زن و حق زندگی
دکتر محمد سعيدرمضانی بوطی
مترجم : فريد قادری
آشنايي با نويسنده:

خانواده ايشان در سال 1934 ميلادي به علت اهانتهايي كه توسط آتاتورك نسبت به اسلام ميشد به دمشق مهاجرت نمودند و در منطقه كردنشين ركن الدين اقامت گزیدند.
در آنجا بوطی به فراگیری سیره نبوی، تفسیر قرآن، منطق، کلام و اصول فقه همت گماشت.
وی در سال ١٩٥٦ ميلادی پس از گذراندن یک دوره سه ساله در الازهر با مجوز تدریس شریعت به دمشق بازگشت.
پس از آنکه در سال 1965 موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه الازهر شد، مدرس فقه مقایسهای (الفقه الاسلامي المقارین) و مطالعات اسلامي (العقاید و الادیان) در دانشگاه دمشق گشت و در حال حاضر مدرس اصول فقه، عقاید اسلامي و سیره نبوی است.
آثار بوطی متعدد و متنوعند. مهمترین آنها بین از ٢٠ جلد رساله و ١٠ سری جزوه در خصوص بحرانهای جهان اسلام در بیست سال گذشته ميباشد که تحت عنوان تحلیل نهایی (ابحاث فی القیّمة) به چاپ رسیده است و در بین مسلمانان بسیار پر طرفدار بوده است.
هم اكنون نيز هزاران نوار از مواعظ و سخنرانيهاي ايشان در مراكز ديني پخش ميشود.
مقالاتي را از كتاب ارزشمندشان به نام «زن، در ميان شفافيت شريعت الهي و تيرگي فرهنگ غرب» (المرأة بين طغيان النظام الغربي و لطائف التشريع الرباني) با توجه به حساسيت موضوع زن در جوامع كنوني معاصر در هر شماره درج خواهيم كرد.
***
بیتردید، حق حیات مقدسترین حقوقی است که خداوند به انسانها ارزانی داده است؛ چرا که حق حیات، اساس و سرچشمهي دیگر حقهاست؛ ملاک کلیهي آنها، راز وجود و عامل تحرک و فعالیت آنهاست. و شاید روشنترین آیهای که میزان قداست این حق را در قرآن نمودار سازد، این آیه از قرآن باشد:
{ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ...}[1]
«به همین خاطر بر بنیاسرائیل حکم کردیم که هرکس شخصی را بدون قصاص یا فسادی (که در زمین انجام داده) بکشد، انگار تمام مردم را کشته است. و هر کسی که شخصي را زنده گرداند، انگار که همهي مردم را زنده کرذه است».
ملاحظه میکنی که در تعبیر آیه واژهي «نفس« بکار رفته است تا تفاوت وصف «مرد بودن» و «زن بودن» را از میان برداشته و قداست حیات موجود در حکم و قانون خداوند زن و مرد را دربردارد. این فراگیری و شمول در فرمایش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نیز نمایان است؛ آنجا که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دیدند زن مشرکی کشته شده و مردم بر او گرد آمدهاند. آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: این زن در صف جنگجویان نبوده پس به چه گناهی کشته شد؟« آنگاه به مردی فرمودند: «پیش خالد بن ولید برو و به او بگو: رسول خدا شما را دستور میدهد و میفرماید: از کشتن زن و مزدبگیر دست فرو گذار»[2].
میبینی که وجود شرک در این زن قداست زندگیش را خدشهدار نساخته است، چه رسد به اینکه وصف «زن بودن»، آن را مخدوش سازد.
با توجه به این مساوات زن و مرد در قداست و حرمتی که خداوند به حیات هر یک از آنها ارزانی داده، در قتل زن و مرد، مجازات قصاص نیز به طور مساوی قابل اجرا است. و بارزتربن نصی که بر آن دلالت دارد این آیه از قرآن است:
{ وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}[3]
«و در آن (تورات) بر آنان واجب کردیم که شخص در برابر شخص و چشم در برابر چشم و بیني در برابر بیني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان قصاص شود و جراحتها نیز قصاص دارد» تا اینکه میفرماید: «وکساني که به آنچه خداوند نازل فرموده حکم نکنند، آنها ستمگرانند».
ابنکثیر در تفسیر این آیه میگوبد: «کلیهي امامان دین به عموم این آیه استدلال کردهاند که مرد، در مقابل زن کشته میشود و همچنین در حدیثی که نسائی و دیگران روایت کردهاند، آمده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نامهي عمرو بن حزم نگاشت: «که مرد، در مقابل زن قصاص میشود». و در حدیثی دیگر آمده است: «خون مسلمانان برابر است«[4]. بعضیها در خصوص مجازات قتل دچار اشکال شدهاند؛ زيرا هرگاه مجازات قصاص در قتل به وسیله گذشت از قصاص یا به وسیلهي اینکه قتل خطا واقع شود، به دیه تنزل یافت، در چنین شرایطی مساوات مزبور در کار نیست، چون دیهي زن نصف دیهي مرد است. پاسخ این است که وجوب پرداخت دیه در این حالت مجازاتی نیست که با استفاده از آن حیات انسانی در شخص مقتول ارزشیابی شود. بلکه عبارت از یک تسويه حساب حقوقی است که هدف از آن جبران خسارت مادی است که، به دنبال کشته شدن یکی از افراد خانوداه، بر خانواده وارد شده است. و به همین لحاظ است که حکم دیه، داخل در حکم وضعیای است که افراد مکلف و غیرمکلف را دربر میگیرد. پس حالکه چنین است، باید میزان خسارت مالی ناشی از قتل شخصی که خانواده از دستش میدهد، در جبران مالی، مورد توجه قرار گیرد. و بیتردید، حجم خسارتی که به دنبال از دست رفتن پدر متوجه فرزندان میشود، به مراتب سنگینتر از حجم خسارتی است که به دنبال قتل مادر با آن روبرو میشوند؛ بدین معنا که خسارت مالی وارد شده بر زنی که شوهرش کشته شده، به مراتب سنگینتر از خسارتی است که بر اثر کشته شدن همسر بر مرد وارد میشود.
گفتنی است که در کلیهي این حالات، ارزش انسانی یک چیز است. بنابر این اگر جنایت قتل، عمدی بود، حکم آن قصاص است و در این راستا میان زن و مرد تفاوت نیست. اما هرگاه اولیای دم از قصاص گذشت کردند یا اینکه قتل از روی خطا واقع شد، در این صورت مجازات قصاص رخت بر بسته و دیه جایگزین آن خواهد گردید تا با استفاده از آن، حقوقی که به دنبال از دست رفتن سرپرست خانواده، متزلزل شده، تسویه حساب شود و همانگونه که روشن نمودیم این تسويه حساب هم قابل تفاوت است[5].
آنچه همین مقصود را روشن میکند، سخنی است از استاد مصطفی سباعی رحمه الله که در کتاب خود (المرأة بین الفقه و القانون) میگويد:
«قوانین کنونی، برای دیه یک سطح بالا و یک سطح پایین قرار داده است و برآورده کردن دیه را به قاضي واگذار نموده که دیه را به میزاني محاسبه کند که از سطح پایین، کمتر و از سطح بالا زیادتر نباشد. و هدف از آن زمینهسازی جهت برآورد خسارتهايي است که بر اثر کشته شدن یکی از افراد، بر خانواده وارد گردیده است. این خسارتها در بین انسانهای سختکوش و کارگر و زحمتکش فرق میکند؛ پس چگونه در میان کسي که کار ميکند و خرج زندگی یک خانواده را به دست میآورد با کسي که کار نميکند و موظف به تهیهي مخارج احدی نیست و خودش از خرج دیگران ميخورد، این خسارتها فرق ندارد»[6].
پر واضح است این حقکه در آن زن با مرد مساوات دارد، از نقطهي مشترک بین آنان که همان مقولهي «انسان بودن« است، بر جوشیده است و همانطور که پیش از این توضیح دادیم این مقوله، سرچشمهي سایر حقوق نیز به شمار میآید.
شاید بدانی در وقتی که اسلام بداهت اشتراک زن و مرد را در وصف «انسان بودن« مقرر میداشت، در همان حال فرانسه هم حامی کنفرانسي بود که در قرن ششم میلادی به منظور دستیابی به شناخت هویت زن که آیا از نوع انسان یا چیزی دیگر است، منعقد گردید.[7]
و در وقتی که قرآن راه و رسم زنده بهگور کردن دختران راکه پارهای از قبایل جاهلیت انجام ميدادند، تحریم نمود و مسلمانان این آیه را زمزمه ميکردند: « وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» «و آنگاه که از دختران زنده بهگور شده سوال میشود که به کدامین گناه کشته شدند»، در همان وقت رومیان در طول قرون وسطی انواع شکنجهها را تا سرحد مرگ بر زن فرو میريختند، بدون آنکه جنایتی را مرتکب گردیده باشد که از جملهي آنهاست: ريختن و پاشیدن مادهي سوزان کتیران بر جسم و تن زنان و بستن پاهایشان به تعدادی اسب تا آنقدر اینسو و آنسو بدوند، بدن زن قطعه قطعه گردد و بستن گروهی از زنان به ستونهایی که بر آنها چندین روز آتشی آرام برميافروختند تا بر اثر گرمای آن پیه و گوشتشان رفته رفته فرو افتد و بر همین حال بمیرند.
آری هر فرد اندیشهگری، از این تحول جامعهي رومیان که عوامل مبهمی دارد، مات و مبهوت میگردد. در همان ایام پر زرق و برق تمدن رومیان زنان سرمست و شادمان بودند؛ زبرا از آزادی و تسلط و برتری بر مردان برخوردار بودند و برای جلب رضایتشان مردان با یکدیگر رقابت میکردند. اما دیری نپایید که وضعشان متحول گردید و كار بجایی رسید که مرگبارترین ستمهاییکه از شدت آنها جگر انسان آب ميشود، بر زنان وارد گردید. حال، چه عاملی آن آزادگی نخست را بر باد داد و چهرهي زن را به آهن اسارت و بردگی و آن هم تا این درجه از وحشیگری، داغ و نشان کرد؟
مولف کتاب «دایرة المعارف قرن بیستم» این سؤال را با شگفتی و تعجب مطرح میکند. البته پیش از آن تصويری از حیات اباحیگری و اشرافیگری که زن در آن گذران میکرد و همچنین تصويری از چهرهي اوضاعی که متعاقب اوضاع گذشته و منافی با آنها دامنگیر زن شد، ترسیم میکند. به دنبال آن مولف پاسخ سوال را چنین میدهد:
«وقتي که قلمرو حکومت رومیان گسترش یافت و به نعمت عظمت و برتری بر ملتها نایل آمدند و در گستره گیتي رقیبي سراغ نداشتند، نتیجه این شد که عشق به رفاه و اشرافیگری به دلشان راه یافت و معلوم بود که اين هم جز از راه به همآمیختن زن و مرد، صورت نخواهد پذیرفت. این از یک طرف و از طرف دیگر تعالیم ملحدین یونان و رومیان دنبالهرو آنها در این راستا به کمک آنان شتافت. بدین ترتیب کار خود را از براندازی حجاب بر تن زنان آغاز کردند و بتدریج به کار و خوبش ادامه دادند تا جايی که امور سیاسی در قلمرو زنان اداره میشد. به دنبال این اختلاط، رذایل و اعمال پلیدی زاده شد که دوست ندارم آنها را به رشتهي تحریر در آورم، همّتشان به مرگ انجامید؛ ارآده و تصمیماتشان به سستي گرایید؛ روح و روانشان خوار و زبون گردید. بدینسانکشمکشها به راه انداختند و دست را به شمشیر پیکار گشودند و تشنه خون یکدیگر گردیدند و در میانشان فساد اوج گرفت تا جايي که حوادث ويرانگری رخ نمود که رويکرد افکار عمومي را نسبت به زن متحول کرد و مردم چنین دریافتند که زنان عامل اين فسادند. بدینوسیله کینهتوری علیه زنان رفته رفته روبه فزوني نهاد و عرصه بر آنان روز به روز تنگتر شد تا سرانجام وضع قرون وسطي در نهایت قرن هفدهم و آغاز قرن نوزدهم به بحراني رسید که برایت توصیفکردم».
سپس میافزاید:
«بنابراين، زن بیچاره تا حدی بازیچهي دست مرد بود که اگر چنانچه اين مرد متدین میبود، زنش را زندانی میکرد و اگر عشق و علاقه به سرگرمی و اشرافیگری ميداشت وی را بیرون کشیده تا به ضعفش بازی کند. آنگاه که با انواع سرگرمیها و بازیهای جنسي، شرف و حیثیتش را برباد ميداد، او را بار سنگیني بردوش خود ميدانست بالاخره وی را با خشونت شدیدتری دوباره به زندان ميافکند»[8].
میگويم امروزه نیز صحنه حوادث در غرب -که دست نشانده تمدن روم است-از عین همین داستان حکایت دارد. بخش نخست این حوادث در آستانهي اتمام قرار گرفته است و اینک نشانهها و علایم دومین قسمت فاجعهبار آن برای کسانیکه با شناخت زنجیرهي حوادث و عوامل روانی و اجتماعی آنها سروکار دارند، علنی و ظاهر شده است. در هر حال، این نادیدهگیری حق زن در زندگی، ويژه جامعه رومیها نبوده، بلکه در دیگر جوامع نیز غالباً اوضاع چنین بوده است.
برای مثال، آیین «مانی» در کشور هند، برای زن به چنان حقی اعتراف نمیکرد که از حق پدر یا شوهر و یا در صورت وفات پدر و شوهر، از حق فرزندش جدا باشد و چنانچه نیز خويشاوندی نمیداشت میبایست در نسب، خود را به مردی از بستگان شوهرش منتسب میکرد. خلاصه در هیچ شرایطی نسبت به امور خود استقلال نداشت. از این بالاتر، زن حق نداشت حیات مستقل از حیات شوهرش داشته باشد، چه رسد به حق او در معاملات زندگی؛ زبرا بر او حکم رفته بود که میبایست در روز مرگ شوهرش او نیز بمیرد و به همراه او در آتشدانی سوزانده شود. این راه و رسم کهن از دورترین روزگار تمدن برهمایی تا قرن هفدهم تداوم یافت.
آیین «حمورابی» نیزکه بابل بدان شهرت داشت زن را از نوع چهانبایان بهشمار میآورد. زن نسبت به حق زندگی و جز آن ارزش قابل به ذکر نداشت و چه بسا زندگانیش بابت فدیه و جرم هر جنایتی که مرتکب میشد، به دست کسی بر باد میرفت.
و اما در یونان زن مراحل مختلفی به خود دید که در اکثر آنها از او سلب آزادی و احترام گردیده بود. آیینهای یونان او را از هیچ گونه خطری که حیات و کرامتش را تهدید میکرد، پاس نمیداشتند. بدیهی است که در نظام بردهداری در شهر اسپارتی که آفاتش بیشتر بر زن متمرکز بود، نفی کلی حق انسان به اوج خشونت خود رسیده بود؛ چرا که پدران از هر ده دختر هفت دختر را قربانی میکردند.
به طور کلی میتوان گفت: که زن در سایهي تمدنهای گذشته، در مراحل رفاه و اشرافیگری که معمولا پیشه تمدنهای بزرگ بوده، مورد توجه و اهتمام قرا میگرفت. البته این توجهات بدین خاطر نبوده که از شخصیت زن تجلیل و به ارزش وی اعتراف شود، بلکه هدف از آنها این بوده است که زن در دوران اشرافیگری برای کامجو و جایگاه اجتماعی در زندگی مردان، مطلوب بوده است. لذا در صورت سختیهای زندگی و دور شدن زرق و برق فرهنگ اشرافیگری، به سرعت نظر خود را نسبت به زن عوض کرده، نسبت به او بدبین میشدند خلاصه در هیچیک از این دو دوران زن آنچنانکه هست، مورد تقدیر و احترام نبود.
آری در ارتباط با جایگاه زن، این است وجه تمایز میان اسلام و دیگر تمدنهای جهان: اسلام، زن را از آن جهت که یک موجود واجد کلیهي صفات مقدس انسانی در حکم و قانون خداست، مورد تقدیر و احترام قرا داده است. به همین جهت این تقدیر و گرامیداشت نباید تحت تاثیر وجود یا عدم فرهنگ اشرافیگری قرار گیرد. اما تمدنهای دیگر که چند نمونه از آنها عنوان شد، پیوسته معتقد بودند که در وجود زن مادهای سودبخش برای اشرافیگری مرد و مظهری لازم جهت شکوفایی تمدن اشرافیگری، وجود دارد، بدین ترتیب هرگاه دوران پشت نمودن اشرافیگری بنا به هر دلایلی فرا میرسید و در میان مردان و رفاهی که در آن غلت میزدند، فاصله ایجاد میشد، دیگر زن همان جوهرهي حیاتی و سرشاری نبود که تا دیروز بدان اشتیاق میورزيدند و در سراغش بودند، بلکه بلافاصله درکنار دیگر بارهایی که بر دوششان سنگینی میکرد، به باری کمرشکن برای آنان تبدیل ميشد.
* * *
واپسین سخن اینکه ارزش بزرگ این قداست و اهمیت و احترامی که اسلام به حق زندگی زن ارزانی داده، در حقوق انسانی بر جوشیده از حق حیات زن، حقوقی چون: اهلیت، آزادی و انواع آن و جایگاه اجتماعیای که باید آن را احراز کند، به خوبی نمودار است.
بلکه این حقوق در وقتی که شاخههایی از حق حیات به شمار میآید، در همان وقت نیز حصاری لازم برای حفظ خود این حیات میباشد زبرا هر نوع سهلانگاری در زمینهي حفظ حق اهلیت، حق آزادی و انواع آنها، با گذشت زمان حق حیات را نیز در معرض خطرها و آفتهای احتمالی و نفوذی قرار خواهد داد.
اینک در مباحث آینده سخن خود را در رابطه با حقوق فرعی و موضعگیری اسلام در قبال آنها پی میگیریم.
[1] مائده/ 32.
[2] روایت از ابن ماجه. و ابوداوود نیز آن را از حدیث رباح بن ربیع تمیمی، برادر حنظله کاتب با اندک کج اختلافی روایتکرده است. بخاری و مسلم هم حدیثی به همین معنی از روایت عبدالله بن عمر بن خطاب «رضیاللهعنهما» در کتاب جهاد، باب «کشتن زنان» در جنگ روایت کردهاند.
ولی این حدیث که میگوید: «با نام خدا حرکت کنید و پیر فرتوت و ناتوان و بچهي کوچک و زن را نکشید و در غنیمت خیانت نکنید» حدیثی ضعیف است؛ چه در سند آن خالد غزری وجود دارد که یحیی بن معین دربارهاش گفته است: خالد چیزی نیست. نگاه کتاب «نصب الرایة» 3/386.
[3] مائده/ 45.
[4] «تفسیر ابنکثیر» 2/61/62 اگر بگویی: اما این آیه از چیزی سخن میگوید که در کتاب تورات مشروع بوده است. ما در پاسخ میگوییم: چنانچه معتقد باشیم که شرع گذشتگان برای ما نیز شرع است مگر در مواردی که خلاف شرع ما باشد، در این صورت اشکالی وجود ندارد. و اگر نظریهي کسانی را بپذیریم که میگویند: شرع گذشتگان برای ما شرع نیست مگر در مواردی که دلیلی آن را تایید کند، میگوییم: در این صورت قرآن این موضوع را تایید كرده است آنجا که میفرماید: { وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ}. مائده/ 48.
[5] نگا کتاب «حجة الله البالغة» از دهلوی: 2/113.
[6] کتاب «المراه بین الفقه القانون» از استاد مصطفی سباعی رحمه الله، ص 39.
[7] دائرة المعارف قرن بيستم.
[8] دایره المعارف قرن بیستم از فرید وجدی: 3/622 و 623.
0 نظرات:
ارسال یک نظر