يوسف اسلام، سفر به اسلام



ترجمه و ویرایش: ابوعامرhttp://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRIHhr1qzY7CG69gqlu9UMehtEIVlDAGGWvCUsfpKy85DAlIm4&t=1&usg=__9iVZMtAQt8bhMv-ZmtETo5-Tp4E=
تابستان 1975
صحنه وحشتناكي بود…
استيون جورجيوي 18 ساله در حال شنا در درياست. ناگهان جريان ابي شديدي او را در بر مي گيرد. ‌احساس ضعف عجيبي به او دست مي دهد، تعادلش را از دست مي دهد و مرگ را در چند قدمي خود مي بيند. كسي در آن نزديكي نيست تا به او كمك كند… فريادهايش بي نتيجه مي ماند…
درست در لحظه اي كه خود را غرق شده مي بيند بلند فرياد مي زند: خدايا… اگر مرا نجات دهي كاري برايت انجام خواهم داد!
“كت استيونز” آن روزها در اوج جواني به عنوان پادشاه موسيقي راك اند رول در بريطانيا شناخته مي شد. خداوند فرياد كمك او را استجابت كرد و او را نجات داد و او هم به عهدي كه با خداوند در ميان گذاشته بود عمل كرد. …

سفر در جستجوي يقين

استيون جورجيو در 21 ژولاي 1947 در لندن در خانه اي مسيحي متعدد المذاهب به دنيا آمد. پدرش يوناني ارتدوكس بود اما مادرش سوئدي و كاتوليك؛ در حالي كه در انگلستان و طبق تعليمات كليساي پروتستان و در جامعه اي پروتستان زندگي مي كردند. مادرش او را به مدرسه اي مذهبي فرستاد تا استيونز ياد بگيرد “انسان اگر كارش را با دقت انجام دهد ممكن است به خدايي دست يابد” و او را تشويق كرد تا خوانندگي را فراگيرد. اين روحيه باعث شد تا قبل از سن بيست سالگي 8 كاست موسيقي منتشر كند و يكي از ترانه هايش در ليست ده ترانه برتر آن روز بريطانيا قرار بگيرد. پس از آن نامش را به “كت استيونز” تغيير داد و اين نامي بود كه با آن به شهرت رسيد و باعث شد در آسمان اروپا بدرخشد آن هم قبل از اينكه به 22 سالگي برسد!
اما پس از بيست و دو سالگي دچار بيماري سل شد كه باعث گرديد يك سال در بيمارستان و به دور از هياهو به مطالعه كتب فلسفه و تصوف شرقي بپردازد. در اين حين آرزو كرد كاش مي توانست راه رسيدن به يقين روحي را بيابد؛ او مي دانست علي رغم موفقيت هاي بزرگي كه بدانها دست يافته بود باز زندگي اش داراي بخش مجهول ناتمامي است. تصميم گرفت دوباره به موسيقي بازگردد اما اينبار با مفاهيم جديدي كه در اثناي بيماري به آنها دست يافته بود.
و واقعا هم توانست به فكر خود جامه عمل بپوشاند و ترانه “راه شناخت خدا” و “شايد امشب بميرم” به موفقيت خيره كننده اي دست يافت. بعد به مذهب بودا روي آورد با اين گمان كه سعادت در اين است كه از فردا باخبر شوي تا از بديهايش در امان بماني و اينچنين داراي عقايد قدري شد و به ستارگان و طالع خواني روي آورد. اما اين هم به طول نيانجاميد و به كمونيسم روي آورد زيرا گمان مي كرد خوشبختي در اين است كه تمام ثروتها ميان همه به تساوي تقسيم شوند اما بعدها دانست اين با فطرت سازگار نيست و از آن دست كشيد. پس از تمام اينها و پس از مايوس شدن از يافتن يقين واقعي رو به مواد مخدر و مشروبات الكي آورد تا اين سلسله زجر آور تفكر و حيرت را فراموش كند.
اما باز هم به تعاليم كليسا بازگشت. بر اساس اين تعاليم او مي دانست خدايي وجود دارد اما بايد براي رسيدن به او از واسطه استفاده كرد و اين باعث شد تا او موسيقي را به عنوان دين برگزيند و افكار و اعتقاداتش را در آن قالب عرضه كند.

اسلام

پس از نجات از غرق و يك سال بيماري سل و آن سفر فكري، برادرش از سفر بيت المقدس بازگشت و براي استيونز يك نسخه ترجمه شده از قرآن را هديه آورد. او در خاطراتش آن لحظه را اينگونه بيان مي كند:
“قرآن را باز كردم… ديدم با بسم الله شروع شده. جلد آن را نگاه كردم اما نام مولف بر آن نوشته نشده بود. سعي كردم كوچكترين اشتباه در آن بيابم اما نيافتم بلكه برعكس در كمال يكپارچگي و انسجام… و با اسلام آشنا شدم”
اينبار تصميم گرفت به بيت المقدس سفر كند… با ورود به مسجد الاقصي احساس آرامش كرد. در بازگشت به لندن با يك دختر مسلمان ديدار كرد و به او گفت دوست دارد اسلام آوردن خود را اعلام كند. آن دختر او را به مركز فرهنگي اسلامي در لندن راهنمايي كرد. آنجا او شهادتين را بر زبان آورد و اسلام آورد.

يوسف اسلام

بعد از اسلام آوردن يوسف اسلام از موسيقي غربي كناره گرفت و بهتر ديد از موهبتي كه خداوند در اختيار او قرار داده در خدمت دعوت استفاده ببرد و شروع به انتشار سرودهايي نمود كه خود سروده بود او همچنين براي برخوردار نمودن سروده هايش از روح اسلامي از جملات عربي نيز استفاده مي كند. از سال 1993 تا كنون او در مجموع ده آلبوم منتشر نموده …
از آن پس يوسف اسلام به مشهورترين دعوتگر اسلام در غرب تبديل شد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر