نزول وحی بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم


نزول وحی بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم

مؤلف : علی محمّد صلّابی
مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین 


پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در چهل سالگی و حتی قبل از آن، در غار حرا به خلوت و تفکر در مورد جهان هستی و آفریدگارش می‌پرداخت. شبهای زیادی را در غار حرا با عبادت سپری می‌نمود و بعد از اینکه توشه‌اش تمام می‌شد، به خانه بر می‌گشت و برای شبهای دیگر توشه بر می‌داشت تا اینکه روز دوشنبه ماه رمضان، ناگهان برای اولین بار جبرئیل داخل غار حرا آمد؛ چنانکه بخاری در صحیح خود از عایشه روایت می‌کند که می‌گوید: «نزول وحی بر رسول الله به وسیلة خوابها و رؤیاهای راستین آغاز شد و آنچه را که در عالم رؤیا می‌دید، مانند روشنی صبح، تحقق پیدا می‌کرد. بعدها رسول خدا به عزلت و گوشه‌نشینی علاقمند گردید و در غار حرا به گوشه‌نشینی پرداخت و چندین شبانه‌روز بدون اینکه به خانه بیاید در آنجا عبادت می‌کرد و هنگامی که توشه‌اش تمام می‌شد به خانه می‌آمد و توشه بر می‌داشت. خدیجه توشة او را آماده می‌کرد. در یکی از روزها که در غار مشغول عبادت بود، فرشته‌ای نزد او آمد و گفت: بخوان. رسول الله فرمود: من خواندن بلد نیستم. می‌گوید: فرشته مرا در بغل گرفت و فشرد. سپس رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن بلد نیستم. بار دوم مرا در بغل گرفت و فشرد. وقتی بار سوم گفتم: بلد نیستم، مرا در بغل گرفت و فشرد و گفت : { اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ...} «بخوان به نام پروردگارت که انسان را از خون بسته آفرید.» بعد از آن رسول خدا در حالی که قلبش می‌تپید، نزد خدیجه برگشت و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. آنها او را پوشانیدند تا اینکه ترس و دلهره‌اش برطرف گردید. آن گاه جریان را برای خدیجه بازگو نمود و فرمود: من نسبت به جان خود احساس خطر می‌کنم. خدیجه گفت: خداوند هرگز تو را ضایع نخواهد کرد؛ چون تو صلة رحم را برقرار می‌کنی و به مستمندان می‌رسی و از مهمانان پذیرائی به عمل می‌آوری و در راه حق شکیبایی می‌ورزی. آن گاه خدیجه او را نزد پسر عموی خود، ورقه بن نوفل، برد. او مردی مسیحی و بزرگسال و نابینا بود. رسول الله آنچه را که مشاهده نموده بود، برای ورقه تعریف کرد. ورقه گفت: این همان فرشته‌ای است که بر موسی نازل می‌شد. ای کاش روزی که قومت تو را از شهرشان بیرون می‌کنند زنده بودم. رسول خدا گفت: مگر آنان مرا بیرون می‌کنند؟! ورقه گفت: پیامی را که تو آورده‌ای هیچ کس نیاورده است مگر قومش با او دشمنی ورزیده واو را از شهر بیرون رانده‌اند. ای کاش زنده بودم و از تو حمایت می‌کردم. سپس دیری نگذشت که ورقه از دنیا رفت و جریان وحی نیز متوقف شد.
با توجه به حدیث فوق می‌توان قضایای مهمی دربارة سیرة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  استنباط نمود که از جمله می‌توان به امور ذیل اشاره کرد:

1- رویای صادقانه
برای اولین مرتبه که وحی بر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نازل گردید، به شیوة رویای صادقانه بود و منظور از آن خواب زیبایی است که به انسان شرح صدر می‌دهد و روح او را پیراسته می‌کند و رشد می‌دهد و شاید حکمت اینکه خداوند برای اولین مرتبه وحی را بر پیامبرش در خواب نازل فرمود، این باشد که اگر خداوند وحی را با رویا آغاز نمی‌کرد و ناگهان فرشته به سراغ پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  می‌آمد، امکان داشت دچار نوعی اضطراب و پریشانی می‌شد و نمی‌توانست از فرشته چیزی فرا بگیرد. از این رو حکمت خداوند متعال اقتضا نمود که در ابتدا در خواب بر ایشان وحی بفرستد تا با آن خو بگیرد[1] و رویای صالحه آن گونه که در حدیث شریف آمده است، بخشی از چهل و شش قسمت نبوت است[2] و عده‌ای از علما از جمله بیهقی مدت رویای صادقانه راشش ماه دانسته‌اند.
باید دانست که چیزی از آیات قرآن در حال خواب بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   نازل نشده است؛ بلکه تمام قرآن در حال بیداری بر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نازل شده است و رویای صادقانه نوعی بشارت در دنیا است؛ چنانکه از پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  روایت شده که فرمود: «از بشارتها در زندگی دنیا، خواب شایسته و نیکوست که به شخص یا کسی دیگر الهام می‌گردد.»[3]
آن حضرت قبل از نزول جبرئیل در غار حرا، خوابهای زیبایی می‌دید و در حالی بیدار می‌شد که شرح صدر پیدا می‌کرد و دریچة قلبش به روی تمام زیباییهای زندگی گشوده می‌شد[4]. تمام روایتهایی که در مورد آغاز وحی وجود دارند، بر این اجماع دارند که سرآغاز وحی بر پیامبر به وسیلة رویاهای صادقانه بوده است که در خواب هر چه می‌دید، عیناً در بیداری به صورت کامل تحقق می‌یافت. چنانکه عایشه رضی الله عنها که از فصیح‌ترین عربها بود روشنی خواب پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را به روشنایی صبح که تاریکی شب را می‌زداید، تشبیه کرده است و این تصویری است که دنیای عرب اگر خرمن بزرگ فصاحت و بلاغت خود را غربال نماید، کلمه‌ای رساتر از این نمی‌توانند بیابند.[5]

2- خلوت گزینی
خلوت گزینی بیش از همه چیز، مورد علاقة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بود. او در غار حرا می‌نشست و به عبادت می‌پرداخت تا از مشغولیتهای زندگی و همنشینی با مردم دور باشد و قوای ذهنی و فکری‌اش و احساسات روحی و روانی و تواناییهای عقلی‌اش را برای مناجات با آفریننده جهان هستی به کار گیرد.[6]
غاری که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به آن رفت و آمد می‌نمود، انسان را به تأمل و تفکر وا می‌دارد؛ چراکه با نگاه کردن به هر سو کوههایی را می‌بینی که گویا آرام در برابر عظمت خدا سر به سجده گذاشته‌اند و جز آسمانی صاف و گسترده چیزی دیگر توجه‌ات را بر نمی‌انگیزد و شاید فردی که نگاهش تیز باشد از آنجا مکه را ببیند.[7]
این خلوت گزینی که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به آن تمایل یافته بود، نوعی آمادگی ویژه و پاکسازی وجود از وابستگیهای مادی و انسانی و الزام ساختن نفس به تربیت الهی و تأدیب ربانی بود. عبادت پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  قبل از نبوت، تفکر در شگفتی آفرینش آسمانها و نگاه به نشانه‌های خداوند در هستی بود که بیانگر نوآوری و شگفتی آفرینش و قدرت بزرگ الهی و نظم محکم و ابداع بزرگ خداوند می‌باشند.[8]
از سنتهای پیامبر، سنت اعتکاف در رمضان است[9]. این سنت برای هر مسلمانی، اعم از حاکم، عالم، رهبر تاجر و یا تمامی قشرهای جامعه، برای زدودن آلایشهای وجودش مهم است؛ چراکه باید وضعیت خود را در پرتو قرآن و سنت درست کنیم و قبل از اینکه مورد محاسبه و بازخواست قرار بگیریم، خودمان از خود محاسبه بگیریم.[10]
دعوتگران باید مدتی از وقتشان را به بازیابی و بررسی فراگیر و توبه و اندیشیدن در وضعیت دعوت و ضعف و توان خود و پی بردن به عامل کاستیها و شناخت وضعیت حاکم بر پیرامونشان با تمام تفاصیل و خوبیها و بدیهای آن، اختصاص بدهند. البته هر گاه فساد، شیوع یابد و دنیا ترجیح داده شود و پیروی از هواهای نفسانی مطلوب باشد، گوشه‌نشینی و خلوت اشکالی ندارد، اما باید خلوت گزینی مثبت بوده و منفی نباشد و مطابق مقتضای راه حل پیش برود.[11]
در مورد گوشه‌نشینی و خلوت گزینی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم ، عایشه رضی الله عنها فرمود: «پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  شبهای متوالی به عبادت می‌پرداخت.» شیخ محمد عبدالله دراز می‌گوید: «این کنایه است از اینکه این گونه شبها نه خیلی زیاد بود و نه خیلی کم و این بیانگر میانه روی پیامبر در کارها است که قبل و بعد از بعثت به آن پایبند بود. و میانه‌روی شعار ملت اسلام و رمز رهنمود پیامبر بزرگوار است.»[12]

3- نزول وحی در غار حرا
پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در حالی که در غار حرا بود، جبرئیل نزد او آمد و گفت: بخوان. فرمود: من خواندن بلد نیستم. پس پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را در برگرفت و برای بار سوم مرا سخت فشار داد و گفت:
{اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (١)خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (٢)اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ (٣)الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (٤)}(علق، 1 – 4)
«ای محمد! بخوان چیزی را که بر تو وحی شده است. بخوان به نام پروردگارت. آن که (همه چیز را) آفریده است. انسان را از خون بسته آفریده است. بخوان و پروردگارت بزرگوارتر و بخشنده‌تر است. همان خدائی که به وسیلة قلم آموخت.»
اولین آیه‌های نازل شده بر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم ، آیه‌های سورة علق می‌باشد که در آن به آفرینش انسان از خون بسته‌ای می‌پردازد و خداوند به انسان چیزهایی آموخته که نمی‌دانسته است، پس خداوند انسان را با دانش، مورد احترام و شرافت قرار داده است و این امتیازی بود که آدم به وسیلة آن بر فرشتگان برتری یافت. دانش، گاهی در ذهن و گاهی در زبان است و گاهی با نوشتن انجام می‌شود و با این آیه‌ها رسالت محمد آغاز گردید و این حادثه‌ای بزرگ بود؛ چنانکه سید قطب در فی ظلال می‌نویسد: این رخداد بزرگی بود و تلاش ما در جهت شناسایی بزرگی و عظمت این رخداد خارج از تصور ما باقی خواهد ماند؛ چراکه آن یک رخداد بزرگ و حقیقتی عظیم بود. دلالت آن نیز بزرگ و آثار و پیامدهای آن در تمام زندگی انسانها نیز بزرگ بود... و لحظه‌ای که این رخداد اتفاق افتاد، بدون گزافه‌گویی بزرگ‌ترین لحظه در زمین و در طول تاریخ بوده است. حقیقت اتفاقی که در این لحظه رخ داد چیست؟ حقیقت آن این است که خداوند بزرگ و جبار و قهار و متکبر و پادشاه تمام جهان خواست بر موجود کوچکی به نام انسان و ساکن در گوشه‌ای از هستی به نام زمین رحم نماید و خداوند این موجود را با انتخاب فردی از آنها برای اینکه محل فرود نور خداوندی و مکانی برای به ودیعت نهادن حکمتش و محل فرود سخنان وی باشد مورد اکرام و بزرگداشت قرار داده است.[13]
در آغاز وحی الهی از قلم و اهمیت آن و دانش تقدیر شده و از جایگاه آن در ساخت و پرورش ملتها و امتها تقدیر به عمل آمده است و به این اشاره شده که بارزترین ویژگی انسان، علم و معرفت است.[14]
در این رخداد بزرگ، جایگاه علم در اسلام روشن می‌شود؛ چراکه اولین سخنی که به پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نازل می‌گردد، دستور به خواندن است:
{ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ }
«بخوان به نام پروردگارت که آفریده است.»
اسلام همواره به دانش تشویق می‌نماید و به آن دستور می‌دهد و مقام اهل علم را بالا می‌برد و آنها را بر دیگران ممتاز می‌شمارد. خداوند می‌فرماید:
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (١١) } (مجادله، 11)
«وقتی به شما گفته می‌شود برخیزید! برخیزید. اگر چنین کنید، خداوند به کسانی از شما که ایمان دارند و از علم بهره برده‌اند، درجات می‌بخشد.»
و خداوند می‌فرماید:
{ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الألْبَابِ (٩) } (زمر، 9)
«(چنین شخص مشرکی بهتر است) یا کسی که در اوقات شب سجده‌کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول می‌شود و از عذاب آخرت خود را دور می‌دارد؟ و امیدوار رحمت پروردگار خویش است. بگو: آیا کسانی که علم و دانش دارند و می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند برابراند؟ تنها خردمندان پند و اندرز می‌گیرند.»
منبع علم مفید، خداوند است. اوست که انسان را به وسیلة قلم، علم آموخت و به انسان چیزهایی آموخت که نمی‌دانست. هرگاه انسانها از این روش و شیوه دور شود و دانش او از برنامه و شیوه خداوند متعال جدا شود، علمش اسباب نابودی او می‌گردد.[15]

4- نزول وحی و مشکلات پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم
جبرئیل، پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را چند بار فشار داد تا اینکه او را خسته کرد و از آن پس پیامبر با سختی و خستگی و سنگینی وحی را فرا می‌گرفت، آن طور که خداوند متعال فرموده است:
{ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا (٥) } (مزمل، 5)
حکمت نزول وحی بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   به این گونه به دلیل بیان اهمیت این دین و عظمت آن و اهتمام ورزیدن به آن و همچنین بیان این مسئله که امت اسلام پس از سختی و رنج فراون به این دین رسیده است، می‌باشد.[16]
پدیدة وحی معجزه‌ای است برخلاف سنتها و قوانین طبیعی که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم ، سخن خداوند (قرآن) را توسط فرشته (جبرئیل) فرا می‌گیرد و از روی الهام و تأمل درونی و احساس و عواطف نیست؛ بلکه وحی بیرون از وجود پیامبر تحقق می‌یابد و وظیفه پیامبر حفظ و رساندن آن به امت است، اما بیان و تفسیر وحی با توجه به احادیث و فرمایشات پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  از جانب خود پیامبر انجام می‌شود.[17]
در حقیقت، وحی اساسی است که تمام حقایق دین از قبیل عقاید و احکام دینی بر اساس آن مرتب می‌شوند. بنابراین، مستشرقان و قبل از آنان ملحدان به طعنه زدن و ایجاد شک و تردید در وحی پرداخته و کوشیده‌اند تا پدیده وحی را تأویل کنند و واقعیت و حقیقت آن را طوری که از طریق صحاح سته و مورخان مورد اعتماد به ما رسیده است، تحریف نمایند بنابراین، برخی از مستشرقان و ملحدان می‌گویند : «محمد قرآن و اصول اسلام را از بحیرای راهب آموخته است و برخی گفته‌اند: محمد مردی بوده که دارای حالت عصبی و جنون یا مبتلا به بیماری صرع بوده است.»[18]
اما برخلاف گفته‌های نادرست و غیرمنطقی آنان، در حقیقت محمد در غار حرا به سر می‌برد که ناگهان جبرئیل با پیام الهی بر او نازل شد و به او گفت : بخوان و این پدیده فرایندی ذاتی و داخلی نیست که از سخن گفتن با خویشتن و احساس درونی محض نشأت گرفته باشد؛ بلکه وحی، استقبال و فراگرفتن از حقیقتی بیرونی است که با ذات و درون او ارتباطی ندارد و این موضوع که جبرئیل سه مرتبه پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را به شدت فشار می‌دهد و می‌گوید: «بخوان» تأییدی است برای اینکه وحی از بیرون آموخته می‌شود و این عمل جبرئیل به خاطر تفهیم همین مطلب بوده که ممکن است تصور شود که وحی از یک خیال درونی سرچشمه می‌گیرد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   از آنچه دید و شنید، دچار ترس و هراس گردید و در حالی که لرزه به اندامش افتاده بود، شتابان به خانه‌اش بازگشت و این دلالت می‌نماید که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم  به رسالت و نبوتی که به زودی بار گران آن به دوش او گذاشته خواهد شد و به رساندن آن به مردم موظف می‌گردد، شوق و علاقه‌ای نداشت؛ چنانکه خداوند متعال با تأیید و تأکید این مطلب می‌فرماید:
{ وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (٥٢)صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ (٥٣) } (شوری، 52 – 53)
«همچنین به تو نیز به فرمان خود روحی را (که قرآن است و مایه حیات می‌باشد) وحی کردیم. تو قبلاً نمی‌دانستی که کتاب چیست. ولی ما قرآن را نور عظیمی قرار دادیم که به وسیلة آن هر که را از بندگانمان بخواهیم، هدایت کنیم و تو قطعاً به راه راست رهنمود می‌‌سازی.»
همچنین خداوند متعال می‌فرماید:
{ وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (١٥)قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلا أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٦) } (یونس، 15 - 16)
«وقتی آیات روشن ما بر آنها تلاوت می‌شود، کسانی که به ملاقات ما امیدی ندارند، می‌گویند: قرآنی غیر از این بیار یا آن را عوض کن. بگو: من نمی‌توانم آن را از طرف خود عوض کنم. من پیروی نمی‌کنم مگر از وحیی که به من می‌شود. من در صورت مخالفت، از عذاب روز بزرگ پروردگارم می‌ترسم.»
تداوم وحی و حدیث صحیح عایشه(رض) در مورد حقیقت وحی، خط بطلانی است بر عقاید و دیدگاههای کسانی که در مورد آن شک و تردید دارند. دکتر بوطی در این مورد، زیبا سخن گفته و چند مسئله را بیان داشته است:
1- تفاوت واضحی که میان قرآن و حدیث وجود دارد اینکه، وقتی قرآن نازل می‌شد، فوراً به دستور رسول خدا، نوشته می‌شد در حالی که در مورد حدیث به همین اکتفا می‌نمود که یارانش آن را به خاطر بسپارند؛ زیرا قرآن با همان کلمات و حروف توسط جبرئیل نازل می‌شد، اما کلمات حدیث چنین نبود؛ بلکه کلمات و ترکیب آن از جانب خود پیامبر صلي الله عليه و سلم   بود و فقط معنایش از جانب خدا بود. بنابراین، رسول الله، از این پرهیز می‌کرد که سخن خداوند با سخنان وی مخلوط شود.
2- وقتی دیدگاه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   را در بعضی از مسائل جویا می‌شدند یا پاسخ آن را نمی‌داد و یا گاهی زمانی طولانی سکوت اختیار می‌کرد تا اینکه آیه‌ای از قرآن در مورد آن پرسش نازل می‌شد و گاهی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در بعضی مسائل به صورت شخصی عمل می‌کرد. آن گاه آیه‌ای نازل می‌شد و او را توجیه می‌نمود و چه بسا به خاطر آن مورد عتاب و سرزنش قرار می‌گرفت.
3- پیامبر بی‌سواد بود و امکان ندارد که انسان به وسیلة مکاشفة درونی، حقایقی از تاریخ مانند داستان یوسف علیه السلام   و حکایت مادر موسی که نوزادش را به دریا انداخت و داستان فرعون و دیگران را بداند و بیسوادی وی نیز به خاطر حکمتی بود که خدا می‌خواست:
{ وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (٤٨) }         (عنکبوت، 48)
«اگر درباره چیزی که به تو نازل شده است، در شک و تردید هستی، از کسانی سؤال کن که قبل از تو کتابهای آسمانی را می‌خوانده‌اند. بی‌گمان حق از جانب پروردگارت برای تو آمده است، پس از زمرة مترددان مباش.»
4- سابقه راستگویی و صداقت پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  تا چهل سالگی در میان قومش مستدعی این است که قبل از آن با خود راستگو بوده است. بنابراین، باید در نخستین برسی خود از پدیده وحی، در مورد آن پدیده قضاوت نماید که آیا کسی که بر او وحی آورده است، فرشته‌ای از جانب خداست و یا دچار نوعی تردید و خیال گشته است. چنانکه خداوند در این مورد می‌فرماید:
{ فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (٩٤)وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٩٥) }(یونس، 94 - 95)
«اگر تو در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم، شک و تردید داری، پس از کسانی که کتاب قبل از تو را می‌خوانند بپرس و حق از جانب پروردگارت نزد تو آمده است، پس از شک کنندگان مباش و از کسانی مباش که آیات خدا را تکذیب نمودند. آن گاه از خسارت دیدگان می‌شوی.»
روایت شده است که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بعد از نزول این آیه گفت: «شک نمی‌کنم و نمی‌پرسم.»[19]

5- انواع وحی
از نظر علما و ابن قیم انواع و مراتب وحی عبارتند از:

1- رؤیای صادقانه
آغاز وحی با رؤیای صادقانه بود و آن حضرت خوابی نمی‌دید مگر اینکه مانند روشنایی صبح تحقق می‌یافت و در حدیث آمده است: خواب پیامبر وحی است و خداوند متعال در حق ابراهیم و اسماعیل  علیهما السلام  گفته است:
{إني أرى في المنام أني أذبحك}
«ای فرزندم درخواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم.»

2- الهام
الهام یعنی اینکه فرشته در قلبش چیزی القاء کند بدون آنکه او فرشته را ببیند؛ چنانکه پیامبر فرمودند: «إن روح القدس نفث فی روعی[20].» «لن تموت نفس حتی تستکمل رزقها و اجلها فاتقوا الله واجملوا فی الطلب[21]» یعنی روح القدس این مطلب را در قلبم القاء نمود که هیچ کس مزه مرگ را نخواهد چشید مگر آنکه پیش از آن روزی‌اش را در دنیا به تمام و کمال دریافت کرده باشد، پس از خدا بترسید و زیبا بخواهید.

3- نزول وحی با صدایی همانند صدای بانگ جرس
این وحی سخت‌ترین و سنگین‌ترین نوع وحی بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   بود؛ چنانکه در حدیث عایشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: گاهی وحی بر من مانند صدای زنگ می‌آید که از همة انواع وحی بر من سخت‌تر است و از من در حالی جدا می‌شود که آنچه را که گفته است، فرا گرفته‌ام و گاهی نیز فرشته به صورت یک مرد برایم ظاهر می‌شود و آنچه را می‌گوید حفظ می‌کنم.[22]

4- سخن گفتن به صورت مستقیم با خدا
در این گونه وحی، خداوند بدون وساطت فرشتگان با پیامبران سخن می‌گوید، همان گونه که با موسی بن عمران سخن گفت و این مرتبه از وحی برای موسی به طور قطعی با نص قرآن ثابت است، امّا برای پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  از طریق حدیث اسراء به اثبات می‌رسد.[23]

5- نزول فرشته به صورت اصلی خویش
اینکه فرشته وحی را به صورت اصلی‌اش که خداوند آن را به آن صورت آفریده است، می‌بیند و آنچه را خداوند اراده نماید، بر او وحی می‌نماید.

6- تجسم فرشته وحی نزد پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در قالب یک فرد عادی و معمولی
در این گونه از وحی، آن حضرت را مورد خطاب قرار می‌دهد و او هر آنچه را که فرشته می‌گوید در می‌یابد و فرا می‌گیرد. در این مرتبه از وحی است که گاهی صحابه نیز فرشته وحی را می‌توانستند ببینند.[24]
نزول وحی بر پیامبر خدا آغاز دوران جدیدی در حیات جامعة انسانی پس از اینکه بشر در ظلمتکده، راه را گم کرده و سرگردان شده، به حساب می‌آمد.
براساس نص حدیث نزول وحی بر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  با وجود اینکه او از همه مردم دلیرتر و قوی‌تر بود، چنانکه در خلال بیست و سه سال زندگی دوران رسالت حوادث مختلفی پدید آمد که بیانگر شجاعت و قوت قلب وی می‌باشند، دشوار بود و علّت دشواری وحی این بود که کلام خدا توسط بزرگ فرشتگان بر بزرگ‌‌ترین فرد بشر نازل می‌شد. به راستی که وضعیتی ترسناک و مسئولیت بزرگی بود برای کسی که توان تحمل آن را نداشت مگر کسی که خداوند او را برای به دوش گرفتن این رسالت و رساندن آن برگزیده باشد.[25]
چنانکه در روایتی آمده است که رسول الله فرمود : «لقد خشیت علی نفسی» بر جان خود می‌ترسم و احساس خطر می‌کنم. همچنین عایشه می‌گوید: «پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بعد از نزول اولین آیات وحی در حالی برگشت که قلبش به شدت می‌تپید، نزد خدیجه آمد و گفت : «مرا بپوشانید مرا بپوشانید» آنها او را پوشاندند تا اینکه ترس و هراس از او دور شد.» و در روایتی دیگر که بخاری و مسلم از عایشه روایت کرده‌اند فرمود: «من او را دیده‌ام، یعنی پیامبر را، که در روز خیلی سرد وحی بر او نازل می‌شد و در حالی نزول وحی تمام می‌شد و از او جدا می‌گشت که از پیشانی‌اش عرق سرازیر بود.»[26]
عباده بن صامت  رضي الله عنه  نیز می‌گوید: «وقتی وحی بر پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نازل می‌شد از شدت آن اندوهگین و چهره‌اش متغیر می‌شد.»[27]

6- نقش خدیجه رضی الله عنها در گسترش اسلام
پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در حالی که قلبش به شدت می‌تپید و نزد خدیجه بنت خویلد برگشت و گفت مرا بپوشانید! او را پوشاندند تا اینکه هراس از او دور شد. پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  ماجرا را به اطلاع خدیجه رسانید و گفت: بر خودم می‌ترسم و احساس خطر می‌کنم. خدیجه گفت : نه هرگز، سوگند به خدا که خداوند تورا خوار نمی‌کند؛ تو پیوند خویشاوندی را برقرار می‌داری و بینوایان را کمک می‌کنی و بار دیگران را بر دوش می‌کشی و مهمان‌نواز هستی و کسانی را که در راه حق دچار گرفتاری و مشکلات می‌شوند، یاری می‌دهی.
گفتار خدیجه بر قوت قلب او دلالت می‌نماید؛ زیرا او از شنیدن این خبر پریشان نشد و نترسید و با آرامش از ماجرای اتفاق افتاده استقبال کرد و علاوه بر این رفتن او نزد ورقه بن نوفل و بازگو کردن ماجرا برای او بیانگر قوت قلب خدیجه می‌باشد[28]. واکنش خدیجه در برابر خبر وحی بر گستردگی ادراک او دلالت می‌نماید؛ چراکه او آنچه را شنیده بود با وضعیت واقعی پیامبر مقایسه کرد و فهمید که چون محمد بر خوبیهای اخلاقی خو گرفته است، هیچ گاه خداوند او راخوار نخواهد کرد و این توصیف خدیجه در مورد پیامبر که پیوند خویشاوندی را برقرار می‌دارد بیانگر این مطلب است که هر کس چنین کند، آمادگی لازم را دارد که به سایر مردم خیر و خوبی برساند؛ زیرا رفتار انسان با خویشاوندانش آیینه‌ای برای هویدا شدن اخلاق او است. اگر در به دست آوردن و جمع نمودن خویشاوندانش با خوبی کردن به آنها موافق شود، طبیعی است که در به دست آوردن دیگران موفق‌تر خواهد بود.[29]
ام المؤمنین خدیجه رضی الله عنها براساس فطرت و شناخت خود از سنتهای خدا در آفرینش الهی و براساس یقینی که به سرمایه بزرگ اخلاقی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  داشت که هیچ انسانی در زندگی عادی خود و در برخوردبا مردم از چنین سرمایه‌ای برخوردار نیست و همچنین با الهام از سوابق محمد که مورد عنایت خداوند بود و نشان می‌داد که محمد مورد بزرگداشت خداست، ایمان آورد.[30]
خصوصیات ذاتی و درونی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  خدیجه را واداشت تا بلافاصله ایمان بیاورد؛ زیرا او یقین داشت که شوهرش دارای سرشت و خصلتهای نیک کامل است و بهترین و کامل‌ترین خصلتها آن است که موفقیت انسان را تضمین بکند. بنابراین، خدیجه از متصف بودن محمد به آن صفات و ویژگیهای کمال چنین استنباط کرد که او هرگز در معرض خواری قرار نخواهد گرفت؛ چون خداوند او را بر خوبیهای اخلاقی سرشته بود. طوری که در داشتن کمالات و خوبیهای اخلاقی ضرب المثل بود و سابقه نداشت که خداوند یکی از بندگانش را با صفات و اخلاق نیک بیاراید، سپس او را در زندگی خوار و ذلیل بگرداند. پس چگونه با محمد که در اوج صفات کمال است، چنین می‌نماید؟![31]
خدیجه تنها به این اکتفا نکرد؛ بلکه نزد پسر عمویش، عالم بزرگوار ورقه بن نوفل، رفت. ورقه که عالمی نصرانی بود و از تعالیم انجیل آگاهی داشت، منتظر ظهور ایشان بود، سخنان ارزنده‌ای گفت که اثر خوبی در پا برجایی و تقویت قلب پیامبر گذاشت. همچنین ورقه پیامبر را خبر داد که رازدار بزرگ با او سخن گفته است که سفیر میان خدا و پیامبرانش می‌باشد. از اشعار ورقه نیز به این نتیجه می‌رسیم که منتظر مبعث پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بوده است:
 
لججت و کنت فی الذکری لجوجا
لهمٍّ طالما بعث النشیجا
 
و وصف من خدیجه بعد وصف
فقد طال انتظاری یا خدیجا
 
ببطن المکَّتین علی رجائی
حدیثک ان اری منه خروجا
 
بما خبَّرتنا من قول قِسٍّ
من الرهبان اکراه ان یعوجا
 
بان محمدا سیسود فینا
و یخصم من یکون له حجیجا[32]

«نابینا شده‌ام و حافظه‌ام یاری نمی‌دهد. به خاطر اندوهی که از دیرباز اشکها را جاری می‌سازد. خدیجه مکرر توصیف نمود و انتظار من ای خدیجه طولانی شده است. برحسب گفته‌های تو من امیدوارم که در دل شهر مکه ظهور بکند. با توجه به گفته‌های تو و براساس سخن راهبان من امیدوارم که محمد به زودی سرور ما بشود و با کسانی که علیه او قیام می‌کنند، بجنگد.»
بدین صورت ورقه بن نوفل رسالت پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را تصدیق نمود و پیامبر در مورد ورقه گواهی داد که در بهشت است؛ چنانکه از عایشه رضی الله عنها روایت است که پیامبر گفت: «به ورقه ناسزا نگویید، من برای او یک یا دو باغ (در بهشت) دیده‌ام.»[33]
همچنین از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که خدیجه رضی الله عنها از پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مورد ورقه پرسید، فرمود: «در خواب او را دیدم که لباس سفید بر تن داشت، پس چنین می‌پندارم که اگر اهل دوزخ می‌بود، لباس سفید بر تن نمی‌داشت.»
ابویعلی با سند حسن از جابر بن عبدالله روایت نموده است که از پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مورد ورقه بن نوفل پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم که او در بهشت است و لباس ابریشمی بر تن دارد.»[34]
خدیجه نقش بسیار مهمی در زندگی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  ایفا نمود؛ زیرا در جامعه و قومش دارای شخصیت مهمی بود و از نظر مهربانی و بردباری و فرزانگی و قاطعیت و دیگر خوبیهای اخلاقی دارای کفایت بود و حکمت خداوند در مورد ازدواج پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم  و خدیجه این بود که پیامبر الگوی جهانیان و به ویژه سرمشق دعوتگران به سوی خدا بود، پس ازدواج ایشان و خدیجه در واقع الهامی است از جانب خداوند به تمامی حاملان دعوت اسلامی که در این زمینه به داعی بزرگ تأسی بجویند تا اهداف بلندی که آنان برای تحقق آن تلاش می‌نمایند، برایشان محقق شود.[35]
خدیجه، نمونه‌ای زیبا و الگویی والا برای همسران داعیان دین است؛ زیرا داعیان راه خدا با سایر مردانی که از زیر بار دعوت شانه خالی می‌کنند، تفاوت دارند و هیچ گونه شباهتی بین داعیان و دیگران وجود ندارد؛ چراکه او صاحب هدف و رسالت است و از اینکه امت تباه می‌شود و فساد منتشر می‌گردد و قدرت مفسدان فزونی می‌یابد، اندوهگین می‌شود. داعی به خاطر مشکلاتی از قبیل توطئه‌های دشمنان اسلام و ستم گرسنگی و تحقیری که مسلمانان در شرق و غرب به آن گرفتاراند، اندوهگین است و از آواره شدن و شکنجه گردیدن و در تنگنا قرار گرفتن دعوتگران رنج می‌برد. داعی، صاحب پیامی است که واجب است آن را به دیگران برساند و چنین وظیفه و مسئولیتی، فرصت زیادی می‌خواهد که اوقات خواب و استراحت و اوقات همسر و فرزندانش را از او می‌گیرد. این مسئولیت، قربانی کردن مال و وقت و تمام دنیا را می‌طلبد به شرطی که دعوت در راه خدا و برای رضای خدا باشد. دعوتگر به همسری نیاز دارد که فریضة دعوت الی الله و اهمیت آن را درک کند وتمام کارهایی که شوهرش انجام می‌دهد و سختیهایی که متحمل می‌گردد و دشواریهایی که از آن رنج می‌برد را درک نماید و آن گاه با حمایت از او کارش را آسان نماید و او را در آن یاری دهد نه اینکه مانع وخاری بر سر راه شوهرش باشد[36]. زن نیک و پارسا نقش مهمی در موفقیت دعوت دارد و خدیجه(رض) نه تنها راه کمال و ترقی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را نسبت؛ بلکه خود او نیز در تمامی مقاطع مختلف و حتی از اولین لحظه‌های نزول وحی همانند بالی جهت پرواز سریع‌تر پیامبر  صلي الله عليه و سلم  قرار گرفت. بدون تردید زن صالح و نیکوکار که آمادگی پذیرفتن چنین رسالتی را داشته باشد، نقش بزرگی در موفقیت شوهر در رسیدن به اهدافش دارد؛ به ویژه در مسئولیتهایی که مخاطبان اصلی آنها، مردم می‌باشند. دعوت به خداوند بزرگ‌ترین باری است که انسان آن را به دوش می‌کشد، پس اگر داعی راه خدا، موفق شود با همسری نیکوکار و دارای کفایت ازدواج نماید، در رفتار با دیگران نیز موفق خواهد بود.[37]
پس رسول الله زیبا فرموده است که: «الدنیا متاع و خیر متاع الدنیا المرأة الصالحه» «دنیا، متاع و کالایی است و بهترین متاع دنیا، زن صالح و نیکوکار است.»[38]

7- وفاداری پیامبر نسبت به خدیجه رضی الله عنها
پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  نمونه‌ای والا در وفاداری و نیکی کردن با اهل نیکی بود. او نسبت به همسر مخلص خود در زندگی و پس از مرگش نهایت وفادار بود و او را در زندگی به خانه‌ای در بهشت مژده داد وسلام خدا و جبرئیل را به او رسانید. از ابوهریره  رضي الله عنه  روایت است که گفت: «جبرئیل نزد پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  آمد و گفت این خدیجه است پیش تو آمده وظرفی پر از آب و غذا همراه دارد، چون به نزد تو آمد از جانب پروردگارش و از جانب من به او سلام برسان و به خانه‌ای طلایی در بهشت مژده‌اش بده که هیچ سر و صدا و کدورت و رنجی در آن نخواهد بود.»[39]
عایشه وفاداری پیامبر را نسبت به خدیجه پس از مرگ وی چنین بیان می‌دارد: «بر هیچ یک از زنان پیامبر به اندازه خدیجه رشک نمی‌بردم. من او را ندیده بودم، اما پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به کثرت از او یاد می‌کرد و گاهی گوسفندی را می‌کشت و سپس آن را قطعه قطعه می‌نمود و به دوستان خدیجه می‌فرستاد. گاهی به او می‌گفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه وجود نداشته است؟ می‌فرمود: او چنین و چنان بود و من از او فرزند داشتم[40].» و هنگامی که یکی از خواهران خدیجه اجازة ورود نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   خواست، ایشان اظهار شادمانی و سرور نمود؛ چون به یاد خدیجه افتاد. از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت : «هاله بنت خویلد، خواهر خدیجه اجازه خواست نزد پیامبر بیاید. پیامبر اورا از صدایش که شبیه صدای خدیجه بود شناخت و خوشحال شد وگفت خدایا! هاله بنت خویلد است! من از شدت رشک بر خدیجه گفتم: چقدر تو، پیرزنی از پیرزنان قریش را یاد می‌کنی که دندانهایش از پیری افتاده بود ودیر زمانی است که وفات کرده و خداوند زنان بهتری به تو داده است.»[41]
همچنین پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  زنانی را که در زمان خدیجه نزد آنها می‌آمدند، مورد احترام قرار می‌داد و می‌فرمود: حفظ پیمان و روابط از ایمان است.[42]

8- سنت دروغ انگاشتن و تکذیب پیامبران
ورقه گفت: ای کاش من تا زمان دعوت تو نیرومند می‌بودم! کاش تا آن زمان که قومت تو را از وطن بیرون می‌کنند، زنده بودم. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   فرمود: آیا آنان مرا بیرون می‌کنند؟ گفت: بله. هیچ مردی همانند آنچه را که تو آورده‌ای، نیاورده است مگر اینکه همگان با او دشمنی آغاز کرده‌اند. اگر روزگار تو را دریابم، تو را شایسته یاری‌ خواهم کرد[43]. این حدیث بیانگر یکی از سنتها و قوانین ملتها در برخورد با داعیان خدا می‌باشد و آن سنت تکذیب و بیرون راندن است؛ چنانکه خداوند در مورد قوم لوط می‌‌فرماید:
{ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ } (نمل، 56)
«پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: لوط و پیروانش را از شهر و دیار خود بیرون کنید، آنان مردمانی پاکدامن و بیزار از ناپاکیها هستند.»
و آن طور که قوم شعیب گفتند:
{ قَالَ الْمَلأ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ } (الاعراف، 88)
«اشراف و سران متکبر قوم شعیب گفتند: ای شعیب! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آورده‌اند از شهر و آبادی خود بیرون می‌کنیم. مگر اینکه به آئین ما درآئید. شعیب گفت: آیا ما به آئین شما در می‌آئیم. در حالی که دوست نمی‌داریم و نمی‌پسندیم؟!.»
همچنین خداوند متعال می‌فرماید:
{ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (١٣)}(ابراهیم، 13)
«کافران به پیغمبران خود گفتند: یا به آئین ما باز می‌گردید یا اینکه شما را از سرزمین خود بیرون می‌کنیم، پس پروردگارشان به آنان پیام فرستاد که حتماً ستمکاران را نابود می‌کنیم.»

9- فترت وحی
سیره‌نویسان در گذشته و حال از فترت وحی سخن گفته‌اند. حافظ ابن حجر می‌گوید: فترت وحی یعنی به تأخیر افتادن نزول وحی برای مدتی و علت این امر زایل شدن وحشت و هراس درونی ای  بود که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به آن دچار شده بود، لذا فترت وحی به وجود آمد تا به نزول مجدد وحی اشتیاق پیدا نماید[44]. از جابربن عبدالله انصاری روایت است که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مورد فترت وحی گفت: «در حالی که راه می‌رفتم ناگهان صدایی شنیدم. چشمهایم را به بالا دوختم و دیدم فرشته‌ای که در غار حرا نزد من آمده بود، بر کرسیی در میان آسمان و زمین نشسته است، ترسیدم. پس بازگشتم و گفتم: مرا بپوشانید. آن گاه خداوند این آیه‌ها را نازل نمود:
{ يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (١)قُمْ فَأَنْذِرْ (٢)وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ (٣)وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ (٤)وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (٥)} (مدثر، 1 – 5)
«ای جامه بر سر کشیده، برخیز و بترسان و تنها پروردگارت را به بزرگی بستای و جامة خویش را پاکیزه دار و خود را از آلودگیها پاک گردان.»
از آن پس وحی، مرتب نازل می‌شد[45]. صفی الرحمن مبارک فوری می‌گوید: روایت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد که مدت فترت وحی چند روز بیش نبوده است و بعد از بررسی همه جانبه نیز به همین نتیجه می‌رسیم، اما آنچه مشهور است که مدت زمان فترت وحی سه سال یا دو سال و نیم بوده است به هیچ وجه درست نیست. باید دانست که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در دوران فترت، اندوهگین و دچار حیرت و دهشت بود[46] و آنچه برخی از سیره‌نویسان گفته‌اند که او بر فراز قلة کوهها می‌رفت تا خویشتن را به پایین بیندازد و جبرئیل برای او آشکار می‌شد و او را مژده می‌داد که پیامبر و رسول خدا است، حدیث مرسل و ضعیفی است و با عصمت پیامبران تضاد دارد.[47]

زیرنویسها:
[1]- منامات الرسول، عبدالقادر، الشیخ ابراهیم، ص 57.
[2]- الرویا ضوابطها و تفسیرها، هشام احمصی، ص 7.
[3]- ابن ماجه، کتاب تعبیر الرویا، شماره 3899، حسن الاسناد.
[4]- طریق النبوة و الرساله، ص 22.
[5]- محمد رسول الله محمد، صادق عرجون، ج 1، ص 254.
[6]- همان.
[7]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 256.
[8]- محمد رسول الله، محمد صادق عرجون، ج 1، ص 469.
[9]- الاساس فی السنه و فقها – السیرة النبویه، سعید حوی، ج 1، ص 195.
[10]- فقه السیره، غضبان.
[11]- الطریق الی المدینه، محمد عبده.
[12]- المختار من کنوز السنه، ص 19، چاپ دوم، 1978، دارالانصار، القاهره.
[13]- فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3936.
[14]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 260.
[15]- الوحی و تبلیغ الرساله، یحیی الیحیی، ص 34.
[16]- همان، ص 30 - 31.
[17]- السیرة النبویة الصحیحه، عمری، ج 1، ص 129.
[18]- فقه السیرة النبویه، بوطی، ص 64.
[19]- اخرجه الطبرانی، 17906، 17908 – تفسیر قرطبی، ج 8، ص 340.
[20]- حدیث صحیح بشواهده، زاد المعاد، ج 1، ص 79، مؤسسه الرساله.
[21]- همان.
[22]- بخاری، کتاب بدء الوحی، شمارة 2.
[23]- الروی و الاحلام فی النصوص الشرعیه، اسامه عبدالقادر، شمارة 10.
[24]- زادالمعاد فی هدی خیر العباد، ج 1، ص 33 – 34.
[25]- التاریخ الاسلامی مواقف و عبر، حمیدی، ج 1، ص 60.
[26]- البخاری، کتاب بدء الوحی، شمارة 3 - مسلم، کتاب الفضائل، شمارة 2333.
[27]- مسلم، کتاب الفضائل، شمارة 2334.
[28]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 1، ص 61.
[29]- همان، ج 1، ص 64.
[30]- محمد رسول الله محمد، الصادق عرجون، ج 1، ص 307.
[31]- همان، ص 232.
[32]- سیره، ابن هشام، ج 1، ص 194.
[33]- المستدرک، ج 2، ص 609.
[34]- مجمع الزوائد، ج 9، ص 416.
[35]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 1، ص 69.
[36]- وقفات تربویه من السیره النبویه، البلالی، ص 40.
[37]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 1، ص 68.
[38]- مسلم، شمارة 1467، ص 1090، کتاب الرضاع.
[39]- مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ص 1887، شمارة 2432.
[40]- البخاری، کتاب مناقب الانصار، ج 7، ص 132.
[41]- مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ص 1889، شمارة 2437.
[42]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 1، ص 71.
[43]- البخاری، کتاب الوحی - مسلم، ج 2، ص 197 – 204.
[44]- فتح الباری، ج 1 ، ص 36.
[45]- البخاری، بدء الوحی، شمارة 4.
[46]- الرحیق المختوم، ص 79 – 80.
[47]- الروض الانف، سهیلی، ج 2، ص 433 – 434.
 
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.

0 نظرات:

ارسال یک نظر