ويرانگري ها ى تشيع در اسلام (1)
عبدالرحيم ملازاده
اكنون بيست و پنج سال ازانقلاب نافرجام ايران مى گذرد و مذهبي كه خودش را در مدت بيش از هزار سال مذهب حقّه ميناميد امتحانش را در ميدان عمل پس داده است. و اين دو دههء سياهي كه بركشور و ملّت ايران گذشته است، بيانگر شكست ديدگاههاي سياسى و حتى دينى اين مذهب مخرب در ميدان عمل ميباشد. ليكن معدود كساني هستند كه در ميدان تئوري و انديشه به بررسي و ريشهيابي آراء و انديشههاي مذهبي و تاريخي اين مذهب پرداخته باشند، مذهبي كه به مكر و دروغ و فريب خود را به آل بيت رسول اكرم – صلّي الله عليه و آله و صحبه و سلّم – نسبت داده است و اگر كساني هم دراين باره قلمفرسايي كردهاند متأسّفانه بعضى از آنها دچار عكسالعمل منفي گشته و بكلّي بر روي دين قلم بطلان كشيدهاند كه در واقع خود از چاله به چاه افتادهاند و مقلّد طوطيوار غرب و شرق گشتهاند.
البته نبايد زحمات و رنجها و گامهــــاي بلند اصلاحگرانهي علماي بزرگــــي از شيعيان ايران را كه براي اصلاح تشيّع همّت گماشتــــه و چه بسا جان و مال و نام خود را دراين راه گذاشتهاند از ياد برد، كه از جملهي ايــن مصلحــــان آيت الله سيّد اسدالله خرقاني و آيت الله شريعت سنگلجـــي[1] و آيت الله علامه سيد ابوالفضل ابن الرّضا برقعي[2] و استاد سيد مصطفي حسيني طباطبائي محقّق نامدار و شهير، و نيز دكتر موسي الموسوي و احمد كاتب و سيد حسين موسوي صاحب كتاب: براي خدا و تاريخ (لله ثمّ للتّاريخ)[3] و نيز آقاي حيدرعلي قلمداران صاحب تأليفات متعدّد (كه ازآن جمله است: شاهراه اتّحاد يا بررسي نصوص امامت) و قبل از اين فضلا، سيد احمد كسروى ميباشند.
و اينجانب سعي دارم كه براي ريشهيابي مذهبي كه اكنون به عنوان تشيّع يا مذهب جعفري امامي اثني عشري در مقابل ما ميباشد و بر كشور ما حكومت نموده و دمار از روزگار ملّت در آورده است، راه ديگري بپيمايم و از خداوند متعال آرزوي توفيق مينمايم كه براي روشن شدن پژوهشگران و طالبان حقّ و حقيقت و اداء واجب ديني كمكم نمايد كه خداوند فرموده بر هر مسلمان و مخصوصاً عالمي كه حقّ را شناخت فرض است كه آن را بيان نمايد:
«و اذ أخذ الله ميثاق الّذين أوتو الكتاب لتبيّننّه للنّاس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون»
و چون خدا از اهل كتاب پيمان گرفت كه كتاب خدا را براي مردم آشكار سازيد و پنهانش مكنيد، آنها آنرا پيش سرافكندند و درمقابل، بهاي اندكي گرفتند، چه بد معاملهاي كردند: آل عمران/187
اين حكم بدون شكّ با علّتش همراه است همچنان كه علماء اصول فقه ميگويند (الحكم يدور مع علّته حيثما دار) و شامل هر كسي كه حق را پنهان كند ميشود، يعني هر چند آيه در مورد اهل كتاب است، ولي خداوند اين داستان را براي مسلمانان نقل ميكند كه خود دچار آن نگردند. علاوه بر اين، حكم امر به معروف و نهي از منكر در اسلام كه يك حكم طلايي است شامل هر كجي و ناراستي ميباشد و هر مسلمان وظيفه دارد از راههاي گوناگون، از جمله روزنامهها و وسائل ارتباط جمعي، به انتقاد از كجيها پرداخته و دراصلاح آنها بكوشد و لذا ما از خداوند درخواست توفيق نموده و از خوانندهء محترم اين كتاب كه در واقع مختصر و برگزيده اى از چندين كتاب متخصص در اينمورد ميباشد، و منبع اصلى هر فصل را در جاى خودش ذكر نموده ايم، از خوانندهء مكرم تقاضا داريم كه مطالبش را دليل بر تعصّب مذهبي نويسنده نيانگارد، و از پيشداوري و قضاوت قبل از خواندن بپرهيزد، چرا كه دوست و صديق صادق، شخصى است كه حقايق دينى و تاريخى را آن چنانكه هست براى عزيزانش نمايان سازد، نه اينكه با بازى با عواطف مردم و سخن از وحدت اسلامى حقايق را در مسلخ مصالح پوشيده ويا فدا نمايد.
اينجانب با تمام انتقادى كه از باورهايى كه بنام تشيع وارد مذهب شده دارم ولى عموم شيعيان را به خاطر اينكه مقلد بوده و از اساس توطئه خبر ندارند-عذر به جهل- و در ضمن شهادتين ميگويند و اهل قبله و مسلمان ميدانم و خواستار نصيحت و بيدارى و خيرخواه و ناصح آنها ميباشم و اگردر لهجهء من شدت و حدّتى ميبينند آنرا به حساب صراحت و صداقت بگذارند، و طرف انتقاد من روحانيان مذهب و كسانى هستند كه ملت مسلمان را چون ميمون مقلد خود درآورده و از اين راستا جيب آنها را به اسم دين و امام و اهل بيت خالى ميكنند، و اينجانب در صدد نجات اين تودهء سر بزير و مقلد ميمونوار ميباشم و هدفم از نوشتن اين كتاب روشنى اين گروه و رسوايى آن تجار دين ميباشد، اما روحانيان تاجر صفت و عمامه پوشان غالبا مكار را كه هيچ اميدى به آنها نيست را بخدا واگذارميكنم كه يا آنها را هدايت كرده و يا شرشان را از سر مردم دور كند.
شايان ذكر است كه اينجانب خود سالهاى اول جوانيم فريب شعارهاى وحدت اسلامي و عدم اختلاف مذاهب را خورده بودم، ليكن انقلاب ايران و عملكردها و انديشههاي سردمداران حكومتش مرا به تجديدنظر وا داشت، و اين تجربهء تلخ به من آموخت كه اينها سخن حقّي را دستآويز باطل خود قرار داده و قصد و هدف باطل از اين شعار زيبا دارند و بقول حضرت على (كلمة حقّ يراد بها الباطل).
به هر حال اكنون بعد از گذشت دو دهه وقت آنست كه تئوريها و آراء و انديشههايي را كه روحانيّت شيعي در مدت بيش از هزار سال بافته و به تشيّع حقيقي كه يك حزب بوده نه مذهب نسبت دادهاست، يابهتر بگويم تشيّع را ويران و دگرگون ساختهاست، در محك بررسي قرار دهيم تا مخالفت آنها با قرآن و اسلام آشكار گردد.
بى ترديد سعي و كوشش در تأليف قلوب بين آحاد امّت اسلامي و اصلاح ذاتالبين و تقريب بين آراء بر اساس حقّ و بر مبناي كتاب خدا و سنّت رسول الله، از بزرگترين خواستههاي اسلام وازابواب خير ميباشد چون نتيجة تفرّق را جز دشمنان اين امّت نچيدهاند و همچنانكه امام ابن حزم اندلسى ميگويد: وقتي كه دشمنان اين دين ديدند كه آنها را ياراي مقابله با اسلام نيست، از راه مكر و فريب وارد شدند و توطئهچيني را آغاز كردند و گروهي از آنها تظاهر به اسلام نموده و با اظهار محبّت به اهل بيت، شيعيان را به خود جذب نمودند و بعد از آن، چنان برخي از آنها را فريفتند كه به كلّي از دين اسلام خارجشان نمودند[4].
اسلام و قرآن خود راه وحدت اين امّت را روشن نموده است و خداوند ميفرمايد: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا = و همگي به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرّق نگرديد»(آل عمران/103) وراه وروش رفع اختلاف را نيز ذكر كرده و ميفرمايد: «فان تنازعتم في شيء فردّوه الي الله و الرّسول = اگر در چيزي نزاع نموديد آن را به خدا و رسول بازگردانيد» (النّساء/59) يعني كتاب خدا و سنّت رسول الله مرجع حلّ اختلاف ميباشد. اين اسلوب و منهج ويژهء مسلمين است كه سرمشق آنها هدايت الهي است، امّا كساني كه تظاهر به اسلام نموده و درواقع با آن مخالفت ميكنند بايد پردهء آنها را دريد تا مسلمانان دشمنان واقعي، و نفاق و دورنگي آنها را بشناسند.
در دنيا هيچ دينى به اندازهء تشيع برايش دروغ واباطيل وروايت هاى جعلى درست نشده است، و لهذا علماء اسلام مثل شيخ الاسلام ابن تيميه گفته اند كه نه دهم دروغ جهان در نزد شيعيان است و تقيه را كه همان نفاق و دروغ محض است به شكل يك دستور دينى در آورده اند.
تعريف اهل سنّت و جماعت:
سنّت: در زبان عربي به معناي راه و روش و سيرت ميباشد، كه قصد از آن روش نيكو است[5] و در شرع به سيرت رسول اكرم و يا آنچه كه از اقوال و افعال و تأييدات او نقل شدهاست اطلاق ميشود[6].
سنّت: در زبان عربي به معناي راه و روش و سيرت ميباشد، كه قصد از آن روش نيكو است[5] و در شرع به سيرت رسول اكرم و يا آنچه كه از اقوال و افعال و تأييدات او نقل شدهاست اطلاق ميشود[6].
امام ابن رجب حنبلى[7]- رحمه الله – در تعريف سنّت ميگويد: سنّت: يعني راه و روش پيامبر اكرم – صلّي الله عليه و آله و سلّم – كه او و يارانش بر آن بوده و از هر گونه شبهات و شهوات به دور بودهاند، و در عرف علماي متأخّر از اهل حديث و ديگران سنّت عبارتست از دوري شبههها و هويپرستيها مخصوصاً در مسائل اعتقادي مثل ايمان به خداوند و ملائكه و كتب و پيامبران او و روز قيامت و فضائل صحابه.
امام آلوسي[8] – رحمه الله – نيز ميگويد: سنّت در اصل و اساس به چيزي گفته ميشود كه رسول خدا – صلّي الله عليه و سلّم – بر آن بودهاست، و آنچه از اوامر و سنن او را كه به آن امر فرمودهاست، چه در اصول و يا فروع دين، و بعد از آن شامل بعضي از اصطلاحاتي گشتهاست كه اهل سنّت در اثبات صفات الهي بر آن رفتهاند، كه بر خلاف جهميّه و اهل تعطيل كه صفات الهي را نفي نمودهاند، و يا در اثبات قدر و نفي جبر بر خلاف قدريّه اظهار نظر كردهاند، و نيز سنّت بر روشي اطلاق ميشود كه سلف و پيشينيان اين امّت در مسائل امامت و تفضيل بين صحابه و توقّف و سكوت دربارة اختلاف اساسي اصحاب رسول خدا – صلّي الله عليه و سلّم – بر آن رفتهاند. اهل سنّت: به كساني گفته ميشود كه به سنّت رسول خدا چنگ زدهاند و آنها عبارتند از صحابه و ياران رسول خدا و كساني كه به نيكي از آنها تا قيامت پيروي كنند.
ابن حزم ميگويد: اهل سنّت، عبارتند از اهل حق و غير از آنها اهل بدعت ميباشند، و اهل سنّت عبارتند از صحابه و كساني كه به راه آنها رفتهاند كه عبارتند از برگزيدگان تابعين و بعد از آنها اهل حديث و كساني از فقهاء كه از آنها پيروي نمودهاند و همة مردمي كه نسل به نسل از شرق و غرب از آنها پيروي كردهاند[9].
و سبب تسمية آنها به اهل سنّت همچنانكه شيخالاسلام ابن تيميّه[10] ميگويد: اينست كه از آنها از سنّت رسول خدا – صلّي الله عليه و آله وسلّم – پيروي كردهاند. و نيز ابوالمظفّر اسفرايني[11] به همين قول رفته و ميگويد: در تمام فرقههاي امّت هيچكس بيشتر از آنها مطيعتر و جوياتر از اخبار و سنّت رسول خدا نميباشد و لهذا اهل سنّت نام گرفتهاند، و اضافه ميفرمايد: وقتي كه رسول اكرم – صلّي الله عليه و سلّم – از فرقة ناجيه (نجات يافته) پرسيده شد، فرمود: «ما أنا عليه و أصحابي = كساني كه در راهي باشند كه اكنون من و يارانم بر آن هستيم»[12]. و اين صفت ويژة اهل سنّت ميباشد، چون اخبار و آثار از رسول خدا و ياران او نقل ميكنند و كساني مثل خوارج و رافضيان[13] كه بر ياران او طعنه زنند جزو آنها نميباشند.
و امّا تفسير جماعت: در بعضي از احاديث به معناي جماعت مسلمين آمدهاست، يعني كساني كه در راهي هستند كه رسول اكرم و ياران او بر آن بودهاند.
در حديث حذيفة بن اليمان آمدهاست كه ميفرمود: « تلزم جماعة المسلمين و امامهم … = … همراه با جماعت مسلمانان و امام ورهبر آنها باش …»[14] كه روشن نمودهاست كه قصد از جماعت، جماعت مسلمين ميباشد.
عبدالله بن مسعود در تفسير جماعت ميگويد : كه معناي جماعت موافقت با حق ميباشد اگر چه تنها باشى[15] و امام ابوشامه اين برداشت ابن مسعود را گرفته و تأكيد مي كند كه: هر جا كه امروز به لزوم جماعت آمده است قصد از آن پيروي از حقّ مي باشد، اگر چه پيروان حقّ اندك و مخالفان آن فراوان باشند، چون جماعت اوّليّه از عهد رسول خدا و ياران او كه بر حقّ بوده و بر حقّ رفتند[16].
پس جماعت در اينجا موافقت با حقّ مي باشد.
و قابل ذكر است كه لفظ سنّت در كلام سلف شامل عبادات و معتقدات مخصوصاً در مسائلي مي باشد كه اهل بدعت با آنها مخالفت نموده اند، لذا امام ابوحنيفه راجع به جماعت از اين زاويه نگريسته و ميگويد: «جماعت اينست كه ابوبكر و عمر و علي و عثمان را افضليّت داده و از هيچكدام از ياران رسول خدا نكوهش و بدگويي ننموده و بخاطر ارتكاب معصيت و گناه كسي را تكفير نكرده و بر كسي كه لااله الا اللّه مي گويد نماز بخواني … »[17].
همچنانكه امام ابوحنيفه جماعت را به بعضي از مفردات و اصول آن تعريف مي كند مي بينيم كه امام ابن تيميّه التزام به مصادر و منابع اهل سنّت را دربرداشت و فهم و اسلوب فصل الخطاب بين اهل سنّت و جماعت و ديگران مي شمارد و مي گويد : « هر كس كه پيروي از كتاب و سنّت و اجماع مسلمين نمايد از اهل سنّت و جماعت مي باشد …. چون جماعت عبارتست از اجتماع كه بر خلاف تفرّق ميباشد و آنها كساني هستند كه امور را با اين موازين سهگانه ميسنجند و تمام گفتار و كردارهاي بشر را كه مرتبط با دين باشد با اين سه ميزان – قرآن و سنّت و اجماع – ميسنجند»[18] و از اين ديدگاه است كه سالي را كه امام حسن از خلافت تنازل نموده و با معاويه بيعت نمود، عام الجماعة مي گويند.
اما سبب تسمية آنها به اهل سنّت و جماعت چنانكه امام عبدالقادر اسفرايني بغدادى[19] ميگويد اينست كه : چون اهل سنّت همديگر را تكفير نمي كنند و اختلاف در ميان آنها باعث تكفير و تبرّي نمي شود، پس آنها اهل جماعتي هستند كه مبنايشان حقّ است …… و هيچ گروه و مخالفي غير از آنها نيست مگر اينكه همديگررا تكفيرنموده واز همديگر تبرّي جسته اند، مثل خوارج و رافضيان و قدريّه (معتزله)[20].
و ابن تيميّه مي گويد: اهل جماعت ناميده شده اند چون جماعت عبارتست از اجتماع كه برخلاف تفرّق مي باشد، اگرچه لفظ جماعت به خود مجتمعين اطلاق شده است، و "اجماع" اصل سوّمي است كه در علم و دين بدان اعتماد گشته و آنها با اين اصول سه گانه (قرآن و سنّت و اجماع) همة اقوال و اعمال افراد را كه مرتبط با دين باشد، مي سنجند. ابن تيميّه در اين تعريف معناي اجتماع و عدم تفرّق را در جماعت ملاحظه ميكند و اينكه اجماع اصلي از اصول سنّت ميباشد و اينكه آنها براساس كتاب خدا و سنّت رسول خدا و آنچه را كه سلف اين امّت بر آن اتّفاق نمودهاند، گرد آمدهاند و اين اصول سه گانه معيار سنجش آنها ميباشد.
و امام مالك را از اهل سنّت پرسيده شد، گفت كه: «اهل سنّت كساني هستند كه داراي هيچ لقبي نيستند، نه جهمي هستند نه قدري (معتزلي) و نه رافضي»[21].
پس اهل سنّت به نظر مالك، آنهايي هستند كه داراي هيچ لقب و اسم و رسمي نيستند، چون آنها همان اصلي هستند كه همة مخالفين از آن متفرّع گشتهاند، و مخالف با بدعتي كه پديد ميآورد مشهور ميگردد و اصل، نياز به اسم و رسمي ندارد[22].
آغاز پيدايش و نشأت اسم اهل سنّت و جماعت:
هدف در اينجا بحث از پيدايش اسم سنّت و جماعت به عنوان يك مذهب فكري و عقيدتي معيّن ميباشد.
شيخ الاسلام ابن تيميّه ميگويد كه: راه اهل سنّت، راه اسلام ميباشد. ليكن وقتي كه رسول خدا – صلّي الله عليه و سلّم – پيشگويي نمودهاست كه امّت او به هفتاد و سه فرقه تقسيم شده كه همه اهل آتشند جز يك گروه، و آن جماعت است[23] پس پيروان اسلام محض ودين خالص بدون هرگونه آشفتگي به اهل سنّت وجماعت نام گرفتهاند[24].
و اين گفته دلالت بر اين ميكند كه توجه به اسم اهل سنّت و جماعت وقتي صورت گرفتهاست كه تفرّق و اختلافي كه پيامبر اكرم از آن خبر داده بود رخ داد و اين مصطلحات تسنّن و تشيّع و غيره پيدا شد، و الا اسم و مسمّي قبلاً همان اسلام بود كه در قرآن آمدهاست: «انّ الدّين عند الله الاسلام …. = همانا دين نزد خدا اسلام است …» (آل عمران/19).
امّا آغاز اين اسم همچنانكه دكتر مصطفي حلمي – به حق – ميگويد: تاريخ اسلامي به اهل سنّت براي پيدايش اين مصطلح كمك چنداني نميكند[25].
لذا همچنانكه شيخ الاسلام ابن تيميّه ميگويد: مسلمانان بر آن چيزي بودند كه خداوند پيامبرش را بر آن هدايت كرد و دين حقّي كه برانگيخته بود كه موافق عقل صريح و نقل صحيح ميبود، و هنگامي كه عثمان بن عفّان رضي الله عنه كشته شد در ميان مسلمانان فتنه افتاد ودر صفين با همديگر جنگيدند. و گروهي با تكفير مسلمانان، از سواد اعظم مسلمين جدا شدند. كه پيامبر صلّي الله عليه و سلّم خبر از آن خبر دادهبود: «تمرق مارقة علي حين فرقه من المسلمين يقتلهم أولي الطّائفتين بالحقّ[26] = هنگامي كه مسلمانان دچار فرقه ميشوند گروهي از آنها خروج – مروق – كرده كه نزديكترين گروه به حق با آنها ميجنگد»، و مروق و خروج آنها وقتي رخ داد كه دو حَكَم در ميان مردم قضاوت ميكردند، و مردم بدون اتّفاق متفرّق گشتند.
اين اوّلين رخنه و تفرّق عقيدتي در ميان مسلمانان راهيافته (بيعتكنندگان با علي و ديگر خلفاء) بود. و لهذا خروج خوارج اوّلين و قديميترين انشقاق ديني در صف مسلمانان ميباشد[27] و بعد از بدعت خوارج بدعت تشيّع رخ داد كه غلات آنها مدّعي ألوهيّت علي گشتند و ادّعاء نصّ بر امامت او نمودند و بر شيخين ابوبكر و عمر رضي الله عنهما لعن و سبّ مينمودند كه علي اميرالمؤمنين علي رضي الله عنه هر دو گروه را به كيفر خود رسانده و با مبتدعان تشيّع و خوارج برخورد نمود، با خارجيان جنگيد و با كساني كه به نام دوستي او غلوّ ميكردند و او را به خدايي گرفتند، به روايتي دستور داد كه آنها را آتش بزنند[28].
لهذا دكتر مصطفي حلمي درست ميگويد كه ميگويد: اهل سنّت و جماعت امتداد طبيعي مسلمانان اوليّهاي هستند كه رسول خدا از دنيا رفت و از آنها خشنود و راضي بود، و نميتوانيم آغاز اين مصطلح را دقيقاً مشخص كنيم، ليكن با بقيّة فرق اين كار به راحتي صورت ميگيرد، و پرسش از آغاز نشأت اهل سنّت و جماعت محلّي از اعراب نخواهد داشت در صورتيكه با بقية فِرَق ميشود اين كار را انجام داد[29].
و ابن تيميه ميگويد كه: مذهب اهل سنّت و جماعت معروف و قديمي است قبل از اينكه خداوند ابوحنيفه و مالك و شافعي و احمد را خلق كند، چرا كه آن مذهب صحابه و ياران رسول خداست كه آن را از پيامبرشان آموختهاند و هر كس با آنها مخالفت كند در نزد آنها اهل بدعت شمرده ميشود[30].
و عجيبترين آراء در مورد پيدايش اسم اهل سنّت و جماعت زعم دكتر مصطفي الشكعه ميباشد كه مي پندارد كه: تسمية جمهور مسلمانان به اهل سنّت تسميهاي بسيار متأخّر است كه به حدود قرن هفتم هجري باز ميگردد[31].
او اين زعم را بدون هيچ دليلي ابراز ميدارد و اين خود براي سست بودنش كافي است و نصوص وارده در ردّ آن بسيار است. بسيار ااو فقط نگاهي به اسماء مؤلّفاتي كه در قرن سوّم و چهارم نوشته شده كه آنها را به اسم اهل سنّت و جماعت ناميدهاند براي دلالت به اين تسميه كافي ميباشد، و اين نصوص دلالت ميكند بر اينكه اسم اهل سنّت بعد از فتنة قتل عثمان رضي الله عنه در ميان مردم رايج بود، كه ابن سيرين و طبري بر اين قول تصريح دارند[32].
و بعدها متوجه خواهيم شد كه:
از روزى كه يزد گرد فرماندهء آتش پرستان زردشتى در كنفرانس شهير خود در نهاوند گفت كه لشكريان مسلمان را بايد در داخل خانهء خود مشغول نمود، از آنروز تا كنون جنگ و درگيرى بين سربازان يزدگرد و سربازان توحيد و اسلام ادامه دارد، و تشيع يكى از چهره هاى اين اختلاف ميباشد كه به بهترين شكل وصيت آن فرماندهء زردشتى را در ايجاد اختلاف و تفرقه بين مسلمين به ميدان عمل در آورده است، و اين كتاب براى بيان اين حقيقت نوشته شده است، و لهذا از كسانى كه قدرت تحمل حقائق را ندارند ازهمين الان اين كتاب را ورق نزنند، چون اين حقائق فقط براى كسانى نوشته شده است كه خواهان بيدارى بوده وحقيقت، عشق مفقود آنها ميباشد ، وبراى اين عزيزان است كه ميگوييم اى شيعيان جهان بيدار شويد، وبدانيد كه دكانداران مذهب وتفرقه بنام تشيع وآل بيت چه جنايت هايى در تحريف دين وتوحيد وتشيع انجام داده اند.
و از وراء اين فتنهء ويرانگر ،
آيا ميدانيد كه امت اسلامى در تمام فتوحات خود بمقدار اموال و افرادى و كه شيعيان از مسلمين كشته و ترور كرده و تاراج كردهاند از دست نداده اند؟!
آيا ميدانيد كه اگر احزاب و دسته هاى تروريستى شيعه نميبود و در راه اسلام قد علم نميكرد امروز در جهان جايى نميبود كه به اسلام گرويده نباشد، و قبل از 1300 سال اسلام دنيا را فراگرفته و يك امت شده بود؟!
آيا ميدانيد كه همهء آنچه را كه مجرمان تاريخ انجام داده اند در مقابل آثار شوم رفض و تشيع ناچيز است؟!
آيا ميدانيد آنچه را كه طاغوت هاى شيعه كه بخود مراجع نام نهاده اند از اموال مردم بنام خمس و اهل بيت، ميدزدند و ميخورند و براى عيش و نوش و دنياى خود مصرف ميكنند براى ساختن تمام بيمارستانها و مدارس و پناهگاههاى جهان كفايت ميكند، براى اينكه هر مرجع شيعى يك ميلياردر بالفعل است كه مهار فكرى و اقتصادى مقلدان نادان در دست اوست؟!
آيا ميدانيد بسبب مذابحى كه مجرمان تاريخ و حكامشان انجام دادند مثل صفويه و فاطميه ملتهاى زيادى از اروپائيان بطور كلى از اسلام ارتداد يافته و در جنگهاى صليبى برعليه مسلمين شريك شدند؟[33]
و آيا ميدانيد كه اگر دشمنان اسلام –بقول آقاى دكترابوالحسن بنى صدر در سال اول بعد از انقلاب- قرنها كار ميكردند نميتوانستند اسلام را چنين در ايران بدنام كنند كه اين نظام شيعى و اين دكانداران مذهب كردهاند كه بنا به سرشمارىهاى خودشان الان بيشتر از هشتاد تا نود درصد مردم بطور كلى نماز را ترك كردهاند؟ بگذريم از بدبينى بسيارى از مردم از اصل دين و ارتداد آنها به نصرانيت و زرتشتيت و..
ادامه دارد
پاورقيها:
[1] كتب ايشان از آن جمله: اي شيعيان جهان بيدار شويد و شيعه وتصحيح، در سايت به زبان فارسي موجود ميباشد.
[2] كسي كه كتاب توحيد شيخ محمّدبن عبدالوهاب را به فارسي ترجمه و در زمان شاه به چاپ رساند. صاحب تأليفهاي متعدّد كه اينجانب بعضي از آنها را به عربي ترجمه و چاپ كردهام، و نيز ايشان يكي از شاهكارهاي شيخالاسلام احمدبن تيميه را كه "منهاج السّنّه" باشد و ذهبي آن را خلاصه كرده و "المنتقي" نام گذاشتهاست به فارسي به عنوان "رهنمود سنّت در ردّ اهل بدعت" ترجمه كرده و چاپ شدهاست.
[3] دو نويسنده اخير عراقي هستند كه كتاب لله ثمّ للتّاريخ نيز در سايت ما ميباشد و همچنين كتابهاي آقاي قلمداران. و كتاب لله ثم للتاريخ به فارسى بعنوان اهل بيت از خود دفاع ميكنند بوسيله جواد منتظرى ترجمه شده است
[4] الفصل في الملل و الاهواء و النّحل، ابن حزم: 2/108-109.
[5] لسان العرب: ابن منظور افريقي: مادة: سنّ (17/90): مصدر و منبع من در اين بحث: مسأله التّقريب بين أهل السّنّه و الشّيعه: از د. ناصرالفقاري ميباشد ص 23-47.
[6] معجم مقاييس اللّغة: احمد بن فارس بن زكريا قزويني – مادة سنّ: (3/61)، فتح الباري: ابن حجر: (13/245).
[7] عبدالرّحمنبن أحمدبن رجب ابوالفرج زينالدّين مشهور به ابنرجب از ائمة حديث است كه در سال 706 هـ در بغداد متولد و در سال 795 هـ در دمشق وفات يافت. ابن حجر: الدّرر الكامنة 2/428، 429: و الاعلام: الرزكلي: (3/67).
[8] امام آلوسي علامه شيخ محمود شكري فرزند عبدالله الالوسي الحسيني ميباشد كه مورّخ و اديب و از علماي دين و مصلحان بودهاست. در سال 1273 در بغداد متولد و در سال 1342 در بغداد وفات يافت. داراي 52 تأليف ميباشد: أعلام العراق (ص 86 و 241) و الاعلام: زركلي 8/49.
[9] الفصل: ابن حزم 2/107، و ابن الجوزي: تلبيس ابليس ص 16، ابن تيميّه در تعريف بدعت ميگويد: آن چيزي است كه خدا و رسول آن را تشريع ننمودهاند. مجموع الفتاوي: امام ابن تيميّه: 4/107 و 108.
[10] شيخ الاسلام أحمد بن عبدالحكيم حراني دمشقي، محقّق و دانشمند سرشناس دنياي اسلام كه در فنون متعدّد از نوادر روزگار بودهاست، در سال 661 هـ در حران متولد و در سال 728 هـ در زندان قلعه دمشق وفات يافت: تذكرة الحفاظ، ذهبي: 4/8-1496، ابن كثير: البداية و النّهاية: 14/141-132.
[11] ابوالمظفّر شهفور (شاهپور) بن طاهر بن محمّد اسفرايني، امام در اصول فقه و تفسير: طبقاتالشّافعيّه 5/11، الاعلام 3/260.
[12] ترجمة نصّ كامل حديث چنين است، يهوديان هفتاد و يك فرقه شدند همه اهل آتش هستند جز يك گروه و آن گروه مادر است – اصل – و مسيحيان هفتاد و دو فرقه شدند همگي اهل آتش هستند جز يك گروه، گروه مادر، و امّت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد همه اهل آتش هستند جز يك گروه و آن گروه مادر است (يعني اكثريت امّت كه فرقه فرقه نشده است) و آنها كساني هستند كه از سنّت و جماعت پيروي ميكنند. نگاه شود: كتاب الايمان، سنن ترمذي (7/297 شمارة 2643) فيض القدير 5/347، تحفة الاحوذي: مباركفوري 7/400، مستدرك، حاكم نيشابوري 1/128 و 129.
[13] خوارج كساني از شيعيان علي هستند كه بر او خروج كردند و او را تكفير نمودند، و خوارج نام گرفتند. و رافضيان كساني هستند كه از تشيّع فاصله گرفته و از زيد بن علي تبرّي جسته و رافضي نام گرفتند، كه امروز همان شيعيان جعفري اثني عشري ميباشند.
[14] جماعت از اجتماع گرفته شدهاست كه دلالت بر وحدت و اجتماع دارد بر خلاف تشيّع كه دلالت بر تفرّق و اختلاف ميكند : تاج العروس ماده جمع، صحيح بخاري 8/93 صحيح مسلم 6/20: جماعت مسلمين بر خلاف مارقين و خارجين از اسلام ميباشد. دائرة المعارف الاسلاميه 7/94.
[15] اين سخن در باب احاديثي آمدهاست كه رسول خدا درباره پيروي از سواد أعظم و اكثريّت مسلمانان تشويق نمودهاست: لالكائي: كاشف الغمّة في اعتقاد أهل السّنّه ص 9 اغاثه اللفهان: ابن القيّم 1/70.
[16] امام ابوشامه عبدالرّحمن به اسماعيل المقدسي مورّخ و محدّث و مفسّر و فقيه مشهور مي باشد در سال 599 در دمشق تولّد يافته و در سال 665 هـ وفات يافته است ، ابن كثير : البدايه 13/250 ، الاعلام : زركلي 4/70 .
[19] عبدالقاهر بن طاهر تميمي بغدادي اسفرايني در سال 429 در اسفراين فوت نمود كه دو كتاب: اصول الدّين و الفرق بين الفرق او بسيار مشهور است: نگاه شود: سبكي : طبقات الشّافعيّه 5/145-136 ،سيوطي: بغية الوعاة:2/105
[22] مسألة التّقريب: د. ناصر الغفاري ج 1 ص 35: و منهاج السّنّه: ابن تيميّه تحقيق د. رشاد سالم: 2/163.
[23] براي تحقيق در اين حديث دوباره مراجعه شود به: سنن ابو داود: اول كتاب السّنّه، عون المعبود 12/341 و 342 شماره 4573، سنن دارمي 2/241، مسند احمد 4/102، مستدرك الحاكم 1/128، الاجري/ الشريعه/ ص 18.حاكم اين حديث را صحيح شمرده و امام ذهبي با او موافقت نمودهاست چون تحقيق حاكم بدون موافقت ذهبي پيش محدّثان ارزش زيادي ندارد (المستدرك:1/128) و علامه مقبلي ميگويد: حديث افتراق امّت به هفتاد و سه فرقه روايتهاي متعدّدي دارد كه همديگر را تقويت مينمايد و در درستي معناي آن هيچ ترديدي باقي نميگذارد: العلم الشّامخ ص 414و ابن تيميّه ميگويد كه اين حديث صحيح و مشهور بوده و در كتب سنن و مسند ما موجود ميباشد، الفتاوي 3/345. بعضي از محدّثين به آخرين جمله حديث (كلّها في النّار الا واحدة) ايراد گرفتهاند، كه شيخ ناصرالدّين آلباني آنها را جواب دادهاست و صحّت حديث را ثابت كردهاست.
[27] بعضي از احاديث دلالت ميكند كه زمينه فكر خوارج حتّي در زمان رسول خدا وجود داشت، در هنگامي كه شخصي به پيامبر(ص) گفت: اي محمّد عدالت كن! بنگريد به: فتحالباري 12/290و صحيح مسلم، شرحالنّووي 7/165و 166.
[28] منهاج السّنّه 1/219. روايت كشتن غلاة از سوي علي رضي الله عنه از مسلّمات تاريخ اسلام نيست هر چند مخالفت سرسختانه او با غاليان مسلّم است. اما برخورد على با كسانى كه اورا بر ابوبكر وعمر ترجيح ميدادند اين بود كه فرمود: هركس مرا بر ابوبكر وعمر دهد من براو حد افتراء جارى ميكنم (يعنى هشتاد ضربه شلاق ميزنم) واز او اين روايت متواتر است وبيش از هشتاد روايت نقل شده است كه فرموده است: بهترين وبرترين اين امّت بعد از پيامبر ابوبكر وعمر هستند، فتح البارى 7/20 ومسند احمد تحقيق احمد شاكر أحاديث شمارهء 833 و 837و 871 و 878 و879 و 880 و 1054 ج2 ومنهاج السنة : ابن تيميه 1/219 و 220
[30] منهاج السّنّه: ابن تيميّه 2/482-483 تحقيق رشاد سالم و مسألة التّقريب، د. ناصر القفاري ص 40 ح 1.
0 نظرات:
ارسال یک نظر