پولس (شاول) در افغانستان


نگاهي به فعاليت نصراني ها در افغانستان
 پولس (شاول) در افغانستان

پولس يا شاول، در افغانستان عنواني جذابي است که خواننده را جلب ميدارد تا موضوع را به خوانش بگيرد گويا انسان امريکايي باشد که خاطراتش را در کتابچه درج کرده است.

اما در حالي که معناي عنوان نه آن است که شايد برخي ها گمان نمايند پولس يا شاول همان انساني است که انقلابي را در دين مسيح عليه السلام آورد واين دين سماوي را به دين آگنده از ترهات و سفسطه ها مبدل ساخت و چندي نگذشت که اين ديانت ساخته پولس جانشين دين اصيل مسيح عليه السلام گرديد ونشست نيقيقه به رهبري قسطنطين مهر صحه بر ترهات پولس نهاد و از آن روز تا امروز دين اصيل وحقيقي مسيح عليه السلام در هاله از رهنمود هاي پولس واتباعش پوشانيده شد.

پولس که نخست يهودي بود همان نقشي را بازي کرد که خلفش عبدالله بن سبا مي خواست در اسلام همان نقش تخريبي را بازي نمايد پولس که خود يکي از دشمنان سوگند خورده دين حقيقي مسيح عليه السلام بود و با همکاري رومي ها در فلسطين به پيگرد اتباع مسيح عليه السلام مي پرداخت به يکبارگي لباس يهوديت را کنار مي گذارد وجامه ديگري به تن مي نمايد وحکايتي را مي بافد که گويا مسيح عليه السلام از داخل يا وراي ابري باوي صحبت مي کند ووي را از گمراهي نجات مي بخشد تا بتواند که نظريات پوچ وهرزه اش را در اتباعش غرس نمايد زيرا وي ديگر شاگرد مسيح عليه السلام است و از وي رهنمود ها را دريافت مي کند.

ديانت امروزي که آن را برخي مسيحيت مي نامند در حقيقت همان ديانت پولس است که نبايد اسم مسيحيت را بر آن اطلاق نمايم اين شرعا جواز ندارد اين ها نصراني ها اند اسمي را که قران برگزيده است ونبايد از آن عدول کرد .

نصرانيت در افغانستان سابقه ندارد با اينکه آنانيکه از وراي بحار مي نويسند مدعي اند که گويا آثاري را مي توان يافت که نشاندهنده اين حقيقت است اما همين ها هم اين اثار را حکايت مي نامند پس نصرانيت در افغانستان سابقه ندارد بلکه نصرانيت در همه اين منطقه سابقه تاريخي ندارد کشتي پولس با تاسيس شرکت هند غربي در منطقه لنگر مي اندازد شرکتي که در حقيقت پايه گذار استخراب انگليسي در شبه قاره هند و افغانستان بود انگليس ها توانستند برخي را از ديانت هندويزم به نصرانيت بکشانند البته همان قشر را که در هندوستان براساس رهنمود هاي ديني شان بايد محروم باشند که امروز در پاکستان مي توان بقاياي شان را در هر جاي سراغ کرد اما در افغانستان نتوانستند فردي را نيز به نصرانيت بکشانند در حالي که اين روند در افريقيا به شدت ادامه داشت وتوانستند قشري را به ديانت پولس بکشانند البته با استفاده از فقر و تخلف و عقب ماندگي جامعه در همه عرصه ها .

افغانستان براي اولين بار در زمان رژيم شاهي ظاهرشاه مورد هجوم اين ديانت قرار گرفت که نمونه بارز آن ايجاد شفاخانه (بيمارستان ) نور در شهر کابل بود اين بيمارستان در حقيقت دريچه به سوي نصرانيت در افغانستان بود و نور يا بينايي در حقيقت گرفته شده از معجزه مسيح عليه السلام است که کور مادر زاد را به اذن الله بينا مي ساخت اين ها بنابراين حقيقت دست به ايجاد اين بيمارستان ها در کشور ها زدند که از آن جمله افغانستان بود اما در آن هنگام کمتر کسي متوجه اين يورش فرهنگي ميشد موج الحاد که از شوروي سابق مي وزيد مردم را در چنبره اش گرفته بود فساد اخلاقي در کابل به اوجش رسيده بود کلپ هاي شبانه مانند شهر غلغله در شهر کابل نمونه اين از هم گسيختگي اخلاقي بود در اين حال نهضت اسلامي که از متن پوهنتون کابل قامت افراشت دژي گرديد که عليه همه دسيسه ها مانند کوهي ايستاد.

اما پولس در لابلاي خدمات اين بيمارستان گاهي پديدار مي شد در هنگاميکه اصطدام نهضت اسلامي با ديگر نيروهاي فکري به ويژه مارکسيستها به اوجش رسيد رژيم شاهي خواست که نقاب اسلامي را بر رخش بگذارد و چهره کريه اش را در وراي آن بپوشاند يک فارغ تحصيل ازهري را که موسي شفيق نام داشت و جوان نيز بود نخست وزير مي گرداند تا از يکسو بتواند نهضت اسلامي را مهار ساخته باشد واز سوي ديگر نظام را اسلامي جلوه بدهد اين حقيقتي است که اصلا برخي از آن آگاهي ندارند در حالي که موسي شفيق مانند خيلي ازهري ها، ملتزم به اسلام نبود بلکه نخست وزيريش نشاندهنده ي اين حقيقت است مهندس حبيب الرحمن رحمه الله که از موسسين نهضت اسلامي بود ودر سال1354 شمسي که در زندان به شهادت مي رسد در سخنراني در کابل ماهيت اصلي موسي شفيق را فاش ساخت .

دراين هنگام برخي از سفارت هاي غربي در افغانستان کليسايي را بنا کردند اين نخست وزير ازهري از افتتاح اين کليسا جلو گيري مي نمايد اين رژيم شاهي با اين اقدام مي خواست که به عمرش بي افزايد چون خشم توده هاي مردمي در آن هنگام رژيم را محاصره ساخته بود اما اين اقدام نتوانست که ماهيت کفري رژيم شاهي را بپوشاند.

اين يک اقدام اشکار نصرانيت بود که قرباني آگاهانه عملکرد رژيم شاهي شد اما اين اقدام نتوانست رژيم شاهي را نجات بخشد وديري نپايد که رژيم شاهي فروپاشيد ورژيم جمهوري به رهبري فردي از خانواده شاهي عرض اندام مي نمايد.

پولس تنها همان لانه را داشت وزهرش را مي پاشيد تا اينکه کودتاي مارکسيستها به رژيم جمهوري خاتمه مي دهد و مردم دسته دسته به خارج از مرزهاي افغانستان به ويژه پاکستان هجرت مي نمايند در اين هنگام که از يکسو مردم افغانستان در جهاد عليه اتحاد شوروي سابق سلاح برداشته بودند موسسات غربي تنصيري نيز مساعي شباروزي شان را آغاز نمودند واين فعاليت ها تا امروز ادامه دارند راديوي را که از هند نشر مي شد به زبان هاي رسمي بلکه محلي، واسمش را راديو زندگي گذاشتند ومجله اي را به نام گندم به نشر مي سپردند.

اين مجله در آواني به نشر مي رسيد که ساحه فرهنگي از نشريات اسلامي در حالي خالي شدن بود همچنان آنچه اين نشريه نصراني را متميز ساخته بود استفاده از ورقي بود که اصلا در آن زمان ناممکن بود که نشريه افغاني را دريابي که از چنين ورق قيمتي استفاده برده باشد .

اين مجله در ظاهر يک نشريه ادبي بود اما با اندک تامل خواننده به ويژه کسي که از فرهنگ اسلامي سيراب شده بود ويا اندکي از عقايد نصرانيت مي دانست مي نگريست که اداره کنند گان اين مجله به چه دقتي نصوصي از انجيل را اختيار کرده اند و بدون اينکه از نشاني آن چيزي بنويسند آن را در مجله قسمي جا داده اند که گويا پندي ويا اندرزي باشد اما در حقيقت همان نصوص نصرانيت بود.

جالب اينکه در آن زمان هيچ نشريه ي را نمي توانيستي بيابي که با بسمله آغاز نشده باشد اما اين مجله بدون بسمله آغاز مي شد.

دوره هاي آموزشي زبان انگليسي مراکز عمده اتباع پولس در ديار هجرت بودند بلکه در اسلام آباد يکي از مراکز آموزش زبان انگليسي که به نام کورس کانادايي شهرت داشت يکي ازمراکز اساسي پخش نصرانيت بود چناچه استاتيد آن همه به زبان فارسي يا پشتو اگاهي کامل داشتند. ووقتا فوقتا شاگردان را در کليسا دعوت مي کردند و فلم هاي را به نمايش مي گذاشتند که همه فراخواني به نصرانيت بود.

کلنيک هاي وابسته به صليب سرخ وديگر موسسات غربي مراکز ديگر نشر اين ديانت بودند.

اما با اين همه مساعي نتوانستند بستره ي را تهيه کنند تا از آن رهسپار گردند زيرا:

1- داعيه جهاد آن قدر قوي بود که اين دعوت ها را در مغاره ها پنهان کرده بود.

2- توجه جدي به فراگيري اسلام در ديار هجرت يک عامل ديگري بود که اين دعوت ها را بي ارزش مي ساخت.

3- اقتدار برخي از تنظيم هاي اسلامي در ديار هجرت فعاليت هاي علني مخربين را در نطفه خنثي ميکرد.

4- خدمات برخي از شخصيات اسلامي مانند عبدالله عزام رحمه الله که خطر اين خفاشان بي ضمير را درک مي کرد وبنابراين معاهدي را تاسيس کرد که بتواند نسلي را بيرون نمايد که با سلاح فرهنگ اسلامي مجهز باشد و عليه اين توطيه ها توان مبارزه را داشته باشد در اين راستا ميتوان از کتابهاي نام برد که آن را تحت عنوان کتاب مجاهد مکتب الخدمات به زبان هاي فارسي و پشتو به چاپ مي رسانيد.

اين اسباب عمده بودند که از فعاليت علني نصرانيت جلوگيري مي کردند.

با فروپاشي نظام مارکسيستي در کابل موجي از فرار از نبرد ها در کابل اغاز شد که پاکستان کشوري بود که اين فراريان نبرد را استقبال مي کرد اما با تفاوت هاي با هجرت قبلي . بلکه اين روند در سال هاي اخير عمر رژيم کابل اغاز گرديده بود کساني که به پاکستان مي آمدند آن ها با مهاجران اوايل کلا تفاوت داشتند.

اين بار نسلي به پاکستان ريخت که اکثرا با اسلام حقيقي شناخت نداشتند برخي همان همکاران رژيم مارکسيستي بودند که به هر قيمتي که ميشد مي خواستند شعار هاي شان را زير پا نمايند وبه کشورهاي امپرياليستي پناه ببرند در اين قشر از فراريان اتباع پولس گمشده شان را پيدا کردند برخي از اين ها نصراني شدند تا شود اين را گذرگاهي بسازند تا به اروپا وامريکا سفرنمايند.

نبرد هاي خونين در کابل دروازه ها را به سوي اتباع پولس در افغانستان گشودند گاهي به اسم کمک به بيوه ها وگاهي به اسم کمک به يتيم ها مردم را مي خواستند در دام تزويز شان بياندازند تا اينکه حرکت طالبان در افغانستان حاکم گرديد و از نفوذ روز افزون موسسات غربي کاستند موسسه (شلتر ناو) الماني از موسساتي بود که با پشتاره اش به چنگ طالبان افتاد اين موسسه يک موسسه تنصيري است که در اين راستا در مکاتب وديگر ارگان ها فعاليت دارد اما بعد از اشغال افغانستان اين موسسه مجددا فعاليت را آغاز نمود

امريکايها که ميدانند که مردم افغانستان حساسيت شديدي در برابر اين ديانت دارند اما با توسل به وسايل ديگري زمينه را مساعد مي سازند مثلا اعلان علني عبدالرحمن که گفت وي نصراني شده است و يا استهزا به احکام شرعي از گذرگاه برخي از عالم نماها، همه وهمه بخاطر اين است که داشته هاي عقيدوي مردم را تکان بدهند.

اما حرف جالب اين است که آن عده ي که نصراني شده اند اکثر کساني اند که رافضي بوده اند ودر خانواده هاي رافضي بزرگ شده اند.

سالها قبل هنگامي که جزوه اي را که نويسنده شهير وتوانا مصر محب الدين الخطيب در مورد رافضيها نوشته بود به يادآوردم در آن يک فصلي را به عنوان (از تشيع به الحاد) گنجانيده بود و تحت اين عنوان نوشته بود که حزب توده مارکسيستي ايران دو مليون عضو دارد واين نشاندهنده اين است که مردم از اين ديانت رافضي به ستوه آمده اند و الحاد را برآن ترجيح ميدهند.

امروز مصداق اين سخن را در افغانستان مي يابيم و ديگر اينکه برخي از کساني که نصراني شده اند در ايران زندگي کرده اند واين نشاندهنده ماهيت اصلي رژيم ايران است که شعارش اسلام است اما اسلامي که آن را مجلسي و اشباهش معرفي ميدارند وبدون شک که اين نوع اسلامي که در بحار الانوار مي توان آن را يافت در حقيقت انسان غافل را به راههاي ديگري از گمراهي مي کشاند.



به نقل از سنی نیوز
جمعه 6 نوامبر 2009 - 15 آبان 1388





 

0 نظرات:

ارسال یک نظر