خاورشناسان مغرض!



 
نوشته: مصطفي حسيني طباطبائي

در خلال سخنان آقاي وات به پيشرفتهاي دو قرن اخير دربارة اسلام‌شناسي اشاره شد، اين اشاره جريانِ غالبي را در اسلام‌شناسي غربي نشان مي‌دهد ولي چنان نيست که پيشرفتهاي مزبور را بتوانيم فراگير و عمومي بشمار آوريم زيرا خاورشناساني هم در اين دو قرن مي‌زيستند که آراء ايشان تفاوت چنداني با مفتريان قرون وسطي ندارد! اين خاورشناسان، يا از نوعِ کشيشان متعصّب و دور از انصافي بوده‌اند که از ابتدا به قصد «ردّيه نويسي»! به مطالعة اسلام روي آورده‌اند و يا از مأموران سياستها و قدرتهاي استعماري به شمار مي‌رفته‌اند که بر طبق مأموريت خود، به بررسي تاريخ اسلام و فرهنگ مسلمين علاقه نشان داده‌اند! و روشن است که با اين قبيل انگيزه‌ها، به احوال روحاني و هدايت الهي نمي‌توان نائل شد و حقيقت دين را که فراتر از تعصّبات نفساني و مطامع مادّي و نيرنگهاي دنيوي قرار دارد، به درستي نمي‌توان شناخت.
از جملة کشيشان متعصّبي که با کينه‌اي غريب و بُغضي شديد پاي در ميدان اسلام‌شناسي! نهاده‌اند هانري لامَنس خاورشناس بلژيکي است که در سال 1938 ميلادي وفات کرد. اين کشيش مسيحي، به مطالعات فراواني در زمينة ايام عربِ جاهلي و دوران صدر اسلام و روزگار اُمويان همت گماشت ولي از آنجا که بدبيني و تعصّب و خصومت، ذهنش را از آغاز مطالعات تسخير کرده بود نتوانست از بررسي‌هاي مفصّل خود به نتايج علمي و صحيحي برسد بلکه آرائي به ميان آورد که بطلان آنها به نزد اسلام‌شناسان محقّق و منصف – چه شرقي و چه غربي – بديهي و اَظهرُ من الشّمس است. لامنس براي آنکه پيامبر بزرگوار اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و خاندان گرامي او را در اذهان، تنزّل دهد، مي‌کوشد تا أبوجهل و أبولهب و أبوسفيان و معاويه و يزيد را بالا ببرد و از آنها بنحو شگفتي ستايش کند! تا آنجا که فرياد اعتراض‌آميز خاورشناس فرانسوي پُل کازانُوارا بلند نمود.
راستي چگونه يک روحاني مسيحي از اين افراد ستمگر، همچون قهرمانان اخلاق و نوابغ تاريخ، تجليل مي‌کند؟! با آنکه جز بت‌پرستي و قساوت و خونريزي و قدرت‌طلبي، از ايشان در تاريخ اثري ديده نمي‌شود. و آنگاه از محمّد بن عبدالله -صلى الله عليه وآله وسلم- پيامبر بزرگي که با تعليمات و مجاهدات بي‌نظير خود، قوم عرب را از مذلّت و انحطاط به مجد و عظمت رسانيد، بدگويي و مذمّت مي‌نمايد؟! يا علي بن أبي طاللب -عليه السلام- قهرمان پارسايي و عدالت را که بقول کارلايل: «چاره‌اي نداريم جز آنکه او را دوست داشته باشيم»[1] مورد اهانت قرار مي‌دهد.
بي‌مناسبت نيست در اينجا نقد و شکايتي را که جُرج جُرداق –نويسندة آگاه و منصف و پرشور مسيحي – از اين پدر روحاني و همکيش خود – يعني هانري لامنس – مطرح ساخته بياوريم تا گفتار ما از شائبة تعصّب دورتر باشد:
جرج جرداق در کتاب ارزندة «امام علي، نداي عدالت انساني» مي‌نويسد:
«لامنس، به لحاظ شناخت مدارک و شمول دانش، دائرة‌المعارفي کم‌نظير بود! ... اين سخن درباره خاورشناس پر دانشي چون او، حق است جز آنکه ما اکنون در صدد توضيح اين معنا هستيم که غرض‌ ورزيهاي لامنس، دانش فراوان وي را به تباهي کشيد! زيرا او علم خود را در خدمت حقيقت قرار نداد و أسناد بسياري را که در تصنيفاتش آورد، براي نماياندن چهره واقعيت بکار نبرد و نخواست تا اموري را که دربارۀ شرق قديمِ عربي بر ديگران پنهان مانده بود، به درستي روشن کند، بلکه متأسّفانه بايد بگوييم که اين خاورشناش دانشمند، در لحظه‌هاي بزرگ به دانش و وسعت اطلاعات خود خيانت کرد، در لحظه‌هاييکه تصميم گرفت تا آنچه را که تاريخ ثبت کرده و عمل و منطق و طبيعتِ حوادث بدانها گواهي مي‌دهند، معکوس جلوه دهد! بلکه تصميم گرفت عواطفي را که انسان نسبت به بزرگان مسلمين درصدر اسلام، احساس مي‌کند واژگونه سازد ... و چيزي که تو را بيش از اين به تأسّف واميدارد آنستکه هدف روشن لامنس در بدگويي از بزرگان راستينِ شرق، او را از رسالت علمي‌اش بکلّي بيرون برده است! از همينرو اگر امري دو وجه يا احتمال داشته باشد، أسناد و مدارک فراواني را که به تأييد وجهِ صحيح و رأي درست دلالت دارند، همه را رها مي‌سازد و به سَنَدي غريب و مقطوع که احتمالِ نادُرست را به خيال خودش تقويت مي‌کند اعتماد نشان مي‌دهد و هنگاميکه ببيند أسناد و دلائل فراواني که مؤيد يکديگرند فضيلتي از فضائل آن بزرگان را اثبات مي‌کنند خاموشي گرفته و سست مي‌شود يا اساساً موضوع را ناديده گرفته و دم نمي‌زند امّا همينکه ملاحظه کند يک عبارت کوتاه به بدگماني او کمترين اشارتي دارد به نشاط مي‌افتد و دليري مي‌نمايد و چه پرگوييها مي‌کند؟! و اين صفت، از صفات مردم دانشمند و عادل و منصف نيست بلکه به افتراء و بهتان نزديکتر است ... و لامنس به کمک چنين اسلوبي با حوادث شرقِ قديمِ عربي روبرو مي‌شود که از جمله آنها رويدادهاي مربوط به علي بن ابيطالب است. و با چنين روشي از يکسو به بحث دربارۀ محمّد و علي و ياران آندو مي‌پردازد و از سوي ديگر احوال أبوسفيان و معاويه و طرفداران ايشان را بررسي مي‌کند و (طبيعي است که) دسته اوّل را آماج تهمت و افتراء در تأليف خود، قرار مي‌دهد و دسته دوّم را براي تمجيد و تعظيم در نظر مي‌گيرد و در هر دو صورت، از مبالغه نيز دريغ نمي‌کند!»[2]
به نظر ما رفتار اين پدر روحاني! يعني لامنس به کار يهوديان لجوج در صدر اسلام مي‌ماند که گروهي از آنان بخاطر دشمني با پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- بسوي بت‌پرستان مکّه رفتند و به آنها دلداري دادند! که: «البتّه شما (مشرکان) از مسلمانان موحّد، راه يافته‌تر هستند»!! چنانکه گزارش اين کار در قرآن کريم (آية 51 از سورة نساء) آمده و مورّخان اسلامي و حتي يهودي نيز آنرا حکايت کرده‌اند[3]. با اينکه مسلمين در اصل يکتاپرستي با يهود هم عقيده بودند و نيز پيامبرانشان را باور داشتند و تورات و کتب انبياء -عليهم السلام- را تصديق مي‌کردند ولي بت‌پرستان مکّه در هيچيک از اين اصول، با يهوديان همفکر نبودند. آقاي هانري لامنس کشيش مسيحي، نيز ابولهبِ مشرک و ابوجهلِ بت‌پرست را بر پيامبري که بت‌پرستي را در عربستان ريشه‌کن کرد و مسيح -عليه السلام- و انجيل را تصديق نمود برتري مي‌دهد، آفرين بر انصافش!
در اينجا چون از يهوديان و کينه‌ورزي ايشان با مسلمين سخن به ميان آمد، مناسب است از خاورشناسي يهودي‌الاصل يعني اِيگناس گُلْدزيهِر ياد شود که او نيز در غرض‌ورزي مهارتي تمام و يدي طولي دارد.!
گلدزيهر هم چون لامنس، با پافشاري شگفتي بدنبال آثار غريب و بي‌اعتبار مي‌گردد تا از مجموعة آنها کتابي موافق با اهداف خود فراهم آورد! و عجب آنکه گاهي کار وي به تحريف صريح اخبار مي‌انجامد و روايت نبوي -صلى الله عليه وآله وسلم- را براي نيل به مقصد شيطنت‌آميزش! تغيير مي‌دهد چنانکه در کتاب مشهور خود يعني: «سخنرانيهايي دربارۀ اسلام[4]»[5] که آنرا به زبان آلماني نگاشته، مي‌گويد:
«در يک روايتِ متواترِ اسلامي ... پيامبر اسلام لقبي را که در تورات آمده با خود حمل مي‌کند که همان پيامبر پيکار و جنگ (نَبِي القِتالِ وَالحَرب) باشد».![6]
بايد نظر خوانندگان را به اين نکته معطوف دارم که در اصل آن روايت اسلامي، تعبير: «نَبِي القِتالِ وَ الحَرب» نيامده بلکه در آنجا با تعبير: «نَبِي الرَّحمَةِ وَ نَبِي التَّوبَةِ وَ نَبِي المَلحَمَة[7]» از پيامبر ارجمند اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- ياد شده است (يعني: پيامبر رحمت و پيامبر توبه و پيامبر پيکار) و تفاوت اين دو تعبير، کاملاً روشن است که يکي جز جنگ‌طلبي چيزي را نمي‌رساند و ديگري، رحمت و توبه را بر جنگ مقدّم مي‌دارد و در حقيقت نشان مي‌دهد که جنگ پيامبر در آنجا برپا مي‌شود که جاي لطف و رحمت نباشد مانند رحمت آوردن بر مهاجمان ستمگر در وقت يورش و کشتار مظلومان! و بدين معني، حتّي مسيح -عليه السلام- هم اهل جنگ و شمشير بوده است! چنانکه در انجيل لوقا مي‌خوانيم که وي به حواريون خود فرمان داد: «کسي که شمشير ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد».![8]
پس مسيح -عليه السلام- هم براي دفاع از خود و يارانش، آنها را مأمور ساخت تا به تهية سلاح پردازند (هر چند به علّت کثرت دشمن، امکان بهره‌گيري از آن را نيافت).
و ما پيش از اين يادآور شديم که جنگهاي پيامبر گرانقدر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- صورت دفاعي داشته و در آثار خود، دلائل و شواهد اين مدّعا را به تفصيل ياد کرده‌ايم. باري، از تحريف روايت مذکور بخوبي برمي‌آيد که گلدزيهر چه غرضي را دنبال مي‌کرده است!
اين قبيل خاورشناسان، مسلمانان را به انديشه مي‌برند که نکند در کار خاورشناسي، عوامل سياسي و استعماري هم دخالت داشته باشند!
و بي‌گمان، شبکه‌هاي يهود در اين‌باره از اعمال نفوذ خودداري نمي‌کنند وگرنه، چنانکه جرج جرداق يادآور شده اينگونه کارها از دانشمندان محقّق که جز از وجدان خود دستور نمي‌گيرند، سر نمي‌زند و اين شيوه‌ها زيبندة پژوهشگران منصفي که خويش را وقف دانش کرده‌اند، نيست.
با اينهمه، علماي اسلامي از تلاش خاورشناسان غربي بطور کلّي ناخشنود نيستند چرا که کار ايشان ظاهراً کاري علمي است و اگر چه پاره‌اي از آنان به اغراضي آلوده هستند ولي باز هم چون به مدارک و مأخذ تاريخي توسّل مي‌جويند، جاي بحث و گفتگو و نقد و ردّ براي محقّقان اسلامي باقي مي‌ماند چنانکه استاد، محمّد غزالي مصري[9] در کتاب: «دفاعٌ عن العَقيدةِ والشَّريعة» شبهات گلدزيهر را پاسخ داده و اينجانب نيز در خلال سه جلد کتاب[10] «خيانت در گزارش تاريخ» برخي از آراء خاورشناسان را نقد کرده‌ام.

[1]- الأبطال، صفحه 128.
[2]- الإمام علي، صوتُ العدالةِ الإنسانية، اثر جرج جرداق، صفحه 376.
[3]- به کتاب «تاريخ اليهود في بلاد العرب» اثر دکتر اسرائيل ولْفِنسون نگاه کنيد.
[4]- اين کتاب را در مصر با عنوان: «العقيدة والشّريعةُ في الإسلام» بزبان عربي برگردانده‌اند.
[5]- Vorlesungen uber Islam.
[6]- العقيدة والشريعة في الإسلام، صفحه 35.
[7]- به کتاب: «المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النبوي» جزء 6، صفحه 333 که گرد آوردۀ جمعي از خاورشناسان اروپايي است نگاه کنيد.
[8]- انجيل لوقا، باب پنجم.
[9]- از دعوتگران اسلامي و دانشمندان معاصر است و تأليفات ارزنده‌اي در مباحث ديني دارد.
[10]- جلد چهارم اين کتاب نيز در دست تأليف است.
 
به نقل از کتاب: حقارت سلمان رشدی، نوشته مصطفي حسيني طباطبائي

0 نظرات:

ارسال یک نظر