جلوه‌هايي از مكارم اخلاق در سيره نبوي


جلوه‌هايي از مكارم اخلاق در سيره نبوي

هادي گمشادزهي‌فر


آفتاب پر فروغي از حرا تا سر كشيد/ پرتوافشان گشت و خود بر ساحل احمر كشيد

در اين مقال سخن از سيرت و مكارم اخلاقي سيد ولد آدم و اشرف انسانها محمد مصطفي صلي الله عليه و سلم است. سيرتي كه توسط شاگردان مكتبش لحظه لحظة آن با دقت و وسواس ثبت شده و با گفتن و نوشتن و عمل كردن در طول قرنها از نسلي به نسل بعد منتقل شده و منبع هدايت و راه يافتن ميليون‌ها انسان شده است؛ گمگشتگان را راه‌يافته و راهزنان را رهبر كرده است، و از پديده‌هاي شگفت‌انگيز و از ويژگيهاي تمدن جهان‌شمول اسلام است. دقت، تلاش و زحماتي كه توسط سيرت‌نگاران مسلمان در جمع‌آوري و حفظ و حراست از ميراث نبوي انجام شده، در تاريخ اديان و تمدن‌ها پديده‌اي بي‌نظير است. اهميت دادن دانشمندان اسلامي به سيرة رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم، آن را تبديل به يكي از شاخه‌هاي مهم علوم اسلامي كرده كه موجب شور و نشاط و فعاليت زيادي در مراكز علمي جهان شده است.
اگر بخواهيم مقايسه‌اي انجام دهيم ميان آنچه مسلمين در مورد سيرت پيامبر اسلام انجام داده‌اند و آنچه ديگران در مورد پيامبران پيشين كرده‌اند نتيجه بسيار قابل توجه و شگفت‌انگيز خواهد بود. مثلاً اگر حيات سيدنا مسيح عليه‌السلام را بررسي كنيم متوجه مي‌شويم با وجود اينكه غرب مسيحي از نظر علمي پيشرفتهاي زيادي داشته و با اكتشافات و اختراعات سعي در شناخت ناشناخته‌هاي عالم هستي دارد و با اهميتي كه حضرت مسيح براي‌شان دارد و محبت بيش از حدي كه نسبت به او ابراز مي‌كنند و او را فرزند خدا و بلكه خود خدا مي‌دانند، با اين حال از سرگذشت و ابعاد زندگي ايشان مطالب زيادي در اختيار ندارند. حتي در مورد دوران پيامبري ايشان كه سيره‌نگاران قديم ادعا مي‌كردند سه سال آن را به طور كامل مي‌توانند در اختيار جهانيان قرار دهند، سيره‌نويسان معاصر اعتراف دارند كه از تمام دوران حيات مسيح فقط 50 روز آن در انجيل موجود است و از بقية آن اطلاع دقيقي در دست نيست؛ هر چند همين مقدار نيز همراه با غلو و افراط و تفريط و با اسنادي ضعيف منتقل شده است. اما زندگي پربار و پر بركت پيامبر اسلام به طور كامل توسط شاگردان مكتبش حفظ و ثبت و ضبط شده و از ولادت تا وفات ايشان يك روز آن هم مبهم باقي نمانده است. تمام ابعاد زندگي ايشان از جزئي‌ترين مسائل فردي و خانوادگي تا مسائل مهم عبادي، اجتماعي و سياسي همه و همه ثبت و ضبط شده است. صفات آن‌حضرت، كمالات و شمايل آن‌حضرت، گفتار و كردار و برخوردشان با دوستان و دشمنان، عملكردشان در غم‌ها و شادي‌ها، گشايشها و سختي‌ها و خلاصه تمام حيات آن‌حضرت همراه با ابعاد و جزئياتش ثبت گرديده است و در طول قرنهاي متمادي با عمل و آب ديدگان پيروان راستين‌‌ ايشان آبياري شده است.
ويژگي ديگري كه در نقل سيرة نبوي وجود دارد همان حساسيت و تلاش سيره‌‌‌‌‌نگاران براي جلوگيري از مبالغه‌گويي و جمع شدن رطب و يابس در آن است چيزي كه در ميان پيروان شخصيت‌هاي بزرگ بالاخص در ميان بوداييان و مسيحيان بسيار رايج و معمولي بوده است، و اين نيز با راهنمايي خود آن‌حضرت صورت گرفت كه فرمودند: در مورد من غلو نكنيد آنگونه كه نصارا در وصف عيسي ابن مريم غلو كردند؛ من بندة خدا و پيامبر او هستم.
اين مساعي جميله كه با همت محدثين و سيره‌نگاران سامان يافت، در دوره‌هاي بعد به وسيلة شعرا و ادبا بگونه‌اي پرورده شد كه بديع‌ترين آثار ادبي در وصف آن مرشد كامل خلق گرديد، و داعيان و رهروان مكتبش با زبان و قلم خويش پاكترين و اعجاب‌انگيزترين عواطف و احساسات  بشري و مراتب قدرشناسي را نسبت به محسن و مراد خويش به نمايش گذاشتند.
اما با اين حال اين امت هنوز در اين باره احساس نياز مي‌كند و همچنان خود را مديون رسول خويش مي‌داند.
البته پرداختن به سيرة نبوي تنها براي اداي دين نسبت به آن ذات مقدس نيست بلكه از آنجايي كه ايشان اسوه و الگوي مومنين‌اند و اتباع از ايشان و متصف شدن به صفات آن‌حضرت از فرايض و مسئوليت‌‌هاي هر فرد مسلمان است، شناخت اوصاف و ويژگيهاي اخلاقي ايشان به عنوان مصدري از مصادر شرعي اسلام نيز امري تعبدي و احتسابي است، حساسيت در نقل سيره عملي آنحضرت صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم و پالايش آن از روايات ناموثق و ضعيف به خاطر تعبدي بودن آن است: «و لكم في رسول الله أسوة حسنة».
بدون شك بخش بسيار مهم سيرة آن‌حضرت مربوط به اخلاق است، زيرا اين دين دين اخلاق است و فلسفة بعثت آن‌حضرت نيز اتمام مكارم اخلاقي است. البته در تعريف اخلاق پيامبر اشتباه بزرگي روي داده است و آن اينكه تنها برخي اعمال و رفتار را مظهر اخلاق ايشان قرار داده‌اند در حاليكه اخلاق معني عام و وسيعي دارد كه در هر شعبه‌اي از شعبه‌هاي زندگي و در حركت و سكوني اعم از عبادات و فعاليتهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي تاثير‌گذار و نمايان است. خداوند در قرآن از اخلاق كريمة پيامبر اسلام با صفت عظيم در جمله‌اي كوتاه اما رسا سخن گفته است: «انك لعلي خلق عظيم».

تربيت ربّاني
صفت عظيم در آية شريفة فوق ضمن دلالت به معني عام و وسيع اخلاق و عدم خلاصه آن در برخي رفتارهاي ظاهري دلالت مهم ديگري نيز دارد و آن اينكه اين اخلاق عظيم از مصدري عظيم صادر شده و نمي‌تواند حاصل تربيت بشري و يا حاصل تمدن و فرهنگ شهر و محيط باشد. بدون ترديد رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم از هيچ استادي تعليم نگرفته و از هيچ فرهنگ و تمدني متاثر نشده‌اند، بلكه مكارم و فضايل اخلاقي ايشان حاصل عنايت و تربيت مستقيم الله عزّوجلّ بوده است.
راز يتيم بودن و به مكتب نرفتن آن‌حضرت نيز در همين است كه در شكل‌گيري شخصيت ايشان هيچ انساني حتي پدر و معلم نقش نداشته باشند و تمام واسطه‌ها ميان او و خالقش از ميان برداشته شوند.
دليل ديگر اين ادعا حادثة شگفت‌انگيز شق الصدر و تطهير قلب مبارك ايشان است؛ براستي حقيقت و فلسفه اين حادثه حيرت‌انگيز چيست؟ آيا مي‌توان آنرا حادثه‌اي معمولي پنداشت؟ و يا معجزه‌اي براي اثبات نبوت ايشان؟ بدون شك هيچ كدام، زيرا اولاً ممكن نيست چنان امر عظيمي بيهوده انجام شده باشد و از طرفي ايشان هنوز مبعوث نشده بودند كه بحث معجزه مطرح باشد. پس حادثه فوق نمي‌تواند چيزي جز همان «صبغة الله» و تربيت اخلاقي و روحاني الهي باشد كه مقدمه‌اي براي پذيرش اخلاق عظيم و رسالت الهي است. آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم خود چه زيبا فرمودند: «أدّبني ربي فأحسن تأديبي»؛ پروردگارم مرا به بهترين نحو تربيت كرد. آثار اين تربيت عظيم و مظاهر اين خلق كريم از همان دوران طفوليت در رفتار و گفتار كريمانة ايشان متجلي بود، همان چيزي كه ايشان را محبوب قلوب مردم و صادق ‌الامين شهر مكه كرد.
آري رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم در ميان مردم مكه اينگونه مشهور بود؛ جواني كه به صلة رحم عنايت ويژه دارد، بار سنگين ضعيفان را به دوش مي‌كشد، مهمانان را گرامي مي‌دارد، در كارهاي عام‌المنفعه مساعدت و مشاركت دارد، به روزي اندك قانع است و از دسترنج خويش ارتزاق مي‌كند. او به اعتراف آشنايانش با اخلاق‌ترين، صادق‌ترين، امانت‌دارترين و با حياترين جوان مكه بود. رضايت از اخلاق و رفتار او تا حدي بود كه در مسئلة مهم و حساس قرار دادن حجرالأسود در محل آن، كه مي‌رفت تا به يك نزاع بزرگ تبديل شود، همه به قضاوت او رضايت دادند و يكصدا گفتند: «هذا أمين رضينا هذا محمد!». و حتي پس از بعثت آن‌حضرت و پديد آمدن دشمني‌ها و گرم شدن بازار تهمت‌ها و افتراها باز هيچكدام از دشمنانش او را به عدم صداقت، بداخلاقي و بي‌حيايي متهم نساختند بلكه با اذعان به صفات بلندش كه در ايشان مشهود بود تنها به گفتن اينكه او بيمار، مسحور و جن‌زده شده اكتفا كردند، در حاليكه به شدت حريص بودند تا در حيات مباركش نقطه‌ضعفي بيابند و از آن عليه دعوت توحيدي ا‌‌يشان استدلال كنند.
واقعاً اگر رفتارهاي كريمانه و مظاهر والاي اخلاقي نبي اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم از طرق موثق و ترديدناپذيري به ما نرسيده بود شايد براي عده‌اي از مردم حتي باور آن مشكل مي‌نمود، اما خوشبختانه اين گونه روايات از طريق موثق و صحيح روايت شده و از نظر تعداد راويان به حد شهرت و تواتر رسيده است.

نمونه‌هايي از اخلاق كريمانه‌ي نبي رحمت 
نمونه‌اي از اين مكارم اخلاقي را در برخورد كريمانه آن حضرت با عبدالله بن اُبي، رئيس منافقان مدينه، مي‌بينيم؛ شخصي كه تمام عمرش مملو از عداوت و كينه نسبت به نبي اكرم و مسلمانان بود و از هيچ فرصتي براي ايجاد فتنه ميان مسلمين و تحريك دشمنان عليه آنان كوتاهي نمي‌كرد، و در واقع روزي سپري نمي‌شد كه از سوي وي آزاري متوجه رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم و مسلمين نباشد. اين شخص روية موذيانه‌اش را تا آخر عمر ادامه داد و حتي جسارت را به حدي رساند كه با تهمت ناروا حيثيت خاندان مبارك پيامبر را نشانه رفت. اما با اين حال زماني كه پرونده سياه زندگي او بسته شد، آن‌حضرت نه تنها بر جنازه‌اش نماز خواند بلكه با رفتاري كه تنها از يك پيامبر بزرگ و اولوالعزم ممكن است بر سر قبر او حاضر شد و سر وي را بر زانوهاي مبارك خويش نهاد و پيراهنش را به او پوشاند و برايش طلب آمرزش كرد.
نمونة ديگر اين اخلاق كريمانه را در برخورد آن‌حضرت با ابوسفيان در روز فتح مكه مي‌بينيم. هر چند اساساً نحوة فتح مكه و ورود خاضعانه و كريمانه آن حضرت به اين شهر در روز فتح‌المبين و اعلام اين روز به يوم‌الرحمه به جاي يوم‌الانتقام خود از معجزات خاتم‌الانبياء و از وقايع استثنايي در تاريخ جنگها و لشكركشي‌‌هاست؛ اما برخورد كريمانه آن  حضرت با ابو سفيان و اعلام «لاتثريب عليكم اليوم» فرازي بلند از اخلاق كريمانه و الهي آن‌حضرت را به نمايش گذاشت.
مقدم داشتن نزديكان در خطرها و مؤخر ساختن آنها در برخورداري از امتيازات برگ زرين ديگري است كه توسط نبي اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم به افتخارات اخلاق اسلامي افزوده شد. يكي از مظاهر اين اخلاق كريمانه در جنگ بدر تحقق يافت، آنگاه كه سه نفر از پهلوانان قريش جلو آمدند و افرادي را به مبارزه طلبيدند و از طرفي مبارزه با انصار‌ مدينه را نپذيرفتند، در اين هنگام آن‌حضرت براي مقابله با آنها سه تن از عزيزترين و نزديك‌ترين افراد خاندان خود يعني علي، حمزه و عبيده را به ميدان فرستادند در حاليكه در ميان مهاجرين افراد زيادي داوطلب مبارزه بودند اما آن‌حضرت ترجيح دادند در اين رويارويي حساس از نزديكان خود شروع كنند. طبيعي است كه اين تصميم ساده‌اي نبود هر چند اين مبارزه با پيروزي قهرمانان مسلمان و كشته شدن هر سه حريف آنان تمام شد، اما آن‌حضرت با درك موقعيت و پذيرش نتيجه اين نبرد عزيزان خود را به قربانگاه فرستادند، و مي‌دانيم اگر چنانچه آن‌حضرت در اين حادثه عزيزانش را از دست مي‌داد چه ضربه روحي‌اي به ايشان وارد مي‌شد، همان گونه كه در سال بعد به هنگام شهادت حمزه اين اتفاق افتاد و تألم روحي ناشي از شهادت حمزه چنان بود كه حتي پس از سپري شدن سالها از آن حادثه و اسلام آوردن قاتلانش، آن‌حضرت همچنان از نگاه كردن به چهرة قاتلش به دليل زنده شدن آن خاطرة غم‌انگيز اجتناب مي‌كردند.
اما ببينيم به هنگام امتيازات آن‌حضرت چگونه عمل مي‌كنند. حضرت علي بن ابي‌طالب مي‌فرمايد: فاطمه زهرا مطلع شدند كه تعدادي برده خدمت آن‌حضرت آورده‌اند و چون ايشان از ناحيه كارهاي خانه مخصوصاً آسياب كردن آرد مورد نياز در رنج بودند، از آن‌حضرت درخواست خادمي براي كارهاي خانه كردند. آن‌حضرت فرمودند: عزيزم چگونه به شما خادمي بدهم در حاليكه دانش‌آموزان «صفه» شكم‌هايشان از فرط گرسنگي جمع شده است. لازم است اينها را بفروشيم و خرج آنها كنيم، در مقابل شما را به چيزي بهتر از داشتن خادم راهنمايي مي‌كنم. سپس به حضرت زهرا تسبيحاتي را آموختند تا ماية قوت قلب ايشان گردد؛ همان تسبيحات فاطمي كه مسلمانان صبح و شام آنها را ورد مي‌كنند و خاطرة ايثار و فداكاري اهل‌بيت پيامبر را زنده نگه مي‌دارند.

پيامبر از نگاه ياران
جابر بن عبدالله در مورد سخاوت آن‌حضرت مي‌فرمايد: آن‌حضرت هرگز در مقابل درخواست سائل و نيازمندي نه نمي‌گفت.(1)
 ابن‌عباس مي‌فرمايد: رسول اكرم در سخاوت و بخشندگي از باد وزنده بخشنده‌تر بود.(2) و اين در حالي بود كه در خانه‌ ايشان مدتها غذاي كاملي وجود نداشت و اهل خانه تنها با آب و خرما سد جوع مي‌كردند. يكي از همسران آن حضرت مي‌‌فرمايد: ايشان در خانه لباس اضافي نداشتند و در هنگام وفات لباسهاي ايشان چندين وصله داشت.
حيا و مناعت‌طبع ايشان به گواهي شاگردان مكتبش از حجب و حياي دوشيزگان بيشتر بود، به همين خاطر بود كه دوست نداشت كسي را به خاطر اقدام ناپسندش مستقيماً تذكر دهد. ام‌المومنين عايشه مي‌فرمايد: هرگاه رسول اكرم از عيب و يا اقدام ناشايست كسي مطلع مي‌شدند هنگام تذكر دادن نمي‌فرمودند فلاني چرا چنين كرد يا چنان گفت، بلكه مي‌فرمود چرا بعضي‌ها چنين مي‌‌‌كنند.
اما براي اثبات عدالت ايشان همين كافي است كه سرسخت‌ترين مخالفان ايشان يعني يهوديان براي حل اختلافات خود به محضر عدالت‌مدار ايشان مراجعه مي‌كردند و در پايان با رضايت از داوري ايشان بازمي‌گشتند.
حضرت علي در مورد شجاعت رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم مي‌فرمايد: وقتي جنگ شدت مي‌گرفت و آتش آن گرم مي‌شد ما به رسول اكرم دلگرم بوديم و به ايشان پناه مي‌برديم؛ ايشان از همة ما به دشمن نزديكتر بود.(3) در معركه‌هاي احد و حنين شجاعت رسول اكرم كاملاً بر همگان روشن شد، هنگامي كه دليران ميدان جنگ را خالي گذاشتند آن‌حضرت پا برجا ماند گويي كه هيچ مشكلي پيش نيامده و در همان حال مي‌فرمود: «أنا النبي لا كذب أنا ابن عبدالمطلب».
عطوفت و مهرباني نبي رحمت تنها به همدردي با يتيمان، ضعيفان و بردگان خلاصه نمي‌شد، و حمايت‌هاي ايشان تنها شامل دختران نگون‌بخت نبود، بلكه تمام عالميان را در بر مي‌گرفت؛ خداوند چه زيبا ايشان را «رحمة للعالمين» خوانده است. جابر بن عبدالله مي‌گويد: آن‌حضرت در مورد حسن رفتار با بردگان بسيار توصيه مي‌فرمود، چنانكه فرمودند: اينها برادران و خواهران شما هستند كه تحت شرايطي زيردست شما قرار گرفته‌اند، از آنچه خود مي‌خوريد و مي‌پوشيد به آنها نيز بدهيد و بندگان خدا را شكنجه نكنيد.(4)
ايشان در مورد حسن رفتار با حيوانات فرمودند: با آنها احسان كنيد و هرگز پشت جانوران را كرسي و صندلي قرار ندهيد. آن‌حضرت از داغ كردن حيوانات و از اينكه آنها را به جان هم بياندازند به شدت نهي مي‌كردند. ابن‌مسعود مي‌فرمايد: در سفري جوجه‌هاي گنجشكي را برداشته و آن را آزرديم، آن‌حضرت ما را به خاطر اين كار مؤاخذه كردند.
علي بن ابي‌طالب در توصيف خاتم‌النبين مي‌فرمايد: رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم همراه خنده‌رو و خوش‌خلق و نرم‌خو بود. هيچگاه در اماكن عمومي صدايش را بلند نمي‌كرد. عيب كسي را آشكار نمي‌ساخت. هرگز بدي را با بدي پاسخ نمي‌داد. هيچ گاه با دست مباركش كسي را مورد ضرب و شتم قرار نداد. من نديدم آن‌حضرت ظلمي روا بدارد و يا از كسي انتقام بگيرد. وقتي در گزينش ميان دو چيز اختيار داده مي‌شد آسانترين آنها را انتخاب مي‌كرد. در خانه مانند عموم مردم بود، كارش را با دست خود انجام مي‌داد. زبان مباركش را جز بحق نمي‌گشود. مردم را به خود نزديك، و اگر كسي دور بود از حالش استفسار مي‌كرد. نيكويي را تقدير و تاييد، و زشتي را تقبيح مي‌كرد. اساس كارش بر اعتدال و ميانه‌روي بود. كساني كه به او نزديك بودند بهترين مردم به شمار مي‌‌آمدند و بهترين مردم نزد ايشان خيرخواه‌ترين آنها بود. در مجلس جاي ثابتي نداشت بلكه هر جا جا بود در ميان مردم مي‌نشست بگونه‌اي كه تازه وارد او را نمي‌شناخت. در مجالس رعايت حال همه را مي‌كرد و هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي‌داد. مجالس ايشان سراپا حكمت، بردباري، حيا و عفت بود. صداها بيش از ضرورت در حضور ايشان بلند نمي‌شد.
آري آنچه در اين چند سطر ذكر شد، در كنار ويژگيهاي بي‌شمار ديگري كه از ذكر آن عاجز مانديم، گوشه‌هايي از شخصيت اخلاقي نبي‌اكرم را نمايان مي‌سازد. البته ويژگي رسول اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ وسلم تنها اين نيست كه از نظر شخصيتي داراي چنين صفات عالي و مكارم اخلاقي‌اي هستند، بلكه ويژگي ممتاز ايشان آن است كه ايشان پيام‌آور مكارم اخلاقي و رسول صفات رحماني هستند. رسالت ايشان آن است كه امتي متخلق به مكارم اخلاقي و متصف به صفات انبيا تربيت كنند. چنانكه در نتيجة اين رسالت عظيم امتي شايسته و خيرخواه براي جهانيان كه به تصريح قرآن براي جهان بشريت حامل پيام و رسالت است متولد گشت: «كنتم خير أمة أخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله»؛ شما (اي پيروان محمد) بهترين امتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شده‌ايد (مادام كه) امر به معروف و نهي از منكر مي‌نماييد و به خدا ايمان داريد.
شك نمي‌توان كرد كه شايستگي اين امت به دليل انتساب به همان منبع عظيم فيض الهي و پيروي از رحمة‌للعالمين است، و درست به همين علت است كه در قرآن مجيد در كنار ذكر پيامبر از گروهي ياد مي‌شود كه با پيروي از مقتداي خويش و استفادة مستقيم از آن‌حضرت، از حسنات و بركات اين رسالت بهره‌مند شده‌اند، آنجا كه مي‌فرمايد: «محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً»؛ محمد فرستادة خدا است، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند. ايشان همواره فضل خداي را مي‌جويند و رضاي او را مي‌طلبند.
طبيعي است كساني كه به اين محور عظيم و اسوة حسنه نزديك‌ترند، بهره‌مندترند، و آنانكه بر آن ثابت ماندند، ماندگارترند، و آنانكه در اين راه از ديگران سبقت جستند رضايت پروردگارشان را پاداش گرفتند: «السابقون الأولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم بإحسان».

اوضاع جهان در آستانه‌ي بعثت خاتم‌الأنبياء
براي اينكه نقش تربيت الهي و رسالت خاتم‌الانبياء را در شكل‌گيري جامعة اخلاقي اسلامي بهتر درك كنيم لازم است نگاهي گذرا به اوضاع جهان در قرن ششم ميلادي و در آستانة بعثت محمدي بياندازيم، زيرا در آن صورت است كه معني رحمت واقعي را كه ارمغان بعثت نبوي است خواهيم فهميد، رحمتي كه در پرتو آن بشر از وضعيتي به غايت بحراني رهايي يافت. قرآن مجيد آن وضعيت خطرناك و آن منظرة مهيب و هولناك را چه روشن به تصوير كشيده‌ است: «و اذكروا نعمة الله عليكم إذ كنتم أعداءً فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم علي شفا حفرة من النار فأنقذكم منها»؛ نعمت خدا را به ياد آوريد بدانگاه كه (براي همديگر) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پيوند داد. پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بت‌پرستي و شركي كه داشتيد) بر لبة گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن مي‌رفت) ولي شما را از آن رهانيد ( و به ساحل ايمان رسانيد).
به گواهي اسناد تاريخ قرنهاي پنجم و ششم ميلادي از قرون سياه تاريخ بشر هستند. هيچ پيامي از آسمان دريافت نمي‌شد و هيچ صداي حق و عدالتي از زمين بر نمي‌‌خواست، در همه جا جهل و ظلم و جور حاكم بود. چراغهاي هدايتي را كه پيامبران اولوالعزمي همچون ابراهيم، موسي و عيسي عليهم‌السلام روشن كرده بودند، بي‌نهايت ضعيف و كم سو شده بود و در مقابل امواج سهمگين ظلمات شرك و كفر و فساد هيچ مي‌نمود. براستي آيا مي‌توان بحران قرن ششم ميلادي كه به تعبير قرآن عصر ضلال مبين (گمراهي مبرهن و آشكار) است را در چند مورد اعتقادي و اخلاقي خلاصه كرد؟ آيا بحران جاهلي كه حضرت محمد در آن مبعوث شد بحران انحطاط اجتماعي و اخلاقي بود؟ آيا مشكل آن عصر صرفاً بت‌پرستي و ميگساري و ظلم و استبداد بود؟ و يا مسئلة بغرنج آن وقت تنها مسئلة زنده در گور كردن دختران بود؟ هر چند همه اينها وجود داشت اما بحران اساسي و مشكل بزرگ عصر جاهلي همانا زنده در گور شدن تمام بشريت و انسانيت بود.
آري بشريت تمام نعمتهايي را كه خداوند در اختيارش گذاشته بود تبديل به مصيبت كرد، و از آنچه براي پيشرفت و تعالي او مهيا بود، زنجير و دام اسارت براي خود و همنوعانش ساخت و چنان در ميان مصيبت‌‌هاي خودساخته گرفتار بود و پيش مي‌رفت كه گويي تصميم به خودكشي دست جمعي گرفته است.
اما درست در چنين اوضاع نابسامان و ايام مصيبت‌بار آن نعمت عظيم و آن رحمت بي‌پايان الهي ظهور كرد و به نقمت‌هاي بشري پايان داد و انسانهاي به دام افتاده ميان غل و زنجيرها را رهايي بخشيد و انوار ساطع‌اش ساية شوم جهل و ناداني را از ميان برداشت، واژه‌هاي آزادي، برابري، برادري و صلح و عدالت مفهوم واقعي خويش را پيدا كرد و انسان منحرف از راه سعادت، گمشده خويش را يافت.

نمونه‌اي از مرگ وجدان بشري در قرن ششم ميلادي
زنده به گور شدن وجدان بشري را از زبان يكي از قربانيان آن بشنويم. اعترافات اين تازه راه‌يافته به مكتب نبوي، گوشه‌هايي از مصايب و جنايت آن دوران سياه را در محضر نبي مكرم صلي الله عليه وسلم تشريح مي‌كند. او در مورد وجدان مرده آن عصر و سوابق سوء خود و جامعه‌‌اش و در مورد دردناكترين جنايت عليه نسل بشري چنين سخن مي‌گويد:
سالها پيش كه هنوز نور هدايت بر قلبم نتابيده بود، همسرم حامله بود و من قصد داشتم به خاطر يك سفر طولاني خانواده‌ام را ترك كنم، اما در اين ميان يك نگراني داشتم و آن اين بود كه اگر فرزندمان دختر باشد من افتخار زنده به گور كردنش را نخواهم داشت، به همين خاطر از خانواده‌ام عهد گرفتم كه در غياب من اگر فرزندم دختر بود آنها اين كار انجام دهند. پس از سالها كه از سفر برگشتم چون پسري به استقبالم نيامد متوجه شدم كه فرزندم دختر بوده است. وقتي از همسرم در مورد سرنوشتش پرسيدم گفت: همانگونه كه خواسته بودي زنده به گورش كرديم. اما من به رفت و آمدهاي دختركي سرزنده و بازيگوش به منزلم مشكوك شدم و همسرم را براي روشن كردن هويت آن دخترك تحت فشار گذاشتم تا اينكه اعتراف كرد كه او همان فرزندمان است. با شنيدن اين حرف چنان عصباني شدم كه دنيا در برابر چشمانم تاريك شد، آرام و قرارم را از دست دادم و تصميم گرفتم هر چه سريعتر اين لكة ننگ را از دامنم پاك كنم. بر‌خاستم و بدون توجه به گريه‌ها و التماسهاي همسرم كه از من مي‌خواست اين كار را نكنم دست دخترك را گرفته و به سوي صحرا روانه شدم. مادر بيچاره‌اش با درماندگي شاهد اين ماجراي غم‌انگيز بود، با اشكهايش پارة تنش را بدرقه مي‌كرد و من فارغ از تمام احساسات و عواطف انساني و حتي حيواني تنها به اجراي هر چه سريعتر تصميمم مي‌انديشيدم. دخترك بي‌خبر از سرنوشت شومي كه در انتظارش بود از اينكه براي اولين بار همراه پدر بيرون مي‌رود با شادي و هيجان دوان دوان در پي من مي‌‌آمد و توجه رهگذران را جلب مي‌كرد، تا اينكه به محل مورد نظر رسيديم و من بي‌درنگ لباسهاي اضافي‌ام را درآوردم و شروع به كندن زمين كردم. دخترك لباسهايم را به كناري برد و سعي مي‌كرد مرا ياري كند و هر گاه به علت خستگي دست از كار مي‌كشيدم او با دستمالي صورتم را پاك مي‌كرد و به من آب مي‌داد و از آنچه ديده و شنيده بود برايم تعريف مي‌كرد. هر چند من چيزي نمي‌شنيدم و نمي‌فهميدم تا اينكه آن گودال شوم آماده شد و من دخترك را در داخل آن انداختم. در ابتدا به تصور اينكه شوخي مي‌كنم تقلايي نمي‌كرد اما وقتي فهميد واقعاً قصد جانش را كرده‌ام به وحشت افتاد و شروع به ناله و التماس كرد و با گفتن پدرجان پدرجان سعي در تحريك احساسات پدري‌ام داشت، اما غافل از اينكه چنين احساسي كاملاً در وجود من مرده بود. او با اصرار از من مي‌خواست اجازه بدهم او زنده بماند و براي هميشه از خانه‌ام برود. اما من بدون توجه به اين حرفها به سرعت كارم افزودم و براي اينكه كارم را بهتر انجام دهم پايم را بر سينه‌اش گذاشتم و شروع كردم به پر كردن چاله. صداي دخترك ضعيف و ضعيف‌تر مي‌شد تا اينكه كاملاً خاموش شد.
آن‌حضرت از شنيدن اين رنجنامه چنان گريستند كه محاسن مبارك از اشك ديدگانشان خيس گشت.
واقعا اگر تمدن اسلامي و رسالت نبوي جز جلوگيري از اين رسم ضد بشري حاصل ديگري در كارنامه زرين خود نداشت باز هم بشريت مديون اين تمدن بود.
علامه اقبال لاهوري چه زيبا به توصيف اين همه شكوه و عظمت پرداخته است: در دل مسلم مقام مصطفي است/ آبروي ما ز نام مصطفي است/ بوريا ممنون خواب راحتش/ تاج كسري زير پاي امتش/ در شبستان حرا خلوت گزيد/ قوم و آيين و حكومت آفريد/ ماند شبها چشم او محروم نوم/ تا به تخت خسروي خوابيد قوم/ در جهان آيين نو آغاز كرد/ مسند اقوام پيشين درنورد/ در نگاه او يكي بالا و پست/ با غلام خويش بر يك خوان نشست/ روز محشر اعتبار ماست او/ در جهان هم پرده‌دار ماست او/ نسخة كونين را ديباچه اوست/ جمله عالم بندگان و خواجه اوست.
درود و سلام بي‌پايان الهي بر تمام پيامبران الهي خصوصاً نبي مكرم اسلام حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم باد. والسلام 



 

 * مقالة ارائه شده در «همايش علمي حكمت و بازانديشي سنت نبوي» كه يكم و دوم اسفند 1385 به همت مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و همكاري دانشگاه تهران در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار گرديد

پي‌نوشت‌ها:
1ـ  صحيح بخاري، كتاب الادب، باب حسن الخلق.
2ـ صحيح بخاري، باب بدء الوحي.
3ـ الشفاء، ص: 89 .
4ـ صحيح بخاري، باب الادب المفرد، ص: 30 .

منابع:
1. صحيح بخاري.
2. الرحيق‌المختوم، صفي‌الدين مباركپوري.
3. سيرة ابن‌هشام.
4. نبي رحمت، سيد ابوالحسن علي ندوي، ترجمة محمدقاسم بني‌كمال(قاسمي).
5. فقه‌السيره، دكتر سعيدرمضان بوطي.
6. صور من حياة‌الرسول، شيخ متولي الشعراوي.

0 نظرات:

ارسال یک نظر