آشکار ساختن دعوت



مؤلف : علی محمّد صلّابی،
مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین


بعد از اقدامات ارزندة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در راستای تربیت اصحاب و یارانش و تربیت نمودن آنان بر پایه‌های عقیدتی، عبادی و اخلاقی، وقت آشکار کردن دعوت با نزول این آیه‌ها فرا رسید:
{ فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (٢١٣)وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ (٢١٤)وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (٢١٥)فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (٢١٦)}(شعرا، 213 - 216)
«به جز خدا، معبودی را به فریاد مخوان و پرستش مکن که (اگر چنین کنی) از زمره عذاب شوندگان خواهی بود و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان و بال (محبت و مودت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند، بگستران و اگر آنان از فرمان تو سرکشی کردند بگو من از کار شما بیزارم.»
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   خاندانش را جمع کرد و آشکارا آنها را به ایمان آوردن به خدای یکتا فرا خواند و از عذاب سخت و آتش جهنم آنان را ترساند و از آنان خواست تا با انجام اعمال نیک خود را آتش جهنم برهانند.[1]
از ابن عباس روایت است که وقتی آیه { وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ } «و اینک خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده» نازل شد پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بر کوه صفا بالا رفت و فریاد برآورد: «ای بنی قمر! ای بنو عدی! و تمام تیره‌های قریش را صدا زد تا اینکه جمع شدند و اگر کسی نمی‌توانست بیاید، فرستاده‌ای را می‌فرستاد تا ببیند چه خبر است. ابولهب آمد و مردان زیادی از قریش آمدند. رسول خدا فرمود: اگر به شما خبر دهم که لشکری از آن طرف دره قصد یورش به شما را دارد، سخن مرا باور می‌کنید؟ گفتند: می‌پذیریم؛ چون از شما سخن دروغی نشنیده‌ایم! گفت : عذابی سخت پیش رو دارید. ابولهب گفت: هلاک شوی، آیا به خاطر این ما را در اینجا گرد آورده‌ای؟!
در جواب ابولهب این سوره نازل شد:
{ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ } (مسد)
«خشکیده باد دو دست ابولهب و خشکیده شد ... .»
در روایتی دیگر آمده است که سایر طوایف قریش را قبیله به قبیله خطاب کرد و گفت : خودتان را از آتش نجات دهید و در آخر گفت: ای فاطمه! خودت را از آتش نجات بده؛ زیرا من در برابر خداوند هیچ گونه حمایتی از تو نمی‌توانم بکنم! تنها حقی که شما بر من دارید، حق خویشاوندی است که من نیز آن را رعایت می‌کنم.[2]
افراد قبیلة قریش، انسانهایی واقع‌گرا و جدی بودند و با مردی روبرو شده بودند که راستگویی و امانتداری او را تجربه کرده بودند، آن هم در حالتی که او تمامی جوانب را مدنظر داشت و در نظر می‌گرفت و آنان فقط یک جنبه را در نظر داشتند؛ پس انصاف و هوشیاری ایشان آنها را به تصدیق وی وادار نمود و مجبور شدند که تاییدش کنند از این رو یک صدا گفتند: آری.
وقتی این مرحله طبیعی و ابتدایی تمام شد و گواهی شنوندگان تحقق پذیرفت، پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  گفت: من شما را از عذابی که پیش رو دارید، بیم می‌دهم. او با این سخن در حقیقت جایگاه نبوت را به آنها شناساند و آنان را با ویژگیها و حقایق پنهان و علوم و معارف نبوی آشنا کرد و این سخن ایشان، موعظه و هشداری بود که با چنان حکمت و شیوایی بیان گردید که در تاریخ ادیان و نبوتها بی‌سابقه است. آن حضرت بسیار ساده و رسا و از نزدیک‌ترین راه ممکن، رسالتش را ابلاغ نمود. همگی ساکت شدند[3]. اما ابولهب گفت : برای همیشه هلاک و نابود شوی، برای همین، ما را گرد آورده بودی؟ و با این کار پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  پایه‌های تبلیغ و اعلام را برای امت بنا نهاد و جای بلندی را که کوه بود، انتخاب نمود و این کاری است که در عصر ما توسط ایستگاههای فرستندگی برای پخش صدا، انجام می‌گیرد. همچنین رسول خدا برای دعوت خود اساس و پایه محکمی همانند راستگویی انتخاب نمود و کسانی که اطلاع‌رسانی جزو وظایف آنان است، بر این نکته آگاهند که ارتباط برقرار کردن با مردم به قصد اطلاع‌رسانی به آنها یا دعوت دادن آنها باید بر اساس اصل اعتماد میان گوینده و مخاطبان باشد و محتوای پیام نیز باید حقیقت و راست باشد و دروغ در آن جایگاهی نداشته باشد[4]. طبیعی است که پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  باید دعوت علنی و آشکار را با هشدار دادن خویشاوندان نزدیکش آغاز می‌نمود؛ زیرا مکه سرزمینی بود که روح قبیله‌گرایی در آن عمیق و ریشه‌دار بود و آغاز دعوت از خویشاوندان نزدیک به ایشان در راستای تحقق اهداف رسالت کمک می‌نمود. همچنین باید دعوت در شهر مکه که مرکز مهم دینی به حساب می‌آمد، اثر ویژه‌ای می‌داشت تامردمان این شهر مهم هر چه سریعتر به اسلام ایمان می‌آوردند و از طرفی دیگر نیز قریش اثر مهمی بر دیگر قبیله‌های عرب داشت. البته این بدان معنی نیست که اسلام برای قریش آمده بود؛ بلکه دعوت اسلام، اولین گام در راستای تحقق رسالت جهانی اسلام بود[5]؛ چنانکه خداوند فرمود:
{ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (١٠٧)} (انبیاء، 107)
«(ای پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم.»
همچنین می‌فرماید:
{ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٢٨)}(سباء، 28)
«و ما تو را نفرستاده‌ایم مگر برای همه مردم تا مژده‌رسان و بیم‌دهنده باشی و لیکن اکثر مردم بی‌خبرند.»
بعد از اینکه دعوت مراحل فرایند خویش را طی نمود و به دعوت خویشاوندان منحصر نماند، پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  درصدد دعوت هر کس و هر قبیله و شهری بر آمد و در انجمنها و مجالس آنها می‌آمد و در موسم و مواقف حج نیز دعوت می‌داد و به هر غلام و آزاد و قوی و ضعیف و ثروتمند و فقیری که روبرو می‌شد، او را دعوت می‌داد[6] و شروع این مرحله با نازل شدن این آیه آغاز گردید:
{ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (٩٤)إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ (٩٥)الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (٩٦)وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ (٩٧)} (حجر، 94-97)
«پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان دستور داده می‌شوی و به مخالفت مشرکان اعتنا مکن. ما، تو را از استهزاکنندگان مصون و محفوظ می‌داریم، آنانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار می‌دهند، به زودی خواهند دانست و ما می‌دانیم که سینه‌ات از آنچه می‌گویند، تنگ می‌شود.»
کفار در مقابل دعوت آشکار، درصدد ایجاد سد راه، رویگردانی، تمسخر، آزار دادن، تکذیب و توطئه ی برنامه‌ریزی شده برآمدند بنابراین، نبرد میان پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  و یارانش از یک طرف و میان بزرگان و رهبران بت پرست از طرف دیگر شدت گرفت و مردم مکه اخبار این کشمکش و نبرد را به اقصی نقاط جزیره عربستان انتقال می‌دادند و این عمل از آنجا که سرسخت‌ترین دشمنان اسلام در میان قبیله‌ها سخن نادرستی شایع می‌کردند به نفع دعوت اسلام از مردم، ادعاها و گفته‌های رهبران کفر و شرک را نمی‌پذیرفتند. خبر نبوت پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  و این حادثة بزرگ به گونه‌ای شایع شده بود که در همه جا و در هر مجلس و منزل، از آن سخن می‌گفتند. بزرگ‌ترین اعتراضات رهبران شرک، متوجه توحید و ایمان به معاد و رسالت پیامبر و یگانه بودن خداوند متعال و ایمان داشته به روز قیامت و قرآن کریم بود.
مهم‌ترین اعتراضات مشرکان و پاسخ آنها به طور مشروح بیان می‌شود:
1- شرک ورزیدن به خدا : کافران مکه منکر این موضوع که خداوند آنها و تمام موجودات را آفریده است، نبودند؛ چنانکه می‌فرماید:
{ وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (٢٥)}(لقمان، 25)
«هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً می‌گویند خدا. بگو ستایش خدا را سزاست، ولی اکثر آنان نمی‌دانند.»
آنها بتها را پرستش می‌کردند و گمان می‌بردند که بتان، آنان را به خدا نزدیک می‌نماید:
{ أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (٣)} (زمر، 3)
«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه، برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را بر می‌گیرند. (می‌گویند :) ما آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان دربارة چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. خداوند دروغگوی کفرپیشه را هدایت و رهنمون نمی‌کند.»
مردم مکه در اصل بت‌پرست نبودند؛ بلکه بت‌پرستی از ملتهای همسایه به آنها رسیده بود بنابراین، با انکار و تعجب از دعوت توحید، استقبال کردند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:
{ وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (٤)أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ (٥)وَانْطَلَقَ الْمَلأ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ (٦)مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلا اخْتِلاقٌ (٧)}(ص، 4-7)
«در شگفتند از اینکه بیم دهنده‌ای از خودشان به سویشان آمده است و کافران می‌گویند: این جادوگر بسیار دروغگویی است. آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این چیز شگفتی است. سرکردگان ایشان راه افتادند که بروید و بر خدایان خود ثابت و استوار باشید. این همان چیزی است که خواسته می‌شود. ما در آئین دیگری، این را نشینده‌ایم، این جز دروغ ساختگی نیست.»
تفکر آنها نه تنها در مورد خداوند بلکه در مورد رابطه خدا با آفریدگانش، تفکری نادرست بود؛ زیرا گمان می‌کردند که خداوند همسری از جنها دارد و فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند! از این رو آیه‌های قرآن نازل می‌شد و بیان می‌کرد که جنها و فرشتگان مخلوق خدا هستند، همانطور که انسان نیز مخلوق خدا است و او کسی را به فرزندی بر نگرفته و همسری ندارد:
{ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ (١٠٠)بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (١٠١)} (انعام، 100-101)
«فرشتگان و اهریمنان را شرکاء خدا می‌سازند، در حالی که خداوند خود آنان و همه ملائکه و شیاطین را آفریده است. خداوند منزه و به دور از این صفاتی است که او را بدانها توصیف می‌کنند. خدا کسی است که آسمانها و زمین را از نیستی به هستی آورده است. چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد در حالی که او همسری ندارد؟ و همه چیز را آفریده و او آگاه از هر چیز است.»
همچنین بر اساس مضامین آیه‌های قرآن، این موضوع اثبات می‌گردد که جنها به بندگی خداوند اقرار می‌کنند و این مطلب را که رابطه‌ای نژادی و نسبی میان آنها و خدا وجود دارد، انکار می‌نماید:
{ وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (١٥٨)} (صافات، 158)
«آنان معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند، در صورتی که جنیان می‌دانند که خودشان و(مشرکان در صورت شرک ورزی) احضار می شوند.»
و قرآن از مشرکان می‌خواست که از حق پیروی نمایند و از روی گمان و خیال سخن نگویند:
{ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الأنْثَى (٢٧)وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا (٢٨)} (نجم، 27-28)
«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را با نامهای زنان، وصف و نامگذاری می‌کنند. ایشان در این باب چیزی نمی‌دانند و جز از ظن و گمان پیروی نمی‌کنند و ظن و گمان هم از حق بی‌نیاز نمی‌گرداند.»
همچنین آیه‌های قرآن به این موضوع می‌پردازند که معقول نیست که خداوند به مشرکان فرزند پسر بدهد و خود دخترانی داشته باشد (دختران از نظر مشرکان ارزش کمتری از پسران داشتند):
{ أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِنَاثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلا عَظِيمًا (٤٠)} (اسراء، 40)
«آیا پروردگارتان پسران را ویژه شما کرده است و از فرشتگان، دخترانی را خاص خود کرده است. واقعاً شما سخن بسیار عظیمی بیان می‌ دارید.»
و به مشرکان خاطرنشان می‌سازد که مسئول گفته‌های بی‌دلیل خود، خواهند بود:
{ وَجَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ (١٩)}(زخرف، 19)
«آنان فرشتگان راکه بندگان خدای مهربانند، مؤنث به شمار می‌آورند. آیا ایشان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشته و خلقشان را مشاهده نموده‌اند؟ اظهار و گواهی ایشان ثبت و ضبط می‌شود و بازخواست می‌گردند.»
2- انکار روز قیامت: مشرکان پس از اینکه پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  آنان را به ایمان در مورد معاد دعوت نمود، آنان به استهزاء و تکذیب پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  پرداختند:
{ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (٧)أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِيدِ (٨)} (سبا، 7-8)
«کافران می‌گویند: آیا مردی را به شما بنماییم که شما را خبر می‌دهد از اینکه هنگامی که پیکرهایتان کاملاً متلاشی شد، آفرینش تازه‌ای پیدا می‌کنید. آیا او بر خدا دروغ می‌بندد یا نوعی دیوانگی دارد؛ بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارند، گرفتار عذاب و گمراهی عمیقی هستند.»
مشرکان زنده شدن مردگان را انکار می‌کردند و نمی‌پذیرفتند:
{ وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (٢٩)} (انعام، 29)
«و آنان می‌گویند: زندگی تنها همین زندگی دنیای ما است و ما هرگز برانگیخته نمی‌شویم.»
(و قیامت و دوزخ و بهشتی در میان نیست) و بر این باور غلط خود با تاکید سوگند یاد می‌کنند:
{  وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٣٨)لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ (٣٩)}         (نحل، 38-39)
«موکّدانه به خدا سوگند یاد می‌کنند که خداوند هرگز کسی را که می‌میرد، زنده نمی‌گرداند. آری، وعدة خدا قطعی است ولیکن بیشتر مردمان نمی‌دانند تا اینکه برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف می‌ورزند و اینکه کافران بدانند که ایشان دروغگویند.»
آنها می‌گفتند اگر پدران ما را زنده کنید، قبول می‌کنیم که قیامت و رستاخیزی وجود دارد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:
{ وَقَالُوا مَا هِيَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ (٢٤)وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (٢٥)قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٢٦)وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (٢٧)} (جاثیه، 24-27)
«منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن به سر می‌بریم در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‌سازد. آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمی‌گویند؛ بلکه تنها گمان می‌برند و تخمین می‌زنند. هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می‌شود در برابر آنها دلیلی جز این ندارد که می‌گویند اگر راست می‌گویید پدران و نیاکان ما را زنده کنید و بیاورید. بگو : خداوند شما را زنده می‌کند، سپس شما را می‌میراند، سپس در روز قیامت که در آن تردیدی نیست شما را گرد می‌آورد ولیکن بیشتر مردم نمی‌دانند.»
مالکیت و حاکمیت انسانها و زمین از خدا است و آن روز که قیامت بر پا می‌شود باطل‌گرایان زیان می‌بینند و فراموش کرده‌اند که آن کسی که برای نخستین بار آنها را آفریده است، تواناست که آنها را در روز قیامت زنده کند.[7]
مجاهد و دیگران گفته‌اند: ابی بن خلف در حالی که استخوانی فرسوده و پوسیده‌ای به دست داشت و آن را کاملاً خرد می‌کرد و به باد می‌داد، نزد رسول خدا آمد و گفت : ای محمد! آیا گمان می‌برید که خداوند این را زنده می‌نماید؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم   گفت: آری،خداوند تو را می‌میراند، سپس زنده می‌کند و در دوزخ حشر می‌گرداند. آن گاه این آیات نازل گردید:[8]
{ أَوَلَمْ يَرَ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (٧٧)وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (٧٨)قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (٧٩)}(یس، 77-79)       
«آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفه ناچیزی آفریده‌ایم و هم اینک او پرخاشگری است که آشکارا به پرخاش بر می‌خیزد و برای ما مثال می‌زند و آفرینش خود را فراموش می‌کند و می‌گوید: چه کسی می‌تواند این استخوانهایی را که پوسیده و فرسوده‌اند زنده کند. بگو کسی که او را آفریده است، دوباره زنده می‌گرداند و او بس آگاه از همه آفریدگان است.»
شیوه‌های قرآن کریم در قانع ساختن مردم به رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، به فرا خواندن عقل و برانگیختن فطرتها تکیه کرده بود و خداوند، بندگانش را تذکر داد که حکمتش چنین اقتضا می‌نماید که بندگان را پس از مرگ برای پس دادن حساب زنده کند و خاطر نشان ساخت که بندگان را برای عبادت خویش آفریده است و پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل فرموده است، تا راه پرستش خویش را نشان دهد؛ پس برخی از بندگان بر طاعت الهی استقامت ورزیدند و عده‌ای سرکشی و تجاوز در پیش می‌گیرند و سرانجام هر دو گروه با مرگ و حساب و کتاب روبرو می‌شوند و چاره‌ای جز اینکه نیکوکاران پاداش نیک و بدکاران پاداش بد کارهایی را که کرده‌اند، ببینند وجود ندارد؛ چنانکه می‌فرماید:
{ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (٣٥)مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (٣٦)أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (٣٧)إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ (٣٨)} (قلم، 35-38)
«آیا فرمانبرداران را همچون گناهکاران یکسان می‌شماریم. شما را چه شده است چگونه داوری می‌کنید. آیا شما کتابی دارید که از روی آن می‌خوانید و شما آنچه را که بر می‌گزینند، در آن است.»
ملحدانی که بر خود ستم کرده‌اند، گمان می‌کنند که جهان هستی، بیهوده آفریده شده است و آفرینش آن حکمتی ندارد و سرنوشت مؤمن مصلح و کافر مفسد یکی خواهد بود[9]. خداوند می‌فرماید:
{ وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (٢٧)أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ (٢٨)} (ص، 27-28)
«ما آسمانها و زمین و چیزهایی را که بین آن دوتا وجود دارد، بیهوده نیافریده‌ایم. این گمان کافران است، وای بر کافران که به آتش دوزخ دچار می‌گردند. آیا کسانی را که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته انجام می‌دهند، همچون تبهکاران به شمار آوریم و یا اینکه پرهیزگاران با بزهکاران برابر داریم.»
قرآن کریم برای مردم مثالهایی در زنده کردن و آبادانی زمین پس از خشکیده شدن بیان نموده است تا بدانند که خداوند، قادر به زنده کردن جسدهای خشکیده و استخوانهای پوسیده نیز هست:
{ فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (٥٠)} (روم، 50)
«به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش، زنده می‌کند آن کس زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است.»
علاوه بر اینها خداوند، داستان برخی از مردگان را که زنده نمود بیان داشته است، از جمله سرگذشت اصحاب که سیصد و نه سال در عالم خواب به سر بردند و بعد از گذشت این زمان طولانی ازخوابشان بیدار شدند؛ چنانکه می‌فرماید:
{ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (١٢)}          (کهف، 12)
«پس از آن، ایشان را برانگیختیم تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه، مدت ماندن خود را حساب کرده است.»
{ وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا (١٩)}                                                                            (کهف، 19)
«همان گونه ایشان را برانگیختیم تا از یکدیگر بپرسند. یکی از آنان گفت: چه مدتی مانده‌اید؟ گفتند: روزی یا بخشی از روز بوده‌ایم. گفتند : پروردگارتان بهتر می‌داند که چقدر مانده‌اید و سکه نقره‌ای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید تا روزی و طعامی از آن بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچ کس را از حال شما آگاه نسازد.»
{ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا (٢٥)}  (کهف، 25)
«اصحاب کهف مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند.»
علاوه بر موارد ذکر شده، پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در مقابل کفار و مشرکان نیز به دلایلی دیگر بر زنده شدن دوباره استدلال می‌نمود.
3- اعتراض بر رسول خدا: اعتقاد مشرکان بر این بود که انسان نمی‌تواند، پیامبر باشد و باید فرشته‌ای مسئولیت نبوت و رسالت را انجام می‌داد و یا حداقل فرشته‌ای با او همراه می‌شد.
خداوند در پاسخ فرمود:
اگر برای انسانها، پیامبری از فرشتگان می‌فرستادیم، آن فرشته به صورت مردی می‌بود که آنها می‌توانستند با او گفتگو نمایند و از او فرا بگیرند و اگر این چنین می‌کردیم، باز هم مسئله برایشان مشتبه می‌شد؛ همان طور که در پذیرفتن پیامبری که انسان است شک و تردید دارند[10] آنها پیامبری می‌خواستند که غذا نخورد و به بازار نرود:
{ وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأسْوَاقِ لَوْلا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا (٧)أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا (٨)} (فرقان، 7 - 8)

«و می‌گویند این چه پیغمبری است؟ غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود. چرا لااقل فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا همراه او مردم را بیم دهد یا اینکه گنجی به سوی او انداخته نشد و یا اینکه باغی به او داده نشد که از آن بخورد. ستمگران می‌گویند: شماجز از یک انسان دیوانه پیروی نمی‌کنید.»
آنان گویا بر این موضوع آگاهی نداشتند که تمام پیامبران غذا می‌خوردند و به کار و کوشش می‌پرداختند:
{ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الأسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (٢٠)}                                                      (فرقان، 20)
«ما هیچ یک از پیغمبران را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر اینکه غذا می‌خورده‌اند و در بازارها راه می‌رفته‌اند. ما برخی از شما را وسیلة امتحان برخی دیگر کرده‌ایم، آیا شکیبایی می‌ورزید؟ و پروردگار بینا است.»
تمایل درونی و قلبی آنان بر این بود که پیامبر از ثروتمندان و بزرگان قوم انتخاب می‌گردید:
{ وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (٣١)} (زخرف، 31)
«گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر فرو فرستاده نشد.»
منظور آنان ولید بن مغیره در مکه و عروه بن مسعود ثقفی در طائف بود[11]، همچنین آن حضرت را به دیوانگی متهم کردند:
{ وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (٦)لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (٧)} (حجر، 6-7)
«و گفتند: ای کسی که قرآن بر تو نازل گشته است، تو حتماً دیوانه‌ای. تو اگر از زمرة راستگویانی، چرا فرشتگان را به پیش ما نمی‌آوری.»
{ أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (١٣)ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (١٤)} (دخان، 13-14)
«کی بیداری برای آنان فایده‌ای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر به پیش آنان آمده بوده است؛ سپس از او رویگردان شدند وگفتند او دیوانه‌ای آموخته شده است.»
خداوند در جوابشان گفت:
{ مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (٢)} (قلم، 2)
«در سایۀ نعمت و لطف پروردگارت، تو دیوانه نیستی.»
همچنین او را به کهانت و شعرگویی متهم نمودند، ولی خداوند فرمود:
{ فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ (٢٩)أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (٣٠)} (طور، 29-30)
«پس پند و اندرز بده و به فضل نعمت پروردگارت تو کاهن و دیوانه نیستی. آیا آنان می‌گویند که او شاعر است وما در انتظار مرگ او هستیم.»
همچنین ایشان را به جادوگری و دروغگویی متهم کردند.[12]
{ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا (٤٧)انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الأمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلا (٤٨)} (اسراء، 47 - 48)
«ما بهتر می‌دانیم که آنان به چه منظوری به سخنان تو گوش فرا می‌دهند. هنگامی که پای سخنانت می‌نشینند و آن زمان که با هم در گوش یکدیگر صبحت می‌کنند، آن زمان که ستمکاران می‌گویند جز از مرد جادو شده‌ای پیروی نمی‌کنید.»
خداوند، پیوسته آیاتش را نازل می‌کرد و مردود بودن پندارهای مشرکان را اعلام می‌داشت و پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را تسلی می‌داد که پیامبران گذشته نیز همچون شما مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌گرفتند و پاداش مسخره‌کنندگان عذاب است:
{ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (١٠)} (انعام، 10)
«بی‌گمان پیغمبرانی پیش از تو مورد استهزاء قرار گرفته‌اند و همان چیزی که پیغمبران را بدان سبب مسخره می‌کرده‌اند، مسخره‌کنندگان را فرا گرفته است.»
همچنین خداوند این موضوع را بیان نمود که مشرکان با استهزاء خویش قصد تکذیب پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  را نداشتند؛ بلکه آنان قصد تکذیب رسالت او و آیه‌های خدا را داشتند:
{ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (٣٣)} (انعام، 33)
«ما می‌دانیم که آنچه می‌گویند ، تو را غمگین می‌سازد؛ چرا که آنان، تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ستمکاران، آیات خدا را انکار می‌نمایند.»

الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.



[1]- رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 46.
[2]- بخاری، کتاب التفسیر، سورة شعرا، ج 8، ص 501.
[3]- رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 46.
[4]- الحرب النفیسه ضد الاسلام، عبدالوهاب، کحیل، ص 121.
[5]- دراسة فی السیره، عماد الدین خلیل، ص 66.
[6]- رسالة الانبیاء، ج 3 ، ص 48-49.
[7]- در روایتی از ابن عباس آمده است که این شخصیت، عاص بن وائل بوده است.
[8]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 58.
[9]- الوسطیة فی القرآن الکریم، ص 402.
[10]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 124.
[11]- همان، ج 4، ص 126-127.
[12]- رسالة الانبیاء، ج 3، ص 57.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر