با امام جعفر صادق عليه السلام آشنا شويم



اسم و نسب:
ايشان امام جعفر بن محمد بن علي زين العابدين بن حسين بن علي ابن ابي طالب پسر عموي حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم و ابن فاطمه بتول رضي الله عنها دختر گرامي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم است. اين نسب ايشان از طرف اصول بود. و اما از طرف دايي هايشان: ايشان از دو جهت فرزند ابوبكر صديق رضي الله عنه افضل ترين ولي خدا و صحابي بزرگوار رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است لذا امام صادق مي فرمايد: (ولدني ابوبكر الصديق مرتين) ابوبكر صديق از دو طرف جد من است.
با اين تفصيل كه: مادر ايشان ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابي بكر صديق رضي الله عنه است و مادر ايشان ـ يعني مادر بزرگ مادري ايشان- اسماء بنت عبدالرحمن بن ابوبكر صديق رضي الله عنهم اجمعين است.
كسي كه نسبش اينگونه باشد كه از يك طرف فرزند پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و از طرف ديگر فرزند ابوبكر صديق رضي الله عنه آنهم حضرت صديق از دو جهت پدر بزرگ ايشان باشد، با آن دينداري وتقوا و قرابتش به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم محال است كه پدر بزرگش را بد ببيند، يا با او كينه داشته باشد يا او را دشنام دهد و لعنت كن.
زيرا قطع نظر از دين و تقوا و كمال علم و دانش و فضليت حتي اخلاق و مروت عربيت و بزرگواري اش به او اجازه چنين جسارتي را نميدهد. ايشان در سال 80 هشتاد قمری در مدينه منوره متولد شد و در سال 148 قمري در سن 68 سالگي در مدينه منوره چشم از جهان فروبست.

لقب:
امام جعفر بن محمد به صادق لقب يافت، و اين لقب آنقدر برايشان غالب شد كه هرگاه ذكر ميشد جز ايشان ذهن كسي به جاي ديگري نميرفت. علت شهرت ايشان به لقب صادق اين بود كه ايشان در گفتار و كردار و رفتارش صادق بود جز صداقت و راستي از ايشان هرگز دروغي ثابت نشده است. بقول شاعر:
بأبيه اقتدي عدی بالكرم ومن يشبه أباه فما ظلم
عدي درسخاوت به پدرش گرويده است
و كسيكه به پدرش شباهت داشته باشد زياد روي نكرده است.
و پدران ايشان صادق ترين انسانهاي دنيا بودند، از يكسوی رسول امين صلي الله عليه وآله وسلم كه حتي در ميان كافران ومشركان و به اعتراف آنان صادق و امانت دار بود. و از طرف ديگر پدربزرگش ابوبكر، صديق اين امت كه خداوند متعال در باره اش (در آخر سوره توبه) چنين نازل فرمودند:
(يا أيها الذين أمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين) (اي مؤمنان از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد).
خلاصه ايشان به اين لقب شهرت يافت و علماء ايشان را به همين لقب ميشناسند و معرفي ميكنند. از ديگر القاب ايشان (امام) است كه واقعا شايستگي آنرا دارد، و همچنين (فقيه) از القاب ديگر ايشان است اما چنانكه مخالفين ايشان مدعي هستند ايشان معصوم نيستند زيرا خود ايشان اين چيز را از خود نفي كرده است، مقام عصمت جز پيامبران عليهم السلام كه در تبليغ رسالتشان به آن نياز دارند و خداوند به آنان عنايت فرموده هيچ انسان ديگر معصوم نيست.

فرزندان:
امام جعفر صادق رحمة الله عليه فرزندان زيادي بجاي گذاشتند:
1- اسماعيل كه بزرگترين فرزند ايشان است و در حيات ايشان در سال 138هجری وفات نمود، و فرزندي بنام محمد بن اسماعيل از خود به جاي گذاشت، محمد فرزندان زيادي داشت كه هر كدام آنان نسلي بجاي گذاشتند.
2- عبد الله، لذا كنيه ايشان ابوعبدالله بود.
3- موسي كه به كاظم لقب يافت، شيعيان اثناعشري او را بعد از پدر امام هفتم مي دانند، از همينجا اختلاف كردند، اسماعيليها فرزند اول ايشان اسماعيل را امام ميدانند و اثناعشري ها موسي كاظم را امام گفتند.
4- اسحاق
5- محمد
6- علي
7- فاطمه.

مهمترين اساتيد:
امام جعفر صادق علم و حديث را از طبقه عالي از علماء آموختند، زيرا ايشان اواخر عصر صحابه را درك كردند، مانند سهل بن سعد ساعدي وانس بن مالك رضي الله عنهما. از پدرشان محمد بن علي باقر هم زياد روايت كرده است، باقر فاضل و ثقه است اكثر محدثين از ايشان روايت كرده اند، وفات ايشان تقريبا سال 110 هجری بود، اكثر روايات ايشان از طريق پدر از جدش حسين بن علي يا علي ابن ابي طالب از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است و اين به اعتبار سند عالي ترين روايات وي است و اينها بهترين نمونه روايات پسران از پدرانشان است.
از ديگر شيوخ امام صادق سردار تابعين عطاء بن ابي رباح، محمد بن شهاب زهري، عروه ابن زبير، محمد بن المنكدر، عبد الله بن ابي رافع، وعكرمه مولي ابن عباس است. كما اينكه از جدش قاسم بن محمد بن ابوبكر نيز روايت كرده است و اكثر شيوخ ايشان از علماي مدينه است، همه اينها كه ذكر كرديم امامان ثقه، معتمد، ديانتدار، صادق، عادل، و امانت دار هستند، خداوند همه شان را رحمت كند.

بارزترين شاگردان:
كساني كه از ايشان علم آموختند چه علم روايت و چه علم فقه عده بزرگي از علماء و حفاظ ثقه و معتمد هستند كه مشهورترين آنان عبارتند از: يحی بن سعيد انصاري قطان، يزيد بن عبدالله بن الهاد الليثي المدني- ايشان از امام صادق از سن بزرگتر بودند و ده سال پيش از ايشان وفات نمود، عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج كه از همدوره هاي ايشان است، ابان بن تغلب، ايوب سختياني، ابوعمرو بن العلا، مالك بن انس الاصبحي امام دار الهجرت، سفيان ثوري، امام نقاد شعبه بن الحجاج، سفيان بن عينيه، محمد بن ثابت بناني، وبسياري ديگر.
از ميان شاگردان، بعضي بيشتر از ايشان فقه آموخت و با ايشان هم نشين بود و حديث روايت كرده از اين جمله امام مالك و امام ابوحنيفه رحمت الله عليهما بطور خصوص قابل ذكر است.
تمام اصحاب صحاح سته از ايشان حديث نقل كرده اند، البته امام بخاري در صحيح نه بلكه در كتابهاي ديگرش از ايشان حديث نقل كرده است، براستي كه ايشان امام صادق ثقه و صدوق و امام و فقيه بود، رحمت خدا بر او باد.

سخاوت و كرم:
ايشان در ميدان كرم و سخاوت منزلت فوق العاده اي داشتند و اين امر از ايشان و از خاندان سخاوتمند نبوت امر عجيبي نيست، جد بزرگوار ايشان رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم (به تعبير حديث شريف) از باد هم سخاوتمندتر بودند، نمونه هاي بارز و بيشمار كرم آنحضرت، چه در غزوات و چه در مواقع مختلف ديگر، روشن و آشكار است بقدري سخاوت ميكردند و با دست باز ميدادند كه هيچ نگراني و ترسی از فقر و تنگدستي نداشتند.
هياج بن بسطام تميمي شاگرد امام جعفر صادق رحمة الله عليه در باره سخاوت ايشان چنين ميگويد:
(كان جعفر بن محمد يطعم حتي لايبقي لعياله شيء) (امام صادق رحمة الله عليه بقدري با دست باز غذا ميداد كه براي فرزندان خودش چيزي باقي نميگذاشت).
و اين بخشش و سخاوت كسي است كه از فقر و تنگدستي نميترسد. روايت شده كه وقتي از ايشان در باره تحريم ربا پرسيده شد فرمودند:
(لئلا يتمانع الناس المعروف) (انگيزه حرام شدن ربا اين است تا اينكه مردم از كار خير باز نايستند).اين دلالت برسخاوت و اطمينان نفس مي كند.
ميگويند كه ايشان گاهي بخاطر اينكه صلح بين مردم برقرار شود حاضر ميشد از جيب خودش خسارت آنان را تحمل كند.
همچنين گفته ميشود كه ايشان در انفاق و خرج كردن مخفيانه مشابهت زيادي به جدش امام زين العابدين علي بن حسين رضي الله عنهما داشت، عادت ايشان چنين بود كه در تاريكي شب باري از نان و گوشت و پول را بر دوش مي گذاشت و بر فقراء و بين مستمندان مدينه تقسيم ميكرد.
اين عادت همچنان ادامه داشت تا اينكه وفات نمود و مردم زماني فهميدند كه مستمندان در ماندند و كسي نبود كه نيازشان را برآورد.
پس خداوند رحمت كند ايشان را، اميدوارم خداوند ايشان را در زمره كساني به حساب آورد كه در باره ايشان فرمود:ه:
(ومن يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون).
و كساني كه از أز نفس خويش مصون باشند، اينانند كه رستگارند.

حكمت و دانش وافر:
كساني كه زندگي نامه امام صادق رحمة الله عليه را نوشته اند از حكمت و حاضر جوابي ايشان به كثرت سخن گفته اند، حاضر جوابي در برابر پرسشهاي دشوار وپيچيده، كه واقعا اين حاضر جوابي ها بر علم و دانش گسترده و فهم عميق و دور رس ايشان دلالت ميكند.
كما اينكه دلالت بر اين دارد كه خداوند متعال به ايشان درك سريع و زبان فصيح، عنايت فرموده كه بتواند جامع ترين معاني را تعبير كند و فقه و بينشي كه مقاصد و اسرار شريعت را درك كند.
شاگرد ايشان سفيان بن عيينه ميگويد:
در موسم حج به مكه آمدم ديدم ابوعبدالله جعفر بن محمد، شترش را در ابطح خوابانده، گفتم: يابن رسول الله! چرا موقف- جاي ايستادن در عرفات- در پشت حرم قرار گرفت و نه داخل مشعر الحرام؟ فرمود: كعبه خانه خدا، حرم پرده آن و (موقف) دروازه آن است، وقتي عازمين حج به قصد زيارت كعبه آمدند:
اول آنان را دم دروازه نگهداشت تا اينكه زاري و تضرع كنند، وقتي اجازه ورود به آنان داد اندكي به دروازه دوم نزديكشان كرد، يعني مزدلفه، وقتي كثرت زاري و تضرع و تلاش آنانرا ديد رحمش آمد، وقتي به آنان رحم كرد دستور داد قرباني شان را تقديم كنند، وقتي قرباني شان را تقديم كردند و مناسك را انجام دادند و از گناهاني كه بين او تعالي و آنها مانع بود پاك شدند، دستور داد پاكيزه و با طهارت خانه اش را زيارت كنند.
پرسيد چرا روزه در ايام تشريق مكروه شد؟ فرمود: زيرا آنان در اين روزها مهمان خدايند و براي مهمان شايسته نيست كه در خانه ميزبانش روزه بگيرد.
ابونعيم در حليه با سند خودش تا احمد بن عمرو بن مقدم رازي، روايت ميكند كه فرمودند:
برصورت منصور خليفه عباسي، مگسي نشست آنرا كيش كرد وراند، دو باره آمد، دوباره راند، خيلي اذيتش كرد، امام جعفر صادق وارد شد منصور گفت: اي اباعبدالله! خداوند مگس را چرا آفريده است؟ فرمودند: تا بوسيله آن ستمگران را خواركند.
شاگرد ايشان عائذ بن حبيب روايت ميكند كه امام جعفر صادق فرمودند:
(لازاد أفضل من التقوي ولاشي أحسن من الصمت و لاعدو أضر من الجهل، ولاداء أدوأ من الكذب)
«هيچ توشه اي بهتر از تقواي نيست، و هيچ چيزي بهتر از خاموشي نيست، هيچ دشمني مضرتر از جهل نيست، وهيچ مرضي خطرناكتر از دروغ نيست».
باري امام صادق فرزندش موسي كاظم را داشت نصيحت ميكرد فرمودند:
«فرزندعزيزم! كسيكه به قسمت و تقديرش راضي باشد هميشه بي نياز است، كسي كه به داشته ديگران چشم بدوزد از گرسنگي ميميرد، كسي كه به قسمت و تقديرش راضي نباشد خداوند را در (قضاء) عدالتش متهم كرده است، كسي كه عيب ديگران را كوچك بشمارد عيب خودش در نظرش برزگ جلوه ميكند، كسي كه پرده پوشي ديگران را نكند عيوبش آشكار خواهد شد.
كسي كه شمشير بغاوت و شورش بكشد با آن كشته خواهد شد و كسي كه براي برادرش چاهي بكند خداوند خود او را در آن سرنگون ميكند، كسي كه با ابلهان همنشيني كند تحقير ميشود، كسي كه با علماء نشست و برخواست كند مورد احترام قرار ميگيرد، كسي كه به جاهاي بد سرزند متهم ميشود.
اي فرزند عزيزم! مبادا از ديگران عيبجويي كني كه از تو عيبجويي خواهد شد ومبادا در كارهاي لايعني دخالت كني كه بخاطر آن ذليل خواهي شد.
اي فرزند عزيزم! حق را بگو چه به نفع تو باشد و چه به ضررت، كه مورد مشورت خويشاوندانت قرار خواهي گرفت، همواره قرآن را تلاوت كن، و در نشر اسلام بكوش.
وامر به معروف و نهي از منكر كن و باكساني كه از تو مي بُرند رفت و آمد داشته باش! سلام را تو آغاز كن، هركس از تو چيزي طلبيد بده و مبادا خبر چيني كني كه خبر چيني در دلها كينه ميكارد. مبادا به عيوب ديگران مشغول شوي كه هر كسي ديگران را هدف قرار دهد خودش هدف قرار ميگيرد.
هرگاه خواستي سخاوت كني از ريشه شروع كن، كه سخاوت ريشه هايي دارد، و ريشه ها تنه دارند، تنه ها شاخه دارند، و شاخه ها ميوه ميدهند، هيچ ميوه اي خوب نميشود مگر در شاخه اش، و شاخه وجود ندارد مگر بر تنه و تنه نيست مگر از ريشه خوب.
به ديدن نيكان برو، واز گنهكاران ديدن مكن، كه آنها همانند سنگي هستند كه از آن آب بيرون نميآيد، و درختيكه برگهايش سبز نميشود و زمينيكه از آن گياه نميرويد».
باري اصحاب پرسيدند، خداوند چرا ربا را حرام كرده است فرمودند:
«تا اينكه مردم از كار خير باز نايستند، و اين در واقع درك عميق ايشان از مقاصد شريعت بود كه باكسب و آموختن حاصل نميشود بلكه فضل و لطف خداوند است كه بهر كسي از بندگانش بخواهد ميبخشد و خداوند داراي فضل بزرگي است».
از ديگر پاسخهاي جالب و كم نظير ايشان كه حاضر جوابي ايشان را بيشتر بنمايش ميگذارد جرياني است كه صاحب ربيع الابرار آنرا نقل كرده كه:
مردي از امام صادق پرسيد دليل بر وجود خداوند چيست؟ بشرطيكه از جهان و عرض و جوهر چيزي برايم نگويي؟!.
حضرت پرسيدند:
آيا تا كنون در دريا سفر كرده اي؟ گفت: بله، پرسيدند گاهي شده كه كشتي طوفاني شده باشد وترسيده باشيد كه غرق شويد، ميگويد بله، ميپرسند آيا ديگر اميدي به نجات كشتي داشتيد و آيا ناخدايان كشتي ميتوانستند كاري بكنند؟ ميگويد خير! ميپرسند در چنين وضعيتي آيا در دلت مي‌گذشت كه كسي ترا نجات دهد ميگويد بله، مي‌فرمايند: همان اسمش خداست لذا در كتاب مجيدش مي‌فرمايد:
(وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ) اسراء: 67
«چون در دريا سختی به شما رسد، جز او (خداوند) هر كس را كه به دعا می خوانيد ناپديد گردد».
(وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ) نحل: 53
«و هر آنچه از نعمت داريد از جانب خداوند است سپس چون رنجی به شما رسد، آنگاه به درگاه او می ناليد».
لذا امام ابوحنيفه رحمت الله عليه ميفرمايد فقيه تر از جعفر ابن محمد نديده است.


شخصيت:
خداوند متعال به امام صادق در كنار تواضع و اخلاق نيكوي ايشان، وقار و سنگيني خاصي عنايت فرموده بود كه بزرگترين حاكم روي زمين در زمان خودش يعني ابو جعفر منصور خليفه عباسي، در برابر ايشان تسليم بود.
چنانكه امام شمس الدين ذهبي با سند خودش تا فضل بن الربيع از پدرش روايت ميكند كه فرمود:
منصور مرا فرا خواند و گفت: جعفر بن محمد قدرت مرا به بازي گرفته است خداوند مرا بكشد اگر او را نكشم، نزدش آمدم و گفتم:: امير المؤمنين از شما خواسته كه پيش او بروي، ايشان دوش گرفت و لباس پوشيد (به گمانم گفت: لباس نو پوشيد) او را آوردم و برايش اجازه ورود خواستم، گفت: بياور خدا مرا بكشد اگر او را نكشم!.
وقتي كه داشتيم وارد ميشديم بسويش نگاهي كرد و از جايش بلند شد و با گرمجوشي از او پذيرايي كرد و گفت:
«مرحبا بنقي الساحة البري من الدغل و الخيانة أخی و ابن عمي» اي پاك و اي پاك از هر مكر و خيانت اي برادرم و اي پسر عمويم خوش آمدي!.
آنگاه او را در كنار خودش روي تخت نشاند و حالش را پرسيد، سپس گفت: چه نياز داري فرمودند:
عطاياي مردم مكه و مدينه به تأخير افتاده است دستور بده كه برسانند، گفت: چشم، آنگاه گفت: كنيزش را صدا كرد و گفت: هديه را بياور شيشه عطر گران قيمتي را آورد و به ايشان داد و از هم جدا شدند، من دنبال ايشان راه افتادم و گفتم:: يابن رسول الله! وقتي من شما را آوردم شك نداشتم كه شمارا ميكشد، اما برخوردش عوض شد، من ديدم شما هنگام ورود لباسهايتان را حركت ميداديد، گويا چيزي خوانديد چه بود؟ فرمودند: گفتم::
(اللهم احرسني بعينك التي لا تنام، واكنفنى بركنك الذي لا يرام، واحفظنى بقدرتك على، ولا تهلكنى وأنت رجائى. رب كم من نعمة انعمت بها على قل لك عندها شكرى، و كم من بلية ابتليتنى بها قل لهاعندك صبرى! فيا من قل عند نعمته شكرى فلم يحرمنى، ويا من قل عند بليتة صبرى فلم يخذلنى.
ويا من رآنى على المعاصى فلم يفضحنى، ويا ذا النعم التى لا تحصي أبدا، ويا ذا المعروف الذي ينقطع أبدا، أعنى علي دينى بدنياي، وعلي آخرتى بتقوي، واحفظنى فيما غبت عنه، ولا تكلنى الي نفسى فيما خطرت.
يا من لا تضره الذنوب، ولا تنقصه المغفرة اغفرلى ما لا يضرك واعطنى ما لا ينقصك، يا وهاب أسألك فرجا قريبا، وصبرا جميلا، والعافية من جميع البلايا واشكر العافية)
«پروردگارا! مرا باچشم بيدار خودت كه نميخوابد حراستم كن، ودر پناه قدرت خودت كه تسخير ناپذيراست جايم ده، و با قدرتي كه بر من داري حفاظتم كن، هلاكم مكن كه اميد من تويي، پروردگارم! چقدر بسيارند نعمتهايي كه تو بر من ارزاني داشتي اما من در قبال آنها از تو شكر اندكي بجاي آوردم، و چقدر زيادند آزمايشاتي كه مرا بدانها آزمودي اما من در برابر آنها اندكي صبركردم، پس اي ذاتيكه باوجود شكر اندكم مرا محروم نداشتي، و اي ذاتيكه باوجود كم صبري من در هنگام مصيبت رسوايم نكردي.
واي ذاتيكه مرا در حالت گناه ديدي اما آبرويم را نريختي، واي صاحب نعمتهايي كه هرگز قابل شمارش نيست واي صاحب خوبي هايي كه هرگز قطع نميشود، مرا با دنيا بر دينم، و با تقوا برآخرتم ياري فرما، و در آنچه من از او دور شده ام حفاظتم كن و هرگاه احساس خطر كردم مرا به نفس خودم وا مگذار.
اي ذاتيكه گناهان به او ضرر نميرساند، و مغفرت و آمرزش كم ندارد، آنچه برايت ضرر ندارد از من بيامرز و آنچه از تو كم نميشود به من بده، اي وَهّابِ زياد بخشاينده از تو ميخواهم كه مشكلم را زود حل كني، و به من صبر نيكو عنايت فرمايي، از تمام مصيبتها سلامتي و براين سلامتي توفيق شكر كردن عنايت كني».
اين حالت وكيفيتي كه خداوند دل دشمنش را بجاي كينه و دشمني پر از محبت و دوستي ميكند لطف و كرم و عنايت فوق العاده خداوند متعال بادوستانش است و با توجه به مسائل دشوار و بغرنجي كه بين عباسيها و علويها وجود داشت اصلا تصور نميشود كه منصور عباسي از يكي از بزرگان علوي چنين پذيرايي كند.
پاك است خدايي كه دلهاي بندگان (به تعبير حديث نبوي) بين دو انگشت بلاكيف اوست كه هر جور بخواهد ميچرخاند.

ستايش علماء:
براي بزرگواري و شناختن موضع علماء در قبال ايشان همينقدر كافي است كه بدانيد كه تمام اصحاب صحاح سته از ايشان حديث نقل كرده اند، البته امام بخاري نه در صحيح بلكه در كتابهاي ديگرش از ايشان حديث آورده است.
لذا ابن جحر در بيوگرافي ايشان در تقريب ميفرمايد:
صدوق فقيه امام. (امام به اصطلاح محدثين و نه شيعيان اثناعشري) علماي علم حديث و نقادان معروف اين علم شريف از ايشان بسيار تمجيد و ستايش كرده و هر كس با القاب و اوصافي كه شايسته مقام ايشان ميدانسته از ايشان تجليل بعمل آورده است.
ابو حاتم رازي ميفرمايد:
ثقة لايسأل عن مثله، چنانكه دركتاب الجرح ايشان آمده است (2/487) همچنين امام شافعي و ابن معين و ديگران ايشان را توثيق كرده اند، ابن حبان ميفرمايد: ايشان از بزرگان اهل بيت و از عابدترين اتباع تابعين و از علماي مدينه است.
شيخ الاسلام ابن تيميه در منهاج السنة ( 2/245) مي فرمايد: (به اتفاق اهل سنت جعفر بن محمد از ائمه دين است).
در جاي ديگري نيز ميفرمايد: ( 4/108-110) ايشان در اموري كه شريعت دلالت بر پيروي از آنان دارد امام هستند: (و امامتهم فيما دلت الشريعة علي الائتمام بهم فيه....) .
وقتي از امام ابو حنيفه رحمة الله عليه در باره ايشان پرسيده شد فرمودند: از جعفر بن محمد فقيه تر نديدم.

موضع ايشان در قبال شيخين: ابوبكر صديق و عمر فاروق رضي الله عنهما
حضرت ابوبكر صديق كه از دو جهت پدر بزرگ ايشان است، و هر دوي آنان حضرت صديق و حضرت فاروق وزرای جدش حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم هستند ايشان هر دو بزرگوار را دوست ميداشت و احترام ميكرد و از آنان به خوبي ياد مينمود، و كساني را كه با ايشان بغض و كينه ميداشت بد ميديد و با آنان بغض ميورزيد، لذا با رافضه بخاطر موضع خصمانه اي كه با صديق و فاروق رضي الله عنهما داشتند بشدت بغض ميورزيده و راه آشتي را با آنان مسدود ميديدند.
*عبدالجبار بن عباس همداني ميگويد:
هنگامي كه ميخواستيم از مدينه كوچ كنيم جعفر بن محمد نزد ما آمد و فرمود: انشاء الله شما از نيكان شهرتان هستيد، به آنان از طرف من بگوييد:
(من زعم أنی امام معصوم مفترض الطاعة فأنا بريء منه و من زعم أنی أبرأ من أبي بوبكر و عمر فأنا بريء منه).
(هر كسي معتقد باشد كه من امام معصوم و واجب الاطاعت هستم من از او بيزارم و هر كس معتقد باشد كه من از ابوبكر و عمر بيزاري ميجويم من از او بيزارم).
*ابن ابو عمرعدني از جعفر بن محمد صادق از پدرشان روايت ميكند كه فرمودند:
(آل ابي بكر كانوا يُدعون علي عهد رسول الله آل رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم) (در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مردم اهل بيت ابوبكر را نيز اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم ميخواندند).
*زهير بن معاويه ميگويد: پدرم به جعفر بن محمد گفت:
من همسايه اي دارم كه مدعي است شما از ابوبكر و عمر بيزاري ميجويي؟!:
امام صادق فرمودند:
(برئ الله من جارك)
«خداوند بيزار باد از همسايه ات»
(والله أنی لأرجوا ان ينفعني الله بقرابتی من أبی بكر و لقد اشتكيت شكاية فأوصيت إلي خالی عبدالرحمن بن القاسم).
(بخدا سوگند من اميدوارم خداوند بخاطر قرابتم با ابوبكر به من نفعي برساند، وقتي من مريض شدم دايي ام عبدالرحمن بن قاسم را وصي خودم قرار دادم).
*محمد بن فضيل از سالم بن ابي حفص روايت ميكند كه فرمودند:
از ابوجعفر و پسرش(امام صادق و امام باقر عليهما السلام) در باره ابوبكر و عمر پرسيدم فرمود:
(يا سالم تولهما و ابرا من عدوهما فإنهما كانا امامی هدي).
«اي سالم! با آن دو دوستي كن و از دشمنان شان بيزار باش، زيرا كه آن دو امام هدايت بودند».
سپس امام صادق فرمودند:
(ياسالم، أيسب الرجل جده؟ أبوبكر جدی، لانالتنى شفاعة محمد يوم القيامة إن لم أكن أتولاهما و أبرأ من عدوهما).
«اي سالم! آيا كسي پدربزرگش را دشنام ميدهد؟! أبوبكر پدر بزرگ من است، شفاعت محمد صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت نصيبم نشود اگر آنها را دوست نداشته باشم و از دشمنشان بيزار نباشم».
اين سخنان را امام صادق در حضور پدر بزرگوارش امام محمد باقر فرمود: و ايشان- با سكوتشان تأييد كردند- و چيزي نگفتند.
*حفص بن غياث شاگرد امام صادق ميفرمايد:
از جعفر بن محمد شنيدم كه مي فرمودند:
(ما أرجو من شفاعة على شيئا إلا و أنا أرجوا من شفاعة أبى بكر مثله، لقد ولدنى مرتين).
«من همانقدري كه اميدوار شفاعت علي هستم به شفاعت ابوبكر نيز همان اندازه اميدوارم، ابوبكر از دوجهت جد من است».
*شاگرد ديگر ايشان عمرو بن قيس الملائى ميفرمايد:
از جعفر بن محمد شنيدم كه ميفرمودند:
(بريء الله ممن تبرأ من ابي بكر و عمر).
«خداوند بيزار باد از كسي كه از ابوبكر و عمر بيزاري بجويد».
*و امام دارقطني با سندش از حسان بن سدير روايت مي كند كه فرمود:
هنگامي كه از جعفر بن محمد در باره ابوبكر و عمر پرسيده شد شنيدم كه فرمودند:
(انك تسألنی عن رجلين قد اكلا من ثمار الجنة).
«تو از من در باره آن دو مردي مي پرسي كه مدتها پيش از ميوه بهشت خورده اند».
سبحان الله! خوشا به سعادت آنان و بدا به حال كساني كه به دروغ ادعا مي كنند دوستار اهل بيت اند.
اين نصوص از امام جعفر صادق رحمة الله عليه در باره محبت شيخين و مودت با آنان صريح و آشكار است، و مقام و منزلت ايشان را نزد خداوند بالا مي برد و ايشان را به خداوند نزديك مي كند كما اينكه دلالت صريح و آشكار بر بغض و عداوت و نفرين و انزجار ايشان از دشمنان صحابه بخصوص آن بزرگواران و فرهيختگان دارد.
مهم تر از همه اينكه خود امام صادق براي آن دو خليفه راشد، صديق اكبر و فاروق اعظم دو يار و مونس و غمخوار حضرت فخر رسل و تاج انبياء و رسولان و افضل پيامبران و فرشتگان و دو خادم و مخلص اسلام و قرآن و دين خاتم رضي الله عنهما مژده بهشتي بودن مي دهد.

به نقل از:
مناظره امام جعفر صادق با یک رافضی، تحقیق:  دکتر علی الشبل، ترجمه: عبدالله حیدری، 1388 شمسی

0 نظرات:

ارسال یک نظر