در رابطه با واکنش سپاه پیشاهنگ حسن رضی الله عنه که به سوي «مسكن» در حال حركت بود، به نقل روایتی می پردازیم که حاکم در المستدرک از ابوغریف آورده است؛ ابوغريف[54] گوید: ما در لشکر دوازده هزار نفری و پیشاهنگی بودیم که برای نبرد با اهل شام آماده شده بود. ابوالعمرطه[55] فرماندهی این لشکر را بر عهده داشت. وقتي به ما خبر رسيد كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده است، انگار پشتمان، از شدت ناراحتي شكست (و ديگر ناي حركت نداشتيم). هنگامي كه حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه آمد، شخصي از ما به نام ابوعامر سفيان بن ليل،[56] نزدش رفت و خطاب به او گفت: سلام بر تو اي خواركنندهي مؤمنان! حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكردهام؛ بلكه نميپسنديدم كه به خاطر رياست و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[57]
آنگونه كه از شواهد برميآيد، احتمالاً ابوالعمرطه، فرماندهي جزئي از سپاه پیشاهنگ را بر عهده داشته كه راوي مذكور، ابوغريف نيز زيرمجموعهي آن يگان بوده است وگرنه روايات صحیح تاريخي، بیانگر آنست که فرماندهي كل این سپاه، قيس بن سعد رضی الله عنه بوده است. همچنین روايات صحيح دال بر آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در این سپاه حضور نداشته و اساساً در مورد حضور وي در عراق در اين برههي زماني، شک و تردید وجود دارد.[58] بر همين اساس روايات موضوع و بياساسي كه حكايت از آن دارد كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در قبال گرفتن رشوه از معاويه رضی الله عنه ، به حسن بن علی رضی الله عنه خيانت كرده است، غير قابل قبول ميباشد.
لازم به ذكر است قيس بن سعد رضی الله عنه كه فرماندهي كل این لشکر را بر عهده داشت، ابتدا صلح را نپذيرفت و با جمعي از سربازان خويش كه از وي پيروي كردند، از لشکر حسن رضی الله عنه جدا شد، اما ديري نپاييد كه خداوند سبحانه و تعالی به او شرح صدر داد و ضمن پيروي از حسن بن علي رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه صلح نمود.
اینک روايات ذيل را در مورد واکنش قيس رضی الله عنه به هنگام شنيدن خبر صلح، مورد بررسی قرار ميدهيم:
ابن حجر به نقل از حبيب بن ابوثابت[59] نقل ميكند كه: …وقتي حسن بن علي رضی الله عنه اقدام به بيعت با معاويه نمود، طي نامهاي قيس بن سعد رضی الله عنه را از اين اقدام خويش آگاه کرد. قيس رضی الله عنه با شنيدن اين خبر، به ياران و سربازان تحت فرمانش فرمود: «اي مردم! شما در موقعيتي قرار گرفتهايد كه ناچار، يا بايد دچار فتنه شويد يا هم بدون امام (و رهبر ديني) به قتل و قتال بپردازيد». مردم پرسيدند: منظورت از اين سخنان چيست؟ گفت: «حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرده است. از اینرو مردم، بازگشتند و (به پيروي از حسن رضی الله عنه ) با معاويه رضی الله عنه بيعت نمودند.[60]
از روايت تاريخي مذكور، چنین برداشت ميشود كه بخش اعظم لشکر پیشاهنگ، به محض اینکه شنيدند حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده، صلح را بپذيرفتند؛ البته از اين روايت نميتوان نتيجه گرفت كه قيس بن سعد رضی الله عنه نيز بلافاصله به این صلح، تن داده است. ابن كثير رحمه الله نيز به اين موضوع اشاره كرده و گفته است: زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه پيكي را نزد قيس رضی الله عنه فرستاد تا او را به اطاعت و پيروي از خويش فرا بخواند و او را به پذیرش صلح، قانع كند، قيس بن سعد رضی الله عنه از قبول پیمان صلح، امتناع کرد و با تعدادی از سپاهيانش كه با او همعقيده بودند، از لشکر جدا شد، اما ديري نپاييد كه از تصميم خويش صرفنظر كرد و با معاويه بيعت نمود.[61]
ابن ابي شيبه نيز پيرامون قيس رضی الله عنه و کسانی که با او از لشکر جدا شدند، ميگويد: از هشام بن عروه شنيدم كه به نقل از پدرش گفت: قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه از ياران حسن بن علي رضی الله عنه و جلودار لشكرش بود و ارتشي پنج هزار نفري را فرماندهي ميكرد. گفتنی است: همهي سربازان این لشکر، پس از شهادت علي بن ابيطالب رضی الله عنه سرهاي خويش را تراشيده و عهد بسته بودند كه تا پاي جان ايستادگي كنند. زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، قيس رضی الله عنه از پذيرش صلح ابا ورزيد و به سربازان و ياران خويش گفت: نظر شما در اين مورد چيست؟ اگر بخواهيد به همراه شما تا آخرين لحظه كه ماهرترين رزمنده از پاي درآيد، ايستادگي ميكنم و ميجنگم و يا از جنگ دست برداشته، براي شما تقاضاي امان مينمایم. همه، از او خواستند زمينهي امنيت و امان آنها را فراهم كند. در اين ميان قيس بن سعد رضی الله عنه هيچ چيزي را به خود اختصاص نداد و خود را نيز سربازي به حساب آورد كه در تمامي حقوق و مزايا با افراد خود برابر باشد. وقتي سپاه مزبور عازم مدينه گرديد، قيس بن سعد رضی الله عنه در طول راه، تعدادی شتر برای سربازان ذبح نمود.[62]
در روايت مذكور، حوادث و وقايع، به صورت نامرتب و با تقديم و تأخير بيان گرديده و در این میان، سپاهيان و افراد تحت فرماندهي قيس رضی الله عنه نيز پنج هزار نفر ذکر شدهاند؛ شايان ذكر است این رقم، با عددي كه قبلاً متذكر شديم، تناقضي ندارد. زيرا دوازده هزار نفر، شمار تمام سپاهیان حسن بن علي رضی الله عنه بود و سپاهیانی که به عنوان جلودار، تحت فرمان قيس بن سعد رضی الله عنه قرار داشتند، پنج هزار نفر بودند.[63]
واکنش فرمانداران و فرماندهان دوران علي مرتضی رضی الله عنه در قبال صلح
فرماندهان و فرمانداران علي رضی الله عنه در قبال صلح حسن بن علي رضی الله عنه واکنشهای متفاوتی داشتند. به نحوي كه برخي از آنها صلح را پذيرفتند و برخي، آنرا ناپسند دانستند. تفصيل اين مطلب به شرح ذيل است:
1ـ برخي ضمن تأييد و نيك شمردن صلح، آن را پذيرفتند كه عبدالله بن جعفر رضی الله عنه در رأس این گروه قرار داشت.
2ـ عدهاي، ابتدا از پذيرفتن صلح استنكاف ورزيدند، اما پس از چندی، آنرا پذيرفتند. قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه و زياد بن ابيه، اين طيف را رهبري ميكردند.
3ـ گروه سوم كساني بودند كه هرچند صلح را نميپسنديدند، اما به آن تن دادند. اين گروه به دو طيف تقسيم ميشدند:
الف: گروهي از آنان فقط تا زمانيكه حسن بن علي رضی الله عنه در قيد حيات بود، خود را پایبند پیمان صلح ميدانستند. اين گروه را حجر بن عدي رهبري مينمود.
ب: گروه دوم، كساني بودند كه معتقد بودند تا زماني كه حسن يا معاويه زنده هستند، بايستي به اين صلح تن دهند؛ حسين بن علي رضی الله عنه جزو این گروه بود.
مرحلهي هشتم: كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و واگذاری زمام امور به معاويه رضی الله عنه
حسن بن علي رضی الله عنه پس از آنکه خداوند متعال، او را از آشوب بوجود آمده در لشكرش نجات داد، مدائن را به سوي كوفه ترك گفت. بلاذري در توضيح مسير سفر حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه ميگويد: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه قصد عزیمت به كوفه را نمود، ابن عامر[64] و ابن سمره[65] نامهاي را نزد او آوردند كه نشان ميداد معاويه رضی الله عنه خواستههاي او را در قبال صلح برآورده ساخته است. پس حسن بن علي رضی الله عنه در خطبهاي كه ايراد فرمود، خطاب به يارانش گفت: «چه بسا شما چيزي را ناپسند و زشت بپنداريد، اما خداوند، خير فراوانی براي شما در آن نهاده باشد». و سپس عازم كوفه شد.[66] پس از او معاويه رضی الله عنه نيز «مسكن» را به قصد «النخيله» ترك گفت.[67] بلاذري گويد: معاويه رضی الله عنه از «مسكن» عازم كوفه شد و در محلي ميان «النخيله» و «دارالرزق» فرود آمد.[68] سپس حسن بن علي رضی الله عنه از كوفه عازم «النخيله» شد تا در آنجا با معاويه رضی الله عنه ملاقات كند و امور خلافت را به او واگذار نمايد.
مجالد بن سعيد همداني از عامر شعبي[69] نقل ميكند كه: چون حسن بن علي رضی الله عنه به نخيله آمد و با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، من در آنجا حاضر بودم. پس از انعقاد صلح، معاويه رضی الله عنه ، از حسن بن علي رضی الله عنه خواست كه پيرامون صلح با مردم سخن گويد و نزد آنان اعلام كند كه وي، زمام امور را به معاويه سپرده است. حسن رضی الله عنه برخاست و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «عاقلانهترين كارها، تقوا و پرهيزگاري است و احمقانهترين كارها، فسق و فجور و پرداختن به معاصي است. بدانيد كه من و معاويه رضی الله عنه پيرامون خلافت با هم اختلاف كرديم، اما چنانچه واقعاً خلافت و زمامداری امور مسلمانان، حق من باشد، پس من براي مصلحت امت اسلامي و جلوگيری از قتال و خونريزي ميان مسلمانان، از اين حق خویش گذشتم و آنرا به معاويه سپردم و اگر خلافت، حق شخصی غير از من باشد كه صلاحيت بيشتري دارد، باز هم من از خلافت كنارهگيري كردم و زمام امور را به معاویه رضی الله عنه سپردم». آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
{ وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (١١١) }(انبياء:111)
«من چه ميدانم؟ شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد خداوند ميخواهد شما را از لذائذ اين جهان) تا مدتي بهرهمند سازد».[70]
روايت مذكور را ابن سعد،[71] حاكم،[72] ابونعيم اصفهاني،[73] بيهقي[74] و ابن عبدالبر[75] نیز همچون طبراني از شعبي نقل نمودهاند. احمد بن حنبل رحمه الله هم روايت بیعت حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه را از طريق انس بن سيرين روايت كرده كه متنش به شرح ذيل است:
روزي كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه پيرامون صلح مذاكره نمود، فرمود: «ميان شهر جابلص (كه در شرق است) و جابلق (كه در غرب است) هيچ شخصي وجود ندارد كه چون من، پدربزرگش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد. همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كنارهگيري نمودم) و با معاويه رضی الله عنه بيعت کردم و نميدانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنهاي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود»[76].
در روايت ابن سعد از عمرو بن دينار آمده است كه: حسن بن علي رضی الله عنه برخاست و خطاب به مردم فرمود: «اي مردم! من، بيش از همه مسایلی را که براي مسلمانان پيش آمد، ناخوشایند ميدانستم، اما در اين اواخر، تدبيري انديشيدم و تصمیم گرفتم خلافت را به كسي واگذار نمايم كه از من بدان سزاوارتر است و اگر هم واقعاً بیش از هر کسی، سزاوار خلافت باشم، باز هم تصميم گرفتهام به خاطر مصلحت امت جدم و براي آنكه ميان مسلمانان، صلح و آرامش برقرار شود، از اين حقم بگذرم». سپس فرمود: «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمدص را به تو سپرد و نميدانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:
{ وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (١١١) } (انبياء:111)
«من نميدانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهرهمند سازد (و برایتان مفید باشد)»[77].
و سپس از منبر پایین آمد.
در روايتي آمده است كه عمرو بن عاص رضی الله عنه و ابوالاعور سلّمي پس از بيعت حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفتند و به او پيشنهاد دادند كه دستور دهد حسن بن علي رضی الله عنه برای مردم سخنراني كند تا ناتوانياش در گفتار برای مردم، نمایان گردد و بدین سان مردم، از او رانده شوند. معاويه رضی الله عنه در پاسخشان گفت: من، با چشمان خويش مشاهده نمودم كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم زبان و لبهاي حسن بن علي رضی الله عنه را ميبوسيد (و من مطمئنم زبانی كه زبان رسولخداص، آنرا لمس كرده،) هرگز دچار لكنت نخواهد شد؛ آن دو چنان اصرار کردند که سرانجام معاویه رضی الله عنه از حسن رضی الله عنه خواست تا برای مردم سخنرانی کند.. بديهي است اين روايت از لحاظ سند و متن، باطل و بياساس است و سند آن ضعيف، و متنش، منکر و ناشایست ميباشد.[78] بدون ترديد معاويه رضی الله عنه به هیچ عنوان از بلاغت و سخنوري حسن بن علي رضی الله عنه بيخبر نبوده است.
در روايتي که بلاذري نقل كرده، آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه به همراه قيس رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفت تا با او بيعت كند. جرير بن حازم ميگويد: از محمد بن سيرين شنيدم كه گفت: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت نمود، حسن رضی الله عنه سوار مركبش شد تا به اردوگاه لشكر معاويه رضی الله عنه برود. وی، قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را نيز با خود برد و چون وارد اردوگاه معاويه رضی الله عنه شدند، مردم به يكديگر ميگفتند: قيس آمده؛ قیس آمده. هنگامي كه آندو نزد معاويه رضی الله عنه رفتند، حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرد و سپس به قيس رضی الله عنه فرمود: «بيعت کن». قيس رضی الله عنه ضمن آنکه دستانش را زير بغل گرفت و آنها را به سوی معاویه رضی الله عنه دراز نکرد، گفت: «این طوری». معاويه رضی الله عنه که پیشتر بر تخت خويش نشسته بود، بر روي زانوانش ايستاد و دست خويش دراز كرد و دست قيس رضی الله عنه را گرفت. قيس رضی الله عنه فردي پرهيكل و تنومند بود.[79]
با كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و بيعت با معاويه رضی الله عنه ، دوران خلافتی كه پس از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آغاز شده بود، پايان يافت و بدين ترتيب مطابق فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دوران سی سالهی خلافت نبوت، به پایان رسید؛ چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است (خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله الملك من يشاء أو ملكه من يشاء)[80] يعني: «خلافت (پس از) نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد». همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[81] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[82] از اين رو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[83]
0 نظرات:
ارسال یک نظر