زندگينامه مولانا عبدالملک ملازاده - رحمة الله عليه


http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRCVairB9LRnAyoTZ5gd34dJOwEFZFmlgbzUJ7up-lYh8AizkA&t=1&usg=__07cXKF-VBrQG3CdGtXcQWK38eh4=
14 اسفندماه 1374 ه.ش بود که استاد و عالم توانا و روشنفکر معاصر ، مولانا عبدالملک ملازاده فرزند ارشد مولانا عبدالعزيز ، توسط خون خواران رژيم ايران در محل هجرت و غربت در شهر کراچي پاکستان به ضرب گلوله به شهادت رسيد . مروري بر زندگاني ايشان و هميشه زنده نگهداشتن نام وي و همه حق خواهان ضروري و مهم مي نمايد ، لذا با ارائه اين مختصر در سالروز شهادتش ، توجه همه عزيزان را به مطالعه آن دعوت مي دهيم :

استاد شهيد مولوي عبدالملک ملازاده (رحمه الله) در سال 1328 ه. ش در روستاي حيط سرباز از توابع ايرانشهر در بلوچستان ايران در خانوادهاي معروف به علم، تقوي، دعوت و مبارزه ديده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش مولانا عبدالعزيز – رحمة الله عليه- از علما و داعيان سرشناس منطقه بود که بعدها زعامت و رهبري سياسي و مذهبي مردم بلوچستان را بدست گرفت و در ميان اهل سنت ايران از نفوذ و محبوبيت زيادي برخوردار بود . خدمات و فعاليت هاي ايشان براي قوم بلوچ و اهل سنت ايران بر کسي پوشيده نيست . در قبل و بعد از انقلاب موضعگيري هاي مهمي در حمايت از حقوق ملت داشته است ، بويژه مخالفت ايشان با ماده 12 قانون اساسي که مذهب شيعه اثناعشري را در ايران به رسميت ميشناسد که منجر به استعفاي ايشان از نمايندگي مجلس خبرگان شد و بدينصورت اعتراض و مخالفت خود را با قانون اساسي ايران درباره ناديده گرفتن حقوق اهل سنت اعلام نموده و آن را امضاء ننمود.

جدّ عاليقدرش مولوي عبدالله ( رحمه الله )نيز در مبارزه با شرک و بدعات در بلوچستان زبانزد خاص و عام است، بطوريکه در اواخر زمان حکومت دوست محمد خان و بهرام خان قاضي القضات بلوچستان بود و احکام و حدود شرعي را با قاطعيت اجرا ميکرد و در زمان آمدن قواي ارسالي رضا شاه براي تسلط بر بلوچستان ، در کنار دوست محمد خان مقابل قشون دولتي ايستاد . عليه استعمار انگليس و تسلط آنها بر منطقه مبارزه و تلاش نمود . با گروه ذکريه به دليل ارتدادشان و انداختن نجاست در مسجد و استهزاء به دين و مسلمانان مبارزه کرد که تعدادي از آنان کشته شده و بقيه به خاک پاکستان گريختند . هرچند برخي سکولارها امروز بر کار او در کشتن تعدادي از گروه ذکريه بنا به آزادي انديشه همه اقليت ها نقد مي کنند ولي اين موضوع را بر اساس شرايط همان زمان بايد بررسي کرد.

استاد شهيد مولانا عبدالملک در چنين خانواده اي رشد يافت که موقعيت اجتماعي و علمي ويژه اي داشت . والدين وي از همان کودکي براي درس و تعليم او توجه به سزايي داشتند . استاد تحصيلات شش ساله ابتدائي خويش را درمدارس دولتي زاهدان بپايان رسانده و براي فراگيري علوم اسلامي وارد مدارس ديني و مکتبهاي سنتي منطقه بلوچستان شدند .

پس از مدتي براي ادامه تحصيل به دارالعلوم کراچي رفته و دوره هشت ساله علوم ديني را در آنجا به اتمام رسانده و پس از آن مشغول گذراندن سطح بالاتري از علوم اسلامي يعني تخصص در فقه و فتوي گرديدند . فضاي باز سياسي پاکستان باعث شد که ايشان در ضمن تحصيل، با فعاليتهاي سياسي و اجتماعي احزاب مختلف آشنا گردد و با شناختي که از افکار واحزاب پيدا کرد در بسياري از فعاليتهاي سياسي اجتماعي آنجا شرکت نمود .

استاد شهيد که هنوز تشنه علم و دانش بود پس از کوشش فراوان در سال 1352 ه. ش در دانشگاه اسلامي مدينه منوره پذيرفته شد و چهار سال از بهار زندگياش را در سرزمين وحي و مرکز رسالت، در آن محيط پربرکت علمي نزد اساتيد مجرب و توانا گذراند . دانشگاه اسلامي مدينه منوره که جايگاه تلاقي افکار و انديشههاي مختلف ديني و محل رفت و آمد علما و روشنفکران مسلمان بود تأثير بسزائي در شکل گرفتن انديشههاي استاد شهيد داشت . ايشان با توجه به تجربيات و معلومات بدست آورده داراي شناخت و درک انقلابي و عميقي از تفکر اسلامي گرديد و تا هنگام شهادت دست از تلاش و مبارزه برنداشت .

سرانجام در سال 1356 ه. ش از دانشکده دعوت واصول دين فارغ التحصيل شده و با کولهباري از دانش و معنويات براي خدمت به مردم محروم و مظلوم منطقه، به وطن خويش بلوچستان بازگشت .

از آنجائيکه اول انقلاب آزاديهاي بيشتري وجود داشت ايشان براي احقاق حقوق ملي و مذهبي مردم منطقه و طرح اشتغال مردم بومي منطقه در ادارات دولتي نقش فعالي ايفا کرد و با حزب اتحاد المسلمين که توسط علماي برجسته بلوچستان در اواخر سال 1357 ه. ش تشکيل شده بود همکاري ميکرد . براي خدمت به فرزندان اهل سنت بعنوان دبير بينش اسلامي و عربي وارد دبيرستانهاي زاهدان گرديد و با توجه به اينکه ارتباط نزديک بين تحصيلکردهها و روحانيت را بخوبي احساس کرد همزمان کلاسهاي متعددي براي دانشآموزان، دانشجويان و طلاب علوم ديني داير نمود تا رشد فکري و انديشه درست ديني آنها بارور شده و تحولي عميق و اساسي در منطقه ايجاد شود .

از طرف ديگر، چون بسياري از گروههاي چپي يعني کمونيست ها در بلوچستان فعال بودند و باعث تشويش ذهني نسل جوان ميشدند ايشان با شناختي که در مورد ايسمها و ايدههاي مختلف داشت ، در برابر اين افکار انحرافي ايستاد و کلاس هاي مختلفي براي اثبات برتري ايدئولوژي اسلامي و شموليت آن راه اندازي نمود .

سال 1359 براي سازماندهي نسل جوان و دفاع از حقوق اهل سنت سازماني بنام " سازمان اسلامي محمدي اهل سنت" با همکاري بعضي از علماء و تحصيلکردههاي منطقه تأسيس کرد که بعضي از اهداف مهم آن عبارت بودند از :

1-مبارزه با تفرقهاندازان و چپگرايان
2- سازماندهي نيروههاي با ايمان و فعال اقشار مختلف جامعه
3- بررسي مشکلات منطقه و حل صحيح
4- مخالفت شديد با سياستهاي غلط دولت درمنطقه
5- احترام به فرهنگ و آداب و رسوم جائز منطقه وترويج آن

و براي انجام عملي اين اهداف سه کار خيلي مهم را آغاز نمودند :

1- ايجاد نشريهاي بنام «تابشي از اسلام» براي نشر افکار ديني و تنوير اذهان و انعکاس اهداف سازمان محمدي ،رکه فقط دو شماره از آن منتشر شد
2- ايجاد مرکزي براي گردهمايي و فعاليتهاي اجتماعي و کلاسهاي مختلف
3- سفرهاي دسته جمعي به بعضي از مناطق سنينشين و توسعه ارتباطات بين مناطق اهل سنت

ايشان ضمن اين ، فعاليتهاي ديگري نيز داشتند که بعضي عبارتند از:

تاسيس کتابخانه هاي عمومي و تلاش براي گسترش فرهنگ کتابخواني و مطالعه ، پخش جزوههاي مفيد، نشست هاي هفته گانه بعد از نماز جمعه با دانشجويان و پاسخ به سوالات و بررسي موضوعات روز ، بيان معتقدات شيعه و سني و رفع شبهات روافض ، معرفي صحابه و ياران پيامبر و دفاع از شخصيت آنها، آموزش قرائت و تجويد قرآن براي دانشجويان ، نشست هاي ماهيانه با فرهنگيان و معلمين اهل سنت ، سخنراني در مساجد مختلف و مصلاي عيد ، برگزاري کلاسهاي تابستاني با موضوعات بسيار متنوع و جذاب در سطح شهر و سراسري از مناطق مختلف ايران ، ايراد سخنراني در جمع طلاب ديني و ارتباط نزديک با آنها ، تشويق طلاب بر ضرورت ادامه تحصيل در مدارس دولتي و دانشگاه در کنار دروس حوزوي و حمايت از آنها ، ارتباط و همفکري با روشنفکران و موحدان شيعه همچون علامه برقعي ، و غيره .

مدت يکسال تحت نام سازمان محمدي برنامه هاي خوبي انجام شد و در کنار استاد جمع زيادي از جوانان متعهد و دلسوز اهداف سازمان را عملي مي کردند اما با اوج گرفتن فعاليتهاي ديني و اجتماعي ، اين سازمان از طرف دولت منحل اعلام شد و از هرگونه فعاليت ممنوع گرديد .

استاد شهيد همچون همه داعيان و انقلابيون مسلمان معتقد بود براي حاکميت دين الهي و ايجاد جامعهاي پويا و اسلامي، تلاش و مبارزه ضروري است و اين بينش به او اجازه نميداد تا در برابر ظلم، ستم و بيعدالتي سکوت نموده و براي اصلاح و آگاهي افراد جامعه و رسيدن به حقوق ملي و مذهبي اقدامي بعمل نياورد در حالي که پيروزي و موفقيت در گرو تلاش افراد جامعه است و اين مردماند که سرنوشت خويش را تعيين ميکنند .

خدا آن ملتي را سروري داد که تقديرش به دست خويش بنوشت
به آن ملت خدا کاري ندارد که دهقانش براي ديگران کشت

در همين راستا و براي هماهنگي فعاليت ها و دفاع از حقوق ملي و مذهبي اهل سنت در سطح ايران ، شوراي مرکزي سنت (شمس) با همت علامه شهيد احمد مفتيزاده و مشارکت فعال علماء برجسته کليه مناطق اهل سنت همچون مولانا عبدالعزيز ملازاده، مولانا شمسالدين مطهري و مولانا نظر محمد ديدگاه وغيره در سال 1360ه.ش در تهران تشکيل يافت که استاد شهيد مولانا عبدالملک نيز همکاري نزديکي با اين شوري داشت و در جلسات آن شرکت ميکرد و از اعضاي اصلي آن به شمار مي رفت . ولي ديري نگذشت که شوراي شمس با دستگيري علامه شهيد احمد مفتيزاده و بسياري از اعضايش و من جمله استاد شهيد مولوي عبدالملک، به اتهام وهابيت و وابستگي با خارج ، از هرگونه فعاليت ممنوع شد .

پس از 6 ماه زنداني ، مولانا از زندان آزاد شدند اما نه تنها از فعاليت و مبارزه دست نکشيد بلکه به تلاش خود افزود و کلاسهاي دانشجويي را گسترش داد و سفرهايش را به مناطق اهل سنت ادامه داد و در کنار تدريس در آموزش و پرورش ، براي رشد فکري و آگاهي ديني طلاب وارد حوزه علميه شدند و به تدريس کتب ديني در حوزه همت گماشتند و همچنين براي خواهران تحصيل کرده نيز کلاسهاي بينش اسلامي دائر نمود تا با کسب آگاهي و شناخت بيشتر، مربيان خوبي براي فرزندانشان باشند .

افکار و انديشه هاي استاد از سطح فکر جامعه بالاتر بود و به همين خاطر ديديم که با مخالفت هاي زيادي مواجه شد .هميشه توصيه مي کرد مثل قورباغه اي نباشيد که داخل چاه است و نمي داند دنيا خيلي بزرگتر از تصور و ديد اوست . بايد اطلاعات و آگاهي خود را بالاتر ببريد و با همه افکار و انديشه هاي موجود در جهان آشنا شده و از نظرات مفيد و درست ديگران هم استفاده نماييد. هر اندازه سطح آگاهي بالاتر باشد سعه صدر و تحمل ديدگاه هاي مخالف بيشتر مي شود. ايشان با توجه به همين انديشه ها بود که خواهان اصلاحات و تغييراتي در برنامه درسي مدارس ديني اهل سنت بلوچستان و بالا رفتن آگاهي و سطح ديد طلاب بودند و در اين زمينه فعاليت ها يي هم انجام دادند اما مديران مدارس استقبال و حمايت نکردند . هرچند ايشان از نظر فقهي پيرو مذهب حنفي بود ولي قايل به ترجيح راجح اقوال اختلافي بودند وهمچنين گرايش شديدي به انديشه هاي سلفيت به دليل دوري از هر گونه تاويل و پيروي مستقيم از قرآن واحاديث صحيح ، داشت اما افکارش را بر هيچ کسي از دوستان و شاگردانش تحميل نمي کرد بلکه آنها را تشويق به تحقيق و مطالعه مي نمود و در انتخاب فکر آزاد مي گذاشت و حتي مي فرمود : در شرايط فعلي که حاکميت شيعي در حال ضربه زدن به اهل سنت هست طرح مسايل اختلافي که منجر به جدايي صفوف مسلمانان و مشغول شدن بين خودشان مي شود ، درست نيست و بعدا که آرامشي بيايد در اين خصوص و بررسي دلايل طرفين با هم صحبت مي کنيم .

در مورد تحصيل زنان و حضورشان در صحنه هاي نماز و درس و بسياري از امور نظراتي داشت که در آن شرايط کسي نمي پذيرفت اما با گذشت زمان بسياري از اين معضلات و دغدغه هاي شهيد حل شده و تحولاتي در تمام عرصه ها صورت گرفته ، البته در بخش تحمل آراء ديگران شرايط بدتر شده و بازار مارک زدنها آباد هست و دگر انديشان و اصلاح طلبان جامعه بلوچستان جايگاهي ندارند و نياز به توجه و تلاش در اين بخش و بالا رفتن سطح معلومات و سعه ي صدر علما ، طلاب و خصوصا افرادي از جماعت تبليغي به شدت احساس مي شود .

استاد براي حضور سياسي ملت بلوچ و رسيدن به حقوق قانوني ، لازم ديد در چهار چوب قانون فعاليت هايي انجام دهد لذا با تشويق افرادي براي ثبت نام شان براي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي و حمايت آنها و ترغيب مردم به راي دادن ، اقدام نمود که متاسفانه همه کانديداهاي مورد حمايت ايشان که بلوچ بودند به اتهام ارتباط با وهابيت که منظورشان مولوي عبدالملک بود ، رد صلاحيت شدند. ايشان مايل بودند در داخل بمانند و در راستاي فعاليت هاي مدني و قانوني در چهار چوب قانون اساسي کشور تلاش کنند اما شدت حساسيت ها و سرکوب فعاليت ها به حدي بود که امکان تلاش هاي مسالمت آميز را غيرممکن کرده بود. در کنار اين مشکلات ، سرکوب مردم بلوچ و اهل سنت ايران ادامه داشت و زندان ، تبعيد ، کشتار ، اعمال تبعيض آميز و تنگ نظري روز بروز افزايش مي يافت . استاد بارها براي ملاقات برخي زندانيان و تبعيديان که در مناطق دوردست بودند سفرها نموده و با آنها همدردي و دلجويي مي کرد و در حد توان از نظر مالي آنها را کمک مي نمود .

با در گذشت پدر بزرگوارش در سال 1366 ه. ش عرصه فعاليت هر روز بر او تنگتر مي شد و تمام سفرها و فعاليتهاي وي تحت کنترل و مراقبت قرار گرفت و حتي وقتي در منزل يکي از علماي تالش بود ، ميزبانش را دستگير و زنداني کردند تا هم کسي جرات ملاقات و ميزباني ايشان را نکند و هم سفرهاي خارج استانيش را تعطيل نمايد. با اينکه خيلي از مردم و دوستانش بخاطر علم و توانش اصرار کردند جاي پدرش را بگيرد و رسما امام جمعه مردم زاهدان شود اما ايشان گفتند : از دست من ساخته نيست که با قبول اين مسوليت در مسجد از رژيم تعريف کنم و در تظاهرات و مناسبت هاي مختلف همراهشان باشم . اطلاعات صراحتا به يکي از مولوي ها گفته بود : ما اينقدر که از يک سخنراني مولوي عبدالملک مي ترسيم از صدها سخنراني علماي منطقه و مدارس شان نگراني نداريم. حتي دستگاه کوچک گيرنده اي را در پريز تلفن منزل او براي استراق سمع کار گذاشته بودند که بعدها ايشان متوجه مي شوند . در ماههاي اخير قبل از هجرت به پاکستان، مرتب به وزارت اطلاعات تهران احضار ميشد و مورد بازجوئي و تهديد قرار ميگرفت و خصوصاً سخنراني شديد اللحن و تاريخي ايشان در مسجد مکي زاهدان در مورد مشکلات جامعه و ظلم و ستم مسئولين بويژه توسط گشتهاي ويژه، مشکلات او را بيشتر کرد، اين گروه که در ظاهر براي ايجاد امنيت و مقابله با اشرار از تهران آمده بود مردم بيگناه را بدون هيچ جرمي مورد ضرب و شتم قرار ميدادند .

مرحوم شهيد در خطاب خودش که آنها را کج کلاه ها خطاب مي کرد از عملکرد شان به شدت انتقاد کرد و رفتار آنها را با سربازان اسرائيلي تشبيه نمود و فرمود: هنگامي که اينها را ميبينم چطور جوانان بلوچ را بدون هيچ جرمي ضرب و شتم ميکنند ، بياد عملکرد سربازان اسرائيلي با ملت مظلوم فلسطين ميافتم و صراحتا به دولتمردان هشدار داد که مواظب عملکرد خود باشند و ملت را بر عليه خود تحريک نکنند.
بالآخره هنگامي که همه راه هاي فعاليت به رويش بسته شد و در داخل احساس امنيت نميکرد ترجيح داد بجاي گذراندن عمرش در زندان و تحمل شکنجه ها بهتر است از کشور خارج شود خصوصا که برخي دوستانش مثل کاک ناصر سبحاني ، دکتر مظفريان ، مولوي قدرت الله جعفري در همان مدت در زندان به شهادت رسيده بودند و برخي در زندان بسر مي بردند . لذا در زمستان 1368 ه. ش براي ادامه فعاليت به پاکستان هجرت نمود تا بدين طريق به تکليف الهياش عمل نمايد و صداي مظلوميت ملت مظلوم واهل سنت ايران را به گوش جهانيان برساند. وي در کراچي رياست مجلس اعلي اهل سنت ايران را که چندي قبل توسط جمعي از علما و سران بعضي از طوائف و با همکاري احزاب مجاهدين افغان تشکيل يافته بود، بدست گرفت .

به بعضي از کشورهاي اسلامي سفر کرد و با احزاب اسلامي و مسئولين دولتي تماس گرفت. جزوهها و کتابچههايي که منعکسکننده مظلوميت اهل سنت ايران بود به زبانهاي فارسي و عربي با نام «المرکز الإسلامي» منتشر نمود .

خلاصه اينکه اين مرد بزرگوار و مجاهد نستوه در تمام عمر خويش مشغول تلاش و فعاليت بود و زبان حال او ميگفت

ما زنده برآنيم که آرام نگيريم

موجيم که آرامش ما عدم ماست

دولت تلاش زيادي نمود تا او را به داخل برگرداند و تامين دهد و از اينکه مولانا عبدالملک با آن جايگاه و محبوبيتي که در ميان مردم بلوچستان و همه اهل سنت ايران داشت محور همه مخالفان نظام شود و حرکتي فراگير را رهبري کند ، نگران بود.

سرانجام با برنامه ريزي خيلي وسيع و پيچيده و ارسال همه جاسوسها و مزدوران منطقه به پاکستان ، توانستند اين عالم روشنگر و روشنفکر اهل سنت ايران را ، روز دوشنبه چهاردهم اسفندماه 1374 ه. ش مصادف با 14 شوال 1416 ه. ق ، به همراه دوست و همسنگرش مولوي عبدالناصر جمشيد زهي ، در شهر کراچي پاکستان به ضرب گلوله به شهادت رسانند. انا لله و انا اليه راجعون

بله، استاد شهيد صدق و اخلاص کلمات و گفتههايش را با خونش امضاء کرد .
اميدواريم خداوند متعال ما را راهروان خوبي براي پيشبرد اهداف والاي آن عزيزان بگرداند .

0 نظرات:

ارسال یک نظر