حادثه قصر سلطان (29 جمادي الاول 1371 ه- 24 فوريه 1952 م.)




اين حادثه به روشني و وضوح تمام، پرده از نيات و اقدامات پليد استعمار گرانه كشورهاي اروپايي در حملات صليبي وحشيانه آنها بر ضد جهان اسلام و عرب بر مي دارد و به روشني هر چه تمام تر نه فقط اهداف و نيات شوم آنها بلكه روشها و ابزاري را كه براي رسيدن به آن نيات بكار مي گيرند را نيز برملا مي كند. اين ماجرا، نهايت اهميت مطالعه هوشيارانه و عميق تاريخ اسلام را نشان مي دهد.[1]

كشور مغرب از دير باز از استقلال كامل برخوردار بوده و برخلاف ساير نواحي اسلام تابع هيچ خلافتي نبوده، جز يك دوره كوتاه كه تحت سيطره خلافت بني اميه بوده و پس از آن حكام محلي آنرا از سيطره خلافت خارج كرده و بر آن حكومت كرده اند.

چنانكه نخست ادريسيان (نوادگان حضرت حسن بن علي رضي الله عنه) و سپس فاطميان و مرابطون و موحدين و پس از آنها بني مرين بر مراكش- مغرب عربي – حكومت كرده اند. تا اينكه در زمان حكومت سعدي ها، فرانسوي ها و اسپانيايي ها آنجا را اشغال و بين خود تقسيم كردند ولي البته براي سوء استفاده از جايگاه سلطان، سلطنت سعدي ها را سرنگون نكردند و حتي اموال و دارايي هاي آنها را در تصرف خود آنها باقي گذاشتند. اين سلطان ديگر از خود هيچ اختياري نداشت. بلكه نقش وي در دوران اشغال آن بود كه قيامهاي مردمي بر ضد اشغالگران را سركوب و از وقوع آنها جلوگيري كند و مقاومت مردم را تضعيف كند و مردم را براي پذيرش اشغالگران فرانسوي راضي كند تا اينكه سلطان محمد پنجم در صف مجاهدان و نيروهاي مقاومت قرار گرفت. اين سلطان از طفوليت در طلب علم و سماع حديث پرورش يافته بود. اين موضوع بر شخصيت وي اثر گذاشته لذا هنگام رسيدن به سلطنت، جانب استقلال طلبان و رهبران مبارز مغربي را گرفت و در اجتماعات آنها شركت مي كرد. وي از جنبش ملي اسلامي و رهبران آن از قبيل حلو و فاسي و طاهري حمايت مي كرد. و موافق خواسته هاي آنها بود. بعد از وقوع جنگ جهاني دوم در سال 1351 ه فعاليتهاي گسترده اي را براي استقلال آغاز كرد. و از فرانسه    وعده هايي براي اعطاي استقلال به مغرب بعد از جنگ جهاني دوم دريافت كرد. بعلاوه وي سفرهاي خارجي زيادي را براي حمايت ساير كشورها از قيام استقلال طلبانه مراكش آغاز كرد. فرماندار كل فرانسوي مراكش ژنرال «ژوان» افسري خشن و تند خو و كينه توز بود؛ كينه عجيبي با اسلام و مسلمانان داشت. با تمام قدرت و اختيارات خود از شهروندان فرانسوي ساكن مراكش حمايت مي كرد. وي از سلطان محمد پنجم خواست كه اعضاء ديوان ملكي را مرخص كرده و حزب استقلال را منحل و بعضي از كارمندان عالي رتبه را بركنار كند و بعلاوه بيش از گذشته با اشغالگران فرانسوي همكاري نمايد. و او را بيم داد كه اگر اين شروط را نپذيرد او را از منصب خود خلع و از كشور تبعيد خواهد كرد.

اما سلطان در مقابل اين خواسته ها و تهديدات تسليم نشد و از رويكرد دائمي حكومت خود مبني بر تقاضاي استقلال و مقاومت در برابر اشغالگران تأكيد كرد. متعاقب آن نيروهاي اشغالگر فرانسوي، شهرهاي اصلي مراكش را اشغال كرده و حكومت نظامي برقرار كرده و با تانكهاي خود قصر شاه را در 29 جمادي الاول سال 1371 ه – 24 فوريه 1952 م. به محاصره خود درآورده و با زور اسلحه، محمد پنجم را مجبور كردند كه خواسته هاي آنها را بپذيرد. اين ماجرا عينا مانند حادثه اي است كه در مصر به وسيله اشغالگران انگليسي رخ داد. در آن حادثه اشغالگران انگليسي در سال 1361 ه -1942 م. قصر ملك فاروق را محاصره كردند تا او را وادار كنند تا مجددا «النحاس» طرفدار انگليس را به حكومت برگرداند. ملك فاروق وي رااز نخست وزيري معزول كرده بود.

مترجم: ابو يحيي
مصدر: سايت نواراسلام
IslamTape.Com


 

[1] براي مطالعه بيشتر: التاريخ الاسلامي ج 14 ، الظهير البربري، المعجزه المغربيه

0 نظرات:

ارسال یک نظر