهيم که سلطه مدنی را جانشين آن بسازيم واز قانون وضعی غرب استفاده می کنم در حاليکه بر عکس ادعای علمانی،اتباع مسلمان،مامور ومکلف به پيروی از آن نه بلکه مامور ومکلف به مخالفت با آنند وباز که می خوانيم: " وچون گفته شود به ايشان بيائيد به سوی آنچه نازل کرده است به سوی پيغمبر،او بينی آن منافقان باز می ايستـند " وچون تطبيق کارنامه اسلام را از ايشان مطالبه کنی حاضر به قبول آن نمی شوند. در اين جا قرآن برای شان وصف منافق را سزاوار می داند چون که اسلام را به عنوان عقيده می پذيرند واما به عنوان شريعت از آن انکار می کنند ودر عوض شريعت قانون ديگران را در خودشان نافذ می سازند،نتيجه چه می شود بشنويد (آنچه از مصائب وبلا به شما ميرسد،به خاطر کار هائی است که خود کرده ايد)و وقتی که قانون ديگران را در يک کشور اسلامی نافذ کنند،مجبور می گردند که سيستم دادگستریخود را تغيير بدهند وقاضی هم که اين سيستم را جاری می کند،بايد قاضی باشد آشنا به قانون غ... وحتی خود هم غربی باشد که تا بتواند که قانون آن را به مورد تطبيق واجرا بگذارد و چونکه افراد مسلمان همان کشور،به عنوان قاضی مسلمان نبايستی وظيفه يک قاضی غير مسلمان را به پيش ببرند ويا که داوطلب چنين يک وظيفه شوند واين استثمار قانونی،درپايان کار منجر به از دست رفتن ازادی کشور می گردد واين همان پيش بينی قرآن کريم است که می گويد:{ وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ} [الشورى : 30] آنچه از مصائب وبلا به شما ميرسد،به خاطر کار هائی است که خود کرده ايد.
حال پس از آن که علمانی به کوتاهی خود متوجه نبود،تو با ايشان چگونه بايد معامله کنی وچه رويه را در پيش گيری واين در واقع دستور وطرز العمل ورهنمود قرآن کريم،در امر معامله با علمانيگری در کشورهای شرقی است بخوانيد: { ُمَّ جَآؤُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَاناً وَتَوْفِيقا}ً[النساء : 62] به پيش تو ميآيند وبه خدا سوگند ميخورند که ما مقصودی جز خير خواهی نداشته ايم.
در اين جا قرآن کريم که الهی قربان قرآن کريم ،شويم،نحوه استدلال علمانيها را در شرق وغرب بيان می کند که می گويد: ما اگر حکم شرعی را در کشور بپذيريم،در داخل يک کشور اسلامی که به گروه های جدا گانه تقسيم شده اند،اين کار ما سبب تفرقه وپراگند گی افراد ملت می شود وما صرف بخاطر احساس(که در متن عربی آمده)ودلسوزی به مردم خود وبه واسطه آنکه ميان شان توافق(که در متن عربی توفيق آمده)برقرار نماييم،از تطبيق اسلام صرف نظر می کنيم ودر عوض از قانون غرب استفاده می کنيم ولی در اصل ما مخالف اسلام نيستيم،ولی در وقتی که متوجه می گردند که از اثر تطبيق قوانين ديگران استعمار قانونی،آزادی قضايی وفکری خود را از دست داده اند وآنگاه که زمينه برای باز گشت به شريعت آماده می گردد،پس با اين مردم چگونه بايستی معامله کنيم بشنويد: { أُولَـئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً}[النساء : 63] آنان کسانيند که خداوند ميداند در دلهايشان چيست. پساز ايشان کناره گيری کن وپنده ده وبا گفتار رسائی که به درونشان رسوخ کند با آنان سخن بگوی.
مفسران واز جمله ابن کثير،اين عبارت را که می گويد: ايشان کناره گيری کن وپنده ده به اين وجه تفسير می کند که می گويند از آنچه در دلهای شان است خدا به آن آگاهی دارد تو از آن اعراض کن وايشان را بنا بر باطن ايشان مئاخذه مکن بلکه تو بايد ايشان را پند دهی وسخنانی بگويی که در دل شان کارگر افتد وپس از آنکه با سخنان موثر در دلهای شان نفوذ کردی وايشان نيز به واسطه مصيبتی که به آنان رسيده است،آماده پذيرش فرمايشات تو شدند،نوبت به چه چيز می رسد،بشنويد:{ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً} [النساء : 64]وهيچ پيغمبری را نفرستاديم مگر بدين منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود. واگر آنان بدان هنگام که به خود ستم ميکردند ،به نزد تو ميآيند واز خدا طلب آمرزش مينمودند وپيغمبر هم برای آنان در خواست بخشش ميکرد،بيگمان خدا را بس توبه پذير ومهربان می يا فتند.
اين درواقع محک صدق علمانيها به ايمان است ودر واقع وثيقه سلامتی ايمان شان است وهمان طور که در آغاز اين مبحث گفتيم که خداوند متعال در حق مؤمنان تصريح می نمايد که اگر به هنگام نزاع واختلاف به مرجعيت کتاب وسنت توجه نکنند،ايمان ايشان به خدا وبه روز آخرت صحت پيدا نمی کند،طبيعتاً قبول ايمان علمانی به طريق اولی،پذيرفتن شريعت در قلب وقالب است ودر اين ميان تفاوتی ميان علمانی ومؤمن وجود ندارد.
توضيح اين نکته را در اين جا از لحاظی ضروری دانستيم که شأن نزول اين آيه مبارکه به تقسيم حقا به ميان حضرت زبير رضی الله عنه ويک نفر از انصار از اهل بدر بوده است وما هم در فرصت مساعدی خاصتاً به توجيه وتعبير مجدد بخش اخير همين آيه مبارکه در ارتباط با اسلام وعلمانيگری باز خواهيم گشت.

پی نوشت ها:
نظرات فی منهج العمل الاسلامی،شيخ جعفر ادريس ،چاب ميشگان،امريکا 1992ص 93.
الرسالة: امام شافعی تحقيق محمد احمد شاکر،چاب بيروت 1939ص 80.
ودکتر صلاح صاوی.

نويسنده: استاد سمندرغوريانی
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر