فتح مصر[1] (زمان: 16 شوال 20 ه – 17 سپتامبر 641 م.)





عمرو بن عاص- رضي الله عنه- يكي از فرماندهان فتوحات شام بود. وي بويژه فلسطين را فتح كرد. بعد از فتح بيت المقدس، عمرو به فتح مصر مي انديشيد. او با خود فكر مي كرد كه چگونه خليفه حضرت عمر بن خطاب -رضي الله عنه- را براي اين كار راضي و قانع نمايد. اما عمرو فرماندهي كاردان و سياستمداري نابغه بود و توانست با دلايل و براهين قانع كننده، اميرالمومنين را براي فتح مصر راضي كند. او فتح مصر را براي حضرت عمر، آسان جلوه داد. و گوشزد كرد كه مصر ثروت فراوان و منابع بي پايان دارد. عمرو به حضرت عمر يادآورد شد كه اگر مصر همچنان در دست رومي ها باقي بماند ممكن است آنجا را به پايگاهي براي حمله به شام قرار دهند. نهايتا با توضيحات عمرو -رضي الله عنه- اميرالمومنين راضي شد و در اواخر سال 18 ه چهار هزار جنگجو در اختيار عمرو گذاشت. ليكن اين كه گفته اند: عمرو بن عاص بدون دستور خليفه و از پيش خود براي فتح مصر اقدام كرد نه عقلا و نه نقلا درست نيست. اما اين روايت كه گفته اند اميرالمومنين، نامه اي برا عمرو نوشت و از وي خواست كه بازگردد، اين دستور بعد از آن بوده كه بار نخست به وي اجازه داده بود براي فتح مصر حركت كند. حضرت عمر اين نامه را بعد از آن نوشت كه با عده اي از بزرگان صحابه مشورت كرد و آنها وي را از عواقب اين فتح بيم دادند. اميرالمومنين در آن نامه نوشته بود: «اگر اين نامه قبل از ورود توبه سرزمين مصر به دست تو رسيد به جاي قبلي خود بازگرد ولي اگر وارد مصر شده بودي به مسير خود ادامه بده»

حوادث فتح اسلامي مصر به سه دوره تقسيم مي شود:  
دوره نخست: از ورود عمرو به مصر شروع مي شود و تا رسيدن نيروهاي كمكي به وي ادامه مي يابد. در اين دوره كه مصادف با اوائل سال 19 ه – 640 م. مي باشد، مسلمانان وارد مصر شدند و شهر مرزي عريش را فتح كردند و سپس بدون توقف به مسير خود ادامه داد تا اينكه به يكي از شهرهاي مصر به نام «غرماء» رسيد.

آن شهر در قسمت شرقي «بورت سعيد» فعلي قرار داشته و داراي حصار و قلعه هاي مستحكم و در كنار درياي احمر واقع بود. خداي بزرگ چنين مقدر كرده بود كه رومي ها اهميت زيادي به اين شهر محصور و مستحكم ندهند. مسلمانان پس از يك ماه محاصره شهر، آنرا گشودند. در نتيجه فتح اين شهر، عمرو متوجه شد كه فتح كشور مصر كه قلعه ها و پادگانهاي نظامي رومي فراواني در آن مستقر است به اين آساني هم نيست بعلاوه اينكه وي براي نگه داري دو شهر مفتوحه عريش و غرما قسمتي از سربازان خود را بر آنها گماشته بود. و اينك سرباز كافي براي ادامه جنگ نداشت. لذا نامه اي براي اميرالمومنين فاروق رضي الله عنه نوشت و درخواست نيروي كمكي كرد. خليفه هم نيروهاي امدادي زيادي براي وي فرستاد تا اينكه سپاه مسلمين در مصر به 15600 سرباز بالغ شد.

دوره دوم: از هنگام رسيدن نيروهاي امدادي تا فتح شهر «بابليون» را در بر مي گيرد. در اين دوره مسلمانان به سوي جنوب مصر حركت كردند و شهر «بلبيس» را فتح كردند و سپس براي فتح «ام دنين» حركت كردند. آن شهر، بندري مهم در ساحل رود نيل در شمال قلعه بابليون- كه مستحكم ترين قلعه هاي نظامي مصر بود- قرار داشت. اكنون رومي ها از خواب غفلت بيدار شده بودند و نيروهاي پراكنده خود را جمع آوري نموده و در چندين موضع با مسلمانان به جنگ پرداختند و در نزديكي شهر «عين شمس» جلوي پيشروي سپاه مسلمانان را سد كردند. متعاقب آن عمرو بن عاص نقشه جنگي بي نظيري براي بيرون كشيدن محافظان قلعه بابليون طرح كرد. مسلمانان تا آن وقت، با روشهاي حمله و تصرف قلعه آشنايي نداشتند. نقشه عمرو، كارگر افتاد و مسلمانان به پيروزي بزرگي در كنار شهر عين شمس دست يافتند. اين پيروزي، راه فتح مصر را براي آنها هموار كرد. پس از اين جنگ، سپاه روم پريشان و متفرق شد و بسياري از سپاهيان به سوي شمال گريختند. مسلمانان به دنبال پيروزي در اين جنگ، قلعه بابليون را به محاصره خود درآوردند. روح بلند ايماني ايشان، ياور و ناصر ايشان بود. پس از يك ماه محاصره شديد، روميان داخل قلعه از ادامه مقاومت مأيوس شدند و گفتگو براي تسليم شهر به مسلمانان را آغاز كردند. ولي فرمانده پادگان نظامي جزيره مجاور قلعه با آن مخالفت كرد، و خواستار جنگ بود. آن فرمانده با سربازان تحت امر خود، در نظر داشت كه سپاه مسلمانان را غافلگير كند ولي در جنگ از مسلمانان شكست خورد و بيشتر سپاه وي كشته شدند. نهايتا مقوقس فرمانرواي مصر پذيرفت كه به مسلمانان جزيه بدهد. لذا شرايط صلح نوشته شد.سپس مقوقس قلعه را ترك كرده و به اسكندريه رفت. مقوقس ماجرا را طي نامه اي به اطلاع هراكليوس امپراطور روم رساند و نظرش را در اين باره جوياشد. او به شدت آنرا رد و اقدام مقوقس را درباره صلح تقبيح كرد. و مقوقس و «قيروس» را به شدت مجازات و آنها را از كشور تبعيد كرد. رد صلح نامه از سوي هراكليوس به منزله اعلام از سرگيري جنگ بود. از اين پس زد و خوردهاي پراكنده اي بين مسلمانان و روميان اتفاق مي افتاد. به تدريج قواي رومي كه كمك تازه اي از امپراطور دريافت نمي كردند از پا در آمده و از ادامه جنگ خسته شدند. بعلاوه وقتي خبر وفات هراكليوس امپراطور به نيروهاي رومي رسيد بيش از پيش نااميد و پريشان گشتند. بيشتر رومي هاي در قلعه بابليون پناه گرفته بودند. مسلمانان متوجه اين قلعه شده و حضرت زبير بن عوام رضي الله عنه با جسارت و تهور بي نظيري به ديوار قلعه يورش آورد. چنين شجاعتي فقط از يك صحابي مثل زبير ساخته بود. به هر حال مقاومت رومي ها در هم شكسته شد و آنها ناچار شدند كه از قلعه بابليون و جزيره مقابل آن به شهر اسكندريه بروند.

دوره سوم: فتح اسكندريه: اسكندريه در عصر سلطه روم، پايتخت مصر بود و تمام سپاهيان شكست خورده رومي در آن تجمع كرده بودند. وقتي كه مسلمانان از فتح قسمت اعظم مصر فارغ شدند عمروبن عاص تصميم گرفت كه براي فتح اسكندريه حركت كند. در مسير اسكندريه نيز مسلمانان چند شهر ديگر را تصرف كردند تا اينكه به اسكندريه رسيدند و به سختي آنرا به محاصره درآوردند. محاصره طول كشيد لذا عمرو قسمتي از سپاه خود را براي ادامه محاصره باقي گذاشت و خودش با بقيه سپاه براي فتح صعيد مصر و مركز كشور حركت كرد. در اين هنگام بعد از مرگ هراكليوس، وضعيت هيأت حاكمه روم در قسطنطنيه تغيير كرد و اوضاع روميان بسيار و وخيم شد. جانشين هراكليوس كه او هم هراكليوس  نام داشت هنوز كودكي بيش نبود لذا تا بزرگ شدن وي، كشور از طريق نيابت اداره مي شد. نايبان امپراطور تصميم گرفتند كه «قيروس» را به مصر بازگردانند. آنها از وي خواستند كه با مسلمانان صلح كند و محافظان رومي اسكندريه را به روم عودت دهد. قيروس به اسكندريه بازگشت و در روز 16 شوال سال 20 ه مطابق 17 سپتامبر سال 641 م. با عمرو بن عاص صلح كرد و سربازان رومي از اسكندريه، كوچ كردند. با فتح اسكندريه، فتوحات مصر كامل شد و از آن هنگام يكي از ايالات اسلامي زير مجموعه خلافت اسلامي قرار گرفت.

مترجم: ابو يحيي
مصدر: سايت نواراسلام
IslamTape.Com

 

[1] براي آگاهي بيشتر: فتوح البلدان، النجوم الزاهره، السلوك، البدايه و النهايه، الكامل في التاريخ، تاريخ طبري، الولاه و القضاه، تاريخ مصر الاسلاميه

0 نظرات:

ارسال یک نظر