مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري
برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي
زمزمههاي بدرود
همينکه روند طولاني و پرفراز و نشيب دعوت و جهاد به پايان خود نزديک شد، و اسلام بر اوضاع چيره گرديد، آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگي اين جهاني، اندک اندک در برخوردهاي پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- و گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آنحضرت مشهود گرديد.
نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- در ماه رمضان سال دهم هجرت، بيست روز در مسجدالحرام معتکف گرديدند، در حاليکه پيش از آن بيش از ده شب اعتکاف نميکردند. جبرئيل نيز قرآن را دوبار با آن حضرت دوره کرد. در حجهالوداع فرمودند: من نميدانم، شايد ديگر سالهاي آينده شما را در اين موقف نبينم!؟ در کنار جمرة عقَبه نيز فرمودند: مناسک حجّ را از من فراگيريد که شايد ديگر سالهاي آينده حج نگزارم!؟ سورة نصر نيز، در روز مياني ايام تشريق بر آنحضرت نازل شد، و ايشان دريافتند که وقت وداع فرا رسيده است، و خبر وفاتشان به اين ترتيب به ايشان داده شده است.
در اوائل ماه صفر سال يازدهم هجرت، نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- آهنگ دامنههاي کوه احد کردند، و بر شهداي احد نماز گزاردند، و چنان بود که گويي ميخواهند هم با زندگان و هم با مردگان وداع کرده باشند. آنگاه، بازگشتند و بر منبر فراز آمدند و گفتند:
(إني فرط لکم وأنا شهيد عليکم، وإني والله لأنظر إلى حوضي الآن، وإني أعطيت مفاتيح خزائن الأرض- أو:مفاتيح الارض- وإني والله ما أخاف عليکم أن تشرکوا بعدي، ولکني أخاف عليکم الدنيا أن تنافسوا فيها) [1].
«من پيشقراول شما هستم، و من بر شما گواه خواهم بود، و من بخدا اينک دارم حوض خودم را مينگرم؛ و نيز کليدهاي همه گنجينههاي جهان- يا: همه کليدهاي جهان- را به من دادهاند، و من بخدا بر شما نميترسم که پس از من شرک بورزيد، بلکه بر شما ميترسم از اينکه در ارتباط با اين دفينهها و گنجينههاي دنيا به رقابت بپردازيد!؟»
شبي، نيمه شب به قبرستان بقيع رفتند و براي اهل قبور طلب مغفرت کردند، و گفتند:
(السلام عليکم يا أهل المقابر، ليهن لکم ما أصبحتم فيه بما أصبح الناس فيه. أقبلت الفتن کقطع الليل المظلم، يتبع آخرها أولها والآخرة شر من الأولى).
«سلام بر شما اي اهالي گورستان؛ براي شما گوارا باد وضعيتي که در آن هستيد در مقايسه با وضعيتي که مردم به آن دچار شدهاند! فتنهها و آشوبها همانند پارههاي شب تار روي آوردهاند، آخر آن در پي اول آن ميآيد و آن بعدي که ميآيد از آن قبلي بدتر است!؟»
آنگاه، به آنان مژده دادند که (إنّا بکم لا حقون) ما نيز به شما خواهيم پيوست!
بيماري پيامبرروز دوشنبه بيستوهشتم يا بيستونهم ماه صفر سال يازدهم هجرت، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- در قبرستان بقيع جنازهاي را تشييع کردند. وقتي بازگشتند، در بين راه سردردي شديد عارض ايشان گرديد، و دماي بدنشان بيش از اندازه بالا رفت، تا جايي که حرارت بدن ايشان از روي پارچهاي که بر سر آنحضرت بسته بودند محسوس ميگرديد.
مدّت يازده روز نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- در حال بيماري با مردم نماز گزاردند. طول زمان بيماري رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- جمعاً سيزده يا چهارده روز بود.
همينکه روند طولاني و پرفراز و نشيب دعوت و جهاد به پايان خود نزديک شد، و اسلام بر اوضاع چيره گرديد، آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگي اين جهاني، اندک اندک در برخوردهاي پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- و گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آنحضرت مشهود گرديد.
نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- در ماه رمضان سال دهم هجرت، بيست روز در مسجدالحرام معتکف گرديدند، در حاليکه پيش از آن بيش از ده شب اعتکاف نميکردند. جبرئيل نيز قرآن را دوبار با آن حضرت دوره کرد. در حجهالوداع فرمودند: من نميدانم، شايد ديگر سالهاي آينده شما را در اين موقف نبينم!؟ در کنار جمرة عقَبه نيز فرمودند: مناسک حجّ را از من فراگيريد که شايد ديگر سالهاي آينده حج نگزارم!؟ سورة نصر نيز، در روز مياني ايام تشريق بر آنحضرت نازل شد، و ايشان دريافتند که وقت وداع فرا رسيده است، و خبر وفاتشان به اين ترتيب به ايشان داده شده است.
در اوائل ماه صفر سال يازدهم هجرت، نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- آهنگ دامنههاي کوه احد کردند، و بر شهداي احد نماز گزاردند، و چنان بود که گويي ميخواهند هم با زندگان و هم با مردگان وداع کرده باشند. آنگاه، بازگشتند و بر منبر فراز آمدند و گفتند:
(إني فرط لکم وأنا شهيد عليکم، وإني والله لأنظر إلى حوضي الآن، وإني أعطيت مفاتيح خزائن الأرض- أو:مفاتيح الارض- وإني والله ما أخاف عليکم أن تشرکوا بعدي، ولکني أخاف عليکم الدنيا أن تنافسوا فيها) [1].
«من پيشقراول شما هستم، و من بر شما گواه خواهم بود، و من بخدا اينک دارم حوض خودم را مينگرم؛ و نيز کليدهاي همه گنجينههاي جهان- يا: همه کليدهاي جهان- را به من دادهاند، و من بخدا بر شما نميترسم که پس از من شرک بورزيد، بلکه بر شما ميترسم از اينکه در ارتباط با اين دفينهها و گنجينههاي دنيا به رقابت بپردازيد!؟»
شبي، نيمه شب به قبرستان بقيع رفتند و براي اهل قبور طلب مغفرت کردند، و گفتند:
(السلام عليکم يا أهل المقابر، ليهن لکم ما أصبحتم فيه بما أصبح الناس فيه. أقبلت الفتن کقطع الليل المظلم، يتبع آخرها أولها والآخرة شر من الأولى).
«سلام بر شما اي اهالي گورستان؛ براي شما گوارا باد وضعيتي که در آن هستيد در مقايسه با وضعيتي که مردم به آن دچار شدهاند! فتنهها و آشوبها همانند پارههاي شب تار روي آوردهاند، آخر آن در پي اول آن ميآيد و آن بعدي که ميآيد از آن قبلي بدتر است!؟»
آنگاه، به آنان مژده دادند که (إنّا بکم لا حقون) ما نيز به شما خواهيم پيوست!
بيماري پيامبرروز دوشنبه بيستوهشتم يا بيستونهم ماه صفر سال يازدهم هجرت، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- در قبرستان بقيع جنازهاي را تشييع کردند. وقتي بازگشتند، در بين راه سردردي شديد عارض ايشان گرديد، و دماي بدنشان بيش از اندازه بالا رفت، تا جايي که حرارت بدن ايشان از روي پارچهاي که بر سر آنحضرت بسته بودند محسوس ميگرديد.
مدّت يازده روز نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- در حال بيماري با مردم نماز گزاردند. طول زمان بيماري رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- جمعاً سيزده يا چهارده روز بود.
هفتهء آخر
وقتي که بيماري رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- شدت يافت، پياپي از همسرانشان ميپرسيدند:
(أين أنا غداً؟ أين أنا غداً؟)
«فردا من کجايم؟ فردا من کجايم؟)
همسران آنحضرت منظورشان را دريافتند، و به ايشان اجازه دادند که هرجا که ميخواهند باشند. آنحضرت را فضلبن عباس و عليبن ابيطالب در ميان گرفتند و به اتاق عايشه بردند. پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- سرشان را بسته بودند، و پاهايشان روي زمين کشيده ميشد. به هر حال، به اتاق عايشه رفتند، و آخرين هفتة زندگاني اين جهاني خودشان را نزد وي گذرانيدند.
عايشه پيوسته معوّذات و ادعيهاي را که از رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- فراگرفته و از بر کرده بود، ميخواند و بر سر و روي آنحضرت ميدميد، و به قصد تبرُّک و شفا دست خود آنحضرت را ميگرفت و بر اعضاء و اندام ايشان ميماليد.
پنج روز مانده به آخر
روز چهارشنبه، پنج روز مانده به وفات حضرت رسولاکرم -صلى الله عليه وسلم- ، دماي بدن ايشان فوقالعاده بالا کشيد، و درد آنحضرت را بيتاب گردانيد و ايشان از هوش رفتند. در آن حال، گفتند:
(أهريقوا عليّ سبع قرب من آبار شتى، حتى أخرج إلى الناس فأعهد إليهم).
«هفت مشک آب از چند چاه مختلف بر سر من بريزيد، تا از خانه بيرون شوم، و نزد مردم بروم، و با آنان وداع کنم!؟»
آنحضرت را در طشتي نشانيدند، و آنقدر آب بر سر ايشان ريختند که ايشان فرمودند: (حَسبُکُم حسبکم)، بس است؛ بس است!
نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- پس از اين معالجه احساس آرامش کردند، و وارد مسجد شدند. ملحفهاي را بر روي شانة خويش انداخته بودند، و سرشان را با پارچهاي خاکستري رنگ و تيره که به سياهي ميزد، بسته بودند. براي آخرين بار، بر منبر جلوس فرمودند، و حمد و ثناي خداوند به جاي آوردند، و گفتند: (أيها الناس، إليَّ) هان اي مردمان، نزد من آييد! همه شتابان بسوي آن حضرت آمدند. نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- ضمن سخنان ديگري که با مردم داشتند، فرمودند:
(لعنة الله على اليهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد).
«لعنت خدا بر يهوديان و نصاري، آرامگاههاي پيامبرانشان را مسجد گردانيدند!»
به روايت ديگر، فرمودند:
(قاتل الله اليهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد) [2].
«خدا بکشد يهوديان ونصارا را که...»
و نيز فرمودند:
(لا تتخذوا قبري وثنا يعبد) [3].
«آرامگاه مرا به صورت بتکدهاي که عبادتگاه مردم گردد درنياوريد!»
آنگاه، خودشان را در معرض قصاص قرار دادند، و فرمودند:
(من کنت جلدت له ظهراً فهذا ظهري فليستقد منه، ومن کنت شتمت له عرضا فهذا عرضي فليستقد منه).
«هرکس که گردهاش را تازيانه زده باشم؛ اين گرده من، بيايد قصاص کند! هرکس که آبرويش را با ناسزا و دشنام ريختهام، اين آبروي من، بيايد قصاص کند!»
سپس از منبر پايين آمدند و نماز ظهر را گزاردند. آنگاه بر فراز منبر بازگشتند، و همان سخنان پيشين را دربارة دشمني و کينهتوزي و جز آن تکرار کردند.
مردي اظهار کرد: من نزد شما سه درهم دارم! فرمودند: (أعطه يا فضل) اي فضل، به او بده!
آنگاه راجع به انصار سفارش کردند و گفتند:
(أوصيکم بالأنصار، فإنهم کرشي وعيبتي، وقد قضوا الذي عليهم وبقيالذي لهم؛ فاقبلوا محسنهم وتجاوزوا عن مسيئهم).
«شما را در مورد انصار سفارش ميکنم، که ايشان پارههاي تن من و وابستگان مناند؛ آنچه را که بر عهده داشتهاند ادا کردهاند و انجام دادهاند، و آنچه بايد براي ايشان انجام بدهيم، برجاي مانده است. بنابراين، از نيکوکارانشان نيکيهايشان را بپذيريد، و از بدکارانشان درگذريد!»
به روايت ديگر، فرمودند:
(إن الناس يکثرون وتقل الانصار حتى يکونوا کالملح في الطعام؛ فمن ولي منکم أمراً يضر فيه أحداً و ينفعه فليقبل من محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم)[4].
«شمار مردم رو به افزايش ميگذارد، و انصار رو به کاهش ميگذارند تا همانند نمک در غذا شوند؛ بنابراين، هر يک از شما که مصدر کاري شديد و توانستيد به ديگران زيان برسانيد يا نفع برسانيد، نيکوکاران انصار را، کارهاي نيکشان را بپذيرند، و بدکاران ايشان را، از کردارهاي بدشان درگذريد!»
آنگاه فرمودند:
(إن عبداً خيَّره الله بين أن يؤتيه من زهرة الدنيا ما شاء وبين ما عنده فاختار ما عنده).
«بندهاي را، خداوند مخير گردانيده است ميان آنکه از ساز و برگ دنيا هرچه ميخواهد به او بدهد، يا اينکه اکتفا کند به آنچه نزد خدا است؛ و آن بنده، آنچه را که نزد خدا است انتخاب کرده است!؟»
ابوسعيد خدري گويد: با شنيدن اين سخن پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- ابوبکر گريست و گفت: پدران و مادران ما فداي شما! از اين کار ابوبکر به شگفت آمديم. مردم گفتند: اين پيرمرد را بنگريد! رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- دربارة يک بندهاي از بندگان خدا صحبت ميکنند که خداوند او را مخير گردانيده است ميان ساز و برگ دنيا که به او بدهد، يا اجر و پاداشي که نزد خداوند داشته باشد، ابوبکر فکر ميکند که رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- دربارة خودشان صحبت ميکنند و ميگويد: پدران و مادران ما فداي شما!؟،اما، بعداً متوجه شديم که آن بندهاي را که رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- دربارة او صحبت ميکردند، خود آنحضرت بود، و ابوبکر از همة ما بهتر دانسته و فهميده بود!؟ [5] آنگاه، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- فرمودند:
(إن من أمن الناس عليَّ في صحبته وماله أبوبکر، ولو کنت متخذاً خليلاً غير ربي لاتخذت أبابکر خليلا، ولکن إخوة الاسلام ومودته. لا يبقين في المسجد باب إلاَّ سد إلاَّ باب أبيبکر) [6].
«يکي از جمله کساني که بيش از همه بر من منت دارد، هم از جهت مصاحبت و رفاقت، و هم از جهت بخشش و سخاوت، ابوبکر است، و اگر بنا داشتم که جز با خداي خودم رفاقت کنم، ابوبکر را رفيق خودم ميگرفتم، بنابراين، رابطه برادري و صميميت اسلام ميان ما استوار است. در مسجد هيچ دري باقي نماند که بسته نشود، بجز در خانه ابوبکر».
چهار روز به پايان
روز پنجشنبه، چهار روز مانده به پايان عمر شريف پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- ، آنحضرت- در حالي که به شدت از بيماري رنج ميبردند فرمودند:
(هلموا أکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده).
«بياييد براي شما دستخطي بنويسم که ديگر با وجود آن گمراه نشويد!»
در اتاقي که رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- بستري بودند چند تن از اصحاب آنحضرت از جمله عمر حضور داشتند. عمر گفت: درد و رنج بيماري بر آنحضرت مستولي گرديده است؛ شما قرآن داريد؛ کتاب خدا شما را بس است! حاضران در اطراف بستر رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- با يکديگر اختلافنظر پيدا کردند و کارشان به کشمکش کشيد. بعضي ميگفتند: وسايل نوشتن را بياوريد تا رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- براي شما دستخط موردنظرشان را بنويسند! بعضي ديگر نيز همان را که عمر گفته بود ميگفتند. وقتي درگيري و اختلافشان بالا گرفت، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- فرمودند: (قوموا عنّي) از کنار بستر من برخيزيد! [7]
در اين روز، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- سه وصيت فرمودند. وصيت فرمودند که يهود و نصارا و مشرکان را از عربستان اخراج کنند. همچنين وصيت فرمودند که پس از رحلت آنحضرت همانگونه که ايشان به وفدهاي ديدارکننده جايزه و هديه ميدادند، جوايز و هدايايي بدهند. سوّمين مورد را راوي فراموش کرده است. شايد مورد سوّم عبارت بوده است از سفارش تمسّک به کتاب و سنّت، يا اعزام لشکر اُسامه؛ يا عبارت بوده است از اينکه فرموده باشند: (الصلاه وما ملکت ايمانکم) نماز را پاس بداريد، و بردگانتان را مراقبت باشيد!
نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- اين روز پنجشنبة واپسين را نيز که چهار روز به آخر عمر آنحضرت باقي مانده بود، با آن شدّت بيماري که از آن رنج ميبردند، تمامي نمازها را با مردم به جماعت ميگزاردند؛ چنانکه در اين روز، نماز مغرب با مردم گزاردند و در آن نماز سورة مُرسلات را قرائت کردند [8].
به هنگام نماز عشا، بيماري آنحضرت سنگينتر شد، به گونهاي که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسولخدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدري آب براي من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپي اتفاق افتاد. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهاي آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد[9]. ابوبکر در حيات پيغمبراکرم -صلى الله عليه وسلم- جمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز و عشاي روز پنجشنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانهروز فيمابين آندو [10].
عايشه سه يا چهار مرتبه نزدرسولخدا -صلى الله عليه وسلم- رفت و آمد کرد تا مأموريت براي پيشنمازي در اوان بيماري رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- را از ابوبکر بگرداند، مبادا که به اين مسئله فال بد بزنند!؟ [11]. رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- نپذيرفتند و گفتند:
(إنکن لأنتن صواحب يوسف؛ مروا أبابکر فليصل بالناس) [12].
«شما همان زناني هستيد که اطراف يوسف را گرفته بودند؟! ابوبکر را وادار کنيد تا با مردم نماز بگزارد!»
سه روز پيش از وفاتجابر گويد: سه روز پيش از وفات نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- از آنحضرت شنيدم که ميفرمودند:
(ألا لا يموت أحد منکم إلا وهو يحسن الظن بالله) [13].
«هشدار که هيچيک از دنيا نرود مگر در حالي که گمانش درباره خداوند نيکو باشد».
(ألا لا يموت أحد منکم إلا وهو يحسن الظن بالله) [13].
«هشدار که هيچيک از دنيا نرود مگر در حالي که گمانش درباره خداوند نيکو باشد».
يکي دو روز مانده به وفات پيامبرروز شنبه يا روز يکشنبه، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- احساس کردند که بيماري و درد ايشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابة آنحضرت را در ميان گرفتند و به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز ميگزارد. وقتي ابوبکر آن حضرت را ديد، کنار رفت که عقبتر بايستد. رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نياستد و فرمودند: (اجلساني إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانيد! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وي، نشانيدند، ابوبکر نيز به نماز رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا ميکرد، و تکبيرات نماز را به گوش مردم ميرسانيد[14].
يک روز مانده به پايان عمر پيامبر
روز يکشنبه، يک روز مانده به پايان عمر، پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- غلامانشان را آزاد کردند، و شش يا هفت ديناري که داشتند صدقه دادند[15]. اسلحة خودشان را به مسلمانان بخشيدند. همان شب عايشه چراغش را به خانة يکي از زنان فرستاد وبه او گفت: از دبّة خودت چند قطره روغن چراغ در اين چراغ ما بريز! [16] به هنگام وفات رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- زرة آنحضرت نزد يک نفر يهودي در برابر سي صاع جو به گروگان رفته بود[17].
آخرين روز زندگاني پيامبر
اَنس بن مالک گويد: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را ميگزاردند و ابوبکر پيشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان ديدند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پردة حجرة عايشه را کنار زدهاند و به آن مينگرند که صف بسته اند و به نماز مشغول اند. آنگاه، تبسم کردند و خنديدند. ابوبکر پاي پس نهاد تا در صف اول قرار بگيرد، زيرا، گمان کرد که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- ميخواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بايستند. مسلمانان کم مانده بود که تحت تأثير اين صحنه از فرط شادي بيقرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- با دست مبارکشان بسوي مردم اشاره کردند که نمازتان را به پايان ببريد! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آويختند[18].
پس از آن، تا زماني که پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- در قيد حيات اين جهاني بودند، وقت نماز ديگري داخل نشد.
وقتي روز برآمد، نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- فاطمه را فراخواندند و سخني را پنهاني با او در ميان گذاشتند؛ فاطمه گريست. آنگاه، وي را فراخواندند و ديگر بار سخني را پنهاني با او در ميان نهادند؛ فاطمه خنديد. عايشه گفت: از او- بعدها- راز آن گريستن و آن خنديدن را پرسيديم؛ گفت: نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- پنهاني با من گفتند که از آن بيماري که در آن به سر ميبرند بهبود نخواهند يافت و از دنيا خواهند رفت؛ گريستم. آنگاه پنهاني با من گفتند که من نخستين فرد از نزديکان ايشان خواهم بود که به ايشان ملحق ميشوم، خنديدم [19]. همچنين، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- به فاطمه بشارت دادند که وي سيدهُّ نساءِ العالمين خواهد بود [20].
وقتي فاطمه مشاهده کرد که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به شدت اندوهگين و گرفته خاطرند، گفت: چقدر گرفتگي و اندوهگيني شما بر من سخت و ناگوار است! آنحضرت به او گفتند:
(ليس على أبيک کرب بعداليوم) [21].
«از پس امروز براي پدرت اندوهي برجاي نخواهد ماند!»
حسن و حسين را فراخواندند و آندو را بوسيدند، و سفارش آنان را کردند، و نيز، همسرانشان را فراخواندند و به آنان پند و اندرزهايي دادند.
درد همچنان رو به شدت و زيادتي ميگذارد، و اثر زهري که آنحضرت در خيبر خورده بودند آشکار شده بود؛ چنانکه ميفرمودند:
(يا عائشة، ما أزال أجد ألم الطعام الذي أکلت بخيبر، فهذا أوان وجدت انقطاع أبهري من ذلک السمّ) [22].
«اي عايشه، همچنان درد ناشي از آن غذايي را که در خيبر خوردم ميکشم؛ هم اينک احساس ميکنم که بند نخاع من بر اثر آن زهر دارد قطع ميشود!»
يک روانداز رنگي داشتند که بر صورت آنحضرت افکنده بودند. هرگاه آنحضرت گرفته خاطر ميشدند آن روانداز را از روي صورتشان کنار ميزدند. يکبار که در همين حال بودند آخرين سخنانشان را خطاب به مردم چنين ادا فرمودند:
(لعنة الله على اليهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد! لا يبقين دينان بأرض العرب).
«لعنت خداوند بر يهود و نصاري که آرامگاه پيامبرانشان را مسجد گردانيدند!- منظور آنحضرت اين بود که مسلمانان را نسبت به چنين کاري هشدار دهند- هرگز نبايد دو دين در سرزمين قوم عرب پابرجاي بماند!» [23].
يک روز مانده به پايان عمر پيامبر
روز يکشنبه، يک روز مانده به پايان عمر، پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- غلامانشان را آزاد کردند، و شش يا هفت ديناري که داشتند صدقه دادند[15]. اسلحة خودشان را به مسلمانان بخشيدند. همان شب عايشه چراغش را به خانة يکي از زنان فرستاد وبه او گفت: از دبّة خودت چند قطره روغن چراغ در اين چراغ ما بريز! [16] به هنگام وفات رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- زرة آنحضرت نزد يک نفر يهودي در برابر سي صاع جو به گروگان رفته بود[17].
آخرين روز زندگاني پيامبر
اَنس بن مالک گويد: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را ميگزاردند و ابوبکر پيشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان ديدند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پردة حجرة عايشه را کنار زدهاند و به آن مينگرند که صف بسته اند و به نماز مشغول اند. آنگاه، تبسم کردند و خنديدند. ابوبکر پاي پس نهاد تا در صف اول قرار بگيرد، زيرا، گمان کرد که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- ميخواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بايستند. مسلمانان کم مانده بود که تحت تأثير اين صحنه از فرط شادي بيقرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- با دست مبارکشان بسوي مردم اشاره کردند که نمازتان را به پايان ببريد! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آويختند[18].
پس از آن، تا زماني که پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- در قيد حيات اين جهاني بودند، وقت نماز ديگري داخل نشد.
وقتي روز برآمد، نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- فاطمه را فراخواندند و سخني را پنهاني با او در ميان گذاشتند؛ فاطمه گريست. آنگاه، وي را فراخواندند و ديگر بار سخني را پنهاني با او در ميان نهادند؛ فاطمه خنديد. عايشه گفت: از او- بعدها- راز آن گريستن و آن خنديدن را پرسيديم؛ گفت: نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- پنهاني با من گفتند که از آن بيماري که در آن به سر ميبرند بهبود نخواهند يافت و از دنيا خواهند رفت؛ گريستم. آنگاه پنهاني با من گفتند که من نخستين فرد از نزديکان ايشان خواهم بود که به ايشان ملحق ميشوم، خنديدم [19]. همچنين، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- به فاطمه بشارت دادند که وي سيدهُّ نساءِ العالمين خواهد بود [20].
وقتي فاطمه مشاهده کرد که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به شدت اندوهگين و گرفته خاطرند، گفت: چقدر گرفتگي و اندوهگيني شما بر من سخت و ناگوار است! آنحضرت به او گفتند:
(ليس على أبيک کرب بعداليوم) [21].
«از پس امروز براي پدرت اندوهي برجاي نخواهد ماند!»
حسن و حسين را فراخواندند و آندو را بوسيدند، و سفارش آنان را کردند، و نيز، همسرانشان را فراخواندند و به آنان پند و اندرزهايي دادند.
درد همچنان رو به شدت و زيادتي ميگذارد، و اثر زهري که آنحضرت در خيبر خورده بودند آشکار شده بود؛ چنانکه ميفرمودند:
(يا عائشة، ما أزال أجد ألم الطعام الذي أکلت بخيبر، فهذا أوان وجدت انقطاع أبهري من ذلک السمّ) [22].
«اي عايشه، همچنان درد ناشي از آن غذايي را که در خيبر خوردم ميکشم؛ هم اينک احساس ميکنم که بند نخاع من بر اثر آن زهر دارد قطع ميشود!»
يک روانداز رنگي داشتند که بر صورت آنحضرت افکنده بودند. هرگاه آنحضرت گرفته خاطر ميشدند آن روانداز را از روي صورتشان کنار ميزدند. يکبار که در همين حال بودند آخرين سخنانشان را خطاب به مردم چنين ادا فرمودند:
(لعنة الله على اليهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد! لا يبقين دينان بأرض العرب).
«لعنت خداوند بر يهود و نصاري که آرامگاه پيامبرانشان را مسجد گردانيدند!- منظور آنحضرت اين بود که مسلمانان را نسبت به چنين کاري هشدار دهند- هرگز نبايد دو دين در سرزمين قوم عرب پابرجاي بماند!» [23].
همچنين در مقام وصيت، به مردم سفارش کردند:
(الصلاة، الصلاة، وما ملکت أيمانکم) [24].
«نماز را، نماز را پاس داريد، و غلامان و کنيزانتان را مواظبت کنيد!»
اين عبارات را بارها تکرار کردند [25].
زیرنویسها:
(الصلاة، الصلاة، وما ملکت أيمانکم) [24].
«نماز را، نماز را پاس داريد، و غلامان و کنيزانتان را مواظبت کنيد!»
اين عبارات را بارها تکرار کردند [25].
زیرنویسها:
[1]- صحيح البخاري، ج 2، ص 585؛ فتح الباري، ج 3، ص 248، ح 1344، 3596، 4042، 4085، 6426، 6590؛ صحيح مسلم، کتاب الفضائل، «باب اثبات حوض نبينا وصفاته»، ج 4، ص 1795، ح 2296.
[2]- صحيح البخاري، ج 1، ص 62؛ الموطَّأ، امام مالک، ص 360.
[3]- المؤطّاً، امام مالک، ص 65.
[4]- صحيح البخاري، ج 1، ص 536.
[5]- اين حديث در صحيح بخاري و صحيح مسلم روايت شده است؛ نکـ: مشکاة المصابيح، ج 2، ص 546.
[6]- صحيح البخاري، ج 1، ص 516.
[3]- المؤطّاً، امام مالک، ص 65.
[4]- صحيح البخاري، ج 1، ص 536.
[5]- اين حديث در صحيح بخاري و صحيح مسلم روايت شده است؛ نکـ: مشکاة المصابيح، ج 2، ص 546.
[6]- صحيح البخاري، ج 1، ص 516.
[7]- صحيح البخاري، ج 1، ص 22، 429، 449، ج 2، ص 638.
[8]- اين حديث را بخاري از امّالفضل نقل کرده است: «باب مرض النبي»، ج 2، ص 637.
[9]- اين حديث درصحيحين آمده است. نکـ: مشکاة المصابيح، ج 1، ص 102.
[10]- صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 2، ص 193، ح 681؛ صحيح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 315، ح 100؛ مسندالامام احمد، ج 6، ص 229.
[11]- براي اين مطلب، نکـ: صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 7، ص 747، ح 4445؛ صحيح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 313، ح 93-94.
[12]- صحيح البخاري، ج 1، ص 99.
[8]- اين حديث را بخاري از امّالفضل نقل کرده است: «باب مرض النبي»، ج 2، ص 637.
[9]- اين حديث درصحيحين آمده است. نکـ: مشکاة المصابيح، ج 1، ص 102.
[10]- صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 2، ص 193، ح 681؛ صحيح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 315، ح 100؛ مسندالامام احمد، ج 6، ص 229.
[11]- براي اين مطلب، نکـ: صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 7، ص 747، ح 4445؛ صحيح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 313، ح 93-94.
[12]- صحيح البخاري، ج 1، ص 99.
[13]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 255؛ مُسند ابي داود الطيالسي، ص 246، ح 1779؛ مُسند ابي يعلي، ج 4، ص 193، ح 2290.
[14]- صحيح البخاري، همراه با فتح الباري،ج 2، ص 195، 238-239، ح 683، 712، 713.
[15]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 237. بنا به روايات، پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- شب دوشنبه يا روز دوشنبه، آخرين روز از عمر مبارکشان اين موجودي دارايي خود را صدقه دادند.
[16]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 239.
[17]- نکـ: صحيح البخاري، ح 2068، 2096، 2200، 2251، 2252، 2386، 2509، 2513، 2916، 4167. در اواخر مغازي آمده است: رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- در حالي از دنيا رفتند که زره ايشان در گرو بود، و بنا به گزارش امام احمد، موجودي دارايي آنحضرت بهنگام وفات براي درآوردن زره ايشان از گِرو کفايت نميکرد. نکـ: فتح الباري، ج 5، ص 159.
[18]- نکـ: صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 2، ص 193، ح 680، 681، 754، 1205، 4448.
[19]- صحيح البخاري، ج 2، ص 638.
[20]- بعضي از روايات دلالت دارند بر اينکه اين گفتگو و اين بشارت نه در آخرين روز زندگاني پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- بلکه در واپسين هفته عمر شريف آنحضرت صورت پذيرفته است (رحمةللعالمين، ج 1، ص 282).
[21]- صحيح البخاري،ج 2، ص 641.
[22]- همان، ج 2، ص 637.
[23]- صحيح البخاري، همراه با فتحالباري، ج 1، ص 634، ح 435، 1330، 1390، 3453، 3454، 4441، 4443، 4444، 5815، 5816؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 254.
[24]- صحيح البخاري، ج 2، ص 637.
[25]- صحيح البخاري، «باب مرضي النبي»، ج 2 و ص 637.
[14]- صحيح البخاري، همراه با فتح الباري،ج 2، ص 195، 238-239، ح 683، 712، 713.
[15]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 237. بنا به روايات، پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- شب دوشنبه يا روز دوشنبه، آخرين روز از عمر مبارکشان اين موجودي دارايي خود را صدقه دادند.
[16]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 239.
[17]- نکـ: صحيح البخاري، ح 2068، 2096، 2200، 2251، 2252، 2386، 2509، 2513، 2916، 4167. در اواخر مغازي آمده است: رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- در حالي از دنيا رفتند که زره ايشان در گرو بود، و بنا به گزارش امام احمد، موجودي دارايي آنحضرت بهنگام وفات براي درآوردن زره ايشان از گِرو کفايت نميکرد. نکـ: فتح الباري، ج 5، ص 159.
[18]- نکـ: صحيح البخاري، همراه با فتح الباري، ج 2، ص 193، ح 680، 681، 754، 1205، 4448.
[19]- صحيح البخاري، ج 2، ص 638.
[20]- بعضي از روايات دلالت دارند بر اينکه اين گفتگو و اين بشارت نه در آخرين روز زندگاني پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- بلکه در واپسين هفته عمر شريف آنحضرت صورت پذيرفته است (رحمةللعالمين، ج 1، ص 282).
[21]- صحيح البخاري،ج 2، ص 641.
[22]- همان، ج 2، ص 637.
[23]- صحيح البخاري، همراه با فتحالباري، ج 1، ص 634، ح 435، 1330، 1390، 3453، 3454، 4441، 4443، 4444، 5815، 5816؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 254.
[24]- صحيح البخاري، ج 2، ص 637.
[25]- صحيح البخاري، «باب مرضي النبي»، ج 2 و ص 637.
به نقل از: خورشيد نبوّت ترجمه فارسي «الرحيق المختوم»، مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي، 1381 ش = 1423 ق = 2002 م
0 نظرات:
ارسال یک نظر